برای اینکه موجود انتخابگری بهوجود آید و بتواند در عرصههای مختلف به مراتب مختلفی از کمال اختیاری برسد، یا به بیانی دیگر، «مظهر اختیار الهی» شود، باید در عالمی آفریده شود که طبیعت آن اقتضای تغییرات مختلف داشته باشد. توضیح اینکه، برای تحقق انتخاب باید دو راه وجود داشته باشد: یکی راه صعود و دیگری راه سقوط؛ یکی خیر و دیگری شر؛ یکی مطلوب و دیگری نامطلوب؛ تا زمینهی امتحان و انتخاب آگاهانه فراهم شود. پس خدای متعال این عالم را خلق کرده است تا موطن تغییرات گوناگون باشد و این تغییرات زمینه را برای انتخابهای بسیار پیچیده و مختلف در عرصههای متفاوت فراهم کند، تا آن انتخاب مطلوب تحقق یابد و انسان از این طریق، لایق عالیترین فیض الهی گردد و از فرشتگان نیز بالاتر رود. لذا هنگامی که ملائکه گفتند:
أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن يُفْسِدُ فِیهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ، خداوند فرمود: إِنَّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؛[1] یعنی شما نمیدانید که چرا این موجود میتواند خلیفه شود، لیکن شما نمیتوانید خلیفه شوید و ظرفیت آن را ندارید. بنابراین میتوان گفت عامترین حکمت وجود شرور و نقایص و آفات و بلاها در این عالَم این است که زمینهی انتخاب را برای انسانها فراهم کند، تا آنان بتوانند با انتخاب صحیح خودشان، طرف خیر را برگزینند و لیاقت و استحقاق دریافت عالیترین کمال وجودی و فیض الهی را پیدا کنند.
بنابر آنچه گذشت، وجود شرور، نه مقصود بالذات، بلکه مقصود بالعرض است؛ یعنی برای این است که زمینهی انتخاب فراهم شود تا موجودی که ظرفیت ممتازی دارد، بتواند با اختیار و انتخاب خود، لیاقت دریافت عالیترین فیض الهی را پیدا کند. به تعبیر دیگر، پاسخ این پرسش که چرا خداوند حکیم این شرور را آفریده است، آن است که این دردها، رنجها، غصهها، فراقها، عذابها، شکنجهها و... مقدمه و وسیلهاند برای اینکه انسانهایی بتوانند انتخاب صحیح خود، به عالیترین فیوضات الهی نائل شوند، و بر این اساس، حصول آن کمالات انسانی مقصود بالذات است و تحقق این شرور، مقصود بالعرض.
بعضی حکما گفتهاند هر چند وجود شرور در این عالم فیالجمله حکمتهایی دارد، نهایتاً باید تعداد خیرها بر شرور بچربد و شر نباید غالب شود.
این پاسخ نیز ظاهراً کامل نیست، زیرا ملاک غلبه، فقط غلبهی کمّی نیست؛ چون اگر انسانی مانند وجود مقدس پیغمبر اکرم(ص) پیدا شود که لیاقت یابد با انتخاب خود عالیترین فیض وجود را دریافت کند، جا دارد همهی عالم فدا شوند برای اینکه یک چنین انسانی پیدا شود؛ بنابراین لزومی ندارد که تعدادشان زیاد باشد.
اکنون در این مقام، یک مسئلهی فرعی مطرح میشود، و آن اینکه، انسانها مراتب مختلفی از تکامل برایشان میسر است؛ ظرفیتهایشان آنها متفاوت است؛ و عرصههای تکاملیشان نیز مختلف است. از این رو، حکمت اقتضا میکند که به دنبال فعل و انفعالات و تأثیر و تأثرات متقابل، عرصههای مختلفی از خیر و شر پدید آید تا شرایط مختلفی برای تکامل طولی و عرضی فراهم شود. همچنین با توجه به ظرفیتهای مختلفی که در وجود انسان است و حتی میتواند مدتی راه خیر را انتخاب کند و بعد تغییر مسیر بدهد، چنانکه عکس این هم ممکن است، باید شرایط انتخاب همواره قابل تغییر باشد، بهگونهای که اگر کسی دهها سال هم عبادت خدا کرده، امکان داشته باشد که آخرالامر مبتلا به معصیت و راه شر شود؛ یا به عکس. بنابراین باید انواع و اقسام عواملی که زمینههای خیرات و شرور را جابهجا کنند، وجود داشته باشد. پس غیر از آن شرور ابتدایی و اولیه که برای کل عالم به طور عام در نظر گرفته شده است، برایاشخاص هم شرور خاصی در نظر گرفته میشود تا زمینهی امتحانهای جدیدی فراهم آید.
از مسائل فرعی دیگر این است که کسانی بر اثر فریفتگی در برابر لذتهای دنیا و سپس دلبستگی به آنها انتخابهای غلطی میکنند، ولی اصل ایمان و معرفت آنان هر چند بسیار کمرنگ، در عمق دلشان باقی میماند. لطف الهی اقتضا میکند که حتی برای این افراد هم زمینهی بروز و ظهور کمال و رشد فراهم شود. یکی از راهها این است که مبتلا به بلاها و یا شرور شوند تا بفهمند لازمهی زندگی این دنیا چنین اموری است، و بدین ترتیب، تعلقشان به دنیا کم شود و چه بسا باعث شود که از گناهان گذشته نیز توبه کنند:
وَلَنُذِیقَنَّهُمْ مِنَ الْعَذَابِ الْأَدْنَى دُونَ الْعَذَابِ الْأَكْبَرِ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ.[2]
مسئلهی فرعی دیگر نیز اینکه، گاهی خود شخص، مرتکب کاری نشده که موجب شر باشد، اما از شر دیگران دامن او را نیز میگیرد (مانند شرهای اجتماعی). عکس این وضعیت در خیرات نیز رخ میدهد؛ یعنی خود شخص، کاری نکرده که مستوجب بهرهمندی از نعمتها شود، بلکه دیگری کاری انجام داده که زمینهی انتخاب مطلوب را برای این شخص فراهم میکند. این نیز در واقع نوعی امتحان است: وَبَلَوْنَاهُمْ بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّيِّئَاتِ،[3] و حسنات هم ممکن است عامل آزمایش شوند: وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَيْرِ فِتْنَةً.[4] پس رفتار کسی ممکن است زمینهی انتخاب و امتحان را برای دیگران فراهم کند، چنانکه رفتار خوب گذشتگان ممکن است زمینههایی برای اعمال خیر نسلهای بعد فراهم کند: وَکانَ أبُو هُما صالِحاً.[5]
بنابراین پاسخ کلی پرسش این است که شرور این عالم (شر به معنایی که بر امور وجودی اطلاق میشود)[6] مقصود بالتبعاند؛ یعنی ارادهی حکیمانهی الهی اولاً و بالذات این است که موجودی همچون انسان پدید آید که بتواند در سایهی انتخاب و اختیار خویش، به بالاترین کمالات امکانی برسد، و انتخاب انسان، مقتضی وجود نظامی است که خوب و بد و خیر و شر، هر دو در آن باشند، و در نتیجه، این عالَم به همراه شُرور آن نیز متعلق ارادهی الهی قرار میگیرد. به تعبیر دیگر، ارادهی حق تعالی، مستقلاً و اصالتاً به این شرور از آن جهت که شرند تعلق نمیگیرد، بلکه وجود این شرور، از آن جهت که از لوازم تکامل اختیاری انساناند، بالتبع مورد ارادهی حق تعالی قرار میگیرد.
اکنون نوبت میرسد به بخش دوم و بخش عملی بحث، یعنی پاسخ به این پرسش که «در مقابل این شرور، چه موضعی باید اتخاذ کرد و چه رفتار اختیاریای باید انجام داد؟»
این بخش نیز گاهي به صورت بحثي فلسفي و عقلي خالص مطرح، و از طریق ادلهی عقلي و با توجه به مصالح و مفاسدي که برای عقل قابل درک است پاسخ داده ميشود. اما با توجه به معارف ديني، سطح بحث بسیار فراتر ميرود. براي پاسخ، از جنبهی نظري گریزی به جنبهی عملي ميزنيم، و نظر به اينکه اين شبهات بيشتر براي دينداران يا در مقابل دينداران مطرح ميشود، تا حدي که براي ما ميسّر است و توفيق پيدا کنيم، ارتباط آن را با مسائل ديني و ارادهی تشريعي الهي توضيح ميدهيم.
گفتيم که کامل بودن نظام عالم، يعني نظامي که همهی مخلوقات را دربر دارد، به اين است که مخلوقي وجود داشته باشد که با اراده و انتخاب خود مسير خویش را انتخاب کند، و با حسن اختيار خود به عاليترين مقامي برسد که مخلوقي ميتواند به آن دست یابد. وقتي ميگوييم «با اختيار خودش انتخاب کند»، پاي عمل به ميان ميآيد. پس بايد خير و شري باشد تا يکي را با اختيار خود انتخاب کند؛ خواه انتخاب دروني و در حوزهی روح و نفس خودش، خواه حوزهی بيروني که مربوط به عملهاي جوارحي است. وقتي پاي اختيار و انتخاب به میان آمد، مسئلهی «فعل» به معناي عامش مطرح ميشود. بر اين اساس، هر آنچه موجب محروميت انسان از اصل چنين کمالي و يا درجاتي از آن باشد، متصف به «شريت» ميشود، و برعکس، آنچه موجب نيل به اصل اين کمال يا درجات عاليتر آن باشد متصف به «خيريت» ميشود، و هر دو قسم، «عمل اختياري» به معناي عامش ناميده ميشود و به دو قسم جوانحي و جوارحي منقسم ميگردد.
موجود انتخابگر براي آنکه زمينهی گستردهاي براي انتخاب و تغيير مسير داشته باشد، وجودش مییابد(میباید) تدريجي باشد و همواره شرايط جديدي براي انتخاب در عرصههاي مختلف و ترقي و تنزل برایش فراهم شود؛ چيزهايي که فقط در اين عالم طبيعت ميسر مي گردد.
از سوي ديگر، انتخاب آگاهانه نيازمند شناخت کمال و نقص و خوب و بد است؛ چيزي که در نخستین مراحل زندگي (مثل دوران شيرخوارگي) حاصل نميشود. انسان بايد تدريجاً رشد کند تا به مرحلهی عقل برسد، که آن نیز مراتبي دارد و بهتدریج از قوه به فعلیت ميرسد. روشن است که تکامل عقل براي همهی انسانها يکسان نيست. با نگاهي به جامعه و تاريخ درمیيابيم که انسانها، هم از لحاظ استعدادهاي ذاتي براي تعقل، و هم از لحاظ شتاب تکامل، بسیار متفاوتاند. اين مراتب آنقدر پرشمارند که قابل احصا نيستند و تنها به کمک مفاهيم کلي و مبهمي ميتوان آنها را دستهبندي کرد.
1- خدای متعال این عالم را به چه منظور خلق کرده است؟
2- انتخاب آگاهانه نيازمند کدام عوامل است؟
3- چرا خداوند حکیم این شرور را آفریده است؟
[1]ـ بقره، ۳۰.
[2]. سجده، ۲۱.
[3]. اعراف، ۱۶۸.
[4]. انبیاء، ۳۵.
[5]. کهف، ۸۲.
[6]. مراد از شر در این اصطلاح، موجودی است که به موجود دیگری آسیب رسانده، باعث سلب کمالی از او میشود.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله محمّدتقی مصباح یزدی