بخش نخست: شخصیّت و فضایل امام حسین(ع) | ۴
در این موضوع هم روایات بسیار است و جمعی از اهل سنّت مانند ابن حجر عسقلانی از ابوهریره و عبدالله و بغوی از شدّاد بن هاد و ابی نعیم در حلیةالاولیاء از ابن مسعود و ابی حاتم از عبدالله و جابر و ابن ابیفراء از انس؛ این نوازش و اظهار محبّت پیغمبر(ص) را به حسن و حسین(ع) روایت کردهاند.[1]
از این احادیث استفاده میشود که آن حضرت کراراً حسن و حسین را به دوش میگرفت، و آنان بر کتف آن حضرت در حال نماز و در حالات دیگر مینشستند، و پیامبر اعظم(ص) کمال لطف و مهربانی را نسبت به آنها ابراز میداشت، و از بعضی از این احادیث (مثل حدیث انس) شدّت محبّت پیغمبر(ص) به آنها، و توبیخ سخت نسبت به کسی که قدر و منزلت آنها را نشناسد، استفاده میشود.
ابوسعید در شرفالنّبوه (شرف المصطفی) روایت نموده که پیغمبر(ص) نشسته بود که حسن و حسین به سوی او آمدند چون پیغمبر(ص) آنها را دید برای ایشان برخاست، و آمدنشان را دیر شمرد (یعنی فرمود دیر آمدید یا چرا دیر آمدید؟) پس از آنها استقبال کرد، و آنها را بر دوش خود گذارد و فرمود:
«نِعْمَ الْمَطِیُّ مَطِیَّتُکُمَا، وَنِعْمَ الرَّاکِبَانِ أَنْتُمَا»؛[2]
«خوب مرکبی است مرکب شما، و خوب سوارههایی هستید شما».
شبلنجی روایت کرده که روزی آن حضرت بر حسن و حسین گذر فرمود سپس گردن مبارک را فرود آورد، و آنها را برداشت و فرمود:
«نِعْمَ الْمَطِیَّهُ مَطِیَّتُهُمَا، وَنِعْمَ الرَاکِبَانِ هُمَا»؛[3]
«خوب مرکبی است مرکب آنها و خوب سوارههایی هستند آنها».
ترمذی و جمالالدّین حنفی زرندی و ابن حجر از ابن عبّاس روایت کردهاند که پیغمبر(ص) حسین(ع) را بر دوش گرفته بود مردی گفت: خوب مرکبی سوار شدهای!
پیغمبر(ص) فرمود:
«نِعْمَ الرَّاکِبُ هُوَ»؛[4]
«خوب سواری است او»
و در این موضوع زرندی روایات دیگری نیز از عمر و جابر و سعد و انس روایت کرده است.[5]
احادیث در وجوب دوستی و مودّت حسین(ع) متواتر است.
ازجمله ابن حجر عسقلانی و ابوحاتم و محبّ طبری در حدیثی از عبدالله بن عمر روایت کردهاند که پیغمبر(ص) فرمود:
«مَنْ أَحَبَّنِی فَلْیُحِبَّ هَذَیْنِ»؛
«هرکس مرا دوست دارد باید این دو را (نیز) دوست بدارد»
ابن حجر عسقلانی گفته است: در معجم بغوی نیز حدیثی نظیر این حدیث از شدّاد بن هاد روایت شده است.[6]
دولابی و احمد بن حنبل از یعلی بن مرّه روایت کردهاند که حسن و حسین(ع) آمدند به سوی پیغمبر(ص) درحالی که از یکدیگر در تشرُّف به محضر جدّ بزرگوار خود پیشی میجستند. یکی از ایشان پیش از دیگری رسید، پیغمبر(ص) دست به گردنش انداخت و او را به سینهی خویش چسبانید و بوسید، و سپس آن یکی را بوسید، آنگاه فرمود:
«إِنِّی اُحِبُّهُمَا فَأَحِبُّوهُمَا»؛[7]
«من ایشان را دوست میدارم پس شما (نیز) دوست بدارید ایشان را».
ابن ماجه، ابن حجرعسقلانی، دیلمی، مناوی، احمد، حاکم، سیوطی، ابن حجر هیتمی و هارونالرّشید از پدرانش از ابن عبّاس، و محبالدین طبری، ابوسعید، ابن حرب طائی، سلفی، ابوطاهر بالسی، ابن سری و ابن جوزی از پیغمبر اکرم(ص) روایت کردهاند که فرمود:
«مَنْ أَحَبَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ فَقَدْ أَحَبَّنی، وَمَنْ أَبْغَضَهُمَا فَقَدْ أَبْغَضَنِی»؛
«هرکس حسن و حسین را دوست بدارد همانا مرا دوست داشته است و هرکس آنها را دشمن بدارد پس البتّه مرا دشمن داشته است».
این حدیث در بین محدّثین، مشهور و معروف بوده و مکرّر از پیغمبر(ص) شنیده شده است، و بعضی از طرق آن که منتهی به ابوهریره میشود به این مضمون است که: پیغمبر(ص) بیرون آمد درحالی که حسن و حسین با او بودند، این بر یک دوش آن حضرت و آن بر دوش دیگرش بود. یک بار حسن را میبوسید و بار دیگر حسین را تا به ما رسید و فرمود: «هرکس اینها را دوست بدارد به تحقیق مرا دوست داشته و هرکس آنها را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است».
و بعضی راویان آن، فقط جمله اوّلی را روایت کردهاند، و بعضی دیگر اینچنین نقل کردهاند که فرمود: «این دو (حسن و حسین) پسرهای من هستند، هرکس آنها را دوست بدارد پس البتّه مرا دوست داشته است»:
«هَذَانِ اِبْنَایَ مَنْ أَحَبَّهُمَا فَقَدْ أَحَبَّنِی».
و در یکی از دو حدیثی که هارون الرّشید در این موضوع روایت کرده لفظ حدیث این است:
«أَلْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ مَنْ أَحَبَّهُمَا فَفِی الْجَنَّةِ، وَمَنْ أَبْغَضَهُمَا فَفِی النَّارِ»؛[8]
«هرکس حسن و حسین را دوست بدارد در بهشت است، و هرکس آنها را دشمن بدارد در آتش است».
ترمذی و احمد روایت کردهاند:
إِنَّ رَسُولَ اللهِ أَخَذَ بِیَدِ حَسَنٍ وَحُسَیْنٍ فَقَالَ: «مَنْ أَحَبَّنِی وَأَحَبَّ هَذَیْنِ وَأَبَاهُمَا وَاُمَّهُمَا کَانَ مَعِیَ فِی دَرَجَتِی یَوْمَ الْقَیَامَةِ»؛[9]
رسول خدا(ص) دست حسن و حسین را گرفت پس فرمود: «هرکس مرا دوست دارد و این دو و پدر و مادرشان را دوست دارد، در روز قیامت با من در درجه من خواهد بود».
طبرانی از سلمان روایت دارد که پیغمبر(ص) فرمود:
«مَنْ أَحَبَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَیْنَ أَحْبَبْتُهُ، وَمَنْ أَحْبَبْتُهُ أَحَبَّهُ اللهُ وَمَنْ أَحَبَّهُ اللهُ أَدْخَلَهُ جَنَّاتِ النَّعِیمِ، وَمَنْ أَبْغَضَهُمَا أَوْ بَغَی عَلَیْهِمَا أَبْغَضْتُهُ وَمَنْ أَبْغَضْتُهُ أَبْغَضَهُ اللهُ، وَمَنْ أَبْغَضَهُ اللهُ أَدْخَلَهُ جَهَنَّمَ وَلَهُ عَذَابٌ مُقیمٌ»؛[10]
«هرکس حسن و حسین را دوست دارد من او را دوست میدارم، و هرکس را من دوست دارم خدا او را دوست میدارد، و هرکس که خدا او را دوست دارد او را داخل بهشت میکند، و هرکس آنها را دشمن بدارد یا بر آنها ستم کند من او را دشمن میدارم، و هرکس را من دشمن میدارم خدا او را دشمن میدارد و او را داخل جهنّم سازد و از برای او عذاب جاودان است».
ابن حبّان، ابویعلی، ابن عساکر، ابن سعید، محبالدین طبری، شبلنجی، و صبّان از جابر انصاری روایت کردهاند که گفت:
سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ ـ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ ـ یَقُولُ: «مَنْ أَحَبَّ (أَوْ وَمَنْ سَرَّهُ) أَنْ یَنْظُرَ إِلَی سَیِّدِ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلْیَنْظُرْ إِلَی هَذَا».
و به این لفظ هم از جابر روایت شده که، فرمود:
«مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَنْظُرَ إِلَی رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ» وَفِی لَفْظٍ: «إِلَی سَیِّدِ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ فَلْیَنْظُرْ إِلَی الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ».[11]
مضمون هر دو حدیث این است که: «هرکس دوست میدارد یا شادمان میشود که به مردی از اهل بهشت یا سیّد جوانان اهل بهشت نگاه کند به حسین(ع) نگاه کند».
در سیرهی ملا[12] و غیر آن، از ابن عبّاس حدیثی طولانی از پیغمبر(ص) در فضایل حسنین(ع) روایت شده که در پایان آن میفرماید: «خدایا تو میدانی که حسن و حسین و عمو و عمّه ایشان در بهشتند، هرکس آنها را دوست دارد در بهشت است، و هرکس آنها را دشمن بدارد در آتش است».
و در نظم دررالسّمطین این حدیث را از هارونالرّشید روایت کرده، و نقل نموده که هر وقت هارون این حدیث را روایت مینمود اشکش جاری و گریه راه گلویش را میگرفت.[13]
و نظیر این حدیث را صاحب کتاب السنّه از حذیفه روایت کرده است.[14]
1- از بعضی از این احادیث (مثل حدیث انس) کدام نکته بدست میآید؟
2- حدیثی در وجوب دوستی و مودّت حسین(ع) بیان کنید.
[1]. ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج2، ص62؛ ر.ک: طبری، ذخائرالعقبی، ص123، 132.
[2]. ابوسعید، شرفالمصطفی، ج5، ص294؛ ر.ک: طبری، ذخائرالعقبی، ص130.
[3]. شبلنجی، نورالابصار، ص279.
[4]. ترمذی، سنن، ج5، ص327؛ زرندی، نظم دررالسّمطین، ص212؛ ابن حجر هیتمی، الصواعقالمحرقه، ص137 – 138.
[5]. زرندی، نظم دررالسّمطین، ص211 - 212.
[6]. ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج2، ص63؛ ر.ک: طبری، ذخائرالعقبی، ص123.
[7]. ر.ک: طبری، ذخائرالعقبی، ص123.
[8]. احمد بن حنبل، مسند، ج2، ص288؛ ابن ماجه قزوینی، سنن، ج1، ص51؛ زرندی، نظم دررالسّمطین، ص209 - 210؛ ابن طلحه شافعی، مطالب السّؤول، ص377؛ طبری، ذخائرالعقبی، ص123 - 124؛ ابن حجر هیتمی، الصواعق المحرقه، ص192؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج2، ص62؛ سیوطی، الجامعالصّغیر، ج2، ص116، 554؛ همو، تاریخالخلفاء، ص189.
[9]. احمد بن حنبل، مسند، ج1، ص77؛ ترمذی، سنن، ج5، ص305.
[10]. طبرانی، المعجمالکبیر، ج3، ص50؛ ر.ک: ابونعیم اصفهانی، ذکر اخبار اصبهان، ص56؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج14، ص156؛ صالحی شامی، سبل الهدی و الرّشاد، ج11، ص57؛ متّقی هندی، کنزالعمّال، ج12، ص120 – 121.
[11]. ابویعلی موصلی، مسند، ج3، ص397؛ ابنحبّان بستی، صحیح، ج15، ص421 - 422؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج13، ص209 - 210؛ ج14، ص136 - 137؛ طبری، ذخائرالعقبی، ص130؛ شبلنجی، نورالابصار، ص295؛ صبان، اسعافالرّاغبین، ص155.
[12]. ر.ک: طبری: ذخائرالعقبی، ص130 – 131.
[13]. زرندی، نظم دررالسّمطین، ص213. این نمونهای از اعتراف اهل باطل به حقیقت اهل حقّ است.
[14]. زرندی، نظم دررالسّمطین ص207، 213.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی صافی گلپایگانی