بخش نخست: شخصیّت و فضایل امام حسین (ع) | ۲۱
ایمان به هدف و مقصد برای ارباب نهضتها و رهبران انقلابها و زعمای اصلاحات دینی و اجتماعی، عامل بزرگ پیشرفت و بازنگشتن به عقب و عدول نکردن از برنامه است.
اگر رهبر یک قیام به هدف آن ایمان داشته باشد یعنی آن را عین واقع و حقیقت بشناسد، با اطمینان خاطر به سوی هدف پیش میرود و سستی و کندی نمیکند و در همه حال از ایمانی که دارد نیرو میگیرد و ناملایمات و سختیها و مشکلات، عزم او را ضعیف نمیسازد و در اراده او خللی وارد نمیکند.
در تاریخ انبیا به خصوص پیغمبر اعظم(ص) وقتی مطالعه و دقت کنیم میبینیم که یکی از اسباب عمده موفقیّت آن حضرت، ایمان قاطع و ثابت، و یقین جازمی بود که به نبوّت خود و وحی خدا داشت. با چنان ایمان محکم پیغمبر اعظم(ص) دعوت به توحید را در میان وحشیترین اقوام بتپرست آغاز فرمود و پرچم دعوت تمام ملل را به دست گرفت، و بااینکه موانع بزرگ و خطرات عظیم در راه پیشرفت دعوت او بیشمار بود، با قوّت قلب و اطمینان خاطر با فریاد:
«قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللهَ تُفْلِحُوا».[1]
جهان را متوجّه به توحید و یکتاپرستی کرد.
این ایمان قوی در تمام دوران زندگی پر از حوادث پیغمبر(ص) نمایان و آشکار است.
در جنگها و غزوات، در هنگام فتح، در موقع شکست ظاهری در ابتدای دعوت و روزگار ضعف مسلمین و تسلّط کفار و فشار و آزارهای آنها به مسلمانان، همهجا پیغمبر(ص) با قیافه اطمینانبخش و دل آرام، برنامههای آسمانی را اجرا میکرد و به سوی مقصد و هدف پیش میرفت.
حسین(ع) نیز در ایمان به هدف و مقصد قیام خود، مانند جدّش مرتبه اعلا را دارا بود.
هدف خود را حقّ، و امویین را باطل میدانست، و برنامههایی را که اجرا کرد سبب نجات اسلام و مسلمین تشخیص داد و راه منحصربه فرد مبارزه با نقشههای خائنانه بنیامیّه را خودداری از بیعت و تسلیم دانست. او یقین داشت این راهی که میرود موافق با رضای خدا و پیغمبر و منتهی به شهادت و سعادت است؛ به این جهت، صادقانه و قاطعانه مخالفت خود را با زمامداری یزید اعلام کرد، و هرچند میدانست این مخالفت و امتناع از بیعت برایش بینهایت گران تمام میشود ولی چون رضای خدا را در آن میدید از همه آن مصائب و سختیها استقبال کرد.
همانطور که یک بازرگان اگر در یک معامله یقین به هزار میلیون سود کند از آن معامله نخواهد گذشت. حسین(ع) هم در این معاملهای که با خدا کرد یقین به همه قسم سود و فایده معنوی و دینی و اخروی داشت، و کسی که دارای آنچنان ایمان محکم به خدا و ثواب خداست نمیتواند از این معامله صرفنظر کند، و هیچ شبهه و تردید ندارد که هرچه را در این معامله عوض قرار دهد باز هم سود و نفع او بیحساب است.
حسین(ع) میدانست که مدافعه با خطرات و ضربات مهلکی که به اسلام متوجّه شده واجب و لازم است، و برنامه دفاع هم غیر از شهادت و قبول بلا روی بلا نیست.
امام(ع) به شهادت خود ایمان داشت و میدانست که شهادت بر او نوشته شده، و این شهادت سبب مزید افتخار خاندان رسالت و ارتفاع درجات خودش خواهد شد.
تاریخ واقعه جانسوز کربلا را از آغاز تا انجام بخوانید، در همه جای آن ایمان استوار حسین(ع) و فرزندان و اصحاب و بانوان و خواهران و دخترانش به چشم میخورد.
سخنان و کلمات حسین(ع) در مدینه، مکّه، کربلا و در بین راه به یک مضمون بود، و اگرچه به مناسبت مقامات الفاظ و تعبیرات عوض میشد اما مطالب و معانی تفاوت پیدا نمیکرد.
در مدینه وقتی ولید به آن حضرت پیشنهاد کرد با یزید بیعت کند فرمود:
«إِنَّا أَهلُ بَیْتِ النُبُوَّةِ، وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ، وَمُخْتَلَفُ الْمَلائِکَةِ، وَمَهْبِطُ الرَّحْمَةِ بِنَا فَتَحَ اللهُ وَبِنَا خَتَمَ؛ وَیَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ خَمْرٍ قَاتِلُ نَفْسٍ، مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ، فَمِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهُ»؛[2]
«ما اهل بیت نبوّت و معدن رسالت و محلّ آمد و شد فرشتگان و جایگاه نزول رحمت میباشیم، خداوند با ما شروع کرد و با ما ختم نمود و یزید مردی فاسق و شرابخوار و آدم کش و متجاهر به فسق است، فردی چون من با فردی چون او بیعت نمیکند».
و به مروان وقتی عرض کرد صلاح تو در آن است که بیعت کنی، فرمود:
«إِنَّا للهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ، وَعَلَی الْإِسْلامِ اَلسَّلامُ إِذْ بُلِیَتِ الْاُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِیدَ»؛[3]
«انا لله و انا الیه راجعون (در هنگام نزول مصیبت گفته میشود) با اسلام باید خداحافظی کرد وقتی امّت به رهبری چون یزید مبتلا شود!!».
در این بیانات صریحاً اعلام کرد که شخصی مثل او که مرکز و معدن همه فضایل است، با شخصی متجاهر به فسق، میگسار و کشندهی مردم بیگناه، بیعت نمیکند، یعنی نباید بیعت کند، و وقتی مسلمانها به زمامداری مثل یزید مبتلاگردند باید با اسلام وداع کرد، و هرکس با زمامداری یزید موافقت کند مثل این است که به انقراض اسلام رأی داده باشد.
سر قبر پیغمبر اکرم(ص) و در موارد دیگر نیز همینگونه مقالات از آن حضرت روایت شده است.
در مکه درضمن آن خطبه معروف:
«خُطَّ الْمَوْتُ عَلَی وُلْدِ آدَمَ...».[4]
صریحاً برنامه کار، و عاقبت قیام خود را اعلام داشت.
ابن اثیر نقل کرده بعد از آنکه امام از نزد عبیدالله حرّ بازگشت ساعتی را شبانه، راه طی میکردند، در همان حال خواب گونهای بر آن حضرت عارض شد، سپس بیدار گشت و فرمود:
«إِنَّا للهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ وَالْحَمْدُللهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ».
فرزندش علی بن حسین رو به آن حضرت نمود و عرض کرد:
پدر! فدایت شوم، سبب این استرجاع و حمد چه بود؟ فرمود: سواری بر من ظاهر شد و گفت:
«اَلْقَوْمُ یَسِیرُونَ وَالْمَنَایَا تَسِیرُ إِلَیْهِمْ»؛
«این گروه راه میروند درحالی که مرگ به سوی ایشان در حرکت است».
پس دانستم که خبر مرگ به ما داده میشود.
عرض کرد:
«یَا أَبَتِ لا أَرَاکَ اللهُ سُوءاً أَ لَسْنَا عَلَی الْحَقِّ»؛
«ای پدر! خدا به تو بدی ننمایاند (بد نبینی) مگر ما بر حقّ نیستیم؟
قَالَ: «بَلَی وَالَّذِی یَرْجِعُ إِلَیْهِ الْعِبَادُ»؛
فرمود: «بلی قسم به خدایی که بندگان به سوی او باز میگردند (ما برحقّیم)».
«قَالَ: «إِذَنْ لا نُبَالِی أَنْ نَمُوتَ مُحِقّینَ»؛
گفت: «پس در این صورت ما باکی از مرگ نداریم. که در راه حقّ بمیریم».
فَقَالَ لَه: «جَزَاکَ اللهُ مِنْ وَلَدٍ خَیْرَ مَا جَزَی وَلَداً عَنْ وَالِدِهِ»؛[5]
فرمود: «خدا تو را پاداش دهد بهترین پاداشی که فرزندی را از جانب پدرش میدهد».
در یکی از منازل بین راه عراق خطبهای خطاب به اصحاب خود و سپاهیان حر خواند. پس از حمد و ثنای آفریدگار فرمود:
«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ رَسُولَ اللهِ(ص) قَالَ: مَنْ رَأَی سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلّاً لِحُرُمِ اللهِ، نَاکِثاً لِعَهْدِ اللهِ، مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللهِ(ص) یَعْمَلُ فِی عِبَادِ اللهِ بِالْإِثْمِ وَالْعُدْوَانِ فَلَمْ یُغَیِّرْ عَلَیْهِ بِفِعْلٍ وَلا قَوْلٍ، کَانَ حَقّاً عَلَی اللهِ أَنْ یُدْخِلَهُ مُدْخَلَهُ أَلا وَإِنَّ هَؤُلاءِ قَدْ لَزِمُوا طَاعَةَ الشَّیْطَانِ، وَتَرَکُوا طَاعَةَ الرَّحْمَنِ، وَأَظْهَرُوا الْفَسَادَ، وَعَطَّلُوا الْحُدُودَ، وَاسْتَأْثَرُوا بِالْفَیْءِ، وَأَحَلُّوا حَرَامَ اللهِ، وَحَرَّمُوا حَلالَهُ، وَأَنَا أَحَقُّ مَنْ غَیَّرَ...».[6]
مضمون این عبارات این است که:
«ای مردم، پیغمبر خدا(ص) فرمود: هرکس سلطان ستمکاری را ببیند که حرامهای خدا را حلال قرار داده و عهد خدا را شکسته و برخلاف سنّت پیغمبر رفتار کند و در میان بندگان خدا گناه و تجاوزکاری را پیش گیرد، پس به کرداری یا به گفتاری بر او پرخاش نکند جای دارد که خدا او را در همان جایی که سلطان ستمکار را وارد میکند وارد کند. ای مردم! اینان (بنیامیه و کارگزاران آنها) ملازم اطاعت شیطان شده و اطاعت خدا را ترک کرده، و فساد را آشکار نموده، و حدود را تعطیل، و فیء و غنیمت را به خود اختصاص داده و حلال خدا را حرام و حرام او را حلال کردهاند و من سزاوارترین کسی هستم که بر آنها پرخاش کنم...».
و به فرزدق فرمود:
«أَنَا أَوْلَی مَنْ قَامَ بِنُصْرَةِ دِینِ اللهِ وَإِعْزَازِ شَرْعِهِ، وَالْجِهَادِ فِی سَبِیلِهِ لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللهِ هِیَ الْعُلْیَا»؛[7]
«من سزاوارترین افرادم برای قیام یاری دین خدا و عزّت دادن به شرع او، و جهاد در راه او، تا سخن خدا بلندآوازه شود».
صریحترین کلامی که از آن حضرت در روز عاشورا روایت شده و نشان میدهد چگونه آن حضرت از برنامهای که از آغاز در مجلس ولید، استاندار مدینه، اعلام کرد تا پایان کار، عدول نفرمود، این است که درضمن یکی از خطبههای بلیغی که در روز عاشورا خطاب به سپاه عمر سعد خواند فرمود:
«أَلا وَإِنَّ الدَّعِیَّ ابْنَ الدَّعِیَّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ: بَیْنَ السِلَّةِ وَالذِلَّةِ وَهَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ یَأْبَی اللهُ تَعَالَی ذَلِکَ لَنَا وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَحُجُورٌ طَابَتْ، وَطَهُرَتْ وَاُنُوفٌ حَمِیَّةٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَةَ اللِّئَامِ عَلَی مَصَارِعِ الْکِرَامِ»؛[8]
«آگاه باشید که زنازاده پسر زنازاده ما را سر دو راهی قرار داده است: اینکه کشته شدن اختیار کنیم یا خواری و ذلّت را بپذیریم، اما ذلّت و خواری از ما دور است. خدا راضی نیست که ما به ذلّت تسلیم شویم و همچنین پیغمبر خدا و مؤمنان و آغوشهای پاک و پاکیزهای که ما در آن پرورش یافتهایم، و آن مردانی که از تن دادن به زیر بار ستم منزّه و برکنارند راضی نیستند که اطاعت مردان پست را بر کشته شدن کریمان و بزرگواران برگزینیم».
1- یکی از اسباب عمده موفقیّت انبیا به خصوص پیغمبر اعظم(ص) چیست؟
2- چرا امام حسین(ع) صادقانه و قاطعانه مخالفت خود را با زمامداری یزید اعلام کرد؟
3- صریحترین کلامی که از آن حضرت در روز عاشورا روایت شده و نشان میدهد چگونه آن حضرت از برنامهای که از آغاز در مجلس ولید اعلام کرد تا پایان کار، عدول نفرمود، را مختصراً بیان کنید.
[1]. «بگویید: جز الله معبودی نیست تا رستگار شوید».
[2]. خوارزمی، مقتلالحسین(ع)، ج۱، ص۱۸۴، فصل۹.
[3]. ابناعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۱۷؛ خوارزمی، مقتلالحسین(ع)، ج۱، ص۱۸۴، فصل۹؛ ابنطاووس، اللّهوف، ص۱۸.
[4]. ابننما حلّی، مثیرالاحزان، ص۲۹؛ اربلی، کشفالغمّه، ج۲، ص۲۳۹؛ بحرانی اصفهانی، عوالمالعلوم، ص۲۱۶.
[5]. ابناثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۵۱.
[6]. طبری، تاریخ، ج۴، ص۳۰۴؛ ابناثیر جزری، الکامل فیالتاریخ، ج۴، ص۴۸.
[7]. سبط ابنجوزی، تذکرةالخواص، ص۲۱۷ـ۲۱۸.
[8]. ابنشعبه حرانی، تحفالعقول، ص۲۴۱؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۲۴ـ۲۵؛ ابننما حلّی، مثیرالاحزان، ص۴۰؛ ابنطاووس، اللهوف، ص۵۹؛ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۳، ص۲۴۹ و کتب مقاتل.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی صافی گلپایگانی