بخش دوّم: بنی هاشم و بنی امیّه | ۸
اعظم جنایات و اکبر مظالم یزید همان قتل سیدالشهدا(ع) و جوانان هاشمی، و اخیار و افاضل دودمان رسالت و اصحاب ابرار آن حضرت و اسارت بانوان اهل بیت(ع) است، عبیدالله بن زیاد، سیدالشهدا(ع) را به امر یزید شهید کرد و اهل بیتش را مانند کفار اسیر ساخت و به فرمان یزید آن عزیزان خدا را با سر بریدهی امام حسین(ع) به شام فرستاد و به دستور یزید آنها را بر در مسجد دمشق همانگونه که دیگر اسیران را نگاه میداشتند نگاه داشتند تا مردم آنها را ببینند. و یزید او را به پاس این خدمات تا زنده بود از حکومت معزول نکرد، و از آن همه جرائم و جنایاتی که مرتکب شد از بستن آب به روی اهل بیت(ع) و اطفال خردسال و کشتن کودکان شیرخوار مؤاخذهای ننمود، و وقتی عبیدالله به دمشق آمد او را گرامی داشت و با او به میگساری پرداخت، و در مدحش شعر گفت و مغنیانش غنا میخواندند، و مجلس بزمشان را گرم مینمودند.
ابن عبّاس در پاسخ نامه یزید به او نوشت: گمان میکنی فراموش کردهام که تو حسین و جوانان بنیعبدالمطلب را کشتی درحالی که بدنهای آغشته به خونشان برهنه بر خاک ماند تا خدا یاری کرد، و مردمی را برانگیخت تا آنها را به خاک سپردند، من هرچه را فراموش کنم فراموش نمیکنم که تو حسین(ع) را از حرم خدا، و حرم پیغمبر(ص) طرد کردی، و به پسر مرجانه نوشتی، و او را به قتل حسین(ع) مأمور ساختی، و من امیدوارم که خدا تو را به زودی به کیفر این گناه که عترت پیغمبر را کشتی مؤاخذه فرماید (و هم درضمن این نامه نوشت):
تو پسرعمّ من و اهل بیت رسول خدا را که چراغان هدایت، و ستارگان نوربخش در ظلمات غوایت هستند کشتی، آیا فراموش نمودهای که یاران خودت را به سوی حرم خدا فرستادی تا حسین(ع) را بکشند و همواره از پی قتل او بودی تا ناچار راه عراق گرفت؛ این ستمها را برای دشمنی با خدا و پیغمبر و اهل بیتش که خدایشان از هر رجس و آلایشی پاک گردانید مرتکب شدی (تا به اینجا میرساند که مینویسد):
از بزرگترین جرمهایی که موجب شماتت و سرزنش تو است این است که دختران رسول خدا(ص) و اطفال و حرم آن حضرت را از عراق به سوی شام اسیر بردی تا مردم، قدرت و قهر تو را نسبت به ما ببینند، و از این همه قهر و استیلا، کین نیاکان کافر، و انتقام کشتهشدگان بدر را میگرفتی، و آن کینه را که در دل داشتی آشکار کردی.[1]
و از اعمال کفرآمیز او که دل خواص و نزدیکانش هم از آن به درد آمد و بانگ اعتراض همه را بلند کرد این بود که سر مبارک حسین(ع) را با بانوان و پردگیان حرم آن حضرت در مجلس عمومی حاضر ساخت و آن سر انور را در جلو خود گذارد و با چوب دستی یا شمشیر بر آن رو و لب و دندانی که پیغمبر(ص) میبوسید و میبویید میزد و شعر میخواند، و شادی میکرد.
پس از واقعه جانسوز و دلخراش کربلا واقعه دیگری که به فرمان یزید عالم اسلام را داغدار و مصیبتزده ساخت واقعه حرّه بود. این واقعه نیز پرده از روی کفر او و پدرش برداشت، و بر همه مردم خطری را که از ناحیه بنیامیه به اساس و مقدسات اسلام متوجّه بود آشکار ساخت.
پس از شهادت حسین(ع)، و بروز آن جنایت عظیمه مسلمانها عموماً خطر یزید را برای اسلام احساس کردند و دانستند که کوبیدن اسلام و مسلمین و هتک محرّمات و الغای قوانین و احکام و بیاعتنایی به مقام رسالت جزو برنامههای اساسی بنیامیه است، و یزید عنصر پلیدی است که در نظرش سوابق اشخاص، و موازین عدل و شرع هیچ ارزشی ندارد و شنایع اعمال و مظالم او در هیچ مرز و حدّی متوقّف نمیشود. عطایای مردم را از بیتالمال منع کردند. لذا در مدینه که بزرگترین مراکز علمی و دینی و مجمع صحابه بود مقدمات قیام و انقلاب فراهم شد.
والی مدینه برای آنکه از شورش جلوگیری کند چند تن از رجال و سران شهر را به دمشق فرستاد تا یزید از آنها دلجویی کند و با پول و رشوه، دین آنها را بخرد. یزید هم از تطمیع، و اعطای جوایز و صله دادن به آنها خودداری نکرد اما مسافرت این افراد به شام حقایق را بر آنها آشکارتر ساخت؛ آنها یزید را سرگرم معاصی و غرق در مخالفت خدا و پیغمبر دیدند؛ وقتی برگشتند گفتند:
ما از نزد یزید بیرون نیامدیم، مگر آنکه ترسیدیم بر ما از آسمان سنگ ببارد. او مردی است که دین ندارد، با محارم خود زنا میکند، شراب مینوشد و نماز نمیخواند، روزگارش را به لهو و لعب و تار زدن و مصاحبت زنهای آوازهخوان و با سگبازی میگذراند و شبها با اهل فساد و فسق به فحشا مشغول است.
در تواریخ معتبر است که چون فسق و اسراف یزید در معاصی به حدّ کمال رسید و جور و ظلم او و فرمانداران و مأمورینش همه مردم را گرفت، و روش فرعون را تجدید نمود مردم مدینه بر او شوریدند و فرماندارش را بیرون کردند.
یزید، مسلم بن عقبه را که در قساوت قلب و ظلم و بیاعتنایی به محترمات دینی و اخلاقی در میان افسران حکومت اموی کمنظیر بود (و از دستپروردگان معاویه و طرف اعتماد او بود) با سپاهی گران به مدینه فرستاد و به او دستور داد سه روز به قتل و غارت مدینه بپردازد با اینکه از پیغمبر(ص) روایت است:
«مَنْ أَخَافَ أَهْلَ الْمَدِینَةِ أَخَافَهُ اللهُ وَعَلَیْهِ لَعْنَةُ اللهِ وَالْمَلائِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ»؛[2]
«کسی که اهل مدینه را بترساند، خداوند او را میترساند و لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر او باد»!.
مسلم یا به تعبیر بعضی از تاریخنگاران مُسرِف با آن سپاه بیباک خونآشام به مدینه آمد و به تحریک و کمک مروان ملعون و خیانت یکی از بنیحارثه، مدینه را فتح کرد و مظالم و شنایع و جنایاتی مرتکب شد که قلم از تفصیل آن شرمگین، و برای بیان اجمال آن الفاظی که حاکی از آن همه شرارت باشد کمیاب است. یزید مال و جان و ناموس اهل مدینه را بر لشکر شام مباح ساخت و به استثنای چند نفر مانند علی بن حسین(ع) که خود و خاندانشان از تعرض مصون ماندند سایر صحابه و تابعین در این واقعه مقتول شدند.
علاوه بر اطفال و زنانی که در این واقعه فجیعه کشته شدند یکهزاروهفتصد نفر از سران انصار و مهاجرین و صحابه و زهاد و اهل عبادت و هفتصد نفر از حاملین و حافظین قرآن به قتل رسیدند و از سایر مردم ده هزار نفر را کشتند.[3]
کار غارت را به جایی رساندند که در خانهها از اثاث و فرش برای کسی چیزی باقی نماند، و در تعرض به نوامیس مسلمانان در این شهر مقدس به امر یزید هرچه توانستند کوتاهی نکردند، و بااینکه زنان و دختران، فراری و پراکنده و پنهان شده بودند در این سه روز به هزار دوشیزه عفیفه مسلمان، قشون یزید به اصطلاح خلیفه و پادشاه اسلام، تجاوز کردند و شمارهی زنانی که از زنا حمل برداشتند به روایت مدائنی هزار و به روایت دیگر ده هزار رسید.
سربازی وارد خانهای شد که در آن زنی از انصار نوزادی در بغل داشت، سرباز اثاث خانه را خواست.
گفت: به خدا چیزی باقی نگذاردهاند، و هرچه بوده به غارت بردهاند.
سرباز گفت: البتّه باید به من چیزی بدهی وگرنه خودت و این کودک را میکشم.
زن گفت: وای بر تو این پسر ابن ابی کبشه انصاری از اصحاب پیغمبر(ص) است. من از زنانی هستم که در بیعت شجره شرکت داشتم و بیعت کردم که زنا نکنم، دزدی نکنم، فرزند نکشم، بهتان نزنم و به بیعتی که نمودم وفا کردم پس بترس از خدا.
سپس رو به کودکش کرد و گفت: پسر جان به خدا اگر چیزی داشتم که به فدای تو به این مرد بدهم، فدا میدادم.
سرباز بیرحم پای طفل را همچنان که پستان مادر را به دهان داشت گرفت و کشید، و چنان او را به سختی به دیوار زد که مغز سرش به روی زمین ریخت.
تاریخنگاران نقل کردهاند هنوز از خانه بیرون نرفته بود که نصف رویش سیاه شد.[4]
خلاصه، تجاوز و کفرشان به حدّی منتهی شد که مراکبشان را در مسجد پیغمبر(ص) بردند، و به منبر شریف و قبر مطهر جسارت کردند و گروهی از مردم را که پناهنده به روضه مقدّسه و قبر و منبر آن حضرت شده بودند در همانجا کشتند و روضه، و مسجد را از خونشان پر ساختند.
تمام این جرائم را به فرمان یزید و قدرت او مرتکب شدند و یزید از مروان که برای اجرای فرمان او با مسرف همکاری کرد تقدیر نمود و به او جایزه داد.
یکی دیگر از شنایع مظالم یزید این بود که از اهل مدینه بیعت گرفت بر اینکه همه غلام و مملوک یزیدند و گردنهای آنها را مانند غلامان مهر زدند.
وقتی سه روزی که یزید دستور داده شهر مدینه بر سپاهش مباح باشد، پایان یافت، روز چهارم، مسرف ملعون فرمان داد تا اسیران را در غل کردند، سپس سایر مردم را که از قتل نجات یافته بودند احضار کرده و از آنها برای یزید و جانشین او بیعت گرفت که جان و مالشان ملک او باشد و هر حکمی بخواهد در آن بدهد. در آن روز هرکس از این بیعت سرباز زد و تصویب نکرد یا عذری آورد، کشته شد.
نخستین کسی که برای بیعت خوانده شد عبدالله بن ربیعه فرزندزاده امّسلمه همسر پیغمبر(ص) بود. وقتی مسرف به او پیشنهاد بیعت داد گفت: بر کتاب خدا و سنت پیغمبر(ص) بیعت میکنم.
مسرف گفت: باید بیعت کنید بر اینکه مملوک یزید هستید که در اموال و فرزندان شما هرچه خواست بکند. عبدالله خودداری کرد. مسرف فرمان داد گردنش را زدند.
به این وضع مسرف از بزرگانی از صحابه و تابعین که باقی مانده بودند و طبقات دیگر به استثنای حضرت علی بن حسین(ع) بیعت گرفت که آنها بنده قِنّ یزید هستند (یعنی بندهای که پدر و مادرش نیز مملوک یزید بوده) و بر گردن همه مانند نشانی که به اسبها مینهند، نشان و علامت نهادند و همچنین بر کف دستهایشان، چنانکه نسبت به غلامان رسم بود، علامت بندگی نقش نمودند.
درحقیقت، اهل مدینه غرامت خدماتی را که به اسلام و توحید و پیغمبر(ص) و مسلمانان در هنگام هجرت پیغمبر(ص) نمودند به بنیامیّه پرداختند و یزید انتقام از آنها گرفت و کینه خود و دودمانش را نسبت به اسلام و پیامبر اعظم(ص) آشکار ساخت.
چهارمین فاجعه بزرگ و تعرّض صریحی که یزید به اسلام و مسلمین نمود، هتک مسجدالحرام و منجنیق بستن به خانه کعبه معظمه قبله مسلمانان و سوزاندن سقف و پردههای کعبه و خراب کردن خانه بود.[5]
1- نکاتی را که ابن عبّاس در پاسخ نامه یزید به او نوشت، ربا مختصراً بیان کنید.
2- شرح دهید پس از واقعه کربلا، کدام واقعه به فرمان یزید عالم اسلام را داغدار و مصیبتزده ساخت؟
3- چرا مردم مدینه بر یزید شوریدند و فرماندارش را بیرون کردند؟
[1]. یعقوبی، تاریخ2، ص250؛ سبط ابن جوزی، تذکرةالخواص، ص247 ـ 248.
[2]. احمد بن حنبل، مسند، ج4، ص55 ـ 56؛ ابن ابیعاصم، الآحاد و المثانی، ج4، ص171؛ نسائی، السننالکبری، ج2، ص483؛ طبرانی، المعجمالکبیر، ج7، ص143؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج58، ص110؛ ابن اثیر جزری، اسدالغابه، ج2، ص120 ـ 121، 252.
[3]. ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسه، ج1، ص233 ـ 239.
[4]. ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسه، ج1، ص238.
[5]. راجع به واقعه حرّه و ختم اعناق مسلمین و آن بیعت خبیثه و ویران کردن کعبه معظمه به این کتابها مراجعه فرمایید: ابن قتیبه دینوری، الامامة و السیاسه، ج 1، ص227 ـ 243؛ طبری، تاریخ، ج4، ص370؛ یعقوبی، تاریخ، ج2، ص250 ـ 251؛ ابن داوود دینوری، الاخبارالطوال، ج1، ص220 ـ 237؛ مسعودی، مروجالذهب، ج 3، ص69 ـ 71؛ سبط ابن جوزی، تذکرةالخواص، ص258 ـ 260؛ ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج4، ص111؛ سیوطی، تاریخالخلفاء، ص209؛ حلبی، السیرة الحلبیه، ج1، ص267 ـ 270.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی