بخش دوّم: جوانان و انحرافات جنسی |۱
مىدانیم جوانى دوران «بحران» غرائز مخصوصاً «غریزهی جنسى» است.
این غریزه اگر به صورت صحیحى رهبرى نگردد خُرد کنندهترین ضربت را بر پایهی خوشبختى و سعادت جوانان خواهد زد، و سرنوشت آنها را بکلى دگرگون خواهد ساخت.
نیروهاى خلاّق آنها، همچون غنچههاى ناشکفته پَرپَر شده نابود خواهند شد، و «نبوغ» و «ابتکار» آنان که ممکن است سرچشمهی افتخارات فراوانى براى خودشان یا اجتماع گردد مسلماً به هدر خواهد رفت.
تعداد قربانیان این راه در میان جوانان کم نیستند و تعداد کسانى که پس از بیدارى از خواب گران خود، دردناکترین تأسف و ندامت را بر روح خود احساس مىکنند نیز فراوانند.
و بسیارند کسانى که با آثار شوم این عدم رهبرى صحیح تا پایان عمر خویش دست به گریبان مىباشند!
نامههاى فراوانى که تاکنون از عدهاى از قربانیان این راه به دست ما رسیده مىتواند پرده از گوشهاى از این راز وحشتناک بردارد، و ما را در جریان این موضوع حساس و پر خطر بگذارد.
این «نامهها» شامل اسرار ناگفتنى، وقایع دردناک و بهتآور است، و نویسندگان آنها همه، استمداد کرده و راه چاره خواستهاند.
حقیقت این است که ما هم تا این اندازه از توسعه و اهمیت این خطر آگاه نبودیم، ولى با اطلاعاتى که به دست ما رسیده چارهاى جز این نداریم تا آنجا که از ما ساخته است و در قدرت داریم در راه بیدار ساختن جوانان و آگاه نمودن آنها به نقاط اصلى خطر از هیچ کوششى فروگذار نکنیم و از خداى بزرگ مىخواهیم که به ما و آنها در این راه کمک فرماید.
نخست اجازه بدهید گوشهاى از این نامهها را که مىتوان آن را درج نمود «عیناً» در اختیار شما بگذاریم:
...چون شما در نوشتههاى خود یادآور شدهاید که: جوانان مشکلات خود را در موضوعات مختلف تشریح کنند به فرستادن این نامه مبادرت ورزیدم:
...مشکلى که من از آن رنج مىبرم و نزدیک است مرا هلاک کند راجع به امور جنسى و تمایلاتى است که ذیلاً برایتان تشریح مىکنم.
جوانى هستم 23 ساله و محصل؛ از روزى که پا به دایرهی بلوغ گذاشتم بر اثر نداشتن تربیت صحیح و عدم مراقبت و بىاطلاعى به «یک نوع انحراف جنسى» مبتلا شدهام و «بدبختانه» هفت سال آن را ادامه دادهام!
اکنون به این بلاى خانمانسوز مبتلا هستم و هر چه در ترک آن کوشیدهام نتیجهاى نگرفتهام، ضررهاى آن را علاوه بر اینکه در کتابهاى فارسى مطالعه نمودهام در بدن خود نیز مشاهده مىکنم: چشمم ضعیف شده، ضعف اعصاب، کم خونى، لرزش بدن، لاغرى و پژمردگى مرا بیچاره کرده است!
وقتى قلم به دست مىگیرم قدرت نوشتن ندارم، ناچار قلم را بر زمین مىگذارم تا وقتى کمى دستم قدرت پیدا مىکند دوباره مىنویسم!
ایمان ضعیفى در من وجود دارد، و با وجدانم دست به دست هم داده مرا سرزنش مىکنند.
ناچار در گوشهاى مىنشینم و تا مىتوانم گریه مىکنم که چشمانم سرخ مىشود. خلاصه، بیچاره و بدبختم و دادرس و فریادرسى ندارم!...
شاید مایل باشید بدانید چرا با اینکه ضررهاى آن را مشاهده مىکنم آن را ترک نمىنمایم؟
در جواب خواهم گفت امروز ترک این کار (تقریباً) از نظر من محال است؛ هنگام تحریک شدن، اراده از من سلب مىشود بعد که به خود مىآیم کارم گریه است!...
گاهى به خدا التماس مىکنم و به درگاه امامان(ع) متوسل مىشوم... اما هر چه التماس مىکنم کمتر نتیجه مىگیرم.
گاهى با خود فکر مىکنم مگر خدا و ائمهی اطهار به افراد ناپاکى چون من توجه ندارند!... ما درماندگانى که حتى به نزدیکترین خویشان نمىتوانیم درد دل خود را بگوییم دامن چه کسى را باید بگیریم؟
کاسهی صبرم لبریز، و جانم به لب رسیده، به من رحم کنید و راه نجاتى به من معرفى نمایید، اگر دستور طبى در نظر دارید به من اطلاع دهید؛ و مسلم بدانید (و مىدانید) احتیاج به قدردانى امثال من ندارید، اجتماع باید از شما قدردانى کند و پاداش شما با خداى بزرگ است.
...شما را به خاطر جهاد مقدسى که براى هدایت جوانان آغاز کردهاید مىستایم... چه براى من واضح است که ایدهی شما برخلاف عدهی زیادى از نویسندگان مطبوعات (اگر بشود به آنها نویسنده گفت) خوشبختى جوانان است.
بارى جوانى هستم 17 ساله و محصل سال چهارم دبیرستان که در تمام دوران ابتدائى شاگرد ممتاز بودهام، ولى به عللى که خودتان خیلى خوب مىدانید به محض رسیدن به دوران پرآشوب بلوغ به یک دام افتادم.
البته این منحصر به من نیست عدهاى از همسالان من نیز به این دام افتادهاند.
در کلاس اول دبیرستان مبتلا به «یک نوع انحراف» شدم؛ در عرض این چهار سال مقدار فراوانى از قواى فکرى خود را از دست دادهام؛ دهها بار توبه کردم ولى روز به روز ضعف نفس من زیادتر شده!
اکنون بطورى که خودم حس مىکنم قسمتهاى عمدهی بدن من یعنى قلب و اعصابم دچار خلل شده و بدتر از همه ارادهام را نیز به مقدار زیادى از دست دادهام، دائماً احساس حقارت مىکنم، خیلى کم حرف مىزنم، ورزش نمىتوانم بکنم و حتى به میهمانىهاى خانوادگى نیز نمىروم!...
به خوبى مىدانم که آیندهی خوبى نخواهم داشت... اینقدر بىاراده شدهام که ترک این «عمل خطرناک» برایم کارى مشکل شده است...
علت این است که عکسهاى زنان برهنه در دست همسالانم زیاد دیده مىشود.
فیلمهاى منحرف کننده و سکسى تنها سرگرمى ماست و کتابهاى مزخرف با نازلترین قیمت در دسترس ما قرار دارد.
مرا راهنمایى کنید. به من بگویید چطور مىتوانم از این درد «کشنده» خلاص شوم!...
...آیا از وضع جوانان و درددلهاى ما آگاهى دارید؟...
آیا مىدانید عدهاى از جوانان دست به جنایت بزرگى مىزنند و گرفتار انحرافاتى هستند؟...
چندى پیش [در یکی از خیابانهای یزد] چشمم به جوانى افتاد که سن او در حدود 25 سال بود، بدنى بىحس و چشمانى نابینا داشت در حالى که دست او در دست برادر کوچکش بود، از خیابان مىگذشت.
من از چرخ پیاده شدم و از برادرش که با هم آشنا بودیم پرسیدیم این کیست؟ گفت این برادرم است، مات و مبهوت انگشت بر دهان گذاشتم...
گفتم چرا برادرت به این روز افتاده؟ گفت تا 20 سالگى هیچ عیبى نداشت، ولى بر اثر اعتیاد به «یک نوع انحراف جنسى» چند سال است که چشمش نابینا شده...
بدبختانه باز دست بردار نیست...
تقاضا مىکنم هر چه زودتر زیانهاى این جنایت و راه علاج آن را براى ما «جوانان» تشریح کنید، چه کنیم که ما هم آلوده این کارها نشویم؟...
این بود قسمتى از نامههایى که از شهرستانهاى مختلف به دست ما رسیده و غالباً به عین عبارت (با حذف نام نویسندگان، و عباراتى که قابل درج نبود) در بالا آوردیم.
این نامهها و مانند آنها «تابلوى زنده و گویایى» از وضع جوانان ما و آیندهی آنهاست. البته انکار نمىتوان کرد که افراد پاک و غیر آلوده به هیچ نوع انحراف اخلاقى، در میان جوانان فراوانند ولى تعداد قربانیان هم بسیار زیاد است.
اگر دست روى دست گذارده و تماشاگر این صحنهها باشیم، هم این افراد پاک در معرض خطر آلودگى قرار خواهند گرفت، و هم افرادى که آلوده شدهاند بکلى از دست خواهند رفت و یا همچون قربانیان دیگر، افرادى ناتوان، قابل ترحم، شکست خورده، بینوا و احیاناً جنایتکار خواهند شد.
ولى ما امیدواریم با طرقى که ارائه خواهیم داد حتى آلودهترین افراد (اگر بخواهند)، نجات پیدا کنند؛ و افراد پاک با توجه و مراقبت بیشترى به این مسائل نگریسته و راه پیشگیرى از هرگونه انحراف جنسى را دریابند.
قلب ما از شنیدن نالهی این قربانیان به شدت مىلرزد، و نیش قلمهاى آنها که به طرز تضرعآمیزى استمداد مىکند روح هر انسانى را مىخراشد و جریحهدار مىسازد.
بدبختانه «مسئلهی جنسى جوانان» در زمانى که بر اثر بدآموزىهاى فراوانى که به وسیلهی پارهاى از مطبوعات بازارى و فیلمهاى سکسى، و پخش عکسهاى شهوتانگیز، و اعمال سوداگران دیگرى از این قماش، وارد مرحلهی بسیار خطرناکى شده و سوءاستفاده از آزادى نیز مزید بر این علت گشته است، و اگر جهاد پىگیرى براى نجات جوانان نشود، آیندهی شوم و مرگبارى در پیش خواهد بود.
گرچه تصور مىکنیم مشاهدهی وضع قربانیان این راه، که نمونههاى آن در بالا ذکر شد (گرچه هنوز نمىتوان اسم آنها را قربانى گذاشت) و نمونههاى دیگر که کم و بیش خود شما خوانندگان عزیز دیدهاید، به تنهایى معلم گویایى است که بسیار چیزها مىتواند به همه بیاموزد، اما اهمیت موضوع ایجاب مىکند که آنچه گفتنى است در این زمینه گفته شود و از پرتگاههایى که از این رهگذر در مسیر زندگى جوانان قرار دارد همگان آگاه شوند، و راه نجات «در دام افتادگان» نیز تشریح گردد.
ما همهی شما و دوستان را به مطالعهی دقیق این سلسله بحثها دعوت مىکنیم، و به شما اطمینان مىدهیم که اگر دل خود را در اختیار ما بگذارید و آنچه ما در اختیار شما مىگذاریم، مو به مو اجرا کنید از هرگونه خطرى رهایى خواهید یافت.
1- نتایج عدم رهبری صحیح غریزه جنسی را بیان کنید.
2- چرا «مسئلهی جنسى جوانان» در این زمان وارد مرحلهی بسیار خطرناکى شده است؟
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی