فصل اوّل: عوامل سقوط | ۷
«تعصّب» در عرف زمان ما به «اعتقاد و پایبندی شدید نسبت به چیزی» گفته میشود، خواه یک امر اعتقادی مربوط به مبدأ و معاد باشد، یا یک مسألهی اخلاقی، و یا نوعی آداب و رسوم یک قوم و قبیله، و یا حتّی دفاع از یک فرد خاص.
از کلمات امیرمؤمنان علی(ع) در نهج البلاغه در خطبهی قاصعه[1] استفاده میشود که تعصّب در گذشته نیز مفهومی قریب به معنی امروزی داشته است ولی آن حضرت تعصّب را به دو گونه تفسیر فرموده: تعصّب ممدوح و مثبت، و تعصّب مذموم و منفی.
در مورد تعصّب منفی تعصّب ابلیس را یادآور میشود که او را از سجده بر آدم منع کرد. امام(ع) او را پیشوای متعصّبان جهان، نام مینهد، و میفرماید:
«فَعَدُوُّاللهِ (ابلیس) إِمامُ الْمُتَعَصِّبِینَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَکْبِرِینَ...؛ دشمن خدا ابلیس پیشوای متعصّبان و سلف مستکبران است».[2] و در مورد تعصّب ممدوح میفرماید:
«فَإنْ کانَ لابُدَّ مِنَ العَصَبِیَّةِ فَلْیَکُنْ تَعَصُّبُکُمْ لِمَکارِمِ الْخِصالِ وَ مَحامِدِ الأَفْعالِ؛[3] هرگاه ناگزیر از تعصّب هستید تعصّب شما برای به دست آوردن صفات نیک و کارهای خوب باشد».
تعصّب مذموم همواره آمیخته با جمود فکری و یک جانبه نگری و پیشداوریهای غیر منطقی است و همیشه ـ به خصوص در عصر ما ـ سبب نفرت و عقبافتادگی است.
نشانهی این نوع تعصّب، موضع گیریهای تند و خشن و گاه خونریزی و غارت اموال، و تحقیر دیگران، و توسّل به کلمات زشت و تند و توهینآمیز است.
این گونه متعصّبان کمترین ارزشی برای افکار دیگران قائل نیستند و گوش شنوایی برای دلایل مخالفان خود ندارند و متکبّر وخودبرتر بین هستند.
تمام آنچه گفته شد در سخنان «وهّابیان افراطی» و اعمالشان و متأسّفانه در کتب پیشوای این گروه دیده میشود که بعضی از نمونههای آن گذشت که به اندک چیزی مسلمانان را مشرک میخواند و خون و مالشان را مباح میشمرد.
کسی که علما و بزرگان مخالف خود را «جُهّال» خطاب میکند و به آنها «أیّها المشرک» میگوید، و هر کس سخنان او را نپذیرد کافر و مهدور الدم میداند[4]، آیا آمادهی بحث و گفتگوهای منطقی و «مجادلة بالّتی هِیَ أحسن» است؟
قرآن مجید افراد متعصّب را که گوش شنوا برای شنیدن سخنان دیگران ندارند، جزء بندگان صالح پروردگار نمیداند چرا که میگوید:
فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللهُ وَأُوْلَئِکَ هُمْ أُوْلُوا الأَلْبَابِ؛[5] مفهوم این آیه آن است که افراد مخالف این روش، عباد صالح خدا نیستند.
قرآن کسانی را که به هنگام سخن گفتن پیامبران پیشین، انگشت در گوش خود میگذاردند تا سخنان آنها را نشنوند، سخت نکوهش میکند، و شکایت نوح را از امّت خود چنین بیان میدارد:
وَإِنِّی کُلَّمَا دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصَابِعَهُمْ فِی آذَانِهِمْ وَاسْتَغْشَوْا ثِیَابَهُمْ وَأَصَرُّوا وَاسْتَکْبَرُوا اسْتِکْبَاراً؛[6]
«و من هر زمان آنها را دعوت کردم که (ایمان بیاورند) تا آنها را بیامرزی، انگشتان خویش را در گوشهایشان نهاده و لباسهایشان را بر خود میپیچیدند، در مخالفت اصرار میورزیدند و به شدّت استکبار میکردند».
در گذشته در محیط «مکّه» و «مدینه» و در کلّ «حجاز» هرگونه نقد علمی از عقاید وهّابیّت ممنوع بود و متعصّبان وهّابی اجازه نمیدادند حتّی نقدهای علمی توأم با احترام در آنجا منتشر شود و سانسور شدیدی بر ورود هرگونه کتاب حتّی از کشورهای اسلامی مانند «مصر» حکمفرما بود (و متأسّفانه هنوز هم ادامه دارد)، و اگر چیزی بر خلاف این اصل دیده شود، استثنایی است.
بدیهی است با این وضع، آنها هرگز از حالت جمود خود خارج نمیشوند و از اشکالات و نقدهای منطقی که سبب پیشرفت فکری آنان میگردد، بهره نمیگیرند.
نکتهی جالب این که کتابخانههای ما شیعیان مملو است از کتب اهل سنّت و حتّی کتب وهّابیان و هیچ ترسی از وجود این کتابها بر مذهب خود نداریم، در حالی که کمتر کتابخانهای در عربستان مییابید که کتب شیعه را داشته باشد (گاهی حتّی یک کتاب!) تا چه رسد به کتب نقد وهّابیگری! چرا آنها این قدر میترسند و ما نمیترسیم؟ جوابش را وجدان خوانندگان محترم خواهد داد!
اینگونه تعصّبها در هیچ زمان مقبول نبوده تا چه رسد در عصر ما، به همین دلیل حامیان اینگونه تعصّبها باید بساط خود را جمع کنند و به گذشتهی تاریخ ملحق شوند!
جوانان وهّابی حق دارند از بزرگترهای خود در این باره سؤال کنند که چرا کتب سایر مذاهب اسلامی و کتب نقد علمی و منطقی وهّابیّت در اختیار آنها نیست؟!
ولی همانگونه که جلوتر نیز اشاره شد، این سخت گیریها و تعصّب خشک در قشر معتدل و روشن فکر وهّابی کمتر دیده میشود و برای گفتمانهای منطقی با دیگران اعلام آمادگی کردهاند و این طلیعهی پربرکتی است.
در کمتر کشوری به اندازهی حجاز آثار باستانی مربوط به قرون نخستین اسلام وجود داشته است، چرا که زادگاه اصلی اسلام آنجاست و آثار گرانبهایی از پیشوایان اسلام در جای جای این سرزمین دیده میشود.
مراقد و قبور آنها، زادگاه آنها، آثار صحابه و تابعین و آثار گرانبهای امامان اهل بیت(ع) و دانشمندان و فقها و حتّی سلاطین و مراکز حکومت آنها، آثار هنری و معماری و... ولی «متعصّبان خشک وهّابی» غالب آنها را به بهانهی واهی «آثار شرک» از میان بردند! و کمتر چیزی از این آثار پرارزش باقی مانده است و سزاوار است مسلمین برای نابودی این آثار گرانبها خون گریه کنند.
امروز همه میدانیم هر ملّتی برای اثبات اصالت خود بر گذشتهی تاریخ خود تکیه میکند و آثار مهمّی را که از گذشته باقی مانده است شاهد و گواه آن میشمرد و به همین جهت از آثار تاریخی خود به دقّت نگهداری میکند.
امّا این گروه در این سرزمینهای مقدّس تقریباً چیزی از آثار تاریخی اسلام را بجای نگذاشتند و همه را ویران کرده و از میان بردند، آثاری که از نظر ارزش، بهایی نمیتوان برای آنها تعیین کرد.
نمونهی بارز آن قبرستان بقیع است، این قبرستان مهمترین قبرستان در اسلام است که بخش مهمّی از تاریخ اسلام را در خود جای داده و کتاب بزرگ و گویایی از تاریخ ما مسلمین است.
قبور همسران و فرزندان پیامبر اسلام، امامان اهل بیت(ع)، فقها و علمای بزرگ، صحابهی والا مقام، شهدای گرانقدر، سرداران رشید اسلام و... همه و همه در آن جای دارد؛ شاید بیش از ده هزار صحابی در آنجا مدفون است و به یک معنی بخش عظیمی از تاریخ اسلام در دل بقیع نهفته است.
ولی اکنون که وارد بقیع میشویم ویرانهای غریب، بدون هیچ علامت و نشانه میبینیم که اشک را از دیدگان انسان سرازیر میکند.
این متعصّبان خشک با نهایت تأسّف این آثار گرانبهای تاریخی را به بهانهی واهی «مبارزه با شرک» از میان بردهاند و جهان اسلام را گرفتار خسارت عظیمی کردهاند که هرگز نمیتوان آن را جبران کرد.
راستی که انسان متعصّب چقدر خطر آفرین است و سرمایههای ارزشمند کشور خود را چگونه بر باد میدهد، سرمایههایی که به همه تعلّق دارد، به انسانهای امروز و گذشته و آینده.
کسانی که به مکّه و مدینه مشرّف شدهاند، میدانند علیرغم ویرانی تمام قبرستان بقیع و قبور شهدای احد و غیر آنها، گنبد و بارگاه ملکوتی پیامبر اسلام(ص) برپاست و مسلمانان از همه جای دنیا به زیارت آن حضرت میشتابند و این وضع سؤال مهمّی در اذهان همهی زائران ترسیم میکند، که چرا این گروه به سراغ بارگاه پیامبر(ص) نرفتند؟!
حقیقت آن است که آنها خود را کوچکتر از آن دیدند که دست به این کار زنند و تمام جهان اسلام را بر ضدّ خود بشورانند. آری وهّابیهای متعصّب نتوانستند، بارگاه ملکوتی پیامبر اسلام(ص) را از میان بردارند، و گنبد خضرا را ویران سازند و ضریح مقدّس حضرت را نابود کنند.
هنگامی که از آنها سؤال شد چگونه تمام گنبد و بارگاههایی را که بر فراز قبور ائمّهی بقیع(ع) و شهدای احد و غیر آنها بنا شده بود از میان برداشتید ولی گنبد و بارگاه پیامبر(ص) همچنان پابرجاست؟ این تناقض در عمل چه مفهومی دارد؟
اگر اینها نشانهی بت پرستی و شرک است، چرا این «نشانهی بزرگ!» را در کنار این مسجد باشکوه و با عظمت نگه داشتهاید، و اگر نیست، چرا بقیّه را از میان برداشتید؟
آنها پاسخی در برابر این سؤال ندارند و به راستی وا میمانند.
در یکی از سفرهای زیارتی که مدّتها قبل داشتم به دیدار «امام مدینه» رفتم و از او که مرد فاضل و باانصافی بود همین سؤال را کردم.
او سعی کرد با ذکر یک داستان تاریخی ذهن مرا از این سؤال آزار دهنده و بدون جواب منصرف کند؛ داستانی مربوط به زمان «ناصرالدوله» نقل کرد که دو نفر یهودی از خانههای مجاور حرم نقب زده بودند که به قبر پاک پیامبر(ص) دست یابند. «ناصرالدوله» در خواب دید که پیامبر(ص) به او میگوید مرا از دست این دو نفر نجات بده! چند بار در چند شب این خواب تکرار شد. او در حیرت فرو رفت و فهمید خبری در مدینه است. به مدینه آمد و تمام مردم شهر را به صف کرد و نگاه کرد و آن دو نفر را که در خواب دیده بود، در میان آنها دید، دستور داد آنها را گرفتند و توطئه را خنثی کرد و مجازات سختی برای آنها قائل شد.
سپس دستور داد اطراف قبر شریف را کندند و آن را با فلز گداخته پر کردند تا دیواری پولادین به وجود آید و کسی جرأت اینگونه کارها را در آینده نداشته باشد.
روشن است که این جواب هرگز قانع کننده نبود، زیرا حدّاکثر ساختن بخش زیرزمین قبر مطهّر را توجیه میکرد، ولی جوابی برای گنبد و بارگاه و ضریح محسوب نمیشد، امّا رعایت ادب و احساس این که طرف مقابل حرفی برای گفتن ندارد و ممکن است شرمنده شود، مانع از ادامهی بحث از طرف اینجانب شد.
اخیراً شنیده شد که یکی از متعصّبان وهّابی گفته است در آینده گنبد و بارگاه پیغمبر(ص) را نیز خراب خواهیم کرد که البتّه این سخن هر چند با اصول فکری متعصّبان آنها سازگار است، ولی به یقین هرگز چنین جرأتی در برابر جهان اسلام نخواهند داشت، به خصوص این که با پیدا شدن موج جدید در میان اعتدالگرایان این مسلک، هرگز چنین حادثهای رخ نخواهد داد و کسی جرأت بر این کار نخواهد داشت.
عجب این که این سخن را به پیشوای وهّابیّون محمّد بن عبدالوهّاب نیز نسبت دادهاند. ولی او در بعضی از سخنانش چنین نسبتی را کذب دانسته است، هر چند حسن بن فرحان مالکی در کتاب خود «داعیة و لیس نبیّاً» ـ چنان که در پایان همین کتاب خواهد آمد ـ معتقد است در کلمات شیخ محمّد اشارهای به این سخن دیده میشود که اگر توانایی یابم گنبد و بارگاه پیامبر(ص) را نیز ویران میکنم!
1- حضرت علی(ع) تعصّب را به چند گونه تفسیر فرمودند؟ نام ببرید و درباره هر یک مختصری شرح دهید.
2- نشانههای تعصّب وهابیان را بیان کنید.
3- هر ملّتی برای اثبات اصالت خود چه کاری انجام میدهد؟
[1]. نهجالبلاغه، خطبهی 192 (خطبة القاصعة).
[2]. نهجالبلاغه، خطبهی 192.
[3]. همان.
[4]. مدارک آن گذشت.
[5]. زمر، آیهی 17-18.
[6]. نوح، آیهی 7.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت