کد مطلب: ۵۶۲۱
تعداد بازدید: ۳۹۴
تاریخ انتشار : ۰۷ مرداد ۱۴۰۱ - ۲۰:۲۰
پرتوی از عظمت امام حسین (ع) | ۷
برحسب احادیث شریفه ثقلین، و احادیث امامان، و احادیث سفینه، و احادیث بسیار دیگر که ما در تألیفی که در اثبات حجیّت فقه شیعه، و وجوب رجوع به احادیث امامیّه در احکام نوشته‌ایم آنها را ذکر کرده و صحّت اسناد و دلالت آنها را واضح و آشکار ساخته‌ایم؛ حسن و حسین(ع) وارث علوم پیغمبر(ص) و هریک، در عصر خود رهبر حقیقی امّت اسلام و حافظ آفتاب جهان تاب شرع بودند.

بخش نخست: شخصیّت و فضایل امام حسین (ع) | ۶

 

شاخه و میوه درخت نبوّت


حموینی، سمعانی، قندوزی و خوارزمی از جابر روایت کرده‌اند که گفت: پیغمبر(ص) در عرفات بود و علی(ع) روبروی آن حضرت بود. پیامبر(ص) اشاره فرمود به من و علی، خدمت او رفتیم پس فرمود: یا علی! نزدیک من بیا. علی نزدیک رفت. فرمود: دستت را در دست من بگذار! پس فرمود: «یا علی! من و تو از یک درختیم؛ من اصل و ریشه آن، و تو فرع آن، و حسن و حسین شاخه‌های آن، هرکس به یکی از شاخه‌های آن متعلّق گردد خدا او را داخل بهشت نماید؛ «یا علی! اگر امت من روزه بگیرند به قدری که مثل کمان‌ها خمیده شوند و نماز بخوانند به قدری که مثل میخ‌ها خشک و بی‌حرکت گردند و تو را دشمن بدارند خداوند آنها را به رو در آتش اندازد».[1]
گنجی شافعی از خطیب بغدادی در تاریخ از علی(ع) روایت دارد که پیغمبر(ص) فرمود: «درختی است که من ریشه و اصل آن، و علی فرع آن، و حسن و حسین ثمره و میوه آن، و شیعه برگ آن هستند؛ پس آیا بیرون می‌شود از پاکیزه و طیّب غیر از طیّب و پاکیزه؟ یعنی: فرع و میوه و برگ درخت پاک همه پاک می‌باشند».[2] نظیر این حدیث را نیز، از ابوامامه‌ی باهلی روایت کرده است.[3]
و اخبار به این مضمون زیاده بر اینها است و شاعر عرب مضمون آنها را چنین به نظم در آورده است:
یَا حَبَّذَا دَوْحَةً فِی الْخُلْدِ نَابِتَةٌ / مَا مِثْلُهَا نَبَتَتْ فِی الْخُلْدِ مِنْ شَجَرٍ
أَلْمُصْطَفَی أَصْلُهَا وَالْفَرْعُ فَاطِمَةُ / ثُمَّ اللِّقَاحُ عَلِیٌّ سَیِّدُ الْبَشَرِ
وَالْهَاشِمِیَّانِ سِبْطَاهُ لَهَا ثَمَرٌ / وَالشِّیعَةُ الْوَرَقُ الْمُلْتَفُّ بِالثَّمَرِ
أَنَا بِحُبِّهِمُ أَرْجُو النَّجَاةَ غَداً / وَالْفَوْزَ فِی زُمْرَةٍ مِنْ أَفْضَلِ الزُّمَرِ
هَذَا هُوَ الْخَبَرُ الْمَأثُورُ جَاءَ بِه / َهْلُ الرِّوَایَةِ فِی الْعَالِی مِنَ الأَثَرِ[4]


ودیعه پیغمبر(ص)


شبراوی و سبط ابن جوزی نقل کرده‌اند که وقتی زید بن ارقم به ابن زیاد اعتراض کرد، و گفت: من در زمانی طولانی می‌دیدم پیغمبر(ص) میان این دو لب را می‌بوسید، زید گریست، و ابن زیاد با او درشتی کرد، و او را به کشتن تهدید نمود و گفت: اگر پیر خرفی نبودی، گردنت را می‌زدم.
زید از مجلس ابن‌زیاد برخاست، و می‌گفت: مردم، شما از این پس بندگانید (یعنی باید غلام و بنده بنی‌امیّه و کارگزاران آنها باشید) پسر فاطمه(س) را کشتید و پسر مرجانه را زمامداری، و حکومت دادید. به خدا نیکان شما را می‌کشند، و بدان شما را بنده می‌سازند. پس دور باد از عزّت، آن کس که راضی به ذلّت و عار گردد. سپس برگشت و به ابن زیاد گفت:
حدیثی برای تو بگویم که خشم تو از آن بیشتر شود: دیدم پیغمبر(ص) حسن را بر ران راستش نشانده بود، و حسین را بر ران چپ. پس دست خود را بر سر آنها گذارد، و گفت:
«اَللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَوْدِعُهُمَا إِیَّاکَ وَصَالِحَ الْمُؤْمِنِینَ»؛
«خدایا من این دو و صالح‌المؤمنین (علی) را به تو می‌سپارم».
پس ودیعه رسول خدا در نزد تو چگونه است ای پسر زیاد؟ ابن زیاد در خشم شد، و تصمیم به قتل زید گرفت.[5]
و نیز سیوطی و مناوی از طبرانی این دعا را از پیغمبر(ص) روایت کرده‌اند.[6]


دعای پیغمبر(ص)


طبرانی از واثله روایت دارد که پیغمبر(ص) این‌گونه در حقّ علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) دعا کرد:
«اَللَّهُمَّ إِنَّکَ جَعَلْتَ صَلَوَاتِکَ، وَرَحْمَتَکَ، وَمَغْفِرَتَکَ وَرِضْوَانَکَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ وَآلِ إِبْرَاهِیمَ اَللَّهُمَّ إِنَّهُمْ مِنِّی وَأَنَا مِنْهُمْ فَاجْعَلْ صَلَوَاتِکَ وَرَحْمَتَکَ وَمَغْفِرَتَکَ، وَرِضْوَانَکَ عَلَیَّ وَعَلَیْهِمْ (یَعْنِی: عَلِیّاً، وَفَاطِمَةَ، وَحَسَناً وَحُسَیْناً)»؛[7]
«خدایا تو صلوات و رحمت و مغفرت، و خشنودیت را بر ابراهیم و آل ابراهیم قرار دادی. خدایا ایشان (یعنی علی، فاطمه، حسن و حسین(ع)) از منند، و من از ایشان هستم. پس صلوات و رحمت و آمرزش و خشنودیت را بر من و بر آنها قرار بده».


اشتقاق نام حسین(ع) از نام خدای تعالی


ابوهریره از پیغمبر(ص) درضمن حدیثی روایت کرده که چون خدا آدم را آفرید، در سمت راست عرش پنج شبح در نور دید که در سجده و رکوع هستند. آدم پرسید: این پنج شبح که در هیبت و صورت من هستند کیستند؟ خطاب شد: اینان پنج تن از فرزندان تو هستند که پنج اسم برای آنها از نام‌های خود مشتقّ کرده‌ام، و اگر برای ایشان نبود، بهشت و جهنم، عرش و کرسی، آسمان و زمین، فرشتگان و آدمیان و جنّیان را نمی‌آفریدم، پس من محمودم، و این محمّد است، و من عالی هستم، و این علی است، و من فاطرم، و این فاطمه است، و من احسانم، و این حسن است، و من محسنم و این حسین است. به عزّتم سوگند یاد نموده‌ام که هرکس ذرّه‌ای از کینه ایشان را در دل داشته باشد او را داخل آتش می‌کنم، ایشان برگزیدگان من هستند، و به ایشان‌ نجات می‌دهم، و به ایشان هلاک می‌نمایم. هروقت حاجتی داری به این پنج تن متوسّل شو، پس پیغمبر(ص) فرمود: «ماییم کشتی نجات!
هرکس به آن متعلّق شود نجات یابد و هرکس از آن برگردد هلاک شود».[8]
سلمان فارسی درضمن حدیثی روایت می‌کند، که پیامبر(ص) فرمود: «خداوند از برای ما نام‌هایی از نام‌های خودش مشتق ساخت پس خداوند عزَّوجلَّ محمود است، و من محمّدم، و خداوند اعلی است، و برادرم علی است، و خداوند فاطر است، و دخترم فاطمه است، و خداوند محسن است و دو پسرم حسن و حسین می‌باشند».[9]


ارث حسنین(ع) از پیغمبر(ص)


حسن و حسین(ع) وارث کمالات علمی، روحی، اخلاقی، و جسمی پیغمبر(ص) بودند. مردم در سیما و رفتار و روش آنها پیغمبر را می‌دیدند، و عظمت و روحانیت او را تماشا می‌کردند. چنانچه مکرّر گفته شد وجود پیغمبر(ص) نسبت به حسنین(ع) کانون مهر، اشفاق، نوازش، لطف، و رحمت پدرانه بود. آنها را دوست ‌می‌داشت و می‌بویید و می‌بوسید، و زبانشان را می‌مکید، بر دوش مبارک خویش سوارشان می‌کرد. شخصاً از آنها پرستاری می‌فرمود. آنها را پسر خود می‌خواند. از گریه آنها ناراحت می‌شد. آنها را روی سینه خود می‌خوابانید. از شنیدن اسمشان لذّت می‌برد. در کوچه، در خانه، در مسجد، در حضور صحابه و مردم، در هنگام سخنرانی، خطبه و در حال نماز، حسنین(ع) مشمول مراحم مخصوص پیغمبر(ص) بودند.
اخباری که در کتب معتبر اهل سنّت است، همه حکایتی از این عواطف پاک است. این مهربانی‌ها درعین حال که نمونه‌ای از تواضع و فروتنی فوق‌العاده و سادگی زندگی پیغمبر بسیار باعظمت اسلام بود، تمرکز عواطف شدید پدرانه او را در حسنین، و فاطمه زهرا(س) نشان می‌داد. چون از پیغمبر خدا صادر می‌شد که در همه کمالات در حدّ اعتدال، و استقامت بود، و محبّت و رضا او را هیچگاه بر آن نمی‌داشت که از سخن راست، و حقیقت کلمه‌ای بیشتر بگوید، دلیل کمال لیاقت، و صلاحیّت، و شایستگی حسنین(ع) بود؛ زیرا تعبیراتی پیغمبر(ص) در حقّ آنها می‌فرمود و اوصافی را برای آنها می‌گفت که تنها عواطف و احساسات پدرانه نمی‌تواند آن تعبیرات را تجویز نماید، و معلوم بود که پیغمبر(ص) در سیمای آنها یک سّر الهی مشاهده می‌کرد.
برحسب احادیث شریفه ثقلین، و احادیث امامان، و احادیث سفینه، و احادیث بسیار دیگر که ما در تألیفی که در اثبات حجیّت فقه شیعه، و وجوب رجوع به احادیث امامیّه در احکام نوشته‌ایم آنها را ذکر کرده و صحّت اسناد و دلالت آنها را واضح و آشکار ساخته‌ایم؛ حسن و حسین(ع) وارث علوم پیغمبر(ص) و هریک، در عصر خود رهبر حقیقی امّت اسلام و حافظ آفتاب جهان تاب شرع بودند.
امام و وصیّ و جانشین پیغمبر یکی از صفات برجسته‌اش همین است که میزان تعادل و اعتدال امور باشد، و درحقیقت مرکزی است که واماندگان راه حقیقت و کُندروها به آن مرکز سوق داده می‌شوند تا عقب نمانند و فاصله آنها با امام که پیشرو قافله خداپرستان است زیاد نشود، و تندروهای افراطی به آن مرکز برگردانده می‌شوند تا شتاب خارج از حدّ، سبب گمراهی آنها نشود. و این است حقیقت معنای کلام پیغمبر(ص) در ذیل بعضی احادیث صحیحه ثقلین:
«فَلا تُقَدِّمُوهُمَا فَتَهْلِکُوا وَلا تَقْصُرُوا عَنْهُمَا فَتَهْلِکُوا وَلا تُعَلِّمُوهُمْ فَإِنَّهُمْ أَعْلَمُ مِنْکُمْ»؛[10]
«بر قرآن و عترت پیشی نگیرید، که هلاک می‌شوید، و از آنها عقب نیفتید، که هلاک می‌شوید، و به عترت چیزی نیاموزید زیرا آنها از شما داناترند».
پس حسین(ع) بی‌شبهه وارث علم و کمال پیغمبر(ص) است و همه مردم به علم و دانش او محتاج بودند.
برحسب روایات متعدّد که در کتاب‌های معتبر نقل شده فاطمه زهرا(س) در مرض موت پدرش، حسن و حسین را نزد آن حضرت آورد، و عرض کرد: «یا رسول الله این دو پسران تو هستند، آنها را به بخشش و عطایی مخصوص فرما، یا به آنها چیزی به ارث عطا کن!».
پیغمبر(ص) فرمود: «به حسن عظمت و بردباری می‌بخشم، و به حسین جود و مهربانی».[11]
و در روایت دیگر است که فرمود: «به این بزرگ (یعنی حسن) مهابت و حلم بخشیدم و به آن کوچک (یعنی حسین) محبّت و رضا».[12] و در حدیث دیگر است ‌که فرمود: «اما حسن، پس هیبت و آقایی من برای اوست، و اما حسین، پس از برای اوست جود و جرئت من».[13]
این احادیث، گوشه‌ای از کمالات و اخلاقی را که حسن و حسین از جّد خود به ارث برده‌اند نشان می‌دهند.
و سّر این تعبیرات، اشاره به روش‌های خاصّ حسن و حسین و چگونگی رهبری و برنامه‌های آنها و تصدیق روش هر دو است تا مردم بدانند که سرچشمه و منبع این دو روش مأموریت‌های دینی، و تکالیف خاصّی است، که پیغمبر با وحی الهی آنها را به آن مکلّف ساخته بود و هر دو روش از روش پیغمبر(ص) و سیره او جدا نیست، وگرنه حسن و حسین(ع) هر دو جامع تمام کمالات اخلاقی و وارث جدّ و پدر، و حافظ دین و قرآن مقدّس بوده‌اند.


خودآزمایی

 

1- دعایی که پیغمبر(ص) در حقّ علی و فاطمه و حسن و حسین(ع) بیان کردند (توسط طبرانی نقل شده است) را ذکر کنید.
2- یکی از صفات برجسته امام و وصیّ و جانشین پیغمبر کدام است؟
3- سّر تعبیرات درباره امام حسن(ع)‌و امام حسین(ع)‌ چیست؟

 

پی نوشت ها

 

[1]. حموینی، فرائدالسمطین، ج1، ص51، ح16؛ خوارزمی، مقتل‌الحسین(ع)، ج1، ص108، فصل6؛ قندوزی، ینابیع‌الموده، ج1، ص270.
[2]. گنجی شافعی، کفایة‌الطالب، ص220.
[3]. گنجی شافعی، کفایة‌الطالب، ص220.
[4]. چه زیبا درخت بزرگی که در بهشت روییده است. هیچ درختی مثل آن در بهشت نروییده است. پیامبر مصطفی(ص) ریشه آن و فاطمه شاخه آن و علی آقای انسان‌ها گرده‌ی بارداری آن و حسن و حسین دو فرزند هاشمی نواده پیامبر(ص) میوه‌های آن و شیعه برگ‌های پیچیده به میوه‌های آن است. من امیدوارم که فردای قیامّت با دوستی آنها نجات پیدا کنم و در میان گروهی از برترین گروه‌ها برنده و پیروز باشم. این همان خبر رسیده از معصوم است که راویان آثار در روایت بالا و ارزشمند آن را آورده‌اند.
[5]. شبراوی، الاتحاف، ص17؛ سبط ابن جوزی، تذکرةالخواص، ص321.
[6]. مناوی، کنوز‌الحقائق، ج1، ص43.
[7]. ر.ک: متّقی هندی، کنزالعمّال، ج12، ص101.
[8]. حموینی، فرائدالسّمطین، ج1، ص36 – 37، ح1.
[9]. حموینی، فرائدالسّمطین، ص41، ح5. این‌گونه احادیث ممکن است اشاره به مقام کمال پنج تن و خمسه طیّبه باشد و اینکه آنها مؤدّب به آداب الهی، و مرّبی به تربیت ربوبی هستند و به اخلاق الهی تخلّق دارند و چنان‌که نام، انسان را به مسمّی می‌رساند، آنها نیز که اسم‌های حقّ و مشتقّ از نام‌های او هستند ما را به خدا هدایت می‌کنند و همچنین دلالت بر ارتباط آنها با عوالم غیب دارد، و در روایات است که: «نَحْنُ وَاللهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَی». عیّاشی، تفسیر، ج2، ص42؛ کلینی، الکافی، ج1، ص143 – 144؛ فیض کاشانی، تفسیرالصّافی، ج2، ص255.
و اگرچه همه موجودات به این معنا اسم‌های حقّ هستند اما این پنج نور مقدّس، مقام شامخ دیگر دارند و دلالت آنها بر مسمّی اظهر و ابین است و اما اینکه چرا این پنج نور هرکدام مخصوص به اسمی شده‌اند شرحش از حوصله این کتاب خارج است.
[10]. ابن حجر هیتمی، الصواعق‌المحرقه، ص150، 228.
[11]. زرندی، نظم دررالسمطین، ص212؛ متّقی هندی، کنزالعمّال، ج13، ص670.
[12]. زرندی، نظم دررالسّمطین، ص212.
[13]. زرندی، نظم دررالسّمطین، ص212؛ گنجی شافعی، کفایةالطالب، ص424؛ طبری، ذخائرالعقبی، ص129؛ ابن حجر هیتمی، الصّواعق المحرقه، ص191؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج8، ص158.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله العظمی صافی گلپایگانی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: