کد مطلب: ۵۵۵۲
تعداد بازدید: ۲۵۴۰
تاریخ انتشار : ۰۸ تير ۱۴۰۱ - ۱۲:۴۸
اسلام و تعلیم و تربیت | ۶
هرگاه آدمى‌ به رنج و زيانى‌ در افتد در هر حال ما را به دعا مى‌‏خواند؛ به پهلو خفته باشد يا نشسته يا ايستاده. امّا هنگامى‌ كه رنج و گرفتارى‌‏اش را برطرف ساختيم، فوراً به حالت غفلت سابق باز مى‌‏گردد؛ آن چنان كه گويا ما را براى‌ رفع گرفتارى‌‏اش نخوانده‏ است. اين چنين اعمال زشتِ اسراف كنندگان در نظرشان زيبا جلوه مى‌‏كند.

نقاط ضعف انسان از ديدگاه قرآن‏


خداوند متعال در قرآن از انسان به عنوان موجودى‌ شريف و عالى‌ ياد كرده، امّا از طرف ديگر با ذكر نقاط ضعف، نكوهش هم كرده است. در اين جا به پاره‌‏اى‌ از آن‏ها اشاره مى‌‏شود:


۱. غفلت از خدا


طبع انسان چنين است كه در موقع اضطرار و گرفتارى‌ دست به دعا و راز و نياز برداشته و حل مشكلات را از خدا مى‌‏خواهد، ولى‌ پس از رفع گرفتارى‌‏اش فوراً به زندگى‌ عادى‌ برمى‌‏گردد و خدا را فراموش مى‌‏كند.
خداوند در قرآن مى‌‏فرمايد:
هرگاه آدمى‌ به رنج و زيانى‌ در افتد در هر حال ما را به دعا مى‌‏خواند؛ به پهلو خفته باشد يا نشسته يا ايستاده. امّا هنگامى‌ كه رنج و گرفتارى‌‏اش را برطرف ساختيم، فوراً به حالت غفلت سابق باز مى‌‏گردد؛ آن چنان كه گويا ما را براى‌ رفع گرفتارى‌‏اش نخوانده ‏است. اين چنين اعمال زشتِ اسراف كنندگان در نظرشان زيبا جلوه مى‌‏كند.[1]

 

۲. مغرور و فخركننده‏


قرآن مى‌‏فرمايد:
و اگر آدمى‌ را پس از سختى‌ و گرفتارى‌، به نعمت رسانديم، (از روى‌ غفلت و غرور) مى‌‏گويد: روزگارِ زحمت و رنج به سر آمده، زيرا انسان لذت‏‌جو و فخركننده است.[2]
نيز مى‌‏فرمايد:
امّا انسان (كم‌‏ظرفيت و بى‌‏صبر)، چون خدا او را براى‌ آزمايش مورد اكرام و انعام قرار دهد، مى‌‏گويد: خدا مرا عزيز و گرامى‌ داشته است و چون از باب امتحان او را در تنگى‌ زندگى‌ قرار دهد، مى‌‏گويد: خدا مرا به خوارى‌ و ذلت افكنده است.[3]

 

۳. ناسپاس‏


در قرآن مى‌‏گويد:
اگر به انسان نعمت و رحمتى‌ عطا كنيم، سپس آن را از دستش بگيريم، نوميد و ناسپاس مى‌‏شود.[4]


۴. بخيل و بى‌‏قرار

 

خدا در قرآن مى‌‏فرمايد:
به آن‏ها بگو: اگر شما همه‌ی گنج‏هاى‌ رحمت خدا را در تملك در آوريد باز هم از ترس، بخل مى‌‏ورزيد و انسان طبعاً بخيل است.[5]
و نيز مى‌‏فرمايد:
انسان طبعاً حريص و بى‌‏صبر است. چون شر و زيانى‌ به او رسد جزع و بى‌‏قرارى‌ مى‌‏كند و چون خيرى‌ به او روى‌ آورد، از احسان بخل مى‌‏ورزد.[6]


۵. ضعيف و ناتوان‏

 

قرآن مى‌‏گويد:
انسان ضعيف آفريده شده ‏است.[7]


۶. طغيان‏گرى‌ در هنگام بى‌‏نيازى‌‏

 

قرآن مى‌‏فرمايد:
انسان طغيان و سركشى‌ مى‌‏كند؛ اگر خودش را بى‌‏نياز يافت.[8]


۷. عجول‏

 

انسان گاهى‌ شر و زيان خود را مى‌‏طلبد، چون موجودى‌ عجول است.
خداوند مى‌‏فرمايد:
انسان با همان رغبتى‌ كه در خير خود دارد، گاهى‌ شر و زيان خود را مى‌‏طلبد، او موجودى‌ است عجول و بى‌‏صبر.[9]
و مى‌‏فرمايد:
انسان در طبيعت شتاب‏كار و عجول آفريده شده ‏است.[10]


۸. جدال كننده‏

 

خداوند مى‌‏فرمايد:
ما در اين قرآن هرگونه مثال و بيان آورديم، امّا آدمى‌ بيش تراز هر چيز با سخن حق جدال و خصومت مى‌‏كند.[11]


۹. ستمكار و ناسپاس‏

 

خداوند در قرآن مى‌‏فرمايد:
هرچه را از خدا خواستيد به شما داد و اگر بخواهيد نعمت‏هاى‌ او را به شمار آوريد، نمى‌‏توانيد آن‏ها را تحت حساب درآوريد. انسان موجودى‌ ستمكار و ناسپاس است.[12]


۱۰. نادانى‌‏

 

قرآن مى‌‏فرمايد:
انسان ستمكار و نادان است.[13]


۱۱. شيفته‌ی متاع دنيا

 

خداوند در قرآن مى‌‏فرمايد:
علاقه به خواست‏ها و اميال نفسانى‌، از قبيل زنان و فرزندان، طلا و نقره، اسب‏هاى‌ نشاندار، چهار پايان و مزارع و املاك، در دل انسان نهاده شده، زيبا و دل‌فريب جلوه مى‌‏كند. اينها متاع زندگى‌ زودگذر دنيا هستند، ولى‌ منزلگه و بازگشت خوب، نزد خداست.[14]


۱۲. دستور به بدى‌‏


قرآن مى‌‏گويد:
نفس خودم را تبرئه نمى‌‏كنم، زيرا او پيوسته به بدى‌‏ها دعوت مى‌‏كند، مگر اين كه پروردگارم ترحم كند.[15]


جمع ميان آيات‏


بنابراين انسان در قرآن به دو گونه‌ی متضاد توصيف شده است:
از يك طرف به عنوان موجودى‌ برگزيده و گرامى‌ معرفى‌ شده كه داراى‌ روحى‌ است ملكوتى‌ و نفخه‌ی الهى‌ كه خدا آشنا و كمال طلب مى‌‏باشد و استعداد تكامل و درك علمى‌ او به حدى‌ است كه فرشتگان الهى‌ از نيل بدان مقام ناتوانند و به همين جهت ملائكه مأمور مى‌‏شوند در برابر مقام شامخ او سجده كنند. و سرانجام به عنوان خليفه‌ی الهى‌ معرفى‌ شده است.
از سوى‌ ديگر به عنوان موجودى‌ ضعيف، بخيل، ستم‏گر، جاهل، ناسپاس، شيفته‌ی متاع دنيا، طغيان‏گر، جدال كننده، فخر كننده، عجول، امر كننده‌ی به بدى‌، مغرور و كم‏‌ظرفيت كه زود خوشحال و زود مأيوس مى‌‏شود، مورد نكوهش قرار گرفته است.
در احاديث نيز انسان با همين دو نوع صفات توصيف شده است.
اكنون اين سؤال‏ها مطرح مى‌‏شود كه حقيقت انسان چگونه است و چگونه مى‌‏توان بين اين دو دسته آيات و احاديث جمع كرد؟ اگر فطرت انسان بر توحيد و خداجويى‌ بنا شده و ذاتاً طالب خير و نيكى‌ و فضايل و مكارم اخلاق است، پس چرا به خدا كفر مى‌‏ورزد؟ و چرا به عنوان جاهل و ستم‏گر و ناسپاس معرفى‌ شده است؟
ممكن است كسى‌ در توجيه آن بگويد: آيات و احاديث قسم اول، از فطرت انسان خبر داده و مى‌‏گويند: فطرت و آفرينش ويژه‌ی انسان چنين اقتضايى‌ را دارد، ليكن آيات و احاديث قسم دوم از واقع خارج خبر مى‌‏دهند كه امرى‌ عارضى‌ است.
در پاسخ گفته مى‌‏شود كه آيات و احاديث نوع اول و نوع دوم، انسان را مورد توصيف قرار داده‏‌اند و از انسان خبر مى‌‏دهند، پس به چه دليل قسم اول را حمل بر فطرت، و نوع دوم را حمل بر عارض بر مقام ذات مى‌‏كنيد با اين كه يكسانند؟
در نوع دوم نيز مى‌‏گويد:

«إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ» و «إِنَّ الإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفّارٌ» و «وَ كانَ الإِنْسانُ قَتُوراً» و «إِنَّ الإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً» و «إِنَّهُ لَيَؤُوسٌ كَفُورٌ» كه از مقام ذات انسان خبر مى‌‏دهند.
ممكن است در توجيه آيات چنين گفته شود: در مقام ذات و فطرت انسان، نه خوبى‌ و كمال نهاده شده و نه شر و نقصان. لذا نسبت به هيچ يك از اينها ضرورت و اقتضايى‌ ندارد، بلكه براى‌ هر يك از آن‏ها استعداد و آمادگى‌ دارد. به عبارت ديگر: انسان در مقام ذات نه خوب است و نه بد، ليكن هم مى‌‏تواند طريق كمال و خوبى‌ را انتخاب كند و هم راه شر و فساد را پيش گيرد.
بنابراين آيات و احاديث از استعدادهاى‌ ذاتى‌ انسان خبر مى‌‏دهند. منتها اين احتمال نيز با ظاهر آيات و احاديث سازگار نيست، زيرا آن‏ها از انسان خبر مى‌‏دهند، نه از استعدادهاى‌ درونى‌ او.
در جمع بين آيات احتمال سومى‌ هم وجود دارد، به اين صورت كه كسى‌ بگويد: انسان موجودى‌ است دو سرشتى‌، نيمى‌ از سرشت او از نور و نيمى‌ ديگر از ظلمت مى‌‏باشد. سرشت نورانى‌ او طالب خير و خوبى‌ و كمال و به اين اعتبار ستودنى‌ است و سرشت ظلمانى‌ او طالب شر و فساد و بدى‌ و به اين اعتبار مورد نكوهش قرار گرفته است. بنابراين، خصايص خوب انسان از سرشت نورانى‌ او و شرور و بدى‌‏هاى‌ او نيز از سرشت ظلمانى‌‏اش تراوش مى‌‏كنند.
ليكن اين احتمال نيز خالى‌ از ابهام و اجمال نيست، زيرا جاى‌ اين سؤال هست كه دو سرشتى‌ بودن انسان يعنى‌ چه؟ انسان كه يك حقيقت بيش نيست. يك حقيقت چگونه مى‌‏تواند هم منشأ خوبى‌‏ها باشد و هم منشأ بدى‌‏ها؟ چگونه مى‌‏تواند هم دعوت‏‌كننده‌ی به خيرات، فضايل و مكارم باشد و هم دعوت كننده به شرور و رذايل؟ و سرانجام چگونه مى‌‏تواند هم مورد تكريم و ستايش قرار گيرد و هم مورد نكوهش و تقبيح؟!
امّا در توجيه و تفسير اين سخن مى‌‏توان چنين گفت: درست است كه انسان يك حقيقت بيش نيست، ليكن دو مرتبه و درجه‌ی وجودى‌ دارد: از يك طرف حيوان است و تمايلات حيوانى‌ در وجودش نهاده شده و شرور و بدى‌‏ها نيز از بعد حيوانى‌ او نشأت مى‌‏گيرند. از طرف ديگر يك انسان و داراى‌ نفس مجرد ملكوتى‌ است كه با عالم قدس و سرچشمه‌ی خيرات تناسب و سنخيت دارد و از اين بُعد وجودى‌، خواهان فضايل، خوبى‌‏ها و كمالات است. لذا بُعد انسانى‌ او مورد تكريم و بُعد حيوانى‌‏اش مورد نكوهش واقع مى‌‏شود. بُعد انسانى‌ او خدا آشناست و بُعد حيوانى‌ وى‌ حريص، كفور، بخيل، ظلوم و جهول است. به اين طريق مى‌‏توان آيات و احاديث مختلف را تفسير كرد.


خودآزمایی

 

1- نقاط ضعف انسان از ديدگاه قرآن را بیان کنید.
2- انسان از یک سو به عنوان موجودى‌ برگزيده و گرامى‌ معرفى‌ شده و از طرفی دیگر به عنوان موجودى‌ ضعيف، بخيل، ستم‏گر و... مورد نکوهش قرار گرفته است.
حقيقت انسان چگونه است و چگونه مى‌‏توان بين اين دو دسته آيات و احاديث جمع كرد؟
3-  در توجيه و تفسير «دو سرشتى‌ بودن انسان» چه می‌توان گفت؟

 

پی نوشت ها


[1]. يونس (10) آيه 12: «وَ إِذا مَسَّ الإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمّا كَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَنْ لَمْ يَدْعُنا إِلى‌‏ ضُرٍّ مَسَّهُ كَذ لِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ».

[2]. هود (11) آيه 10: «وَلَئِنْ أَذَقْناهُ نَعْماءَ بَعْدَ ضَرّاءَ مَسَّتْهُ لَيَقُولَنَّ ذَهَبَ السَّيِّئاتُ عَنِّى‌ إِنَّهُ لَفَرِحٌ فَخُورٌ».
[3]. فجر (89) آيات 15 ـ 16: «فَأمّا الإِنْسانُ إِذا ما ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّى‌ أَكْرَمَنِ * وَأَمّا إِذا ما ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّى‌ أَهانَنِ».
[4]. هود (11) آيه 9: «وَلَئِنْ أَذَقْنَا الإِنْسانَ مِنّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْناها مِنْهُ إِنَّهُ لَيَؤُوسٌ كَفُورٌ».
[5]. اسراء (17) آيه 100: «قُلْ لَوْ أَنْتُمْ تَمْلِكُونَ خَزائِنَ رَحْمَةِ رَبِّى‌ إِذاً لَأَمْسَكْتُمْ خَشْيَةَ الْإنْفاقِ وَكانَ الإِنْسانُ قَتُوراً».
[6]. معارج (70) آيه 19: «إِنَّ الإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً * إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً * وَ إِذا مَسَّهُ الخَيْرُ مَنُوعاً».
[7]. نساء (4) آيه 28: «وَخُلِقَ الإِنْسانُ ضَعِيفاً».
[8]. علق (96) آيه: 6: «كَلّا إِنَّ الإِنْسانَ لَيَطْغى‌‏* أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى‌‏».
[9]. اسراء (17) آيه 11: «وَيَدْعُ الإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَيْرِ وَكانَ الإِنْسانُ عَجُولاً».
[10]. انبياء (21) آيه 37: «خُلِقَ الإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ».
[11]. كهف (18) آيه 54: «وَلَقَدْ صَرَّفْنا فِى‌ هذا القُرآنِ لِلنّاسِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ وَكانَ الإِنْسانُ أَكْثَرَ شَى‌‏ءٍ جَدَلاً».
[12]. ابراهيم (14) آيه 34: «وَآتاكُمْ مِنْ كُلِّ ما سَأَلُتمُوهُ وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ لا تُحْصُوها إِنَّ الإِنْسانَ لَظَلُومٌ كَفّارٌ».
[13]. احزاب (33) آيه 72: «إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولاً».
[14]. آل عمران (3) آيه 14: «زُيِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَالبَنِينَ وَالقَناطِيرِ المُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالفِضَّةِ وَالْخَيْلِ المُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعامِ وَالْحَرْثِ ذ لِكَ مَتاعُ الحَياةِ الدُّنْيا وَاللهُ عِنْدَهُ حُسْنُ المَآبِ».
[15]. يوسف (12) آيه 53: «وَما أُبَرِّى‌‏ءُ نَفْسِى‌ إِنَّ النَّفْسَ لَأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلّا ما رَحِمَ رَبِّى‌».

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله ابراهیم امینی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: