در بحث گذشته موارد «تحریم تقیه» و به تعبیر دیگر مواردی که شکستن سد تقیّه در آن لازم است بررسی شد و از مجموع آن بحث روشن گشت که موارد زیادی وجود دارد که نه تنها تقیه در آن مجاز نیست بلکه از «گناهان کبیره» محسوب میشود.
چه اینکه تقیه در آنها باعث شکست، و عقبگرد و گسترش فساد و گناه، و جرأت ظالمان، و پوشیده ماندن حق و تزلزل ارکان اسلام میگردد.
اکنون باید به سراغ موارد «وجوب تقیه ـ توأم با آگاهی از هدف و فلسفهی آن» برویم و چون این دو (موارد وجوب، و هدف) با یکدیگر پیوند دارند با ذکر خطوط اصلی هدف تقیههای سازنده، موارد وجوب آن نیز روشن میگردد.
به طور خلاصه تقیه برای چند هدف واجب میشود:
گاه میشود که فرد یا افرادی با آشکار ساختن عقیدهی باطنی خود نابود میشوند. و یا برای همیشه از صحنهی مبارزات اجتماعی طرد میگردند، یا گرفتار ضرر و زیان قابل ملاحظهای خواهند شد که روی تلاشهای آیندهی آنها اثر منفی خواهد گذارد بیآنکه از اظهار عقیده، بهرهای شایسته برای آنها و جامعه به بار آید و یا حتی یک گام به هدف نزدیکتر شوند.
در اینجا عقل و منطق حکم میکند که گرفتار احساسات بیدلیل نشوند و نیروهای خود را به هدر ندهند؛ بلکه برای موقع لزوم ذخیره کنند؛ زیرا نیروهای سازنده و خلاّق، آنقدر زیاد نیستند که با دست و دلِ باز آنها را از کف دهیم؛ گاه میشود برای تربیت یک فرد لایق، سالها یک جامعه باید زحمت کشد و نیرو صرف کند، چگونه میتوان به سادگی به خاطر یک احساس آنی و زودگذر آن را به هدر داد و احساس مسئولیت نکرد!
مخصوصاً در محیطهایی که کمبود نیروی انسانی صالح بیشتر احساس میشود، این مسئله شکل حساستری به خود میگیرد، لذا میبینیم در آغاز پیدایش اسلام، پیامبر(ص) حدود سه سال عقیدهی درونی خود را مکتوم میداشت و جز با گروه کوچکی ـ آنهم به گونهی محرمانه ـ در میان نمیگذاشت.
کم کم مسلمانان نیرو گرفتند و نخستین سد تقیه پس از سه سال شکسته شد، و دعوت اسلام علنی و آشکار گردید.
اما باز یاران پیامبر(ص) که تعدادشان در آن روزها بسیار اندک بود، گهگاه در چنگال دشمنان متعصب و لجوج گرفتار میشدند و تحت بازجویی قرار میگرفتند، و ممکن بود به خاطر گفتن یک جمله به قتل برسند؛ به اینگونه افراد دستور تقیه داده میشد تا نیروی خود را برای دفاع از این مکتب نوبنیاد حفظ کنند و بیهوده و بیهدف و بیدلیل جان خود را به خطر نیفکنند و آن را برای لحظهی پیکار سرنوشت ذخیره سازند.
با توجه به اینکه تقیه بیشتر مربوط به اقلیتهای صالحی است که در دست اکثریت ناصالح گرفتار است، روشن است که این اقلیت برای ادامهی حیات و پیشبرد اهداف سازندهی خود باید در بسیاری از موارد متوسل به روش تقیه شود، چه اینکه اگر طرحها و عقاید و نقشههای خود را برملا سازد، وسیلهی اکثریت به زودی خنثی میگردد.
بنابراین چارهای جز این ندارند که به عنوان یک تاکتیک، در مکتوم داشتن عقاید خود بکوشند.
اینگونه تقیه نیز در آغاز اسلام فراوان بود.
طرح هجرت پیامبر(ص) که سرآغاز فصل نوین و کاملاً انقلابی و تکاملی دراسلام بود، در محل عقبه، در یک بیابان خاموش در نزدیکی مکه ریخته شد.
حرکت مخفیانه و تدریجی مسلمانان معدود نخستین، به کانون جدید اسلام مدینه
خوابیدن علی(ع) در بستر پیامبر(ص) به منظور اخفای برنامهای که در دست اجرا بود
حرکت پیامبر(ص) به سوی غار ثور در دل شب، اختفای کامل در درون غار به مدت چند روز
سپس حرکت به سوی مدینه از بیراهه، آنهم به صورت راه رفتن در شبها، و مخفی شدن در روزها
همهی اینها شکلهایی از تقیهی تاکتیکی بود.
آیا تقیه در اینگونه موارد واجب نیست؟
آیا اگر پیامبر و مسلمانان، عقیده و فکر خود را در زمینهی طرح هجرت، آشکارا بیان میکردند ممکن بود این طرح عملی گردد؟
آیا پنهانکاری و اخفای کامل، ضامن پیروزی این نقشه بود؟
همچنین در مورد طرح «ابراهیم» پیامبر بزرگ خدا و قهرمانان بتشکن ـ که سابقاً اشاره شد ـ اگر او عقیدهی خود را در مورد ماندن در شهر و سپس حرکت به سوی بتخانه در یک فرصت مناسب و دیگر اقدامات خود را مکتوم نمیداشت آیا شانس پیروزی برای این طرح وجود داشت؟
یا در زمینهی «مؤمنِ آل فرعون» و طرح حساب شدهی او برای نجات جان موسی(ع) یا سومین فرستادهی مسیح(ع) به انطاکیه برای نجات جان رسولان قبلی و پیاده کردن طرح توحید در این سرزمین، اگر اخفا و استتار کامل وجود نداشت امکان پیروزی تصور میرفت؟
تمام روایاتی که تقیه را به عنوان یک سپر دفاعی (جُنّة المؤمن ـ تُرس المؤمن) معرفی کرده میتواند اشاره به این نوع تقیه یا نوع سابق بوده باشد.
گاه اظهار عقیده برای خود شخص ـ به خاطر موقعیت مستحکمش ـ ایجاد خطر و ضرر نمیکند ولی ممکن است، احیاناً دیگری را به ضرر و خطر بیفکند، در اینگونه موارد اگر اظهار عقیدهی باطنی سودی نداشته باشد، کتمان لازم است.
تکرار میکنیم: مشروط بر اینکه فایدهای که زیان را تحتالشعاع قرار دهد در ابراز عقیده دیده نشود.
در حالات بعضی یاران ائمه اهل بیت(ع) که از طرف حکومتهای جبار بنیامیه و بنیعباس تحت تعقیب بودند و اگر رابطهی آنها با امامان که همواره جبههی نیرومند مخالف را تشکیل میدادند مسلم میشد شاید حیاتشان به خطر میافتاد، میخوانیم:
گاهی در بعضی جلسات که سخن از این یاران امام(ع) در حضور خود امام(ع) به میان میآمد نه تنها امام(ع) از آنها ستایش نمیکرد بلکه احیاناً مذمت شدید هم مینمود، تا شناخته نشود و به خطر نیفتند.
روزی یکی از آنان به نام «زراره» که از محدثان و فقهای بنام شیعه و از یاران امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بود خدمت امام(ع) جملههایی که شاید مفهومش گله بود عرض کرد؛ امام مطلبی فرمود که حاصلش این بود: من همچون خضرم و تو همچون کشتی، و در پشت سر شما سلطان جباری است که کشتیها را به غصب میبرد همانگونه که خضر آن کشتی را معیوب ساخت تا از دایرهی غصب آن سلطان در امان بماند من نیز گاهی در جلسات از تو نکوهش میکنم تا از شر این فراعنهی زمان مصون بمانی.
از امام حسین(ع) رهبر شکنندگان سد تقیه نقل شده که فرمود:
اِنَّ التَّقِیَّةَ یُصْلِحُ اللهُ بِها اُمَّةً، لِصاحِبِها مِثْلَ ثَوابِ أعْمالِهِمْ فَإِنْ تَرَکَها أَهْلَکَ أُمَّة،ً تارِکُها شَرِیکٌ مَنْ أَهْلَکَهُمْ.[1]
تقیهای که حال امتی با آن اصلاح پذیرد انجام دهندهی آن پاداشی به قدر همهی آن امت دارد (زیرا نیروهای آنها را برای خدمت بیشتر حفظ کرده است) اما اگر در چنین موردی ترک تقیه گوید و امتی به هلاکت افتد شریک جرم هلاککننده خواهد بود.
از این حدیث بر میآید که ترک تقیه در اینگونه موارد موجب شرکت در جرم قتل نفس یا رساندن ضرر و زیان به دیگران است.
***
مسئلهی مهمی که یادآوری آن، هم در اینجا و هم در پایان بحث لازم است اینکه: کاملاً ممکن است کسانی انواع واجب تقیه را که در بالا اشاره کردیم بهانهای قرار دهند برای فرار از واقعیتها و مسئولیتها؛ و تقیههای حرام را که شکستن آنها واجب است در شکل تقیهی واجب جا بزنند؛ اعتراف میکنیم که اینگونه سوء استفاده از مفاهیم سازنده و تحریف آنها به یک مفهوم منفی و بازدارنده؛ در هر عصر و زمان و اجتماعی امکان پذیر است، و تنها راه پیشگیری از کجرویها، آگاهی خود شخص است از یک سو، و آگاهی جامعه است از سوی دیگر.
آگاهی خود شخص برای اینکه گرفتار اشتباه نشود.
و آگاهی جامعه برای اینکه اجازهی چنین سوء استفادهها را ندهد.
1- تقیه برای کدام اهداف واجب میشود؟
2- چرا در آغاز پیدایش اسلام، پیامبر(ص) حدود سه سال عقیدهی درونی خود را مکتوم میداشت؟
3- دو نمونه از تقیهی تاکتیکی در صدر اسلام را بیان کنید.
[1]. وسائل الشیعه، ابواب امر به معروف، باب ۲۷، حدیث ۴.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت