جهانبینی یک مسلمان
جهان از تمام عناصر و اتمها و آنچه در زمین است از انسان و جنبندگان دیگر و گیاهان و معادن و سنگها و دریاها و اقیانوسها و ستارگان و کرات دیگر از ماه و آفتاب و منظومهها و کهکشانها و ... همه یک واحد و پدیده به هم مربوط و وابستهاند. همانطور که وجود هر فردی از انسان با اشتمال بر ملیونها سلول و گلبول و استخوان و گوشت و مغز و چشم و گوش و دست و پا و زبان و قلب و ریه و ... همه یک واحد و هر یک از این اجزاء نیز به نظر استقلالی واحدی مشخص هستند. اما در واحد بزرگتر که وجود انسان است همه به هم مربوط و منضم و پیوستهاند جهان نیز که مشتمل بر میلیاردها و میلیاردها واحد کوچک و بزرگ و ریز و درشت است نیز یک واحد و همه به هم ضمیمه و مربوط و با هم پیوسته و از هم جدا نیستند و همانطور که هر یک از این واحدها پدیده هستند و گذشته آنها بیابتدا و آغاز نبوده است. کل عالم نیز پدیده واحد است و مثل میلیاردها پدیدههای اجزاء خود آغاز و ابتدا و انجام دارد.
بدیهی است این پدیده واحد نیز خود به خود پدید آمده است چون بر حسب قانون علیت هر پدیدهای وجودش مستند به علتی است و نه خودش به کلیتش و نه به افراد اجزائش خود را پدیدار نکرده و بوجود نیاورده است چون لازم میشود که پدیده پیش از پدیدار شدن پدید شده باشد و در عین حال پدیده نباشد تا خود را پدید سازد و خلاصه لازم این حرف جمع بین وجود و عدم، هستی و نیستی در حال و زمان واحد خواهد بود که عقلا محال است و هم ممکن نیست که هیچ یک از اجزاء این پدیده، پدید آورنده کل آن باشد چون لازم شود که این جزء پدید آورنده خود باشد پس باید پدیده باشد تا خود را پدید آورد و باید پدیده نباشد تا پدید آورده شود باز هم در آن واحد هم باشد و هم نباشد.
علی هذا حکم تمام اجزاء که پدیده هستند- و چنانکه گفتیم در تمام جهان پدیدههای کوچک شبیه پدیدههای بزرگاند- بر کل عالم که واحد بزرگ و پدیده است جاری است و پدیده خاصیتش چنانکه در میلیارد و میلیاردها پدیدهها میبینیم پدید آمدن است و بیآغاز و ابتدا نیست و لذا کل عالم و واحد بزرگ پدیدهها باید از خارج خود، پدید آورنده داشته باشد و آن همان چیزی است که به آن خدا و آفریننده میگویند.
و بنابراین جهان بینی تمام عالم هستی به دو واحد تقسیم میشود که یکی اصل و دیگری فرع است. یکی خالق و دیگری مخلوق و یکی پدیده و دیگری پدید آورنده، یکی غیب و دیگری ظاهر، یکی مرکب از واحدهای کوچک و بزرگ بیشمار و یکی بسیط و بیجزء و منزه از مشابهت به واحد فرع.
این حقیقتی است که قرآن کریم در یک آیه کوتاه آنرا بیان کرده میفرماید:
*أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ[1]*.
این خداست که فطرت انسان نیز به او گرایش دارد و میخواهد به او اتصال پیدا کند چون میبیند این واحدهای کوچک و بزرگ که واحد جهان از آن تشکیل شده مثل خود جهان از خود صاحب چیزی نیستند و قدرت و اختیاری که بتوان به آنها اعتماد نمود از خود ندارد و خصوصاً در هنگام ناچاری و ناامیدی از وسایل ظاهری انسان دلش به صاحب این واحد جهان متوجه میشود و به او ملتجی میگردد هیچکس در هر حد از علم و اطلاع باشد نمیتواند به طور جزم وجود او را انکار کند و در موارد سخت به او پناهنده نشود.
این خدا بر آورنده حاجات آمرزنده گناهان صاحب عفو و بخشش و مهربانتر از همه به همه و آگاه از حال همه است دعای هر کس او را بخواند میشنود و هر کس به او انس بگیرد و در ضمیر و وجدانش به او نزدیک شود و با او مناجات کند، با او انس میگیرد و به او نزدیکتر و نزدیکتر میشود و همه اوصاف جلال و جمال و کمال برای او ثابت است.
[1] سوره طور، آیه 35
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت