بخش دوّم: بنی هاشم و بنی امیّه | ۴
داستان پسر هند مگر نشنیدی / که از او و سه کس او به پیمبر چه رسید
پدر او لب و دندان پیمبر بشکست / مادر او جگر عم پیمبر بمکید
خود به ناحق حق داماد پیمبر بگرفت / پسر او سر فرزند پیمبر ببرید
معاویه همان نامه سیاه، منافقی است که علامت نفاق (بغض علی(ع)) در هیچکس مانند او آشکار نگشت. آنچه اسلام و مسلمانان از خیانتها و جنایتهای او کشیدند از دست احدی نکشیدند: موبقات و کبائر گناهان و بدعتهای زشت و کشتارهای او از حدّ احصا و شماره خارج است.
تا کسی یک دوره تاریخ زندگی او را نخواند به ماهیّت این عنصر ناپاک و خطرناک و قیافه زشتی که از او در صفحات تاریخ باقی مانده پی نخواهد برد، و هرکس بخواهد او را معرفی کند از عهده بر نخواهد آمد.
به گفته آن مرد دانشمند آلمانی به شیخ محمد عبده، کسی که راه را بر توسعه فتوحات اسلام بست، معاویه بود.[1]
برای نیل به ریاست و حکومت به نام خونخواهی عثمان جنگی بر پا کرد، و صدوده هزار نفر را به کشتن داد و سیصدوشصت نفر را از اصحاب پیغمبر(ص) از کسانی که در بیعت رضوان شرکت داشتند[2] شهید ساخت؛ در جنگ جمل دست داشت و جنگ نهروان در نتیجه خروج او بر امام(ع) حادث شد.
آثار بیدینی و بیایمانی به دین و قرآن و بیاعتنایی او به شرف، و وجدان در تمام دوران زندگیش هویداست.
بهطور یقین معاویه تلاش میکرد که اسلام را از بین بردارد، و دین را دین ابیسفیان و شریعت جاهلیت و روش آل حرب و طریقه بنیامیّه قرار دهد و آن همه دشمنی و جنگهای او با خاندان هاشم، مخصوصاً علی(ع) دشمنی با پیغمبر (ص) و تعقیب جنگهای پدر، و جد مادری، و فامیلش به اسلام بود.
اگر کسی را در نفاق، طغیان، انکار حقّ، حیله، مکر و غدر، خیانت و پیمانشکنی، بیمانند بدانیم، به طور مسلم چنین کسی همان معاویه است.
همانگونه که در فضایل و ملکات عالیه افراد معدودی نخبه و برجسته و فوقالعاده میشوند، در رذالت و فتنهانگیزی، و حب جاه و عداوت با اهل حقّ نیز افرادی فوقالعاده هستند؛ معاویه، عمروعاص، یزید، مروان، زیاد،
مسلم بن عقبه، عبدالملک، حجاج، بسر بن ارطاة، عبیدالله و شمر، از این طبقه هستند که در خبث نفس و ناپاکی ضمیر و زشتی رفتار در میان همقطاران و همکاران خود از کفار، رتبه قهرمانی دارند.
معاویه بهطوری که معروف است پسر ابیسفیان است اما این نسبنامه مورد تصدیق همه علمای انساب نیست و جمعی از محقّقین علم انساب در صحت نسب او تردید دارند. مهمترین دلیل بر صحت این تردید، وضع اخلاقی خاندان معاویه است که اهل زنا و فسق و فجور در آنها بسیار بوده و آلودهدامانی را عار نمیدانستند و شعرای جاهلیت و اسلام آنها را به این اوصاف زشت هجو کردهاند و در ناپاکی معاویه و پدرش و اینکه اهل فجور و فحشا بوده و از این ننگ شرم نمیکردند داستان استلحاق معاویه، زیاد بن ابیه را به پدرش، کافی است به آن وضع رسوا و موهن ـ که برخلاف حکم پیغمبر(ص) که فرمود: «اَلْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ، وَلِلْعَاهِرِ الْحَجَرُ»،[3] او را به پدر ملحق ساخت.
زمخشری در ربیعالابرار گفته است معاویه به چهار پدر نسبت داده شده و ازجمله آنان صباح، مغنّی عمارة بن ولید است که اجیر ابیسفیان شده بود. ابوسفیان بدشکل و کوتاه قد بود و صباح جوانی خوشرو بود. هند او را به خود خواند. صباح خواهش هند را انجام داد، و گفتهاند که عتبه برادر معاویه هم از صباح است.[4]
سبط ابن جوزی از اصمعی، و کلبی در مثالب نقل کرده که معنای سخن حضرت امام مجتبی(ع) به معاویه «قَدْ عَلِمْتُ الْفِرَاشَ الَّذِی وُلِدْتَ فِیهِ» این است که معاویه به چهار تن از قریش که همه ندیم ابیسفیان بودند نسبت داده شده، ازجمله: عمارة بن ولید و مسافر بن ابیعمر. عماره از زیباترین مردان قریش بود. کلبی گفته که عموم مردم معاویه را از مسافر میدانستند، برای اینکه مسافر از همه به هند بیشتر عشق داشت، وقتی هند به معاویه حمل یافت، مسافر بیمناک شد که معلوم شود حمل از اوست، به حیره گریخت و در نزد پادشاه حیره بماند تا از عشق هند مرد.[5]
و هم کلبی گفتگوی یزید و اسحاق بن طابه را در حضور معاویه و اعتراف معاویه را به اینکه بعضی از قریش او را از غیر ابیسفیان میدانستند نقل کرده است.[6]
علامه کبیر شیخ محمد حسین کاشفالغطاء در نسب معاویه نظری دارد که خود را به آن متفرد شمرده و بعضی شواهد تاریخی نیز آن را تأیید میکند.
نگارنده میگوید: هرچند آن شیخ جلیل شواهدی را که بر رأی خود یافته ذکر ننموده ولی ما ضمن فحص و مطالعه به بعضی از شواهد بر رأی ایشان مطلع شدیم که از توضیح آن در این کتاب خودداری کرده و به همان آرای قدمای فن نسب اکتفا نمودیم.
روایات در لعن و نفرین و مذمت معاویه فراوان، و در کتب معتبره روایت شده است که ما بعضی از این روایات را در اینجا نقل مینماییم:
۱. ابن ابیالحدید از رسول اعظم(ص) روایت نموده که فرمود:
«یَطْلَعُ مِنْ هَذَا الْفَجِّ رَجُلٌ مِنْ امّتی یُحْشَرُ عَلَی غَیْرِ مِلَّتِی فَطَلَعَ مُعَاوِیَةُ»؛
«از این راه مردی از امّت من میآید که بر غیر ملت من محشور میشود، پس معاویه آمد».[7]
2. از براء بن عازب روایت است که گفت: ابوسفیان با معاویه میآمد رسول خدا(ص) فرمود:
«اَللَّهُمَّ الْعَنِ التَّابِعَ وَالْمَتْبُوعَ. اَللَّهُمَّ عَلَیْکَ بِالْاُقَیْعَسِ». فَقَالَ ابْنُ الْبَرَاءِ لِأَبِیهِ: مَنِ الْاُقَیْعَسُ؟ قَالَ: مُعَاوِیَةُ؛
«خدایا تابع (معاویه) و متبوع (ابوسفیان) را لعن کن! خدایا بر تو باد به اقیعس». پسر براء به پدرش گفت: اقیعس کیست؟ گفت: معاویه است.[8]
۳. در حدیث مشهور مرفوع است که پیغمبر(ص) فرمود:
«إِنَّ مُعَاوِیَةَ فِی تَابُوتٍ مِنْ نَارٍ فِی أَسْفَلِ دَرَکٍ مِنْ جَحِیمٍ یُنَادِی یَا حَنَّانُ یَا مَنَّانُ. فَیُقَالُ لَهُ: آلْآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ»؛[9]
«معاویه در تابوتی از آتش در پستترین درکات جهنم است، ندا میکند: ای خدای مهربان و احسانکننده، به او گفته میشود: «حالا خدا را میخوانی درحالی که قبلاً به او نافرمانی کرده و از خرابکاران بودی».
۴. و هم از رسول خدا(ص) روایت است که فرمود:
«إِذَا رَأَیْتُمْ مُعَاوِیَةَ عَلَی مِنْبَری فَاقْتُلُوهُ»؛[10]
«وقتی معاویه را بر منبر من دیدید، او را بکشید».
حسن بصری که یکی از روایتکنندگان این حدیث است میگوید: امر پیغمبر(ص) را اطاعت نکردند پس رستگار و پیروز نشدند.[11]
۵. در روایت است که پیغمبر(ص) معاویه را طلبید او به عذر خوردن غذا مسامحه در شرفیابی کرد. حضرت فرمود:
«لا أَشْبَعَ اللهُ بَطْنَهُ»؛
«خدا هرگز او را سیر نکند!».
پس از آن دیگر معاویه سیر نشد، و میگفت: من دست از غذا نمیکشم برای سیری از آن، بلکه از جهت خستگی از خوردن.[12]
بیش از این مقدار هرکس بخواهد معاویه را از زبان احادیث و بزرگان صحابه و تابعین بشناسد به جلد دهم کتاب الغدیر رجوع نماید.
شاید بعضی گمان کنند، یزید نخستین کسی بود از بنیامیه که شرب خمر و میگساری میکرد و علناً مرتکب این گناه بزرگ که شرع و عقل و علم، بر نکوهش و منع آن اتّفاق دارند میشد، و ندانند که این کار زشت در خاندان یزید سابقه داشته و از پدر و جدش به او ارث رسیده بود.
داستان میگساری ابیسفیان در خانهی ابی مریم خمّار در طائف، و زنایش با سمیّه زانیه معروف و مشهور است، و از این فامیل است ولید بن عقبه که چنان که پیش از این گفته شد با حال مستی به مسجد رفت و نماز دو رکعتی را چهار رکعتی خواند، و در محراب قِی کرد، و عثمان ـ باآنکه اقامه شهود بر او شد ـ از اجرای حدّ شرعی درباره او چون برادر [رضاعی]اش بود خودداری کرد، و امیرمؤمنان علی(ع) حد خدا را بر او جاری ساخت.
اما معاویه تواریخ معتبر، میگساری او و اینکه علناً برایش شراب به دمشق حمل میکردند را شرح دادهاند. او به جای اینکه در اجرای احکام خدا نظارت کند خودش با این روش مردم را به هتک احترام احکام تشویق و گستاخ مینمود، و وقتی او را نهی از منکر میکردند خشمناک میشد.
ابن عساکر، و ابن حجر، و ابن عبدالبر، و ابن اثیر روایت کردهاند: روزی شرابهایی برای معاویه حمل میشد که عبادة بن صامت و عبدالرحمن بن سهل انصاری مشکهایش را پاره کردند.[13]
1- بهطور یقین معاویه برای رسیدن به کدام هدف تلاش میکرد؟
2- مهمترین دلیل بر صحت تردید در نسب معاویه را شرح دهید؟
3- معنای سخن حضرت امام مجتبی(ع) به معاویه «قَدْ عَلِمْتُ الْفِرَاشَ الَّذِی وُلِدْتَ فِیهِ» چیست؟
[1]. ر.ک: رشیدرضا، المنار، ج11، ص260.
[2]. ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج4، ص239؛ خطیب تبریزی، الاکمال، ص140.
[3]. احمد بن حنبل، مسند، ج1، ص59، 65، 104؛ ج2، ص280، 475؛ ج4، ص186ـ 187، 238 ـ 239؛ کلینی، الکافی، ج5، ص491 ـ 492؛ طوسی، الاستبصار، ج3، ص368؛ همو، تهذیبالاحکام، ج8، ص169.
[4]. زمخشری، ربیعالأبرار، ج4، ص275 ـ 276؛ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج1، ص366؛ ر.ک: امینی، الغدیر، ج10، ص170؛ مغنیه، المجالسالحسینیه، ص130.
[5]. سبط ابن جوزی، تذکرةالخواص، ص184.
[6]. سبط ابن جوزی، تذکرةالخواص، ص186.
[7]. ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج15، ص176؛ امینی، الغدیر، ج 10، ص 141؛ ر.ک: طبری، تاریخ، ج8، ص186.
[8]. منقری، وقعة صفین، ص217 ـ 218؛ امینی، الغدیر، ج10، ص139.
[9]. ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج15، ص176؛ امینی، الغدیر، ج 10، ص 142. ر.ک: طبری، تاریخ، ج8، ص186. (با اختلاف در عبارات).
[10]. ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج15، ص176؛ مناوی، کنورالحقایق، ج1، ص19.
[11]. منقری، وقعة صفین، ص216؛ امینی، الغدیر، ج 10، ص 142ـ 143؛ مناوی، کنوزالحقائق، ج1، ص19.
[12]. طبری، تاریخ، ج8، ص186؛ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج15، ص176؛ شوشتری، قاموسالرجال، ج10، ص113.
[13]. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج2، ص836؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج26، ص197 ـ 198؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، ج3، ص299؛ ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج4، ص264.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی