شرح بزرگترین خطبه نهج البلاغه در نکوهش متکبّران و فخرفروشان| ۱۸
ممكن است تصور شود فرهیختگان به لحاظ بهرهورى از نعمت والاى دانش، و تهیدستان به سبب نداشتنِ ثروت و مكنت به عنوان عاملى تكبّرآفرین، در برابر چنین مرض سعادتسوزى از مصونیت برخوردار هستند و دشمن قسمخورده، هرگز طمع تزریق چنین سمّ مهلكى را به آنها نخواهد كرد؛ ولى هشدار رسا و بلیغ پیشواى اهل تقوا(ع)، در قالب جملهاى كوتاه و پرمعنا، كمترین جایى براى چنین خوشخیالى باقى نخواهد گذاشت:
وَلاَ تُشْوِی أَحَداً لاَ عَالِماً لِعِلْمِهِ وَلاَ مُقِلّاً فِی طِمْرِهِ؛ دام تكبر شیطان به كسى ترحم نخواهد كرد، نه عالم به خاطر علم و دانشش و نه درویش به لحاظ جامهی كهنه و فرسودهاش.
او هیچ گاه طمع خود را از دانشوران و نكتهسنجان و از مستمندان و فرودستان برنخواهد داشت. وى در سوگندى كه با جسارت كامل به عزّت[1] خداى بزرگ یاد كرد، هیچ یك از این دو ویژگى را استثنا نكرد، و تنها ملاك او براى استثنا، مخلَص[2] بودن است.[3]
قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ * إِلاّ عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِینَ.[4]
گاهى دیده مىشود تهیدستى از اینكه یكى از اجدادش از سوى پادشاهى ظالم حاكم كورهدهى دورافتاده بوده، افتخار مىكند. پرسش این است كه آن شخص جز سوزانتر كردن آتش جهنم براى خود، چه گلى به سر مردم زده تا نوهی چندمش كه خود در فقر و فلاكت روزگار سپرى مىكند، به چنان منصب بر باد رفتهاى مباهات كند؟
چنان كه در مورد علم باید گفت نهتنها مصونیتآفرین نیست، بلكه بر اساس گزارش قرآن كریم اختلافهاى پدید آمده در ادیان را دانشآموختگان ایجاد كردهاند:
...وَمَا اخْتَلَفَ فِیهِ إِلاَّ الَّذِینَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَیِّناتُ بَغْیاً بَیْنَهُمْ... .[5]
خداوند تعالى تفرقهافكنى در دین را محصور در اهل دانش و فضل كرد و فرمود: «وَمَا اخْتَلَفَ فِیه إِلاّ...»
كسانى كه بقاى مقام و منافعشان، تأسیس فرقههاى مختلف را مىطلبید ـ و به تعبیر قرآن كریم و نهجالبلاغه، ریشه آن بغى و سركشى بود ـ چنین اقدامى كردند، عملى كه در جاى دیگر قرآن كریم، از آثار شرك شمرده است:
وَلا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِینَ * مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُوا دِینَهُمْ وَكانُوا شِیَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ[6]
آرى، اگر عالم در چنگال شیطان گرفتار آمد، بسیار خطرناكتر از دیگران خواهد بود. كسى كه مىخواهد مذهب ایجاد كند، باید سابقهی ذهنى از معارف دینى و اطلاعات وسیع در مسائل اعتقادى داشته باشد تا بتواند پدیدهی مشابهى ارائه كند.
ممكن است كسانى وسوسه كنند كه شما از فلان شخص چه كم دارید؟ ببینید او چه پستهایى را به دست آورده، شما هم نباید كناره بگیرید، گوشهنشینى با تعالیم اسلام سازگارى ندارد؛ پس خودتان را مطرح كنید تا مردم استفاده كنند. حال فردى ناشناخته چگونه مىتواند به عنوان شخصیتى «مطرح» جلوه كند؟ غالباً این چنین افراد، «نوآورى» را وسیلهاى مناسب براى هدف خود دانسته و در پى مطرح كردن مطالبى تازه به شیوهاى مورد قبول مردم برمىآیند. براى مثال اگر در جامعهی ما كه بر خون مقدس صدها هزار پاكباخته استوار شده، كسى اصل اسلام را انكار كند، مورد اعتنا واقع نخواهد شد؛ ولى اگر با پذیرش ظاهر دین، محتوایى تحریف شده ارائه دهد، از وى استقبال مىكنند؛ مثلاً بگوید شما اسلام حقیقى را نشناختهاید و من از اسلام چیزى كشف كردهام كه تا به حال كسى به آن دست نیافته است؛ چرا كه قرآن كتابى ابدى است و حقایق آن باید تدریجاً كشف شود. بر این اساس من براى نجات نسل جدید از كفر و الحاد، نوآورى كرده و قرائت جدیدى از دین ارائه نمودهام!
اوایل انقلاب لایحهاى در مورد قانونى كردن احكام قصاص مطرح شد، عدهاى از قاضیان وابسته به جبههی ملى طى اطلاعیهاى آن را خلاف حقوق بشر و مردود دانستند. بنیانگذار معظم نظام خروش برآورده و صریحاً آنها را به لحاظ مردود دانستن احكام اسلامى، محكوم به ارتداد كردند.
حال عدهاى برخاستهاند و دوباره همان نغمه شوم را سر مىدهند و در قالب نجات نسل جوان از دینگریزى، براى دین تاریخ مصرفِ پایانیافتهاى اعلام مىكنند و عملاً دستآوردى جز همان كه شعار پرهیز از آن را سرمىدادند، به ارمغان نخواهند آورد.
در همایش ننگین برلین هم آن عمامه به سر گفته بود: اسلام واقعى، غیر از چیزى است كه معروف شده. اسلام طرفدار آزادى و مساوات است. رسوایى سخن وى به حدى بود كه كمونیستها گفته بودند بر اساس معیارهایى كه شما از اسلام ارائه مىكنید، ما از شما مسلمانتر هستیم. بعد هم طرفداران او در روزنامههایشان نوشتند یاد بگیرید اسلام را چگونه باید تعریف كرد؛ یعنى اسلام نه نماز و روزه خواسته، نه قوانین كیفرى دارد، و نه تازیانه و اعدام.
حقیقت این است كه این افراد براى اسلام و دورى نسل جدید از آن نه دل سوزاندهاند و نه مىسوزانند؛ بلكه در پى دست و پا كردن موقعیتى و طرفدارانى هورایى هستند و بس. و این حالت ریشهاى جز «كبر و خودبزرگبینى» ندارد؛ از این رو حجت بر حق خداى تعالى(ع)، هشدار پدرانه داده و مخاطب را در مورد پیامدهاى اسفبار دنیوى و اخروى «تكبّر» متوجه خداوند بزرگ كردند[7] و این خصلت خطرناك را بزرگترین دام شیطان دانستند كه همچون سمّ كشنده با ورود به خون و سرایت به قلب، مرگ را قطعى مىكند و تدبیرى در مورد آن نمىتوان اندیشید. صفت زشت «خودبرتربینى» هم اگر در دل جایگزین شد و قلب انسان را تسخیر كرد، چارهاى نخواهد داشت و خداى ناكرده سرنوشت نامبارك آن جهنّم ـ محل ذلت و خفت، و خوارى و سرافكندگى[8] ـ خواهد بود. همان گونه كه گفته شد، شیطان رجیم هیچ حد و مرزى را نمىشناسد و بناى بر استثناى كسى هم ندارد.
1- دام تكبر شیطان برای چه کسانی گسترده نمیشود؟
2- بر اساس گزارش قرآن كریم اختلافهاى پدید آمده در ادیان را چه کسانی ایجاد كردهاند؟
3- فردى ناشناخته چگونه مىتواند به عنوان شخصیتى «مطرح» جلوه كند؟
[1]. در میان صفات فراوان، انتخاب این صفت از سوى آن عابد پرسابقهی رانده شده، بسیار جاى تأمل و دقت دارد. ص (38)، 82.
[2]. به صیغه اسم مفعول، كسانى كه خداوند خالصشان كرده است، و از حیطه نفوذ و سوء استفاده ابلیس، به دور هستند.
[3]. البته خداى تعالى هم در سوره مباركه حجر، در پاسخ وى، اصل را بر سلطه نداشتن او بر بندگان خود دانست و فقط كسانى را كه خود پیروى از شیطان را برگزیده باشند، مقهور وى معرفى فرمود: «إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَكَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوِینَ». حجر (15)، 42.
[4]. ص (38)، 82ـ83؛ مشابه: حجر (15)، 40.
[5]. بقره (2)، 213؛ جاثیه (45)، 17؛ آلعمران (3)، 19 و... .
[6]. روم (30)، 31ـ32.
[7]. برخى شارحان نهجالبلاغه، براى نصب اللهَ اللهَ، فعل «اتّق» را عامل نصب «اللهَ اللهَ فى عاجل البغى» قرار دادهاند.
«تقوا» به معناى رعایت دقیق حدود الاهى است، و با «ترس» مرادف نیست؛ از این رو این تقدیر، معناى دور از ذهنى نمىباشد، و اگر «اذكر» و مانند آن هم در تقدیر باشد، تقریباً نتیجه همان خواهد شد.
[8]. «رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النّارَ فَقَدْ أَخْزَیْتَهُ...». آل عمران (3)، 192.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت