کد مطلب: ۵۶۴۷
تعداد بازدید: ۲۷۲
تاریخ انتشار : ۱۷ مرداد ۱۴۰۱ - ۱۹:۲۰
پرتوی از عظمت امام حسین (ع) | ۱۷
حقیقت هم همین است ظهور آن استقامت و شجاعت و پایداری و مناعت از هیچ کس قابل تحقّق نیست مگر آنکه در نواحی دیگر اخلاق نیز عظیم و برجسته و ممتاز باشد. ایمان و معرفت، یقین، بصیرت، توکل و اعتماد بر خدا، زهد و صبر باید به حدِّ اعلا و وفور در شخص وجود داشته باشد تا بتواند مظهر آن آیات عظیمه و عجیبه و خویشتن‌داری و صبر و استقامت گردد.

بخش نخست: شخصیّت و فضایل امام حسین (ع) | ۱۶


مکارم اخلاق سیّدالشهدا(ع)


گرچه فداکاری بی‌مانند، استقامت، حق‌پرستی، توکل، قدرت اراده، چشم‌پوشی از مظاهر و جلوه‌های فریبنده دنیا و قطع علائق در واقعه جانسوز کربلا به قدری از وجود حسین(ع) تجلّی کرده، و دل‌ها را مجذوب او نموده که به عظمت‌های دیگر آن حضرت کمتر توجّه می‌شود.
مثل اینکه افکار جامعه و عقول بشر کسی را که در راه یاری حقّ، فداکاری و از خودگذشتگی نشان دهد مالک تمام عظمت‌ها و فضایل می‌دانند و هرچه درجه فداکاری عالی‌تر و خالص‌تر باشد، عظمت شخصیت او در دل‌ها بیشتر می‌شود.
فداکاری بی‌مانند حسین(ع) به قدری پایه او را بالا برده که در هر میدان مقایسه و مسابقه می‌تواند با همین یک صفت با صاحب هر خُلق کریم مسابقه دهد.
حقیقت هم همین است ظهور آن استقامت و شجاعت و پایداری و مناعت از هیچ کس قابل تحقّق نیست مگر آنکه در نواحی دیگر اخلاق نیز عظیم و برجسته و ممتاز باشد. ایمان و معرفت، یقین، بصیرت، توکل و اعتماد بر خدا، زهد و صبر باید به حدِّ اعلا و وفور در شخص وجود داشته باشد تا بتواند مظهر آن آیات عظیمه و عجیبه و خویشتن‌داری و صبر و استقامت گردد.
علایلی می‌گوید: در آنچه از اخبار و تاریخ حسین نزد ماست می‌بینیم که حسین کمال مواظبت را در تأسّی به جدّش داشت، به طوری که از همه جهات و نواحی نمونه کامل پیغمبر بود، و آن‌چنان از دنیا و نعمت‌های آن دل کنده بود که وقتی به امام زین‌العابدین(ع) گفته شد چه کم‌اند فرزندان پدرت؟ در پاسخ فرمود:
«عجب دارم چگونه صاحب فرزند شد و حال اینکه از نماز و عبادت در شب و روز فارغ نبود پس کسی که چنین باشد کجا فرصت آن دارد که به زنان بپردازد».[1]
کسی که همه حالات، سکون، حرکت، فکر و تأمّلاتش الهی بود می‌بینیم که در جهاد فداکارانه شمشیر می‌زد، و ازخودگذشته بود، هیچ کار و تکلیفی او را از وظیفه و تکلیف دیگر باز نمی‌داشت.[2]
و باز هم علایلی می‌گوید: مردی که برای خدا، و به نام خدا قیام کند، و به نام خدا دنبال هدف برود و به نام خدا بمیرد، چگونه هدفش عالی و مقصدش بلند است؟ هدف چنین کسی، هدف است اما نه هدفی که شهوات نفسانی آن را معیّن کرده باشد، و مقصد چنین کسی، مقصد است اما مقاصد دیگران مانند آن نیست. این مقصدی است که مقاصد دنیایی و مادی در کنار آن حقیر است، به جز ملکوت اعلی به جایی نظر ندارد و به غیر از آسمان حقیقت قرارگاهی نمی‌طلبد.
پس شگفت نیست اگر به آن عالم، مشتاق، و طالب رفتن به آن قرارگاه باشد. مردم به وطن‌ها و مقاصد و هدف‌های‌شان مشغول و مشتاق هستند، و این شخصیت با قرارگاه خود، و ملکوتِ اعلی مأنوس است، تا اینکه می‌گوید:
ما اگر حسین را در بین بزرگان و صاحبان شخصیت و عظمت مقدم بداریم فقط این نیست که مرد عظیمی را مقدّم داشته باشیم بلکه عظیمی را مقدّم داشته‌ایم که هر باعظمتی در عظمت، فرود اوست و شخصی را برتری می‌دهیم که از هر شخصیت بالاتر است، و مردی را مقدّم می‌داریم که فوق تمام رجال‌ تاریخ در حال اجتماع آنهاست؛ و این تقدیم، هیچ کار تازه و بدیعی نیست؛ زیرا تمام رجال تاریخ را که می‌شناسیم عمر خود را در تحصیل مجد و بزرگواری زمین به پایان رساندند، اما حسین جان خود را در راه تحصیل مجد آسمان فدا کرد و چنین کسی بالاتر و برتر است.
ما عظمایی را که می‌شناسیم هرکدام از جهتی باعظمت بوده‌اند؛ یکی از جهت شجاعت و یکی از ناحیه مردانگی، و دیگری برای زهد، و یکی از جهت خودگذشتگی و فداکاری، و یکی از ناحیه علم و دانایی؛ اما عظمت در هر لباس و ازهرجهت و در هر نمایش انسانی به قسمی که سرچشمه هر عظمت و نمونه بزرگواری در هر شکل و قیافه باشد که مردم او را ببینند منحصر به شخص حسین است.
ما همه انواع بزرگی را در نفسیات و در نسب عالی او لمس می‌کنیم. آری پدرش مثل او بود ولی او پدری مانند خودش برای خود نیافت.
پس مردی که از هر نظر به او نگاه کنی، و به هر جهت که او را ببینی عظمت و بزرگی ببینی و او را به عظیمی منتهی ببینی، مردی است که مجمع عظمت‌ها و مرکز اقتران بزرگی‌هاست.
مردی که از عظمت نبوت محمد و عظمت مردانگی علی و عظمت فضیلت فاطمه به وجود آمده، نمونه عظمت انسانی و نشان نشانه‌های آشکار بزرگی است.
پس یاد او و ذکر حالات او فقط یاد و ذکر یک مرد بزرگ نیست بلکه یاد و تذکار انسانیت جاویدان است؛ اخبار و تاریخ او تاریخ یک قهرمان فضیلت بشری نیست، بلکه تاریخ قهرمان بی‌مانند است.
ما باید همیشه از حسین یاد کنیم و از او پند بگیریم و او را مصدر الهامات نفسی خود قرار دهیم، زیرا او مصدر الهام الهی است که انوار آن زمان و مکان را گرفته و هر لحظه در سطوع و درخشندگی، و در آسمان و زمین نفوذ می‌کند، و در حدّ و اندازه‌ای وقوف ندارد؛ زیرا نور خدا محدود و موقوف نیست.[3]
عقاد می‌گوید: بنی‌امیه بعد از شهادت حسین(ع) شصت سال حسین و پدرش(ع) را بر فراز منابر سبّ می‌کردند ولی یک نفر از آنها نتوانست نسبت به مقام ورع و پارسایی و پرهیزکاری و مراعات او از احکام دین جسارتی بنماید و او را به کوچک‌ترین صغیرهای که از آدمی در آشکار یا پنهان ممکن است صادر شود متّهم سازد.
آنها می‌خواستند که درباره‌ی حسین(ع) غیر از خروج بر حکومتشان چیزی گفته شود یا عیبی بجویند اما زبان خودشان و زبان مزدورانشان را از اینکه بتوانند به حسین(ع) عیبی نسبت بدهند کوتاه دیدند.[4]
و هم او گفته است: کربلا امروز حرمی است که مسلمانان آن را برای عبرت و یادبود و غیرمسلمین برای مشاهده و تماشا، زیارت می‌کنند ولی حقّ این است که کربلا باید زیارتگاه هرکسی باشد که برای نوع بشر نصیبی از قدس و فضیلت می‌شناسد؛ زیرا ما هیچ بقعه‌ای از بقاع زمین را نمی‌شناسیم که نام آن بقعه با فضایل و مناقبی توأم باشد که آن فضایل و مناقب لازم‌تر از فضایلی باشد که با اسم کربلا بعد از شهادت حسین(ع) مقرون گردید.
و در نوع انسان صفاتی عالی‌تر و شریف‌تر از ایمان، فداء و ایثار، بیداری ضمیر، تعظیم حقّ، رعایت تکلیف، خودداری از پستی و ذلت، شجاعت نسبت به مرگ و صفات دیگر از این قبیل، نیست مگر آنکه تمام آن صفات در کربلا بعد از آنکه کاروان حسینی در آنجا نزول کرد تجلی نمود.[5]
سپس می‌گوید: در استقامت اخلاق آن نفوس جلیله، همین کافی است که: در میان کسانی که در رکاب حسین(ع) کشته شدند کسی نبود که نتواند از کشته شدن به کلمه‌ای یا قدمی بپرهیزد و خود را از آن میدان مرگبار نجات دهد.
مع‌ذلک همه، مرگ در زیر شمشیر و با لب تشنه را در رکاب حسین اختیار کردند و از اینکه کلمه‌ای بگویند یا قدمی بردارند که سبب نجات آنها از قتل باشد خودداری کردند. برای اینکه آنها جمال اخلاق را بر متاع زندگی دنیا برگزیدند...[6] (عقّاد پس از اینکه شرحی از فضایل اصحاب، و وفا و شجاعت و مناقب آنها ذکر می‌کند می‌گوید):
تمام این مناقب به‌طور اکمل و اعلا در وجود پیشوای بزرگوارشان حسین(ع) جمع بود که هرکس به اعمال او در کربلا نگاه کند گمان می‌کند میان اخلاق شریفه او مسابقه‌ای برقرار شده، پس نمی‌توان دانست حسین در شجاعتش شجاع‌تر یا در صبرش شکیباتر یا در کرمش کریم‌تر یا در ایمان و غیرتش بر حقّ بیشتر بود.[7]


خودآزمایی

 

1- ظهور استقامت و شجاعت و پایداری و مناعت انسان چگونه قابل تحقّق است؟
2- وقتی به امام زین‌العابدین(ع) گفته شد چه کم‌اند فرزندان پدرت؟ در پاسخ چه فرمودند؟
3- چرا باید همیشه از حسین یاد کنیم و از او پند بگیریم و او را مصدر الهامات نفسی خود قرار دهیم؟

 

پی نوشت ها

 

[1]. ابن‌طاووس، اللهوف، 57؛ همو، فلاح السائل، ص269؛ حر عاملی، وسائل‌الشیعه، ج4، ص100؛ ابن دمشقی، جواهر المطالب، ج2، ص275.
[2]. علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص102.
[3]. علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص104 ـ 106.
[4]. عقّاد، ابوالشّهداء، ص206 ـ 207.
[5]. عقّاد، ابوالشّهداء، ص222.
[6]. عقّاد، ابوالشّهداء، ص223.
[7]. عقّاد، ابوالشّهداء، ص226. (نقل به معنا و مضمون).

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله العظمی صافی گلپایگانی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: