قصّهای از حضرت امام باقر(ع) در روایات داریم:
بنیامیه خیلی طغیان میكردند و شیعیان را آزار فراوان میدادند. حضرت امام سجّاد(ع) نخ باریكی به فرزندشان امام باقر(ع) دادند و فرمودند: این نخ را بگیر و ببر در مسجد بایست و آن را اندكی حركت بده. از جابر نقل شده است كه حضرت باقر(ع) یک سر نخ را به من داد و سر دیگر نخ را كه دست خودش بود اندكی حركت داد. من دیدم تمام مدینه لرزید؛ ساختمانهایی ویران شد و جمعیتها زیر آوار رفتند و به نقلی سیهزار نفر مردم عاصی طاغی كه مستحقّ هلاكت بودند به هلاكت رسیدند. یعنی، سر نخ عالم به دست ماست؛ اگر بخواهیم عالم را زیر و رو میكنیم و زمین و آسمان را به هم میریزیم.
حضرت امام مجتبی(ع) در مجمعی كه شرایطی پیش آمد، فرمود: من میتوانم شام را تبدیل به كوفه و كوفه را تبدیل به شام كنم! مرد را تبدیل به زن و زن را تبدیل به مرد كنم! مرد كوردلی از فرقهی ناصبی آنجا نشسته بود؛ از این حرف برآشفت و گفت: این چه حرفی است كه میزنید؟ مگر شما خدا هستید؟ امام نگاه تندی به او کرد و فرمود: ای زن، حیا نمیكنی كه در میان مردها نشستهای؟ آن نامرد تا به خود آمد، دید خلقتش تغییر كرده و اعضا و جوارحش مبدّل به اعضا و جوارح زن گشته. با شرمندگی از جا برخاست و عبا سركشید و به خانه رفت. دید زنش هم مبدّل به مرد شده است.
البتّه، هضم این سخن در مزاج كوردلان غیر ممكن است. اگر بشنوند طبیبی پیدا شده كه با عمل جرّاحی مرد را تبدیل به زن و زن را به مرد تبدیل میكند، تعجّب نمیكنند و صد آفرین به پیشرفت علم میگویند؛ امّا اگر بشنوند حجّت و ولیّ خدا و مظهر علم و قدرت بیمنتهای پروردگار كه از مصادیق «اَلْقادَة الْهُداة» است، این کار را میکند، تعجّب میکنند و آن را باور نمیكنند، این نشأت گرفته از جهل به مقام ولایت تكوینی امام(ع) است.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت