مواجهه و پرسش و پاسخ در عالم ذر چگونه قابل تصور است (آیا مواجهه فعلی است یا شأنی)؟
شاید در اینجا تعبیر به مکالمه و مخاطبه اولی از تعبیر به مواجهه باشد؛ زیرا مکالمه بدون مواجهه هم قابل تصور است امّا مواجهه خدا و مخلوقات اگر چه قول به تجرد بعض آنها را هم بپذیریم هرگز قابل تصور نیست زیرا تصور آن فرع تصور دو طرف مواجهه است و تصور ذات خدا محال است *وَ لا یحِیطُونَ بِه عِلْماً[1]*.
اما اینکه در عالم ذر چگونه انسانها طرف مکالمه شدهاند امکان آن قابل توجیه است که به اذن الله تعالی تمام قوای کامنه در ظهر آدم یا ظهور بنی آدم فعلیت مناسب یافته باشند و مورد این خطاب واقع شده باشند.
یا اینکه گفته شود در همان حال اگر چه مخاطب به خطابات غیر الله قرار نمیگیرند نه به واسطه قصور استعداد آنها بلکه به واسطه قصور استعداد دیگران اما مخاطب شدن به خطاب الهی جایز الوقوع است مثل *أَنطَقَنَا اللَّهُ الَّذِی أَنطَقَ کُلَّ شَیْءٍ[2]*.
به هر حال امکان این مکالمه معقول است هر چند ما کیفیت و حقیقت آن را درک نکنیم و نتوانیم تصور کنیم.
به عبارت دیگر همین که استحاله آن ثابت نباشد عدم امکان تصور آن، وجه امتناع و استحاله نمیشود و اجمالاً به اخبار وحی آن را واقع میدانیم.
این سؤال و جواب اگر چه ممکن است حمل بر مقتضای فطرت بشر شود که در آن عوالم هم فطرت او بر اقرار به خدا و جواب «بلی» به زبانحال گویا بوده ولی ظاهر آیه مکالمه خارجی است که بین الله و بنی آدم در آن عالم واقع شده است چه به صورت ایجاد صوت یا الهام بالاخره مکالمه واقع شده چنانکه بین خدا و ملائکه نیز در موضوع جعل خلیفه واقع شده است و بطور جزم نمیتوان تفسیر کرد مگر روایت معتبره بر آن دلالت داشته باشد.
وجوب معرفت الله و خداشناسی را از راه وجوب دفع ضرر محتمل و از راه وجوب شکر منعم تقریر نمائید.
بعد از اینکه هر یک از این دو کبرای کلی یعنی وجوب دفع ضرر محتمل و وجوب شکر منعم را بحکم عقل ثابت بدانیم بلکه هر انسان و بلکه حیوانات را بعضاً یا کلاً به آن مفطور مییابیم مصادیق و صغریات اجرای این دو قاعده ضرر محتمل و انعام منعم در هر مورد بحکم قاعده وجوب دفع ضرر محتمل واجب الدفع و بحکم قاعده وجوب شکر منعم واجب الاداء میباشد.
بدیهی است در هیچ موردی ضرر محتمل آن بیشتر و زیان بارتر از ترک معرفت خدا و شعب معارفی که بر آن مترتب میشود نیست چنانکه وجوب شکر هیچ منعمی مانند منعم کل نعمتهای ظاهری و باطنی و جسمانی و روحانی بر انسان واجب نیست.
بنابراین فحص و کاوش و تحقیق از وجود صاحب این عالم و آفریننده این کاینات و معرفت او که اگر وجود داشته باشد خسارت نشناختن او از هر خسارتی بیشتر است و کسب اطمینان و یقین در این مورد به نفی یا اثبات آن لازم است. هر چند بحث و کاوش هرگز به جزم به نفی آن منتهی نمیشود و هر چه بر اثبات آن آیات و دلائل بسیار و بی شمار است نفی آن فاقد اعتبار عقلی و عقلائی است. با این قاعده عقلائیه وجوب دفع ضرر احتمال وجود صانع و آفریننده جهان پیگیری میشود و به معرفت منتهی میگردد.
و از طریق قاعده وجوب شکر منعم نیز وجوب معرفت خدا به تفصیل به اسماء و صفات جلالیه و جمالیه او اثبات میشود:
هر کس به طور اجمال و کمال اختصار بیاندیشد وجود خودش و اجزاء و اعضاء و سلولهای بیشمار را که در ساختمان جسمی او تعبیه شده است، و قوای بسیار و استعدادات و حواس و کل آنچه را این تشکیلات ظاهر و باطن انسان از او فراهم شده است ملاحظه نماید و به آنچه در بیرون از بدن او وجود دارد از زمین و هوا و آب و آتش و آفتاب و ماه و صحرا و دریا و حیوانات و جنبندگان و بطور کلی قاطبه اصناف مخلوقاتی را که بدون چشم مسلح قابل رؤیتند یا بدون وسیله مثل تلسکوب و میکروسکوب و آلات دقیقتر از آنها دیده نمیشوند، همه را مرتبط با خود و مورد استفاده خود میبیند. قانون تناسب و مناسبات را که در کل اعضاء و جوارح خودش با یکدیگر با کل اجزاء جهان مشاهده میکند، منافع آنها را- که علم منافع الاعضاء و علم منافع الاشیاء- در حدّ فهم خود درک میکند.
لذا انسان میفهمد که این مجموعههای بیشمار که هرگز شمارش آن برای بشر ممکن نیست همه اعطائی است و به او اعطا شده است خود را محاط به عالم ها و عالمها در نعمتها و موهبتهائی میبیند که همه به او اعطا شده است و کل مجموعهها را فعل فاعل مرید و مختار میبیند و میفهمد که این عطایا و مواهب و عطیات بدون معطی و واهب و منعم نیست منعمی که همین افعال محکم و کاینات معظم دلیل بر علم و قدرت او است.
بنابراین خود را وظیفهدار شکر منعم این نعم و مواهب میبیند باید تشکر او را بجا آورد و بوظیفه سپاسگزاری اقدام نماید باید او را در حد ممکن بصفات و اسماء کمالیه او بشناسد تا بتواند آن چنانکه شایسته او است یا اقلاً خلاف قدس مقام او نباشد او را به زبان و به کار و عمل شکر نماید. اگر چه در این میان میفهمد که احدی حتی شخص اوّل ممکنات نیز از اداء حق تشکر او عاجز است اما باید با همه عجز و ناتوانی و به زبان بیزبانی شکر و سپاس او را به همین اقرار و اعتراف بجا آورد. او را بصفاتی که سزاوار او است بشناسد و هرچه بیشتر این شناسائی و آشنائی خود را به پی بردن به فقر و عجز و احتیاج خودش به او بیشتر و بیشتر سازد و با همین پای عجز به جلو گام بردارد. این توجه خود اداء شکر منعم و راه و مقدمه شناخت سایر معارف حقیقیه مثل معرفت نبی و معرفت امام و معرفت شرایع اسلام و احکام میباشد. وفقنا الله تعالی و ایاکم للوصول الیه و الحضور فی حضرة الواصلین الیه من الانبیاء المرسلین و الائمة الطاهرین و خواصهم الفائزین.
بیان دیگر که بر مبنای احتمال وجود منعم و وجوب شکر او و به عبارت دیگر بر مبنای احتمال وجوب شکر منعم به احتمال وجود او استوار است این است که با احتمال اینکه اشیاء مورد انتفاع ما همه نعمت و اعطاء غیر باشد وجوب شکر نعمتها و انتفاع از آنها محتمل است بنابراین شناخت هویت همه نعمتها از لحاظ اینکه آیا عطاء غیر میباشد تا شکر آن غیر لازم باشد یا اینکه همه هویت مستقل و خود بخود دارند لازم میشود و این فحص و پیگیری است که انسان را به وجود منعم حقیقی مستقل و حاکم مختار میرساند.
اگر ما در کاخی عظیم و وسیع و بسیار مجلل و آراستهای که تمام وسایل زندگانی و رفاه در آن آماده باشد وارد بشویم و بخواهیم در آنجا سکونت گزینیم و از خوراکیهای آن بخوریم و از نوشابههایش بنوشیم و از آنچه در آن است استفاده کنیم، آیا احتمال نمیدهیم که این کاخ صاحبی داشته باشد و اگر ما بدون اجازه و بیآنکه او را بشناسیم و از او دستور العمل و برنامه استفاده از آنچه در این قصر است نگرفته باشیم بیاعتنا به این احتمال تصرفاتی بنمائیم و حیف و میلی روا بداریم بحکم عقل مورد نکوهش او و دیگران واقع میشویم و صاحب آن میتواند ما را مسئول و مورد مؤاخذه و تنبیه قرار دهد؟ مسلم این احتمال هست و با این احتمال عقل به ما دستور میدهد برای اینکه مبادا گرفتاری و مسئولیتی پیدا کنیم باید جستجو کنیم و از صاحبش اذن بگیریم.
بشری که در این جهان آمده و این ساختمان با این همه عظمت و وسعت را میبیند آیا احتمال نمیدهد که این خانه که او از تاریخ آغاز و انجام و پایان او بیاطلاع است خانهای که در طول هزاران قرون و اعصار و هزارها میلیارد و بیشتر و بیشتر انسان و سایر کاینات در آن زندگی کرده صاحبی دارد که هم صاحب خانه و هم صاحب خود او و هر چه در آن است باشد و اگر او بدون اذن و دستور او در اینجا تصرّفاتی بنماید مسئول او گردد و موجب ضرر و زیان خودش و نقض غرض صاحب خانه گردد؟ یقیناً این احتمال را میدهد پس به فرمان عقل باید جستجو کند و صاحب خانه را بشناسد و یا به طوری رفتار کند که اگر خانه صاحبی داشت مسئول او نباشد.
مبنای کار بشر بیشتر بر احتمال است و به احتمال حصول منفعت عمل میکند و زحمت میکشد و برای دفع ضرر محتمل اقدام مینماید، به کارهای بزرگ و خطرناک برای نیل به نفع احتمالی دست میزند. این همان معنائی است که در بعض روایات و احادیث شریفه به آن اشاره شده است که باید بیشتر به احتمال وجود عالم غیب و حساب و کتاب عمل کند اگر چنانکه بفرض خلاف واقع، عالم دیگری نبود او با آنکه به این احتمال اطمینان نکرده مساوی است و اگر حساب و کتاب و معاد و عالم دیگر باشد که هست خسارت برای کسی است که به این احتمال اعتنا نکرده است. از جمله در دیوان منسوب به حضرت مولای متقیان امیرالمؤمنین علیهالسلام است:
قال المنجم و الحکیم کلاهما لن یحشر الاجساد قلت الیکما
ان صح قولکما فلست بخاسر ان صح قولی فالخسار علیکما
[1] سوره طه، آیه 110
[2] سوره فصلت، آیه 21
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت