کد مطلب: ۵۷۲۱
تعداد بازدید: ۳۱۷
تاریخ انتشار : ۰۴ شهريور ۱۴۰۱ - ۲۰:۳۲
پرتوی از عظمت امام حسین (ع) | ۳۵
حسین(ع) در این قیام، نه حکومت و مقام ظاهری و دنیوی می‌خواست و نه بسط نفوذ و مال و ثروت؛ برای اطاعت خدا از بیعت یزید خودداری کرد و برای اطاعت ‌امر خدا از حرمین شریفین هجرت نمود و برای اطاعت خدا جهاد کرد و برای برانگیخته شدن آن حضرت به این قیام باعثی جز امر خدا و ادای تکلیف نبود.

بخش سوم: علل قیام امام حسین(ع) | ۱


اطاعت فرمان خدا و ادای تکلیف


محرک انسان به کار و قیام و نهضت، گاه امور مادی و منافع دنیایی و اغراض شخصی، و به عبارت دیگر خودبینی و کام گیری‌های نفسانی است و گاه حبّ به خیر و فضیلت و انجام تکلیف و وظیفه است.
محتاج به توضیح نیست که اگر محرک شخصی، عوامل مادی و شخصی باشد، درجه عمل پست بوده و عامل آن شایان تقدیر نیست، و کار او با کار حیوانات، تفاوت ندارد و همان‌گونه که آنها به دنبال علف و کاه و دانه به حرکت می‌آیند، بیشتر انسان‌ها هم مقصدشان برتر از هدف حیوان نمی‌باشد.[2]
بلی، این انسان‌ها اگر از راه مشروع برای تأمین منافع مادی کوشش کنند و خیانت و تجاوز به حقوق دیگران ننمایند و فزونی‌طلبی آنها را کور و کر نسازد و آداب اخلاقی و شرعی را رعایت کنند، ملامتی بر آنان نیست، و می‌توان گفت که عالم انسانیت را پشت سر گذارده، و در کلاس اول انسانیت قدم نهاده بلکه مثاب و مأجور و مصداق آیه شریفه:
وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً؛[3]
می‌باشند.
و اگر از طرق نامشروع غرائز خود را سیر نمایند، مستحق سرزنش و کیفر بوده و ستمکار و طاغی و یاغی، دزد، قمارباز و رباخوار و آدم‌کش و بی‌عفت و بی‌ناموس و... از آب در می‌آیند.
بنابراین، اکثریت خوبان جامعه و افراد سر به راه کسانی هستند که از راه‌های حلال و مشروع، منافع مادی و مقاصد شخصی خود را تحصیل می‌کنند و عموم کسانی که از راه مستقیم منحرف شده‌اند کسانی هستند که در مقام اشباع غرائز به هر کار و به هر وسیله دست می‌زنند و حلال و حرام، در قاموس آنان مترادف بوده و فزونی‌طلبی آنها از هر جهت حدّ و اندازه ندارد.
و اگر محرک بشر حب به خیر و نیکی و ادای تکلیف باشد، و در آن شائبه غرض شخصی نباشد، عمل بسیار عالی و صادر از جنبه انسانیت خالص و صاحب آن شایسته همه‌گونه تحسین و تقدیر است، و همان‌طور که حُسنِ خیر و فضیلت و عدالت بالذّات درک می‌شود، صاحب چنین عملی نیز بالذّات محبوب و شرافتمند است.
یکی از هدف‌های تربیت صحیح و دعوت انبیا این است که حب به خیر، و دوستی علم و عدالت برای ذات خیر در آدمیان کامل شود و همه به سوی این نقطه، هدایت شوند تا هم غرض‌ها و مقاصد در یک نقطه متمرکز و سیر و حرکت همه به سوی یک مقصد و به هوای یک چیز باشد و هم به کمال انسانیت نایل شوند.
آنچه گفته شد اشاره‌ای در این موضوع بیش نیست، و شرح و تفصیل آن موجب اطاله کلام و دوری از مقصد کتاب می‌شود.
یک صنف دیگر هستند که محرک و مؤثر در وجودشان مافوق تمام این عوامل و برتر از تمام این مقاصد است.
اینها بندگان حقیقی و خاص خدا هستند که غیر از بندگی و فرمان‌بری، کار و مقصد و هدفی ندارند. کار این باریافتگان را به هیچ علت و سببی جز فرمان بری خدا و بندگی و امتثال امر و اطاعت فرمان نمی‌توان استناد داد. آنها نه از مصلحت مأمورٌبه، و نه از مفسده منهیٌّ‌عنه می‌پرسند و نه از فلسفه و فایده؛ زیرا در مقام امتثال و فرمان‌بری سخن از این مطالب به میان آوردن فضولی و تجاوز از حدّ و گستاخی به مولاست.
بنده آن باشد که بند خویش نیست / جز رضای خواجه‌اش در پیش نیست
نه ز خدمت مزد خواهد نه عوض / نه سبب جوید ز امرش نه غرض
مؤثر در وجود و متصرف در امورشان خداست و آن چیزی که داعی آنها به کار و قیام می‌شود امر خداست، و آیه:
عِبَادٌ مُکْرَمُونَ * لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ یَعمَلُونَ؛[4]
«همه بندگان مقرب خدایند که هرگز پیش از امر خدا کاری نخواهند کرد و هرچه کنند به فرمان او کنند».
در حقّ ایشان هم صادق است.
هرچه مرتبه توحید عالی‌تر و خالص‌تر شود، خلوص نیت و تسلیم در برابر فرمان حقّ کامل‌تر می‌گردد و تمام مطالب و مقاصد آنها در جنب مطلوب حقیقی و مقصود بالذّات و منتهای آمال، همه فانی و نیست محض و عدم صرف می‌شود. خلوص ایمان و توحید بی‌شائبه و پاک از هر رنگ و زنگ، آنها را فقط متوجّه به خدا ساخته است.
چشم را از غیر و غیرت دوخته / همچو آتش خشک و تر را سوخته
چنانچه حسین(ع) در دعای عرفه به درگاه او عرضه داشته:
«أَنْتَ الَّذِی أَزَلْتَ الْأَغْیَارَ عَنْ قُلُوبِ أَحِبَّائِکَ حَتَّی لَمْ یُحِبُّوا سِوَاکَ، وَلَمْ یَلْجَأُوا إِلَی غَیْرِکَ»؛[5]
«تویی که دیگران را از قلوب دوستانت راندی تا اینکه غیر از تو را دوست نداشته باشند و به جز تو به کسی پناه نبرند».
پس علل حرکت و اقدام و نهضت ایشان غیر فرمان خدا و محبّت خدا و رضای خدا چیز دیگری نیست. دعایشان:
«اَللَّهُمَّ ارْزُقْنِی حُبَّکَ، وَحُبَّ مَنْ یُحِبُّکَ، وَحُبَّ کُلِّ عَمَلٍ یُوصِلُنِی إِلَی قُرْبِکَ».[6]
است.
و شعار و ذکرشان:
«لا إِلهَ إِلَّا اللهُ وَلَا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلَّا بِاللهِ، وَاُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَی اللهِ وَحَسْبُنَا اللهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ، وَاللهُ أَکْبَرُ».[7]
است.
نیست در لوح دلم جز الف قامت دوست / چه کنم حرف دیگر یاد نداد استادم
ایشان بالاتر از آنند که از طمع در حور و قصور و ثواب و سود و جنت موعود، و یا ترس از جهنم و عذاب و عقاب یوم‌النّشور، اطاعت امر کنند، در علل حرکات این افراد ممتاز و بندگان خاص خدا چیزی جز فرمان خدا جستن اشتباه است.
صحبت حور نخواهم که بود عین قصور / با خیال تو اگر با دیگری پردازم
انبیا و پیغمبران و پیشوایان دینی و ائمه طاهرین(ع) که راهنمایان توحید خالص و پیشتازان کاروان خداپرستانند، در این میدان سرآمد تمام خلق خدایند و مطالعه تواریخ زندگی آنها عالی‌ترین درس توحید است.
ابراهیم خلیل(ع) می‌گفت:
إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَی رَبِّی سَیَهْدِینِ؛[8]
«من (با کمال اخلاص) به سوی خدا می‌روم که البتّه هدایتم خواهم کرد».
و
إِنّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ؛[9]
«من با ایمان خالص رو به سوی خدایی آوردم که آفریننده آسمان‌ها و زمین است و من هرگز با مشرکان (در عقاید انحرافی) موافق نخواهم بود».
حضرت خاتم‌الانبیا(ص) می‌فرمود:
«إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی للهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ لا شَرِیکَ لَهُ»؛[10]
«نماز و طاعت و مرگ و زندگیم همه برای خداست که پروردگار جهان است و شریکی ندارد».
بعد از پیغمبر اعظم(ص) خاندان بزرگوار آن حضرت، علی و فرزندانش نمونه‌های عالی توجّه خالص به مبدأ و یکتاپرستی بودند.
علی(ع) کسی بود که پیغمبر(ص) چنانچه در روایت است در وصف ایمانش فرمود: «اگر آسمان‌ها و زمین در یک کف میزان و ایمان علی در کف دیگر گذارده شود، ایمان علی سنگین‌تر خواهد بود».[11]
حق‌پرستی و عدالت‌خواهی و آزادمنشی، و زهد، تقوا، شجاعت، صراحت و همه صفات انسانی که در علی و خاندانش بروز کرد، میوه درخت توحید و خداپرستی و تسلیم و توجّه خالص به مبدأ بود. هرگاه دو کار برایشان پیش می‌آمد آن را اختیار می‌کردند که رضای خدا در آن بیشتر باشد.
بزرگ‌ترین مظهر خلوص و پاک‌بازی و جلوه واقعیت و حقیقت و حق‌پرستی این خاندان، قیام حسین(ع) بر ضد یزید و حکومت بنی‌امیه بود که یک قیام خالص الهی و نهضت دینی بود.
حسین(ع) در این قیام، نه حکومت و مقام ظاهری و دنیوی می‌خواست و نه بسط نفوذ و مال و ثروت؛ برای اطاعت خدا از بیعت یزید خودداری کرد و برای اطاعت ‌امر خدا از حرمین شریفین هجرت نمود و برای اطاعت خدا جهاد کرد و برای برانگیخته شدن آن حضرت به این قیام باعثی جز امر خدا و ادای تکلیف نبود.
بنابراین بهترین تعبیرات و واقعی‌ترین تفاسیر برای علت قیام و نهضت حسین(ع) همین است که بگوییم علت قیام، امر خدا بود و این یک حقیقتی است که تاریخ و دین و سوابق زندگی حسین(ع) آن را تأیید و تصدیق می‌کند و غیر از این هم نیست.
تاریخ، شاهدی آشکارتر برای خلوص نیت و خودگذشتگی و تسلیم محض در برابر فرمان خدا از فداکاری حسین(ع) نشان نمی‌دهد.
کدام شاهد برای اخلاص و پاکی نیت، و صفای باطن و توحید خالص، بهتر از این است که شخص در راه خدا تصمیم به مرگ بگیرد و دل به مرگ سپارد و شهادت را با آغوش باز استقبال و آماده مصیبات جانکاهی چون داغ جوانان عزیز و برادران و اصحاب و اطفال و اسیری بانوان و آه جانسوز لب‌تشنگان گردد.
پس بسیار خطاست که اگر کسی عوامل سیاسی و منافع مادی و مصالح شخصی یا اختلافات قبیله‌ای و خانوادگی را در اینجا به حساب آورد و تصور کند که قیام حسین(ع) مستند به آن‌گونه علل بوده است، زیرا حسین(ع) مرد خدا و بنده خاص خدا بود. بنده‌ای که حقیقت معنای بندگی را دریافته بود و خواسته‌های خود را در جنب خواسته خدا نمی‌دید و به حساب نمی‌آورد. حسین(ع)، خدا را رقیب و نگهبان خود می‌دانست و با چشم معرفت و دیده ایمان، او را می‌دید و خطاب و کلامش با خدا این بود:
«عَمِیَتْ عَیْنٌ لا تَراکَ عَلَیْهَا رَقیباً، وَخَسِرَتْ صَفْقَةُ عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّکَ نَصِیباً»؛[12]
«کور باد آن چشمی که تو را مراقب خود نبیند و زیانبار باد معامله بنده‌ای که بهره‌ای از دوستی‌ات ندارد».
دعای عرفه و ادعیه دیگر که از آن حضرت در روز عاشورا و مواقع دیگر روایت شده، نمایش احساسات روحانی و ذوق و درک وجدانی حسین(ع) و جلوه ارتباط او با خداست. کسی که در معرفت و خداشناسی دارای چنان مرتبه بلندی باشد، جز به داعی الهی قدمی بر نخواهد داشت و سخنی نخواهد گفت.
تاریخ اسلام، احادیث و روایات، سوابق زندگی شخصی حسین(ع)، سوابق زندگی دودمان او، همه دلیل این است که قیام آن حضرت یک مأموریت الهی بوده که در آن فتح و پیروزی ظاهری و زودگذر منظور نبوده و مطلوب حسین(ع) در این نهضت و قیام، سیاست و ریاست و بسط نفوذ، نبوده است.
همان‌طور که ظهور جدش پیغمبر(ص)، ظهور هدایت الهی و نهضت آسمانی بود و به سیاست‌های روز و اغراض سیاسی بستگی و ارتباط نداشت و دعوت آن حضرت قدم به قدم در تمام مراحل به فرمان خدا بود. قیام و حرکت حسین(ع) نیز که وجودش امتداد هدایت جدش بود منزه از غرض‌های سیاسی، و طلب ملک و سلطنت بود.
هرکس و هر دسته‌ای، به حسب ذوق و معرفت خود هر تعبیری از آن بنمایند و هر اسمی روی این قیام بگذارند؛ آن را امتحان خدایی بدانند که برای مصالح بزرگی از انبیا و اولیا می‌شود یا کوشش برای تأسیس و تجدید حکومت اسلامی بشمارند یا مأموریت و تعهدی بدانند که در عوالم دیگر حسین(ع) آن را پذیرفته بود، یا آن را بزرگ‌ترین صحنه‌های نمایش خلوص بشر در پیشگاه خدا و حمایت از حقّ و عدالت و دین خدا بگویند و بارزترین جلوه‌های صبر و شکیبایی و قدرت روح و قوت نفس بشر بشناسند، عارف، فیلسوف، مورخ، محدث، شاعر احساساتی و دیگران هر تعبیری از آن بنمایند و با هر لفظی از عظمت این فداکاری عظیم و بی‌نظیر سخن بگویند، همه با هزار بیان مختلف یک حقیقت را می‌گویند که این همه تعبیرات و الفاظ هرکدام اشاره به یک جلوه از جلوات آن حقیقت است، آن حقیقت غیر از این نیست که قیام حسین(ع)، یک مأموریت فوق‌العاده و رمز غیبی و سر الهی بود و آنچه او را آماده این همه فداکاری و تحمل این مصائب جانکاه نمود فرمان خدا بود.
در انقلاب‌های سیاسی، رهبران انقلاب برای مغلوب کردن دشمن از تطمیع و تهدید، تهیه جمعیت و اسلحه، انواع تشبّثات حتی خیانت و دروغ و قتل نفس‌های ناگهانی خودداری نمی‌کنند و آنهایی که بخواهند در انقلاب خود شرافتمندانه رفتار کنند پیش‌بینی‌های لازم را نموده و در جلب همکار و جمع افراد، اهتمام و کوشش می‌نمایند و هرگز از شکست خود و امکان پیروزی دشمن سخن نمی‌گویند، از اینکه یک آینده خطرناک و موحش در انتظارشان باشد، حرفی به میان نمی‌آورند، و سپاه خود را از یک پایان جانسوز و پر از مصائب خبر نمی‌دهند، و لشکر را از دور خود پراکنده نمی‌سازند؛ هرگز از محل امنی که در نظر همگان محترم است، و هتک آن محل برای دشمن گران تمام می‌شود بیرون نمی‌روند.
اگر رهبر قیامی چنین روشی را پیش گرفت و قیامش را به استقبال مرگ و شهادت رفتن، تفسیر کرد و دل به مرگ نهاد، همه می‌فهمند که قیام او سیاسی و به منظور تصرف حکومت و تصاحب سلطنت نیست. کسانی هم که به طمع مال دنیا و احتمال رسیدن به مقام و جاه با رهبران شورش‌ها و انقلاب‌ها هم صدا می‌شوند، در این قیام‌ها شرکت نمی‌کنند.


خودآزمایی

 

1- اکثریت خوبان جامعه و افراد سر به راه  چه کسانی هستند؟
2- یکی از هدف‌های تربیت صحیح و دعوت انبیا چیست؟
3- بهترین تعبیرات و واقعی‌ترین تفاسیر برای علت قیام و نهضت حسین(ع) را بیان کنید.

 

پی نوشت ها

 

[1]. دانستن علل و اسرار کارهای نبیّ و امام، و معرفت حکمت‌ها و مصالح آن واجب نیست، و اگر اسرار و موجبات آن معلوم نشود، در نبوت نبی و امامت امام شکی حاصل نخواهد شد؛ زیرا بعد از آنکه عقلاً و شرعاً ثابت شد و دانستیم که به‌طورکلی کردار نبی و امام متضمن حکم و مصالح و برطبق تکلیف شرعی است، دیگر دانستن آن به نحو تفصیل، لازم نیست. چنانچه در عالم تکوین مصالح آفرینش بسیاری از مخلوقات بر بشر مجهول است ولی انکار آن صحیح نیست و دلیل عدم حکمت آفریدگار جهان نمی‌شود. در تشریع و روش انبیا و اولیا نیز چنین چیزهایی هست، بلکه گاهی کارهایی از آنان دیده می‌شود بااینکه عین صواب و حکمت است ولی اگر خود آنها وجه حکمت و مصلحت آن را بیان نفرمایند، دیگران آن را درک نخواهند کرد. نمونه آن همان حکایت خضر و موسی(ع) است، پس ما نمی‌توانیم علل حرکات و اعمال امام را دقیقاً مورد بررسی قرار دهیم، بنابراین آنچه را در این موضوع بگوییم نه به منظور تصویب و توجیه قیام امام حسین(ع) است؛ زیرا قیام آن حضرت عین صواب و حقیقت است، و نه به منظور احاطه به حکم و مصالح این قیام مقدس است؛ چون گنجایش بحر در سبو ممکن نیست، بلکه به منظور روشن شدن بعضی از افکار، و تقویت مبانی ایمان و اخلاق نسل جوان مسلمان، به مقدار درک ناقص خود توضیحاتی می‌دهیم.
[2]. بقره، 201.
[3]. بقره، 201.
[4]. انبیاء، 26 ـ 27.
[5]. مجلسی، بحارالانوار، ج95، ص226.
[6]. «خدایا محبّت و دوستی خودت را و دوستی کسانی را که تو را دوست دارند و دوستی هر عملی را که مرا به تو نزدیک کند به من روزی کن».
[7]. جز خدا معبودی نیست و هیچ نیرو و توانایی نیست جز به اراده‌ی خدا. من کارهایم را به خدا می‌سپارم خدا برای ما بس است و چه نیکو وکیلی است و خدا بزرگ‌تر از آن است که توصیف شود».
[8]. صافات، 99.
[9]. انعام، 79.
[10]. با الهام از آیات 162 و 163 سوره‌ی انعام: قُلْ إِنَّ صَلَاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ لَا شَرِیکَ لَهُ...
[11]. مغربی، شرح‌الاخبار، ج2، ص322؛ طوسی، الامالی، 238، 575 ـ 576؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب، ج2، ص191؛ ابن‌بطریق، عمدة عیون صحاح الاخبار، ص370؛ طبری، ذخائرالعقبی، ص100؛ محدث نوری، مستدرک‌الوسائل، ج15، ص338 ـ 339.
[12]. مجلسی، بحارالانوار، ج95، ص226.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: