بخش نخست: شخصیّت و فضایل امام حسین (ع) | ۲۳
علایلی ضمن آنکه از عظمتهایی که در وجود حسین(ع) تمرکز یافته بود سخن گفته است، از عظمت صراحت لهجه و عظمت تصمیم و عظمت ابای نفس و بلندی همّت و عظمت مردانگی آن حضرت شرحی نگاشته است. چون این عظمتهایی که یاد کرده همه از همان روح فیّاض و شجاع و شکستناپذیر حسین(ع) سرچشمه میگیرد، قسمتهایی از سخنان او را بهطور اقتباس و نقل به معنا با اضافات و تصرّفاتی در اینجا میآوریم.
الف. عظمت در تصمیم: به معنای عزم راسخ داشتن به انجام کار و پایان آن، بهطوری که هیچگاه و به هیچگونه از عزم خود برنگردد، و هیچچیز تصمیم او را سست نسازد، و از آغاز کار ملاحظه پایان و عاقبت آن را بنماید و هشیارانه تصمیم بگیرد.
اکنون بشنوید که حسین(ع) چگونه با پیشبینی پایان کار، وارد میدان شد، و سخنانش چگونه از شعور خطیرش بر میخاست. آنگاه که عزیمت خروج از مکّه و سفر عراق را داشت این خطبه را خواند:
«اَلْحَمْدُللهِ، وَمَا شَاءَ اللهُ وَلا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ، وَصَلَّی اللهُ عَلَی رَسُولِهِ خُطَّ الْمَوْتُ عَلَی وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقَلادَةِ عَلَی جِیدِ الْفَتَاةِ، وَمَا أَوْلَهَنِی إِلَی أَسْلافِی اِشْتِیَاقَ یَعْقُوبَ إِلَی یُوسُفَ، وَخِیرَ لِی مَصْرَعٌ أَنَا لَاقِیهِ، کَأَنِّی بِأَوْصَالِی تَقْطَعُهَا عُسْلانُ الْفَلَوَاتِ بَیْنَ النَّوَاوِیسِ، وَکَرْبَلاءَ فَیَمْلَأَنَّ مِنِّی أَکْرَاشاً جَوْفاً، وَأَجْرِبَةً سَغْباً لَا مَحِیصَ عَنْ یَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ، رِضَا اللهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَیْتِ نَصْبِرُ عَلَی بَلائِهِ وَیُوَفِّینَا اُجُورَ الصَّابِرِینَ لَنْ تَشُذَّ عَنْ رَسُولِ اللهِ لُحْمَتُهُ بَلْ هِیَ مَجْمُوعَةٌ لَهُ فِی حَظِیرَةِ الْقُدْسِ تَقِرُّ بِهِمْ عَیْنُهُ وَیُنْجِزُ بِهِمْ وَعْدَهُ أَلا فَمَنْ کَانَ بَاذِلاً فِینَا مُهْجَتَهُ، وَمُوَطِّناً عَلَی لِقَاءِ اللهِ نَفْسَهُ فَلْیَرْحَلْ مَعَنَا فَإِنِّی رَاحِلٌ مُصْبِحاً إِنْ شَاءَ اللهُ تَعَالی».[1]
«سپاس برای خداست، و آنچه خواست خداست انجام میپذیرد، و نیرویی جز به خدا نیست، و درود خدا بر پیغمبرش. مرگ بر فرزندان آدم نوشته شده و آنها را احاطه کرده است، مانند گردنبند بر گردن دختر جوان، و من بسیار مشتاقم به دیدار گذشتگان خودم همانگونه که یعقوب مشتاق دیدار یوسف بود، و برای من قتلگاهی برگزیده شده است که من به آن خواهم رسید، گویا میبینم که در میان نواویس و کربلا گرگان بیابان رگهای مرا پاره میکنند تا شکمهای گرسنه خود را پر کنند. از چنان روزی که با قلم قضا نوشته شده گریزی نیست، رضای خدا رضای ما خاندان است. صبر میکنیم بر بلای او تا به ما مزد صابران را دهد. هرگز پاره تن پیغمبر از او جدا نشود، بلکه با او در حظیره قدس در یکجا باشد، چشمش به پارههای تنش روشن شود، و بهواسطه ایشان به وعده خود وفا کند. آگاه باشید! هرکس از ریختن خون دلش در راه ما دریغ ندارد، و دل به شهادت و لقای خدا مینهد با ما کوچ کند که من بامداد کوچ خواهم کرد. ان شاءالله تعالی».
این بود منطق حسین(ع)، و سخنان شورانگیز و قاطع او در برابر کسانی که او را از تصمیمی که داشت باز میداشت.
مکانی که حسین(ع) در آن این خطبه را انشا کرد، مکانی باعظمت و باهیبت بود؛ زیرا رجال بزرگ مانند عمر بن عبدالرّحمن مخزومی، عبدالله بن عبّاس، محمد بن حنفیه و عبدالله بن عمر او را از اجرای تصمیمی که داشت منع میکردند، و این خطبه درحقیقت پاسخی به درخواست آنها و همفکران آنها از مسلمانان، و اعلام قبول تمام خطرات تصمیم بود.
رجال نامبرده هرچند همه نامدار و متشخص بودند اما روحی مثل روح حسین(ع)، و شعور و بینشی مانند شعور او نداشتند، و آن مایهای که حسین(ع) داشت در آنها نبود. آنها در برابر بطولت و مردانگی حسین(ع) هیبت خود را از دست دادند، و چون ریگهای کوچکی بودند که بر دامن کوه بزرگی ریخته باشد که بادهای تند آنها را به زیر میریزد، و کوه در مکان خود استوار و آرام باقی میماند (اکنون که سختترین بادهای حوادث و آزمایش، در جهان اسلام به حرکت در آمده و مردم را زیرورو میکند، حسین(ع) و یاران باشهامت و قهرمانش در برابر این تندبادها و امواج سهمگین اقیانوس حوادث، مردانه ایستادند و مانند کوه از جای نلغزیدند.
پاسخی که در صفحات تاریخ جاویدان ماند، پاسخ حسین(ع) بود به عبدالله بن عمر، وقتی به او پیشنهاد سازش با بنیامیه را داد، و او را از شقاوت و قدرت سرنیزه، و زور و بیپروایی و جسارت آنها به خدا و پیغمبر بیم داد، فرمود:
«یَا أَبَا عَبْدِالرَّحْمَنِ أمَا عَلِمْتَ أَنَّ مِنْ هَوَانِ الدُّنْیَا عَلَی اللهِ أَنَّ رَأْسَ یَحْیَی بْنِ زَکَرِیَّا اُهْدِیَ إِلَی بَغِیٍّ مِنْ بَغَایَا بَنِی إِسْرَائِیلَ»؛[2]
«آیا نمیدانی که از خواری و بیارزشی دنیا در نزد خدا این است که سر یحیی بن زکریا به زن زناکاری از فواحش بنیاسرائیل به هدیه برده شد؟».
این جواب امام(ع) مقدار قوّت تصمیم، و توجّه او را به پایان کار، و عزم خللناپذیرش را آشکار میکند که برای نیل به هدف و انجام برنامهای که خود را موظّف به اجرای آن میدانست به قدر سرانگشتی حاضر به عقبنشینی نیست، و ضمناً به مصیبت سر انور خودش که برای یزید هدیه میشود اشاره فرمود.
آری، حسین(ع) اینچنین قیام و نهضت را شروع کرد و این سان قلب شجاعش محکم ماند که تا انجام کار به جز مبدأ و هدفی که داشت به جای دیگر نظر نداشت، مبدأی که در چند کلمه خلاصه میشد: خدا، پیغمبر خدا، قرآن کتاب خدا، عظمت در ابای نفس و تسلیم باطل نشدن.
در این ناحیه نیز حسینِ(ع) عظمت، بالاترین درجات عظمت را داشت. بسا اشخاصی که هدف و مبدأ بزرگی را در نظر میگیرند و برنامههایی عالی اعلام میکنند، ولی در وسط راه وقتی مواجه با خطر شدند برنامه را فراموش میکنند یا هنگامی که مال و اعتبار و مقامی به آنها پیشنهاد کردند مال و مقام یا شهوترانی آنها را ذلیل و بیچاره ساخته و از هدف خود چشمپوشی مینمایند؛ این کسان از هدف خود دست میکشند و علاوه بر آنکه در میدان فضیلت سهمی نصیبشان نمیشود، دامنشان به عیب و ننگ آلوده میگردد، و اگر از آغاز سخنی نمیگفتند و برنامهای نمیدادند شرافت و ایمانشان کمتر زیان میدید.
حسین(ع) در اینجا نیز مانند جدّ و پدرش(ع) از تمام کسانی که برای حقّ و به نام عدل قیام کردند مسابقه را برد، و وقتی با همهگونه خطر مواجه شد و همهگونه اسبابی که دیگران را ناچار به تسلیم میساخت فراهم گشت، فرمود:
«لا وَاللهِ لَا اُعْطِیکُمْ بِیَدِی إِعْطَاءَ الذَّلِیلِ، وَلَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِیدِ، یَا عِبَادَ اللهِ إِنِّی عُذْتُ بِرَبَّی وَ رَبِّکُمْ أَنْتُرْجَمُونِ، أَعُوذُ بِرَبِّی وَرَبِّکُمْ مِنْ کُلِّ مَتَکَبِّرٍ لا یُؤْمِنُ بِیَوْمِ الْحِسَابِ»؛[3]
«نه به خدا سوگند! به خواری دست خود را در دست شما نمیگذارم و چون بندگان از جهاد فرار نمیکنم. ای بندگان خدا! من پناه میبرم به پروردگار خودم و پروردگار شما از اینکه مرا سنگباران کنید، و پناه میبرم به خدا از هر متکبری که ایمان به روز قیامت ندارد».
و نیز فرمود:
«ثُمَّ أَیْمُ اللهِ لا تَلْبِثُونَ بَعْدَهَا إِلَّا کَرَیْثِ مَا یُرْکَبُ الْفَرَسُ حَتَّی تَدُورَ بِکُمْ دَوْرَ الرَّحَی، وَتَقْلَقَ بِکُمْ قَلَقَ الْمِحْوَرِ، عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَی أَبِی عَنْ جَدِّی فَأَجْمِعُوا أَمْرَکُمْ وَشُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ لا یَکُنْ أَمْرُکُمْ عَلَیْکُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلیَّ وَلَا تُنْظِرُونِ، إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَی اللهِ رَبِّی وَرَبِّکُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِیَتِهَا إِنَّ رَبِّی عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»؛[4]
«به خدا سوگند بعد از من طولی نمیکشد مگر به مقداری که کسی اندک زمانی بر اسب نشیند، تا روزگار بر شما چون آسیا بگردد و چون محور مضطرب شوید. عهدی است که پدرم از جدّم مرا به آن خبر داده است. پس شما فکر خود و معبودهایتان را جمع کنید و سپس هیچ چیز بر شما پوشیده نماند سپس به حیات من پایان دهید و لحظهای مهلتم ندهید، من بر خدایی که پروردگار من و شماست توکّل کردهام، هیچ جنبندهای نیست مگر آنکه اختیار او به دست خداست، به درستی که پروردگار من بر راه راست است».
أَعْظِمْ بِهِ بَطَلاً لَمْ یُعْطِ مُتَّضِعاً / یدَ الصِّغَارِ، وَأَعْطَی دُونَهَا الرَّأْسَا
کَذَلِکَ الْحُرُّ یَسْتَعْدِی الْمَمَاتَ عَلَی / عَیْشِ الدَّنِیَّةِ إِدْلالاً وَإِرْکَاساً
أَکْرِمْ بِهَا خُلَّةً کَانَتْ لَهَا نَهَجاً / ثُمَّ اسْتَمَرَّتْ عَلَی الأَیَّامِ نِبْرَاساً[5]
آری! حسین(ع) با عزّتی که از نبوّت جدّش داشت و عزّت شخصیت خودش، خود را نباخت و تاریخ هم از پشت سر او از اینکه اقرار کند به مثل و نظیری برای او یا اینکه همانندی برای او بشناسد خودداری کرد. او مردان دنیا را مردانگی آموخت.
ابن ابیالحدید میگوید:
سَیِّدُ أَهْلِ الْإِبَاءِ الَّذِی عَلَّمَ النَّاسَ الْحَمِیَّةَ وَالْمَوْتَ تَحْتَ ظِلَالِ السُّیُوفِ إِخْتِیَاراً لَهُ عَلَی الدَّنِیَّةِ أَبُو عَبْدِاللهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(ع) الَّذِی عُرِضَ عَلَیْهِ الْأَمَانُ وَأَصْحابِهِ فَأَنِفَ مِنَ الذُّلِّ.[6]
آقای آزادمردان و ستمستیزان به انسانها درس حمیّت و جوانمردی و شهادت در زیر سایهی شمشیرها را آموخت و اینگونه مردن را بر زندگی با پستی برگزید؛ حسین بن علی بن ابی طالب(ع) بود که به او و اصحابش پیشنهاد امان و تسلیم داده شد و او نپذیرفت و راضی به تحمّل خواری نشد.
ب. عظمت در مردانگی: در این عظمت نیز حسین(ع) مقامی عجیب و سخت شگفتانگیز داشت و مردانگی در وجود او به حدّ اکمل نمایش یافت، و شاید برجستهترین موارد ظهور مردانگی آن حضرت آن وقتی بود که سپاه کفرپیشه، آن حضرت و اصحابش را تیرباران نمودند، حسین(ع) برخاست، یک نگاه به آن تیرها کرد، و یک نگاه به اصحابش سپس فرمود:
«قُومُوا رَحِمَکُمُ اللهُ إِلَی الْمَوْتِ الَّذِی لَابُدَّ مِنْهُ فَإِنَّ هَذِهِ السِّهَامَ رُسُلُ الْقَوْمِ إِلَیْکُمْ»؛[7]
«برخیزید! خدا شما را رحمت کند، و از مرگی که چارهای از آن نیست پیشواز نمایید. اینک این تیرها فرستادههای این مردم به سوی شمایند».
اصحاب برخاستند و ساعتی را با آنها نبرد کردند تا جمعی از اصحاب شهید شدند. در این هنگام حسین(ع) دست بر محاسن شریف زد و فرمود:
«إِشْتَدَّ غَضَبُ اللهِ عَلَی الْیَهُودِ إِذْ جَعَلُوا لَهُ وَلَداً، وَاشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَی النَّصَارَی إِذْ جَعَلُوهُ ثَالِثَ ثَلَاثَهٍ وَ اشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَی الْمَجُوسِ إِذْ عَبَدُوا الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دُونَهُ، وَاشْتَدَّ غَضَبُهُ عَلَی قَوْمٍ اتَّفَقَتْ کَلِمَتُهُمْ عَلَی قَتْلِ ابْنِ بِنْتِ نَبِیِّهِمْ. أَمَا وَاللهِ لا اُجِیبُهُمْ إِلَی شَیْءٍ مِمَّا یُرِیدُونَ حَتَّی أَلْقَی اللهَ وَأَنَا مُخَضَّبٌ بِدَمِی».[8]
«خشم خدا بر یهود شدّت یافت وقتی برای او فرزندی قرار دادند، و غضب خدا بر نصاری سخت شد وقتی او را سوّمین خدا خواندند، و غضب خدا بر مجوس سخت شد وقتی آفتاب و ماه را به جای خدا پرستیدند، و خشم خدا شدّت یافت بر قومی که هم کلام و متّفق شدند برای کشتن پسر دختر پیغمبر خودشان، به خدا آنها را به آنچه که میخواهند جواب نمیدهم، تا اینکه ملاقات کنم خدا را درحالی که به خون خود خضاب شده باشم».
جملهای که از مردانگی حسین(ع) هراسانگیز است این است که فرمود:
«قُومُوا رَحِمَکُمُ اللهُ إِلَی الْمَوْتِ».
و دیگر اینکه فرمود:
«أَمَا وَاللهِ لَا اُجِیبُهُمْ...».
این دو جمله با کمال وضوح، مردانگی حسین(ع) را آشکار میسازد که در چنان موقف مهیب و وحشتناک هیچگونه بیم و هراس و شکست و خودباختگی در وجودش وارد نشد؛ اصحابش را به استقبال از مرگ دعوت فرمود، مانند آنکه آنها را برخوان لذیذترین غذاها بخواند.
و حقّاً هم آن مرگی که حسین(ع) به آن دعوت میکرد، لذیذ بود؛ زیرا میخواست با باطل نبرد کند و برهان خدا که مبدأ او بود، در پیش چشمش مرتسم بود وصدای خدا را که صدای ضمیر و وجدان پاک و ایمان سرشارش بود میشنید و جز این کلمات چیز دیگر نمیدید: خدا، پیغمبر خدا، قرآن (کتاب خدا).
اگر پیرامون شجاعت روحی و بدنی حسین(ع)، سخن را دنبال کنیم کتاب به این زودی به پایان نمیرسد، پس بهتر این است که به همین مقدار قناعت کنیم و خوانندگان گرامی را به کتابهای مقتل و تفکّر در تاریخ زندگی آن حضرت حواله دهیم.
1- عظمتهایی که در وجود حسین(ع) تمرکز یافته بود، از چه چیزی سرچشمه میگیرد؟
2- پاسخ امام حسین(ع) به عبدالله بن عمر، وقتی به او پیشنهاد سازش با بنیامیه داد، را بیان کنید.
3- برجستهترین موارد ظهور مردانگی حسین(ع) را بیان کنید.
[1]. علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص۱۱۵.
[2]. ابن نما حلّی، مثیرالاحزان، ص29؛ بحرانی اصفهانی، عوالمالعلوم، ص214.
[3]. مفید، الإرشاد، ج2، ص98؛ طبرسی، اعلامالوری، ج1، ص459؛ ابنحاتم عاملی، الدرالنظیم، ص553؛ علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص117.
[4]. قسمتی از خطبه امام حسین(ع) در روز عاشورا است که در کتب معتبره مقاتل ذکر شده است. ابننما حلّی، مثیرالاحزان، ص40 ـ 41؛ ابنطاووس، اللهوف، ص59 ـ 60.
[5]. چه جوانمرد بزرگی که دست حقارت و پستی را به خواری و زبونی به دشمن نداد و عوض آن سر خود را در این راه داد. آری، آزاد مرد مرگ را بر زندگی پست که همراه زبونی و پستی باشد ترجیح میدهد؛ چه منش و اخلاق نیکو که طریقه و سیرهی خوبی است که در طول تاریخ چراغ هدایت گردید.
[6]. ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج3، ص249.
[7]. ابن طاووس، اللهوف، ص60؛ مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص12.
[8]. ابنطاووس، اللهوف، ص60 ـ 61؛ مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص12؛ علایلی، سموالمعنی فی سموالذات، ص118.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی