ایمان به امامت امام رضا(ع)
حسنبن علی وَشّاء واقفی مذهب بود. مؤسّس مذهب واقفی، علیّبنابی حمزهی بطائنی، از اصحاب امام کاظم(ع) بود. بطائنی از طرف آن حضرت در جمعآوری وجوه شرعی شیعیان وكالت داشت و پول زیادی نزد او جمع شد. در ایّامی که امام(ع) در زندان بغداد به شهادت رسید، او شرعاً موظّف بود آن پولها را كه سهم امام(ع) بود، تحویل امام ابوالحسنالرّضا(ع) بدهد؛ ولی گرفتار وسوسهی شیطان شد و حاضر به جدا كردن پول از خود نشد. برای این كه بتواند پولها را نگه دارد، منكر امامت امام رضا(ع) شد و لذا گفت: امام هفتم آخرین امام است و غایب شده و باید برای اصلاح كلّی عالم ظهور كند و من باید پولها را كه سهم امام است نگه دارم تا پس از ظهور آن حضرت تحویل ایشان بدهم.
از همین جا مذهبی به نام مذهب واقفی به وجود آمد و جمعی به آن گرویدند؛ یعنی بر امام هفتم متوقّف گشته به امامت امام رضا(ع) معتقد نشدند. از پیروان آن مذهب حسن بن علی وشّاء بود؛ ولی بعد مستبصر[۱] شد و به راه حقّ برگشت. او میگوید: من در امامت امام رضا(ع) تردید داشتم. برای این كه مطلب برایم روشن بشود، مسائل زیادی را جمعآوری كردم و در طوماری نوشتم تا به ایشان بدهم و جواب بگیرم. طومار را در آستینم نهادم و به خانهی امام رضا(ع) رفتم. دیدم انبوه جمعیت در رفت و آمدند. در گوشهای ایستادم؛ مطمئن شدم كه نوبت ملاقات به من نخواهد رسید. در همین حال، دیدم خادمشان از خانه بیرون آمد و در میان جمعیت صدا زد: حسنبنعلیوشّاء كیست؟ من گفتم: منم. دیدم به سمت من آمد. طوماری در دستش بود، آن را به من داد و گفت: جواب مسائلی است كه در آستین خود داری. من از این حرف غرق در تعجّب و حیرت شدم كه یعنی چه؟ مسائل تحویل نداده، جوابش داده شده است. طومار را گرفتم، به گوشهای رفتم و نشستم و آن را باز كردم. دیدم به تمام مسائلی كه در آستینم بوده جوابهای كافی داده شده است. آنجا دست به آسمان برداشتم و گفتم: خدایا، شاهد باش كه من به امامت حضرت ابوالحسنالرّضا(ع) ایمان آوردم و معتقد شدم كه او حجّت تو در میان بندگان توست.
در واقع، علم غیب به گونهای مستقلّ و بالذّات اختصاص به خدا دارد و دیگران به اذن و مشیت او، تا آنجا كه او خواسته است، آگاه از غیب میشوند و لذا او اهل بیت رسول(ع) را پسندیده است كه دارندهی علم غیب او باشند.
مردی درِ خانهی امام باقر(ع) آمد و در زد. کسی در را باز کرد و او كار ناپسندی انجام داد. وقتی داخل شد، امام(ع) به او فرمود: تو خیال میكنی كه ما پشت دیوار را نمیبینیم؟ اگر چنین باشد، پس چه مزیتی بر شما داریم كه حجّت بر شما باشیم؟ خدا به ما چشمی داده كه پشت دیوار را هم میبینیم و از باطن امور آگاهی داریم.
[۱]ـ مستبصر: مقصود اینکه به شیعه بودن گرایش پیدا کرد.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت