فصل بیست و یکم؛قناعت | ۴
با اینکه خداوند روزیِ همهی را در عالم تضمین و تأمین کرده است ولی افراد بشر در بهرهگیری از مواهب خلقت برابر نیستند، زیرا انسانها از نظر نیروی جسمانی، استعداد، هوش، فراگیری، طرز تفکر، توراث، امکانات مادّی و اوضاع جغرافیایی یکسان نیستند و این تفاوت فی الجمله از سنن حتمیِ عالم آفرینش است که از روی حکمت و مصلحت از سوی آفریدگار حکیم و دانا مقدّر شده تا انسانها نسبت به یکدیگر احساس نیاز کنند و در زندگی یکدیگر را یاری دهند و در خدمت هم قرار گیرند و چنانچه این تفاوتها نبود زندگی اجتماعی میسر نمیشد و تار و پود اجتماع از هم میگسست و فعالیت و نشاط به رکورد و افسردگی مبدل میگشت. علاوه بر این، یکی از اسرار تفاوتها «ابتلا و آزمایش» افراد است که زمینهای است برای تکامل و خودسازی انسانها، که فرموده است:
... وَلَوْ شاءَ اللهُ لَجَعَلَكُمْ اُمَّةً واحِدَةً وَلكِنْ لِيَبْلُوَكُمْ فيما اتیكُمْ...[1]
... اگر خدا می خواست همهی شما را امّت واحده [و یکسان] قرار میداد ولی خدا میخواهد شما را در آنچه به شما بخشیده است بیازماید...
این تفاوتها برای این است که معلوم شود انسان چگونه از امکانات خدا داده بهرهبرداری میکند. بنابراین، اگر نابرابریها نبود زمینهی ابتلا و امتحان از میان میرفت و خبیث و طیّب از هم جدا نمیشد، که فرمود:
لِيَميزَ اللهُ الْخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ....[2]
آیات دربارهی تفاوت افراد در روزیِ مقدّر فراوان است که بعضی از آنها را از نظر شما میگذرانیم:
اللهُ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَيَقْدِرُ لَهُ....[3]
خداوند برای هرکس که بخواهد روزی را گسترده یا محدود میسازد...
لَهُ مَقاليدُ السَّمواتِ وَالْاَرْضِ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَيَقْدِرُ....[4]
کلیدهای آسمان و زمین از آن اوست. روزی را برای هر کس که بخواهد گسترش میدهد و برای هر کس که بخواهد محدود میسازد...
وَاللهُ فَضَّلَ بَعْضَكُمْ عَلی بَعْضٍ فِي الرِّزْقِ فَمَا الَّذينَ فُضِّلُوا بِرادّي رِزْقِهِمْ عَلی ما مَلَكَتْ أَيْمانُهُمْ فَهُمْ فِيهِ سَواءٌ أَفَبِنِعْمَةِ اللهِ يَجْحَدُونَ.[5]
خداوند بعضی از شما را بر بعضی دیگر از نظر روزی برتری داد [چرا که استعدادها و تلاشهایتان متفاوت است]، اما آنها که برتری داده شدهاند حاضر نیستند از روزی خود به بردگان و زیردستان بدهند تا همگی مساوی شوند. آیا آنها نعمت خدا را انکار میکنند؟
وَقالُوا لَوْلا نُزِّلَ هذَا الْقُرْانُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظيمٍ، اَهُمْ يَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّكَ نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فِي الْحَيوةِ الدُّنْيا وَرَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيّاً وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمّا يَجْمَعُونَ.[6]
و گفتند چرا این قرآن بر مرد بزرگی [: مرد ثروتمندی] از این دو شهر [: مکّه و طائف] نازل نشده است؟ آیا آنها رحمت پروردگارت را تقسیم میکنند؟ ما معیشت آنها را در حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم و بعضی را بر بعضی برتری دادیم تا یکدیگر را تسخیر کنند و با هم تعاون و همکاری داشته باشند. و رحمت پروردگارت از تمام آنچه جمعآوری میکنند بهتر است.
عربهای جاهلی گمان میکردند که ثروت و مکنت و شخصیت مادّی و ظاهری معیار و ملاک عزّت و فضیلت است و در اثر اینگونه تفکّر میگفتند چرا این قرآن بر یکی از دو شخصیت بزرگ مکّه و طائف نازل نشد؟ مقصودشان از این استفهام انکاری این بود که مسئلهی نزول قرآن وحی را نفی کنند، زیرا ادعای پیامبر با معیارهای آنها منطبق نبود. قرآن کریم در پاسخ آنان میفرماید تقسیم کنندهی ارزاق ما هستیم و این تفاوتها به ملاک مصلحت است نه به ملاک فضیلت و کرامت. این تفاوتها به خاطر آن است که بعضی در خدمت بعضی دیگر قرار گیرند تا کار دنیا بگذرد؛ لکن در این نظام تسخیر و استخدام ممکن است خادم در نزد خداوند محبوبتر و عزیزتر از مخدوم باشد، که گرامیترین افراد نزد خدا باتقواترین آنها است.
علاوه بر این، باید بدانید دنیا در نزد ما که آفرینندهی آن هستیم آنقدر بیارزش است که اگر خوف آن نبود که همهی مردم کافر شوند ما به کافران آنقدر امکانات و ثروت میدادیم که خانهها و قصرهایی از نقره و طلا بسازند؛ امّا چون امکان انحراف عمومی موجود است ما همهی امکانات را در اختیار کافران قرار ندادیم و مؤمنان را نیز از آن بهرهمند ساختیم.[7] ولی این تفاوتها و برتریهای موجود به خاطر ضرورتهایی است که زندگی دنیا آن را ایجاب میکند. البته این تفاوتها بی حدّ و مرز نیست، چنانکه بسط و گسترش روزی نیز بیحدّ و مرز نیست، زیرا برداشتن حد و مرز در هر دو مورد موجب فساد و کفر و انحراف است.
این تفاوتها بر اساس امتیاز و فضیلت نیست بلکه مبتنی بر ضرورتهای طبیعی و تکوینی است و هیچ ربطی به ارزشهای معنوی و اخلاقی ندارد.
ممکن است گاهی مؤمن مخلص، فقیر و تنگدست و کافر و شیاد، بی نیاز و ثروتمند باشد. به قول شاعر:
کم عاقل عاقل اعیت مذاهبه / و جاهل جاهل تلقاه مرزوقاً
هذا الذی ترک الاوهام حائرة / وصیّرالعالم النحریر زندیقاً
چه بسا خردمند فرزانهای که تمام راههای زندگی به رویش بسته شده و نادان فرومایهای که از نعمتهای فراوان برخوردار است. این همان معضلهای است که اوهام بشر را سرگردان کرده و عالِم نحریر را به الحاد و بی دینی کشانده است.
از آیاتی که گذشت استفاده میشود که نه داشتن ثروت دلیل بر خوشبختی و فضیلت است و نه فقدان آن نشانهی بدبختی و رذیلت. اصولاً ایندو باهم ارتباطی ندارد، زیرا ممکن است یک مسلمان صالح دارای ثروت و قدرت باشد مثل حضرت سلیمان که میگوید:
... هَبْ لي مُلْكاً لا يَنْبَغي لِاَحَدٍ مِنْ بَعْدي اِنَّكَ اَنْتَ الْوَهّابُ.[8]
... پروردگارا! حکومتی به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد، که تو بسیار بخشندهای.
و دعای او مستجاب شد و خداوند او را بر جنّ و انس و وحش و طیور و... مسلّط کرد، که میفرماید:
فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّيحَ تَجْري بِاَمْرِهِ رُخاءً حَيْثُ اَصابَ.[9]
ما باد را مسخّر او ساختیم تا بر طبق فرمانش به نرمی روانه شود و به هر جا که او میخواهد برود.
وَالشَّياطينَ كُلَّ بَنّاءٍ وَ غَوّاصٍ.[10]
و شیاطین را مسخر او ساختیم، هر بنّا و غواصّی از آنها.
وَاخَرينَ مُقَرَّنينَ فِي الْاَصْفادِ.[11]
و گروه دیگری [از شیاطین] را در غل و زنجیر [تحت سلطهی او] قرار دادیم.
هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ اَوْ اَمْسِكْ بِغَيْرِ حِسابٍ.[12]
[و به او گفتیم] این عطای ما است، به هر کس میخواهی [و صلاح میبینی] ببخش و از هر کس میخواهی امساک کن و حسابی بر تو نیست [: اختیار با تو است و هرطور صلاح میدانی عمل کن].
وَاِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفی وَ حُسْنَ مَابٍ.[13]
و برای او [: سلیمان] نزد ما مقامی ارجمند و سرانجامی نیک است.
از طرف دیگر، چه بسا افراد مؤمن و مخلصی که فقیر و تنگدستاند و گرفتارند، و چه بسا افرادی که معتقد به خدا و روز قیامت و... نیستند امّا کاملاً از نظر زندگی در رفاه بسر میبرند همانند فرعون که از مظاهر قدرت و نعمت در حدّ کمال برخوردار بود و در برابر فرعون، حضرت موسی علیه السلام است که از ترس مأموران او به مدین میگریزد و در آنجا برای لقمه نانی جهت سدّجوع دست نیاز به درگاه بینیاز دراز میکند و میگوید:
... رَبِّ اِنّي لِما اَنْزَلْتَ اِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقيرٌ.[14]
... پروردگارا! به آنچه برایم فروفرستی از خیر نیازمندم.
با توجه به آنچه گذشت مسئلهی مهم از لحاظ حقوقی آن است که باید شرایط زندگی و روابط اجتماعی از هر جهت سالم باشد تا زمینهی معقول و عادلانه برای شکوفایی و رشد استعدادها فراهم شود و همه بتوانند در خور توانشان فعالیت کنند و استعدادهای خویش را به کار گیرند و به تناسب توان و تلاش از مواهب خلقت بهرهمند شوند (البته آنها که توان کار ندارند یا به عللی دچار کمبود هستند دولت و مردم باید هزینهی زندگی آنها را در حد متوسط تأمین کنند).
امّا سؤالی که مطرح میشود این است که اگر روزیِ تمام مردم از سوی خداوند عالم تأمین و تضمین شده است پس چرا برخی از مردم هر چه بیشتر تلاش میکنند به جایی نمیرسند و کمتر به زندگی دلخواه نائل میشوند؟
پاسخ این سؤال از مطالب گذشته کاملاً معلوم میشود اما برای رفع هرگونه ابهام به توضیحات زیر توجه نمایید:
اولاً، بسیاری از محرومیتها معلول ظلم و ستم و تجاوز افراد نسبت به حقوق دیگران است که در این زمینه ظالم و مظلوم هر دو مقصرند: ظالم به خاطر ظلم و تجاوزش، و مظلوم به لحاظ ظلمپذیری و کوتاهی در رفع تجاوز و ظلم، و چنانچه قدرت دفاع ندارد میتواند حداقل با مهاجرت به محل امن و فرار از محیط ظلم و فساد، خود را خلاص کند و به وظایف خویش حتی الامکان عمل نماید، چنانکه خداوند تعالی میفرماید:
اِنَّ الَّذينَ تَوَفیهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي اَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْاَرْضِ، قالُوا اَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها....[15]
آنها که ملائکه قبض روحشان میکنند در حالی که به خود ستم روا داشتهاند فرشتگان از آنها میپرسند شما در چه وضعی بودید که به وظایف خود عمل نمیکردید؟ پاسخ میدهند که ما تحت فشار بودیم و قدرت انجام وظیفه نداشتیم. فرشتگان به آنها میگویند: مگر زمین خدا گسترده نبود تا در آن مهاجرت کنید و از دست ستمگران خود را نجات دهید؟
ثانیاً، به فرض که بساط ظلم و ستم از جهان برچیده شود باز هم نتیجهی تلاش انسانها یکسان نخواهد بود، زیرا سعی و کوشش شرط لازم است ولی کافی نیست. به دیگر سخن، با اینکه سعی و کوشش از عوامل ضروری برای کامیابی و پیروزی است و قرآن کریم نیز بر آن تأکید دارد که: «وَ اَنْ لَيْسَ لِلْاِنْسانِ اِلاّ ما سَعی»[16]، اما دیگر عوامل را که احیاناً بیرون از حیطهی قدرت و اختیار انسان است نباید نادیده گرفت؛ زیرا سعی و کوشش در چارچوب مجموعهی علل و عوامل و در محدودهی شرایط خاص این عالم بهطور نامحدود نمیتواند مؤثر باشد تا هرچه که انسان میخواهد بدون قید و شرط موجود شود.
ثالثاً، تردیدی نیست که خدای متعال مصلحت بندگانش را بهتر از خود آنان میداند. چه بسا کسانی که دوست دارند از نظر زندگی در رفاه باشند ولی پروردگار متعال صلاح آنان را در این امر نمیبیند، همانگونه که قرآن میفرماید:
... عَسی اَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَ عَسی أَنْ تُحِبُّوا شَيْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللهُ يَعْلَمُ وَاَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ.[17]
... چه بسا شما را چیزی خوش نیاید که خیر شما در آن است و یا چیزی را دوست داشته باشید که شرّ شما در آن است. و خدا میداند و شما نمیدانید.
مسئلهی رزق و روزی نیز که در دست خدا است از این قاعده مستثنی نیست، زیرا افراد بسیاری هستند که اگر انسان اوضاع و احوال آنان را در حال فقر و تنگدستی با زمانی که در ناز و نعمت بسر میبرند بسنجد می بیند خیلی تفاوت پیدا کردهاند. چه بسا کسانی که در دوران فقر و تنگدستی همیشه به یاد خدا بودند و در انجام فرایض و وظایف دینی و اجتماعی و اخلاقی هیچگونه کوتاهی نداشتند ولی هنگامی که ثروتمند شدند خدا را فراموش کردند. از این رو قرآن مجید میفرماید:
وَ لَوْ بَسَطَ اللهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي الْاَرْضِ وَلكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما يَشاءُ اِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبيرٌ بَصيرٌ.[18]
اگر خداوند روزی را برای تمام بندگانش گسترش دهد در زمین طغیان و ستم میکنند؛ از این رو به مقداری که میخواهد نازل میکند، که او نسبت به بندگانش آگاه و بینا است.
و در جای دیگر میفرماید:
.... اِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغی اَنْ رَاهُ اسْتَغْنی.[19]
... انسان طغیان میکند هرگاه احساس بینیازی کند.
از نمونههای بارز این گونه افراد ثلعبةبن حاطب یکی از انصار رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلم بود که این آیات دربارهی او نازل شد:
وَمِنْهُمْ مَنْ عاهَدَ اللهَ لَئِنْ اتینا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ الصّالِحينَ. فَلَمّا اتیهُمْ مِنْ فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوْا وَهُمْ مُعْرِضُونَ. فَاَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِي قُلُوبِهِمْ اِلی يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِما اَخْلَفُوا اللهَ ما وَعَدُوهُ وَبِما كانُوا يَكْذِبُونَ. اَلَمْ يَعْلَمُوا اَنَّ اللهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْویهُمْ وَ اَنَّ اللهَ عَلاّمُ الْغُيُوبِ.[20]
از آنها کسانی هستند که با خدا پیمان بستهاند که اگر خداوند ما را از فضل خود روزی دهد به طور قطع صدقه خواهیم داد و از شاکران خواهیم بود. اما هنگامی که از فضل خود به آنها بخشید بخل ورزیدند و سرپیچی کردند و رویگردان شدند. این عمل [روح] نفاق را در دلهایشان تا روزی که خدا را ملاقات کنند برقرار ساخت. این به خاطر آن است که از پیمان الهی تخلّف ورزیدند و دروغ گفتند. آیا نمیدانستند که خداوند اسرار و سخنان در گوشیِ آنها را میداند و سخنان آهسته و درگوشیِ آنان را میشنود؟ و خداوند به هر سرّ و به هر نهانی کاملاً آگاه است.
توضیح اینکه ثعلبه که (داستان او معروف است) مرتب به مسجد پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلم میآمد و با ایشان نماز میگزارد و از آنجا که مردی فقیر و تهیدست بود تقاضا میکرد که آن حضرت دعا کند و از خدا بخواهد تا او را از فقر و تنگدستی نجات دهد. تا اینکه یک روز به رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلم عرض کرد:
[ای رسول خدا!] از خدا بخواه تا به من مال فراوانی عطا کند. پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلم به او فرمود: مال کمی که بتوانی حق آن را ادا کنی از مال زیادی که نتوانی حقش را ادا کنی بهتر است. آیا بهتر نیست که تو از پیامبر خدا پیروی کنی و روش او را در زندگی خود برگزینی [و به سادگی زندگی کنی] و به اندازهی کفاف بسازی؟
اما او سخنان رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلم را نپذیرفت و دیگر بار خدمت آن حضرت رسید و با اصرار هر چه تمامتر گفت یا رسول الله! دعا کن خدا ثروتی به من بدهد. به خدایی که تو را بحق فرستاده است سوگند یاد میکنم که اگر خداوند ثروتی به من عنایت کند تمام حقوقی را که بر عهدهی من باشد خواهم پرداخت و حق هر کسی را به صاحب آن خواهم داد.
پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلم برای او دعا کرد. ثعلبه گوسفندی خرید که پس از زاد و ولد آنقدر گوسفندان او زیاد شدند که نتوانست آنها را در مدینه نگهداری کند. از این جهت چارهای نداشت جز اینکه به اطراف مدینه برود و سرانجام در یکی از آبادیهای اطراف مدینه اقامت کرد و آنچنان سرگرم شد که در نماز جمعه و جماعات بهطور کلی شرکت نمیکرد.
هنگامی که رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلم مأمور جمعآوری زکات را نزد او فرستاد تا زکات اموال او را بگیرد وی گذشته از اینکه زکات مال خود را نپرداخت اعتراض کرد و گفت: این حکم شبیه جزیه دادن است (شما به عنوان زکات جزیه میگیرید و جزیه مخصوص اهل کتاب است) و من حاضر نیستم این گونه زکات بپردازم. مأمور پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلم خدمت آن بزرگوار برگشت و جریان را گزارش داد. حضرت فرمود: ای وای بر ثعلبه، ای وای بر ثعلبه! سپس آیات فوق نازل شد.[21]
خلاصه اینکه خدای متعال مصلحت بندگانش را بهتر میداند و به هرکس آنچه صلاح بداند میدهد.
اگر روزی به قدر عقل بودی / تمام عاقلان بودند قارون
ولیکن رزق در میزان عدل است / نه عاقل در شمار آرد نه مجنون[22]
1- دلیل تفاوت در خلقت انسانها چیست؟
2- مقصود عربهای جاهلی از طرح استفهام انکاری « چرا این قرآن بر یکی از دو شخصیت بزرگ مکّه و طائف نازل نشد؟» چه بود؟
3- اگر روزیِ تمام مردم از سوی خداوند عالم تأمین و تضمین شده است پس چرا برخی از مردم هر چه بیشتر تلاش میکنند به جایی نمیرسند و کمتر به زندگی دلخواه نائل میشوند؟
[1]. مائده/۴۸.
[2]. انفال/۳۷.
[3]. عنکبوت/۶۲. به این مضمون آیات بسیاری در قرآن مجید آمده است.
[4]. شوری/۱۲.
[5]. نحل/۷۱.
[6]. زخرف/۳۱و۳۲.
[7]. زخرف/۳۳.
وَ لَوْ لا اَنْ يَكُونَ النّاسُ اُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها یَظْهَرُونَ.
اگر تمکّن کفار از مواهب مادّی سبب نمیشد که همهی مردم یکسره دچار گمراهی شوند ما برای کسانی که کافر میشدند خانههایی قرار میدادیم با سقفهایی از نقره و نردبانهایی که از آن بالا روند.
[8] . ص/۳۵.
[9]. ص/۳۶.
[10]. ص/۳۷.
[11]. ص/۳۸.
[12]. ص/۳۹.
[13]. ص/۴۰.
[14]. قصص/۲۴.
[15]. نساء/۹۷.
[16]. نجم/۳۹: برای انسان جز از راه سعی و کوشش بهره و نصیبی نیست.
[17]. بقره/۲۱۶.
[18]. شوری/۲۷.
[19]. علق/۶و۷.
[20]. توبه/۷۵ـ۷۸.
[21]. تفسیر مجمعالبیان، چاپ بیروت، ج ۵/ص ۵۳.
[22]. کلیات دیوان مرحوم استاد شهریار، ج ۵/ص ۳۳۸.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت