فصل اوّل: عوامل سقوط |۶
فراموش نمیکنم در سالهای نخستین که به زیارت خانهی خدا مشرّف شده بودم، در مدینه منظرهی عجیبی دیدم که مرا سخت در فکر فرو برد. گروهی به نام «آمرین به معروف» (از متعصّبان وهّابی) با ریشهای بسیار بلند اطراف مرقد پیامبر اکرم(ص) را گرفته بودند و هر کدام شلاّقی در دست داشتند و هر کس به قصد بوسیدن مرقد پیامبر(ص) نزدیک میشد، بر سرش میکوفتند و میگفتند «هذا حدید، هذا خشب و هذا شرک؛ این ضریح یک قطعه آهن و چوب بیش نیست، این کار شما شرک است»!
آنها از این نکته غافل بودند که هیچ عاقلی آهن و چوب را به خاطر آهن و چوب نمیبوسد، بلکه این کار حرکت نمادینی است برای اظهار علاقه و عشق و محبّت به صاحب آن قبر، همانگونه که همهی مسلمین حتّی خود وهّابیها جلد قرآن را میبوسند. آیا اظهار عشق و علاقه و محبّت به قرآن و پیغمبر اکرم(ص) شرک است؟ هیچ عقل و منطقی با چنین عقیدهای موافق نیست.
مردم جهان پرچم کشور خود را میبوسند و به آن احترام میگذارند، آیا مقصودشان اظهار علاقه به یک قطعه پارچهی بیارزش است که شاید جزء طاقهی پارچهای بوده که بخشی از آن پرچم شده و بخش دیگری را پیراهن و شلوار کردهاند؟
به یقین هدف آنها احترام به استقلال کشورشان است و مصداق حبّ الوطن است.[1]
آیا هیچ کس احترام به وطن و آب و خاک را شرک میشمرد؟!
جالب این که همهی وهّابیها به «حجرالاسود» احترام میگذارند و آن را میبوسند، هنگامی که میگوییم: هذا حجر لا یضرّ و لا ینفع... این نیز قطعه سنگی بیش نیست، و سرنوشت ما در دست آن نمیباشد، میگویند: پیغمبر اکرم(ص) آن را بوسیده[2] ما هم پیروی میکنیم و میبوسیم!
میگوییم: مقصودتان این است که پیغمبر(ص) به شما اجازهی شرک داده و این مورد مستثنی است و نوعی شرک جایز است، یا بوسیدن دلیل بر شرک نیست؟!
اینجا سکوت میکنند و پاسخی ندارند.
اضافه بر این میگوییم همهی شما «جلد قرآن» را میبوسید و این کار را جایز میشمرید، یک قطعه چرم و مقوا چه ارزشی دارد که میبوسید؟
میگویند هدف اظهار محبّت و احترام به قرآن است!
میگوییم این کار شرک نیست؟
میگویند: صحابهی رسول خدا(ص) قرآن را میبوسیدند.[3]
میگوییم آیا حضرت اجازه داده شما مشرک شوید؟ با این که دلیل شرک غیر قابل تخصیص است: إِنَّ اللهَ لاَ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللهِ فَقَدْ افْتَرَی إِثْماً عَظِیماً؛[4]
«خداوند (هرگز) شرک را نمیبخشد؛ و گناهان پایینتر از آن را برای هر کس بخواهد (و شایسته بداند) میبخشد. و آن کس که برای خدا، شریکی قرار دهد، گناه بزرگی مرتکب شده است».
به یقین بطلان شرک به حکم عقل قطعی ثابت شده و حکم عقل قابل تخصیص نیست.
در اینجا پاسخی ندارند.
کوتاه سخن این که آنها در گردابی از تضادها و تناقضها غوطهورند و خودشان هم کم و بیش میدانند امّا به رو نمیآورند.
به یقین اماکن مشرّفه و بیت الله الحرام به همهی مسلمین جهان تعلّق دارد:
جَعَلَ اللهُ الْکَعْبَةَ الْبَیْتَ الْحَرَامَ قِیَاماً لِّلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْیَ وَالْقَلاَئِدَ ذَلِکَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ وَأَنَّ اللهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ؛[5]
«خداوند، کعبه ـ بیت الحرام ـ را وسیلهای برای استواری و سامان بخشیدن به کار مردم قرار داده؛ و همچنین ماه حرام، و قربانیهای بی نشان، و قربانیهای نشاندار را؛ این احکام (حساب شده و دقیق،) به خاطر آن است که بدانید خداوند، آنچه را در آسمانها و زمین است، میداند؛ و خدا به هر چیزی داناست».
همهی افراد دور و نزدیک در بهرهگیری از خانهی خدا یکسانند:
سَوَاءً الْعَاکِفُ فِیهِ وَالْبَادِ؛[6] بنابراین متولّیان خانهی کعبه تنها موظّف به ایجاد امنیّت و نظم و فراهم کردن امکانات لازم برای زوّار هستند، نه این که این مرکز اسلامی را پایگاهی برای تبلیغ مذهب خود و تحمیل عقیدهی خویش بر دیگران قرار دهند.
آنها حق ندارند برداشتهای خاصّ خود را در مسائل اسلامی که با اجتهاد و استنباطهای علمای سایر بلاد مخالف است بر آنها تحمیل کنند، حتّی در عصر جاهلیّت کار متولّیان خانهی کعبه بیش از این نبود که در قرآن به آن اشاره شده است:
أَجَعَلْتُمْ سِقَایَةَ الْحَاجِّ وَعِمَارَةَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ؛[7]
«کار آنها آب رسانی به حجّاج خانهی خدا و آباد نگه داشتن خانهی کعبه بود».
بنابراین اگر علمای این سرزمین برداشت خاصّی در امر توحید دارند، حق ندارند عقیدهی خود را بر دیگران تحمیل کنند، به خصوص این که دیگران علمای بزرگی دارند که این برداشتها را نادرست میدانند.
به عنوان مثال در مسألهی «طلب شفاعت» از رسول خدا(ص) به این معنی که آن حضرت در پیشگاه خداوند درخواستی برای بندگان کند؛ این گروه آن را کفر میپندارند ولی دیگران، آن را عین توحید میدانند.
یا این که آنها چیزی را «بدعت» میپندارند و علمای دیگر «سنّت» میشمرند.
وهّابیان و هیچ گروه دیگری هرگز حق ندارند فکر و برداشت خود را بر دیگران تحمیل کنند.
تأکید میکنم آنها فقط باید به نظم، امنیّت و عمران این سرزمین مقدّس بپردازند، نه این که آن را پایگاه تبلیغاتی مذهب خود سازند و جالب این که پادشاه عربستان سعودی خود را «خادم الحرمین الشریفین» میداند نه «حاکم الحرمین الشریفین»؛ پس چرا علمای سلفی وهّابی خود را «حاکم الحرمین» میدانند با این که معتقدند اطاعت ولاة الامر بر آنها واجب است.
البتّه از کارهایی که به اجماع علمای اسلام ممنوع است باید منع کنند.
خلاصه این که تحمیل فکر از سوی یک گروه اندک که از نظر علمی دست پایینتر را دارند، بر اکثریّت مسلمین با هیچ منطقی سازگار نیست، ولی سلفیهای متعصّب از بدترین روشها برای تحمیل عقیدهی خود استفاده میکنند و این جای تأسّف است.
متعصّبان وهّابی اخیراً کتابهایی در ردّ بعضی از مذاهب اسلامی نوشته و آنها را در میان حجّاج پخش میکنند، کاش مشتمل بر مطالب مؤدّبانهای بود؛ کتابهایی است با ادبیّات زشت و الفاظ رکیک و مشتمل بر انواع دروغها و تهمتها و نسبت دادن شرک و کفر به دیگران.
این در حالی است که اگر یک پاسخ منطقی و مؤدّبانه بر این کتابهای زشت نوشته شود، محال است اجازهی نشر یک نسخه از آن را بدهند!!
آیا این است مفهوم آیهی شریفهی فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ؛[8] «پس بندگان مرا بشارت ده * همان کسانی که سخنان را میشنوند و از نیکوترین آنها پیروی میکنند».
روشن است چنین مذهبی با چنان فرهنگی در دنیای امروز جایی ندارد و به زودی به بایگانی تاریخ سپرده میشود.
به خصوص درعصر ما که احترام به عقاید دیگران در نظر اندیشمندان موقعیّت خاصّی دارد و همین امر یکی از عوامل انزوا و سقوط این مذهب را فراهم ساخته است، زیرا هیچ مسلمانی حاضر به قبول چنین نسبت ناروایی نیست که به اصطلاح متولّیان خانهی خدا همهی آنها را «مشرک» و «کافر» بدانند و بر تحمیل عقیدهی خود پافشاری کنند.
حرم نبوی و قبور بقیع نیز به همهی مسلمین تعلّق دارد و متولّیان آن فقط موظّف به برقراری نظم و امنیّت و امکانات لازم و جلوگیری از آنچه بر خلاف اجماع مسلمین است میباشند نه بیشتر.
آنها باید به عقاید همهی مسلمین جهان احترام بگذارند و از هتک و توهین نسبت به مقدّسات آنها بپرهیزند و پا را از گلیم خود درازتر نکنند که نه خدا راضی است و نه خلق خدا و نه این کار عاقبت محمود دارد.
حرم امن خدا باید از هر نظر امن باشد؛ این چه امنیّتی است که اگر «مسلمانان غیر وهّابی» پای خود را جلو و عقب بگذارند آنها را متّهم به شرک کنند؟!
فراموش نمیکنم در سفرهای اوّلیّهی زیارت خانهی خدا، جمعی از مسلمانان کشورهای مختلف را دیدم که میخواستند منبر پیغمبر اکرم(ص) را ببوسند و شرطهها را کلافه کرده بودند.
یک نفر که به ظاهر از مأموران امر به معروف بود، برخاست و این جمله را گفت: «والله یجوز قتال هولاء بالسیف؛ به خدا سوگند میتوان با شمشیر به این گروه حمله کرد» (و خونشان را ریخت!).
چه فرقی میکند، شما جلد قرآن را میبوسید و آنها منبری را که سالیان دراز محلّ وعظ و ارشاد و تعلیم و تربیت پیغمبر اسلام(ص) بوده است، میبوسند. چرا حکم قتل آنها را صادر میکنید، نه پیروان خود را؟!
شما این کار را «بدعت» میدانید و آنها «سنّت».
اکنون میفهمیم چرا طالبان و القاعده که همان وهّابیان تندرو هستند، به خودشان اجازه میدهند تنها در یک بمبگذاری در نجف (دو سال قبل) 150 نفر از مردم عادی را بکشند و 300 نفر را مجروح کنند که در میان آنها کودکان خردسال و زنان و پیران سال خورده بودند، اینها ثمرات تلخ و دردناک آن طرز فکرهاست که چهرهی اسلام را در جهان سخت مشوّه ساخته و محیط را حتّی در کشور عربستان سعودی که پایگاه اصلی آن بوده، ناامن کرده است.
آیا چنین برنامهها و چنین افکاری میتواند باقی بماند؟
اخیراً هم از سوی دولت سعودی و هم از سوی جمعی از اندیشمندان روشنفکر وهّابی، حرکتی به سوی اعتدال، و بازنگری در مفاهیم گذشته، دیده میشود.
این حرکت تا آنجا پیش رفته است که امید میرود گفتگو و «حوار» بین فرق مختلف اسلامی جای نزاع و جنگ و جدال و بدگویی و متّهم ساختن به شرک و کفر را بگیرد.
گرچه هنوز این امر به صورت یک روش عمومی در نیامده ولی موارد متعدّدی که نشانهی جوانه زدن این نهال میمون است، دیده میشود.
خبر میرسد که بعضی از علمای شیعهی حجاز با بعضی از دانشمندان معتدل وهّابی به گفتگو نشسته و سخنان آنها در بعضی از رسانههای جمعی پخش شده است. این همان چیزی است که متعصّبان وهّابی آن را کفر و بدعت میدانند و به خاطر آن سخت عصبانی هستند، گویی اسلام را درحال زوال میپندارند، حال آن که اگر این سنّت حسنه که همان «جِدال بِالّتی هِیَ أحْسَن» قرآن مجید است فراگیر شود، اسلام از شرّ خشونت گرایان نجات پیدا خواهد کرد و فصل نوینی در شکوفایی اسلام در جهان آغاز خواهد شد، فصلی که منطق و استدلال و گفتمان دوستانه جای تکفیر و توهین و خونریزی و غارت اموال را خواهد گرفت و اسلام در عربستان سعودی به مسیر اصلیاش باز میگردد.
جمعی از نویسندگان «اعتدال گرا»ی این کشور نیز در نوشتارهای خود، همین راه را با مرکب راهوار قلم پیمودهاند. به عنوان نمونه دانشمندی به نام «یوسف بن علوی»[9]، اخیراً کتابی نوشته است، به نام «مفاهیم یجب ان تصحّح» (مفاهیمی که باید بازنگری وتصحیح شود).
این کتاب در نوع خود یکی از شگفتیها محسوب میشود که شرح آن به خواست خدا در پایان همین کتاب خواهد آمد.
1- دلیل بوسیدن مرقد پیامبر اکرم(ص) را شرح دهید.
2- نمونهای از تضادها و تناقضهایی که وهّابیها در آن غوطهورند را بیان کنید.
3- وظیفهی اصلی متولّیان خانهی خدا چیست؟
[1]. سفینة البحار، مادّهی وطن، در حدیثی نیز از امام علی(ع) نقل شده که فرمود: عَمَرْتُ البُلْدَانَ بِحُبِّ الأوْطَانِ (میزان الحکمة، جلد 4، صفحهی 3566). در جریان هجرت پیامبر(ص) از مکّه نیز حدیث مناسبی در درالمنثور نقل شده است (الدر المنثور، جلد 1، صفحهی 300).
[2]. صحیح بخاری، جلد 2، صفحهی 159.
[3]. در دائرة المعارف کویتی مادهی «تقبیل» میخوانیم: مشهور در میان حنابله و نیز حنفیه این است که بوسیدن قرآن جایز است، و از عمر نقل شده که همه روز صبح قرآن را میبوسید و از عثمان نیز نقل شده که قرآن را میبوسید و به صورت خود میکشید.
[4]. نساء، آیهی 48.
[5]. مائده، آیهی 97.
[6]. حج، آیهی 25.
[7]. توبه، آیهی 19.
[8]. زمر، آیات 17 و 18.
[9]. محمد بن علوی از علمای محترم «مکّه» و بسیار صاحب نفوذ بود که جلسهی درس گستردهای داشت و در ۱۵ رمضان ۱۴۲۵ به رحمت ایزدی پیوست. نامبرده کتابهای متعدّدی نگاشته که مورد توجّه محقّقان قرار گرفته است. از جمله کتاب «مفاهیم» است.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت