کد مطلب: ۵۷۶۴
تعداد بازدید: ۳۴۶
تاریخ انتشار : ۲۰ شهريور ۱۴۰۱ - ۱۱:۳۹
تربیت | ۴۲
پدران و مادرانِ این قبیل کودکان نیز وظیفه‌ی سنگین‌تری دارند باید توجه داشته باشند که افراد ناقص نیز لیاقت ترقی و تکامل دارند. اگر استعداد آنان سنجیده و قوای دیگرشان تأیید و تقویت شود می‌توانند در یکی از رشته‌های علمی یا فنی تخصص یابند بدین وسیله نقص خود را جبران کنند و در اجتماع مقام شامخی را به دست آورند.

کودکان ناقص


بعضی از کودکان ناقص الخلقه به دنیا می‌آیند یا در اثر حوادث بعداً نقصی در بدنشان به وجود می‌آید. افراد کور، لوچ، کر، لال، فلج، شل یا لب شکری کم نیستند. بسیاری از کودکان هم گرچه نقص عضوی ندارند اما از تناسب اندام و زیبایی کامل نیز بی‌بهره‌اند: سیاه رنگ، زرد رنگ، لاغر، خیلی کوتاه قد، خیلی بلند قد، خیلی چاق، دماغ گنده، دهان گشاد، خیلی کوچک چشم یا دندان درشت می‌باشند. اینان گرچه نقص عضوی ندارند اما از کمال و زیبایی دیگران نیز کم بهره‌اند.
این‌گونه افراد تقصیری ندارند، خدا آن‌ها را چنین آفریده و در نظام آفرینش همه چیز زیبا و به جاست، ماییم که بر طبق درک ناقص و سلیقه‌ی خودمان زشت و زیبا می‌کنیم و پاره‌ای از اشیا را نازیبا می‌شماریم.
افراد ناقص و معیوب چون به نقص خویش پی برده‌اند همواره در عذاب و رنجند. احساس حقارت و کوچکی و ناتوانی می‌کنند. اگر از این احساس جلوگیری نشود بلکه مورد تأیید و تلقین قرار گیرد تبدیل به عقده‌ی حقارت و خود کم‌بینی می‌گردد. افرادی که عقده‌ی حقارت دارند شخصیت و موجودیت خود را از دست می‌دهند، خود را بی‌لیاقت، ناچیز و ناتوان می‌شمارند. از کارها و قبول مسئولیت‌ها می‌گریزند، خود را به کلی می‌بازند و تسلیم ذلّت و بدبختی می‌شوند. ممکن است گاهی هم برای ابراز وجود و شخصیت مرتکب قتل و جنایت گردند.
معلولان، قابل ترحمند. مردم وظیفه دارند نقص آنان را به کلی نادیده بگیرند. رفتارشان با آن‌ها درست مانند معاشرت با سایرین باشد. از نقص آن‌ها اصلاً دم نزنند، نه شوخی و نه جدی. با تمسخرات و ریشخندها و زخمزبان‌ها قلوب نازک آن‌ها را جریحه‌دار نسازند. دین مقدس اسلام عیب‌جویی و مسخره‌گری و سرزنش و شماتت را از گناهان بزرگ و حرام دانسته است. آن قدر دراین‌باره عنایت داشته که به پیروانش دستور می‌دهد: کاری نکنید که افراد مبتلا و ناقص الخلقه به نقص خودشان متوجه گردند.
پیغمبر اسلام(ص) فرمود:
به مبتلایان و جذامی‌ها زیاد نگاه نکنید، زیرا ممکن است نگاه‌های شما باعث حزن و اندوهشان گردد.[1]
علاوه بر این، مسلمانان وظیفه دارند به این گونه افراد بیش‌تر محبّت و دلسوزی کنند و بدین وسیله از احساس حقارتشان بکاهند و شخصیت آنان را احیا نمایند.
پدران و مادرانِ این قبیل کودکان نیز وظیفه‌ی سنگین‌تری دارند باید توجه داشته باشند که افراد ناقص نیز لیاقت ترقی و تکامل دارند. اگر استعداد آنان سنجیده و قوای دیگرشان تأیید و تقویت شود می‌توانند در یکی از رشته‌های علمی یا فنی تخصص یابند بدین وسیله نقص خود را جبران کنند و در اجتماع مقام شامخی را به دست آورند. چه بسیارند افراد ناقصی که در اثر کوشش و جدیت به مقام‌های بلندی رسیده‌اند که نقصشان را تحت الشعاع قرار داده است.
پدران و مادران باید نقص فرزندانشان را به کلی نادیده بگیرند و در این باره اصلاً صحبت نکنند، حتی به شوخی یا اظهار دلسوزی یا در مورد خشم و غضب. رفتارشان با آن‌ها درست مانند رفتار با دیگر کودکان باشد. و اگر خودِ کودکان دراین‌باره اظهار ناراحتی کردند سعی کنند آن نقص را کوچک و غیر قابل اهمیت جلوه دهند و از طرف دیگر قوا و استعدادهای دیگرش را یادآور شوند و از آن‌ها تعریف و تمجید نمایند.
پدران و مادران وظیفه دارند با کمال دقت، بررسی کنند که فرزندشان برای چه کاری استعداد و لیاقت دارد، و در این باره می‌توانند با اهل اطلاع مشورت نمایند. سپس کودک را به سوی همان هدف متوجه سازند و در این باره تأیید و تشویقش کنند. اگر پدر و مادر در این باره قدری عنایت به خرج دهند بزرگ‌ترین خدمت را هم به کودک ناقص و هم به اجتماع نموده‌اند.
چنین فردی می‌تواند شخصیت خویش را باز یابد و از استعدادهای خدادادی حداکثر استفاده را بنماید و در اجتماع مقام ارزنده‌ای را به دست آورد.
.... در ضمن نامه‌اش می‌نویسد:
یکی از دوستانم شرح حالش را چنین تعریف می‌کند: دختر سیزده ساله‌ای بودم که از پشت بام به زمین افتادم. لوله نخاع من صدمه دید و افلیج شدم. تا مدتی در بیمارستان تحت معالجه بودم. با این‌که درد می‌کشیدم اما بعداً فهمیدم که بهترین روزهای من همان ایام بیمارستان بوده است. وقتی از بیمارستان مرخص شدم و به خانه قدم گذاردم دیدم پدر و مادرم مانند دو دشمن دیرینه به من نگاه می‌کنند. می‌گفتند: تو اسباب ننگ و آبروریزی ما هستی. ما چگونه می‌توانیم به مردم بگوییم دختر افلیج داریم. تو همیشه روی دست ما و در خانه خواهی ماند. آن‌ها به عوض دل‌جویی شب و روز از این حرف‌ها می‌زدند و روح و روان پژمرده‌ام را جریحه دارتر می‌ساختند. آن‌ها فکر نمی‌کردند که من بی‌تقصیرم.
روزی صد بار مرگ خودم را از خدا می‌خواستم تا از این زندگی سخت نجات پیدا کنم. با همان پاهای فلجم در خانه زحمت می‌کشیدم ولی کسی به من توجه نمی‌کرد. مرا اصلاً فرزند خودشان حساب نمی‌کردند. بهترین دوران جوانی‌ام را با غم و غصه سپری کردم. در پانزده سالگی مانند یک زن پنجاه ساله می‌نمودم. پدر و مادرم یکی بعد از دیگری فوت کردند. برادران و خواهرانم نیز از بچگی از من متنفر بودند و احوالم را نمی‌پرسیدند. تا این‌که همسری برایم پیدا شد و شوهر کردم همسر بسیار مهربانی بود. به من محبّت می‌کرد. من که تا آن زمان محبّت ندیده بودم روز به روز حالم بهتر شد و در اثر یک تصادف کاملاً بهبودی یافتم و اکنون خدا فرزندی به من عطا کرده است. و با سلامتی به زندگی اشتغال دارم.


تنبیه کودکان

 

 تنبیهات بدنی


بسیاری از پدران و مادران تنبیهات بدنی را برای تربیت کودکان مفید و لازم می‌دانند. این فکر در بین دبیران و آموزگاران نیز طرفداران فراوانی دارد. در بین مردم معروف است که: «تا نباشد چوب تر، فرمان نبرند گاو و خر» یا «جور استاد به ز مهر پدر».
این عقیده در زمان‌های قدیم طرفداران فراوانی داشت و تقریباً معمول بود. یکی از لوازم حتمی مدارس، چوب و فلک و زنجیر و شلاق بود. پدران و مادرانی که به تربیت فرزندان خویش علاقه داشتند از زدن آنان کوتاهی نمی‌کردند. اما دانشمندان مخصوصاً روان شناسانِ کودک، این برنامه را زیان‌بخش می‌شناسند و آن را قدغن می‌کنند. در کشورهای پیشرفته و متمدن جهان تنبیهات بدنی تقریباً ممنوع است و دراین‌باره قوانینی را تصویب و اجرا کرده‌اند. دانشمندان می‌گویند: تنبیهات بدنی بچه را اصلاح نمی‌کند، ممکن است به حسب ظاهر تأثیر مختصری داشته باشد، اما ضررهای غیر قابل جبرانی را هم در بردارد. مثلاً:
1. کودک با کتک خوردن عادت می‌کند که در برابر زور، بدون چون و چرا تسلیم گردد. و با این منطق خو بگیرد که زور و قلدری پیروز است، هر وقت عصبانی شدی بزن و باکی نداشته باش. پدر و مادر با کتک، مقررات وحشیانه‌ی جنگل را به فرزندشان یاد می‌دهند.
2. کودک کتک خورده به پدر و مادر کینه و عقده پیدا می‌کند و غالباً آن را تا آخر عمر فراموش نخواهد کرد. ممکن است عکس العمل نشان بدهد و حالت طغیان و سرکشی به خود بگیرد.
3. کودک را ترسو و بزدل بار می‌آورد. کتک، شخصیت کودک را درهم می‌شکند و تعادل روحی او را بر هم می‌زند و به عصبانیت و بیماری‌های روانی مبتلا می‌گردد.
4. تنبیهات بدنی غالباً بچه را اصلاح نمی‌کند، و میل به اصلاح را در او به وجود نمی‌آورد. ممکن است از ترسِ کتک و شلاق، ظاهراً دست از کار خلاف بردارد و در حضور دیگران آن را انجام ندهد، اما عادت بد او واقعاً اصلاح نشود و در باطن بماند تا بعداً به صورت دیگری آشکار گردد.
مردی می‌گفت: پسر دوازده ساله‌ی من از کمد پول‌های مادرش را برداشته بود. من هم او را به خاطر این عمل شلاق زدم و از آن به بعد، از نزدیک شدن به کمد می‌ترسد. بلی درست است، کودک دیگر از کمد پول برنمی‌داشت و پدر از این لحاظ به هدف رسیده بود، ولی موضوع به این سادگی‌ها نبود. این قصه سردراز دارد. پس از چندی معلوم شد که پسر بچه از کرایه‌ی ماشین کش می‌رفته، سپس به گول زدن مادر پرداخته و در خرید خوار و بار برای خانه پول می‌دزدیده است و سرانجام معلوم شد که پول دوستانش را هم می‌دزدیده است. کتک کودک را مجبور کرد که این عمل را تکرار نکند اما واقعیت عمل از میان نرفت.
یکی از دانشمندان می‌نویسد:
از کودکان کتک خورده و بی‌اراده بعداً یا آدم‌های شل و ول و هیچ کاره به وجود می‌آید یا آدم‌های قلدری که درتمام زندگی به خاطر کودکی افسرده‌شان انتقام‌جویی باقی می‌مانند.[2]
راسل می‌نویسد:
به عقیده‌ی من تنبیه بدنی به هیچ وجه صحیح نیست.[3]
یکی از دانشمندان می‌نویسد:
یاد بگیرید که فرزندان خود را بدون به کار بردن تنبیه بدنی تربیت کنید.[4]
اسلام نیز تنبیهات بدنی را زیان‌بخش دانسته و نهی کرده است.
حضرت علی(ع) فرمود:
عاقل به‌واسطه‌ی ادب پند می‌گیرد. حیوانات هستند که جز با کتک تأدیب نمی‌شوند.[5]
حضرت صادق(ع) فرمود:
هر کس تازیانه‌ای به دیگری بزند خدا تازیانه‌ای از آتش بر او خواهد زد.[6]
پیغمبر اکرم(ص) فرمود:
در تعلیم و تربیت مدارا کنید و سخت‌گیری ننمایید، زیرا معلم دانشمند، بهتر از سخت‌گیر می‌باشد.[7]
شخصی می‌گوید:
از دست پسرم نزد موسی بن جعفر(ع) شکایت کردم فرمود: به او کتک نزن اما از او دوری کن ولی دوری و قهر تو طول نکشد.[8]
به هر حال تنبیه بدنی خطرناک‌ترین روش تربیت است و حتی المقدور باید از آن‌ها اجتناب کرد. اما اگر راه‌های دیگر مؤثر نیفتاد و چاره‌ای جز کتک نبود می‌توان به قدر ضرورت از آن استفاده نمود. در اسلام هم در این صورت اجازه داده شده است؛ مثلاً:
پیغمبر اسلام(ص) فرمود:
کودکانتان را از شش سالگی به نماز وادار کنید و اگر پند و اندرز مؤثر نیفتاد و از دستور شما تخلف نمودند در سن هفت سالگی می‌توانید با کتک آن‌ها را به نماز خواندن وادار کنید.[9]
در حدیث دیگر امام صادق یا امام باقر(ع) فرمود:
وقتی کودک به سن نه سالگی رسید وضو گرفتن را یادش بدهید و وادارش کنید وضو بگیرد و نماز بخواند و اگر تخلف نمود می‌توانید با کتک او را وادار به نماز خواندن کنید.[10]
حضرت علی(ع) فرمود:
اگر خادم تو از خدا نافرمانی کرد او را بزن اما اگر از تو نافرمانی کرد او را ببخش.[11]
هم‌چنین ایشان فرمود:
به همان وسیله که فرزندت را تأدیب می‌کنی یتیم را نیز تأدیب کن، و در هر جا که برای تأدیب فرزندت از کتک استفاده می‌کنی برای یتیم نیز استفاده کن.[12]
مردی نزد پیغمبر آمد و عرض کرد کودک یتیم تحت سرپرستی من می‌باشد آیا می‌توانم برای تأدیب او را بزنم؟ فرمود: در حالی که برای تربیت فرزندت می‌توانی او را بزنی برای تربیت یتیم نیز می‌توانی از کتک استفاده کنی.[13]
اما به هر حال تا ضرورت اقتضا نکند نباید از این وسیله‌ی بسیار حساس و خطرناک استفاده کرد و همیشه باید جانب احتیاط را داشت. نوع تنبیه و مقدار لازم باید سنجیده و حساب شده باشد.
مردی به پیغمبر اکرم(ص) عرض کرد: خانواده‌ام نافرمانی می‌کنند به چه وسیله‌ای آن‌ها را تنبیه کنم؟ فرمود: آنان را ببخش. در مرتبه دوم و سوم سئوال را تکرار کرد، و پیغمبر همان جواب را داد سپس فرمود، و اگر خواستی آن‌ها را تنبیه کنی، مواظب باش که عقاب تو از جرم آنان بیش‌تر نباشد و از زدنِ به صورت، خودداری کن.[14]
حضرت صادق(ع) فرمود:
تأدیب کودک و خدمت کار (در مورد ضرورت) از پنج یا شش ضرب نباید تجاوز کند، خیلی هم محکم نزنید.[15]
در مورد تنبیه سعی کنید در حضور دیگران نباشد که آثار بسیار بدی در روح کودک خواهد گذاشت که تا آخر عمر آن را فراموش نخواهد کرد.
کتک نباید به حدی برسد که در اسلام برای آن دیه و جریمه تعیین شده است. در اسلام مقرر شده که اگر در اثر کتک صورت کسی سیاه شود ضارب باید شش دینار طلا به او بدهد. و اگر سبز شد سه دینار و اگر سرخ شد یک دینار و نیم طلا باید بدهد.[16]
پدر و مادر حق ندارند مانند دیوانه‌ای به جان کودک بی‌پناه بیفتند و او را زیر مشت و لگد بگیرند و با زنجیر و چوب بدنش را سیاه کنند.
به هر حال، اسلام تنبیه بدنی را عنداللزوم نه تنها مفید می‌داند بلکه بدان دستور داده است، زیرا بی‌بند و باری و آزادی مطلق نیز غالباً نتیجه‌ی رضایت بخشی ندارد. همین بی‌بند و باری‌ها و آزادی‌های غلط است که جوانان و کودکان ولگرد غربی را به وجود آورده است.


خودآزمایی


1- ویژگی‌های افرادی که عقده‌ی حقارت دارند را بیان کنید.
2- چرا مسلمانان وظیفه دارند به افراد معلول بیش‌تر محبّت و دلسوزی کنند؟
3- ضررهای غیر قابل جبران تنبیهات بدنی را بیان کنید.

 

پی نوشت ها

 

[1]. بحارالأنوار، ج 72، ص 15، باب آداب المعاشرة العميان ...، ح 6: «لا تديموا النظر إلى أهل البلاء والمجذومين؛ فإنَّه يحزنهم».
[2]. روانشناسى تجربى كودك، ص 263.
[3]. در تربيت، ص 165.
[4]. روانشناسى تجربى كودك، ص 267.
[5]. غرر الحكم، ص 234: «إنَّ العاقِلَ يَتَّعِظُ بالأدبِ والبهائمُ لايَتَّعِظُ إلّابالضربِ».
[6]. وسائل الشيعه، ج 29، ص 22، باب تحريم الضرب بغير حقٍّ ...، ح 5: «لو أنَّ رجلاً ضَرَبَ رَجُلاً سوطاً لَضَرَبَهُ اللهُ سوطاً من النار».
[7]. بحارالأنوار، ج 74، ص 175، بابُ ما جمع من مفردات كلمات الرسول ...، ح 9: «علِّموا ولا تعنفوا؛ فإنَّ المعلِّم العالِم خَيْرٌ من المعنف».
[8] . همان، ج 101، ص 99، باب فضل الأولاد ...، ح 74: شكوت إلى أبي‏الحسن موسى(ع) ابناً لي. فقال: «لا تضربْه واهْجرهُ ولا تطل».
[9]. مستدرك الوسائل، ج 3، ص 18، باب استحباب أمر الصبيان بالصلاة، ح 2: «مُروا صبيانكم بالصلاة إذا كانوا أبناء ستّ سنين واضربوهم إذا كانوا أبناء سبع سنين ...».
[10]. وسائل الشيعه، ج 4، ص 20، باب استحباب أمر الصبيان بالصلاة، ح 7: «ثُمَّ يُتْرَكُ حتّى يَتمَّ له تسعُ سنين، فإذا تمَّتْ له عُلِّمَ الوضوء وضُرِبَ عليه وأُمِرَ بالصلاة ...».
[11]. غرر الحكم، ص 137: «اضْرِبْ خادِمَكَ إذا عَصَى اللهَ واعْفُ عنه إذا عصاك».
[12]. وسائل الشيعه، ج 21، ص 478، باب أنَّهُ يجوز للإنسان ...، ح 1: «أدّبِ اليتيمَ ممّا تُؤَدِّبُ منه ولدَكَ واضْرِبْهُ ممّا تضرِبُ منه ولدك».
[13]. مستدرك الوسائل، ج 15، ص 167، باب أنّه يجوز للإنسانِ ...، ح 1: أنَّ رجلاً قال للنبيّ(ص): «إنَّ في حجري يتيماً ـ إلى أن قال: ـ أأضْرِبُهُ؟». قال: «ممّا كنتَ ضارباً ابنكَ منه».
[14]. مجمع الزوائد، ج 8، ص 106: أنَّ رجُلاً ... أتى النبيّ، صلّى اللَّه عليه‏[ وآله‏] وسلّم، فقال: «يا رسول‏الله! إنَّ أهلي يعصوني فبِمَ أعاقبهم؟» قال: «تعفو». ثمَّ قال الثانية حتّى قالها ثلاثاً، قال: «إنْ عاقَبْتَ فعاقِبْ بقدر الذَنْبِ واتَّقِ الوجهَ».
[15]. وسائل الشيعه، ج 28، ص 372، باب جواز تأديب المملوك ...: عن حمّاد بن عثمان، قال: قلتُ لأبي‏عبدالله(ع) في أدبِ الصبي والمملوك، فقال: «خمسةٌ أوْ ستَّةٌ وارفقْ».
[16]. همان، ج 29، ص 384، باب أرش اللطمة: عن أبي‏عبدالله(ع) قال: «قضى أميرالمؤمنين(ع) في اللطمة يَردّ أثرها في الوجه أنّ أرشها ستة دينار، فإنْ لم تسودّ واخضرّت فإنّ ارشها ثلاثة دنانير، فإنْ احمارَّ ولم تخضارّ، فإنّ أرشها دينار ونصف».

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله ابراهیم امینی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: