خداوند متعال در قرآن از انسان به عنوان موجودى شريف و عالى ياد كرده، امّا از طرف ديگر با ذكر نقاط ضعف، نكوهش هم كرده است. در اين جا به پارهاى از آنها اشاره مىشود:
طبع انسان چنين است كه در موقع اضطرار و گرفتارى دست به دعا و راز و نياز برداشته و حل مشكلات را از خدا مىخواهد، ولى پس از رفع گرفتارىاش فوراً به زندگى عادى برمىگردد و خدا را فراموش مىكند.
خداوند در قرآن مىفرمايد:
هرگاه آدمى به رنج و زيانى در افتد در هر حال ما را به دعا مىخواند؛ به پهلو خفته باشد يا نشسته يا ايستاده. امّا هنگامى كه رنج و گرفتارىاش را برطرف ساختيم، فوراً به حالت غفلت سابق باز مىگردد؛ آن چنان كه گويا ما را براى رفع گرفتارىاش نخوانده است. اين چنين اعمال زشتِ اسراف كنندگان در نظرشان زيبا جلوه مىكند.[1]
قرآن مىفرمايد:
و اگر آدمى را پس از سختى و گرفتارى، به نعمت رسانديم، (از روى غفلت و غرور) مىگويد: روزگارِ زحمت و رنج به سر آمده، زيرا انسان لذتجو و فخركننده است.[2]
نيز مىفرمايد:
امّا انسان (كمظرفيت و بىصبر)، چون خدا او را براى آزمايش مورد اكرام و انعام قرار دهد، مىگويد: خدا مرا عزيز و گرامى داشته است و چون از باب امتحان او را در تنگى زندگى قرار دهد، مىگويد: خدا مرا به خوارى و ذلت افكنده است.[3]
در قرآن مىگويد:
اگر به انسان نعمت و رحمتى عطا كنيم، سپس آن را از دستش بگيريم، نوميد و ناسپاس مىشود.[4]
خدا در قرآن مىفرمايد:
به آنها بگو: اگر شما همهی گنجهاى رحمت خدا را در تملك در آوريد باز هم از ترس، بخل مىورزيد و انسان طبعاً بخيل است.[5]
و نيز مىفرمايد:
انسان طبعاً حريص و بىصبر است. چون شر و زيانى به او رسد جزع و بىقرارى مىكند و چون خيرى به او روى آورد، از احسان بخل مىورزد.[6]
قرآن مىگويد:
انسان ضعيف آفريده شده است.[7]
قرآن مىفرمايد:
انسان طغيان و سركشى مىكند؛ اگر خودش را بىنياز يافت.[8]
انسان گاهى شر و زيان خود را مىطلبد، چون موجودى عجول است.
خداوند مىفرمايد:
انسان با همان رغبتى كه در خير خود دارد، گاهى شر و زيان خود را مىطلبد، او موجودى است عجول و بىصبر.[9]
و مىفرمايد:
انسان در طبيعت شتابكار و عجول آفريده شده است.[10]
خداوند مىفرمايد:
ما در اين قرآن هرگونه مثال و بيان آورديم، امّا آدمى بيش تراز هر چيز با سخن حق جدال و خصومت مىكند.[11]
خداوند در قرآن مىفرمايد:
هرچه را از خدا خواستيد به شما داد و اگر بخواهيد نعمتهاى او را به شمار آوريد، نمىتوانيد آنها را تحت حساب درآوريد. انسان موجودى ستمكار و ناسپاس است.[12]
قرآن مىفرمايد:
انسان ستمكار و نادان است.[13]
خداوند در قرآن مىفرمايد:
علاقه به خواستها و اميال نفسانى، از قبيل زنان و فرزندان، طلا و نقره، اسبهاى نشاندار، چهار پايان و مزارع و املاك، در دل انسان نهاده شده، زيبا و دلفريب جلوه مىكند. اينها متاع زندگى زودگذر دنيا هستند، ولى منزلگه و بازگشت خوب، نزد خداست.[14]
قرآن مىگويد:
نفس خودم را تبرئه نمىكنم، زيرا او پيوسته به بدىها دعوت مىكند، مگر اين كه پروردگارم ترحم كند.[15]
بنابراين انسان در قرآن به دو گونهی متضاد توصيف شده است:
از يك طرف به عنوان موجودى برگزيده و گرامى معرفى شده كه داراى روحى است ملكوتى و نفخهی الهى كه خدا آشنا و كمال طلب مىباشد و استعداد تكامل و درك علمى او به حدى است كه فرشتگان الهى از نيل بدان مقام ناتوانند و به همين جهت ملائكه مأمور مىشوند در برابر مقام شامخ او سجده كنند. و سرانجام به عنوان خليفهی الهى معرفى شده است.
از سوى ديگر به عنوان موجودى ضعيف، بخيل، ستمگر، جاهل، ناسپاس، شيفتهی متاع دنيا، طغيانگر، جدال كننده، فخر كننده، عجول، امر كنندهی به بدى، مغرور و كمظرفيت كه زود خوشحال و زود مأيوس مىشود، مورد نكوهش قرار گرفته است.
در احاديث نيز انسان با همين دو نوع صفات توصيف شده است.
اكنون اين سؤالها مطرح مىشود كه حقيقت انسان چگونه است و چگونه مىتوان بين اين دو دسته آيات و احاديث جمع كرد؟ اگر فطرت انسان بر توحيد و خداجويى بنا شده و ذاتاً طالب خير و نيكى و فضايل و مكارم اخلاق است، پس چرا به خدا كفر مىورزد؟ و چرا به عنوان جاهل و ستمگر و ناسپاس معرفى شده است؟
ممكن است كسى در توجيه آن بگويد: آيات و احاديث قسم اول، از فطرت انسان خبر داده و مىگويند: فطرت و آفرينش ويژهی انسان چنين اقتضايى را دارد، ليكن آيات و احاديث قسم دوم از واقع خارج خبر مىدهند كه امرى عارضى است.
در پاسخ گفته مىشود كه آيات و احاديث نوع اول و نوع دوم، انسان را مورد توصيف قرار دادهاند و از انسان خبر مىدهند، پس به چه دليل قسم اول را حمل بر فطرت، و نوع دوم را حمل بر عارض بر مقام ذات مىكنيد با اين كه يكسانند؟
در نوع دوم نيز مىگويد:
«إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ» و «إِنَّ الإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفّارٌ» و «وَ كانَ الإِنْسانُ قَتُوراً» و «إِنَّ الإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً» و «إِنَّهُ لَيَؤُوسٌ كَفُورٌ» كه از مقام ذات انسان خبر مىدهند.
ممكن است در توجيه آيات چنين گفته شود: در مقام ذات و فطرت انسان، نه خوبى و كمال نهاده شده و نه شر و نقصان. لذا نسبت به هيچ يك از اينها ضرورت و اقتضايى ندارد، بلكه براى هر يك از آنها استعداد و آمادگى دارد. به عبارت ديگر: انسان در مقام ذات نه خوب است و نه بد، ليكن هم مىتواند طريق كمال و خوبى را انتخاب كند و هم راه شر و فساد را پيش گيرد.
بنابراين آيات و احاديث از استعدادهاى ذاتى انسان خبر مىدهند. منتها اين احتمال نيز با ظاهر آيات و احاديث سازگار نيست، زيرا آنها از انسان خبر مىدهند، نه از استعدادهاى درونى او.
در جمع بين آيات احتمال سومى هم وجود دارد، به اين صورت كه كسى بگويد: انسان موجودى است دو سرشتى، نيمى از سرشت او از نور و نيمى ديگر از ظلمت مىباشد. سرشت نورانى او طالب خير و خوبى و كمال و به اين اعتبار ستودنى است و سرشت ظلمانى او طالب شر و فساد و بدى و به اين اعتبار مورد نكوهش قرار گرفته است. بنابراين، خصايص خوب انسان از سرشت نورانى او و شرور و بدىهاى او نيز از سرشت ظلمانىاش تراوش مىكنند.
ليكن اين احتمال نيز خالى از ابهام و اجمال نيست، زيرا جاى اين سؤال هست كه دو سرشتى بودن انسان يعنى چه؟ انسان كه يك حقيقت بيش نيست. يك حقيقت چگونه مىتواند هم منشأ خوبىها باشد و هم منشأ بدىها؟ چگونه مىتواند هم دعوتكنندهی به خيرات، فضايل و مكارم باشد و هم دعوت كننده به شرور و رذايل؟ و سرانجام چگونه مىتواند هم مورد تكريم و ستايش قرار گيرد و هم مورد نكوهش و تقبيح؟!
امّا در توجيه و تفسير اين سخن مىتوان چنين گفت: درست است كه انسان يك حقيقت بيش نيست، ليكن دو مرتبه و درجهی وجودى دارد: از يك طرف حيوان است و تمايلات حيوانى در وجودش نهاده شده و شرور و بدىها نيز از بعد حيوانى او نشأت مىگيرند. از طرف ديگر يك انسان و داراى نفس مجرد ملكوتى است كه با عالم قدس و سرچشمهی خيرات تناسب و سنخيت دارد و از اين بُعد وجودى، خواهان فضايل، خوبىها و كمالات است. لذا بُعد انسانى او مورد تكريم و بُعد حيوانىاش مورد نكوهش واقع مىشود. بُعد انسانى او خدا آشناست و بُعد حيوانى وى حريص، كفور، بخيل، ظلوم و جهول است. به اين طريق مىتوان آيات و احاديث مختلف را تفسير كرد.
1- نقاط ضعف انسان از ديدگاه قرآن را بیان کنید.
2- انسان از یک سو به عنوان موجودى برگزيده و گرامى معرفى شده و از طرفی دیگر به عنوان موجودى ضعيف، بخيل، ستمگر و... مورد نکوهش قرار گرفته است.
حقيقت انسان چگونه است و چگونه مىتوان بين اين دو دسته آيات و احاديث جمع كرد؟
3- در توجيه و تفسير «دو سرشتى بودن انسان» چه میتوان گفت؟
[1]. يونس (10) آيه 12: «وَ إِذا مَسَّ الإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى ضُرٍّ مَسَّهُ كَذ لِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ».
[2]. هود (11) آيه 10: «وَلَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّى إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ».
[3]. فجر (89) آيات 15 ـ 16: «فَأمّا الإِنْسانُ إِذا ما ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّى أَكْرَمَنِ * وَأَمّا إِذا ما ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّى أَهانَنِ».
[4]. هود (11) آيه 9: «وَلَئِنْ أَذَقْنَا الإِنْسانَ مِنّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَيَؤُوسٌ كَفُورٌ».
[5]. اسراء (17) آيه 100: «قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّى إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإنْفاقِ وَكانَ الإِنْسانُ قَتُوراً».
[6]. معارج (70) آيه 19: «إِنَّ الإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَ إِذا مَسَّهُ الخَيْرُ مَنُوعاً».
[7]. نساء (4) آيه 28: «وَخُلِقَ الإِنْسانُ ضَعِيفاً».
[8]. علق (96) آيه: 6: «كَلّا إِنَّ الإِنْسانَ لَيَطْغى* أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى».
[9]. اسراء (17) آيه 11: «وَيَدْعُ الإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ وَكانَ الإِنْسانُ عَجُولاً».
[10]. انبياء (21) آيه 37: «خُلِقَ الإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ».
[11]. كهف (18) آيه 54: «وَلَقَدْ صَرَّفْنا فِى هذا القُرآنِ لِلنّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَكانَ الإِنْسانُ أَكْثَرَ شَىءٍ جَدَلاً».
[12]. ابراهيم (14) آيه 34: «وَآتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلُتمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفّارٌ».
[13]. احزاب (33) آيه 72: «إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً».
[14]. آل عمران (3) آيه 14: «زُيِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَالبَنِينَ وَالقَناطِيرِ المُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ وَالْخَيْلِ المُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعامِ وَالْحَرْثِ ذ لِكَ مَتاعُ الحَياةِ الدُّنْيا وَاللهُ عِنْدَهُ حُسْنُ المَآبِ».
[15]. يوسف (12) آيه 53: «وَما أُبَرِّىءُ نَفْسِى إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلّا ما رَحِمَ رَبِّى».
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت