بخش دوّم: طرح شبهات و پاسخ به آنها | ۱۹
وقتی هم، بر اثر این گفتار بی منطق مخالف با قرآن و عقل، از جانب عقلا و دیندارانِ فهیم، مورد اعتراض، واقع میشوند، در مقام اعتذار برآمده و میگویند:
«خیر، ما که نگفتیم، مطلق التجاء و استغاثهی به مخلوق، کفر و شرک است. بلکه ما، استغاثهی به مخلوق «مرده» و یا «غائب» را، آنهم در کاری که از توانائی غیر خدا، خارج است، شرک میدانیم».[1]
ما، در جواب میگوئیم: اوّلاً شما، گوئی از تناقض در سخن، باکی ندارید! زیرا، یکجا، با کمال صراحت میگوئید:
و من اعتقد فی حیٍّ اومیّتٍ انّه یقرّب الی الله او یشفع عنده فی حاجة من حوائج الدّنیا بمجرّد التّشفّع به فقد اشرک مع الله غیره و اعتقد ما لایحلّ کما اعتقد المشرکون فی الاوثان و صار حلال المال والدّم؛[2]
یعنی: «هر کس، دربارهی زندهای یا مردهای معتقد گردد که او، آدمی را به خدا نزدیک میسازد، و یا به مجرّد شفاعت خواهی از او، میتواند در نزد خدا، برای برآوردن حاجتی از حوائج دنیا، شفاعت نماید، چنین کسی، بطور مسلّم، مشرک است؛ چه آنکه غیر خدا را شریک خدا قرار داده و اعتقادی ناروا در دل گرفته است، همانگونه اعتقادی که مشرکان، دربارهی بتها دارند؛ و لذا بر اثر این اعتقاد شرک آمیز، مال و خونش حلال گردیده است که باید مالش بغارت برود و خونش نیز ریخته شود!!».
پس به مقتضای این کلام، اگر کسی، از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم، در زمان حیات و حضورش، با اعتقاد به مقرّبیّت آنحضرت در نزد خدا، تقاضای شفاعت در قضاء حاجتی بنماید (که بطور حتم، شفاعت، در حدّ توانائی آنحضرت نیز هست) مشرک و مهدورالدّم خواهد بود؛ و حال آنکه اینجا میگوئید: استغاثهی به مخلوق زنده، در کاری که مقدور او باشد، شرک نیست. آیا بنظر شما، این دو سخن، با هم، متناقض نمیباشند؟!
و ثانیاً، اگر ملاک «شرک»، توجّه انسان، به مخلوق و استغاثهی از مخلوق است، بنابراین، نباید فرقی بین «زنده» و «مرده»، قائل شوید؛ زیرا هر دو، مخلوقند و استغاثهی از هر دو، باید شرک باشد.
بلکه موجود زنده، از آن نظر که بظاهر امر، از مرده، قویتر است و شبههی استقلال در تدبیر و تأثیر را بیشتر واجد است، طبعاً شبههی شرک، نسبت به وی، باید قویتر باشد.
پس چگونه است که شما، استغاثهی از مرده را، شرک، و آنهم مِنْ اَعْظم الشّرک، میدانید؛ و امّا استغاثهی از زنده را جایز میشمارید؟!
چنانکه «ابن تیمیّه» میگوید:
و من اعظم الشّرک ان یستغیثَ الرّجل بمیّتٍ او غائب...؛[3]
یعنی: «از بزرگترین اقسام شرک، این است که کسی به مردهای، یا انسان غائبی، استغاثه نماید».
در صورتیکه اگر واقعاً ملاک «شرک» که همان تذلّل و خضوع نهائی در پیش مخلوق و اعتقاد به اصالت در فاعلیّت و استقلال در تدبیر از ناحیهی او است. محقّق شد، طبعاً شرک محرّم، محقّق خواهد شد؛ و در این شرائط، دیگر، حضور و غیاب و حیات و ممات آن مخلوق، اثری نخواهد داشت.
و اگر هم ملاک «شرک»، حاصل نبود، یعنی انسان، نه بعنوان تذلّل و خضوع نهائی و پرستش، و نه با اعتقاد به استقلال در تدبیر، بلکه طبق جریان عادی زندگی که بر اساس تعاون و همکاری افراد، ادامه مییابد، و با اعتقاد به مخلوقیّت آن مخلوق و متّکی بودن وی به خدا در تمام آثار و تدابیر، رو به وی آورده و از او، تقاضا و استعانتی بنماید، طبیعی است که شرکی در کار نخواهد بود؛ اعمّ از اینکه آن مخلوق، موجودی مرده باشد یا زنده؛ حاضر باشد یا غائب.
و خلاصه، اگر استغاثهی بغیر خدا، شرک است، در هر دو مورد، شرک است. و اگر نیست، در هر دو مورد، نیست.
و لذا، باز وقتی این آقایان مشرکتراش، با چنین اعتراض روشن، مواجه میشوند، فوراً ماسک سخن را تغییر داده و میگویند:
خیر، مقصود ما این است که استعانت از مردگان، کاری لغو و بیفائده است؛ چه آنکه مردگان، نه سخنی میشنوند و نه قادر بر انجام کاری میباشند.
عجبا، تناقضگوئی تا چه حدّ؟ از این شاخ، به آن شاخ، پریدن و بیجهت، دست و پا زدن تا کی؟
گاه میگوئید؛ «و من اعظم الشّرک ان یستغیث الرّجل بمیّتٍ...» و اشتغاثهی بمیّت را از اعظم اقسام شرک میخوانید. و دیگر گاه، همینکه در بنبست، قرار میگیرید، دم از لغویّت کار میزنید و استعانت از میّت را عملی بیفائده و لغو، میپندارید.
آخر ای انسانهای باوجدان، اگر این عمل، عملی لغو و بی ثمر است، و از قبیل تقاضای قرائت کتاب از شخص نابینا و پیشنهاد دویدن به آدمی چلاق و زمینگیر است، پس چرا ظالمانه و جاهلانه، حکم به شرک عامل آن، میکنید و علیرغم عقل و وجدان و قرآن، او را مهدورالدّم، میدانید؟! مگر مرتکب شوندهی هر کار لغوی، مشرک است؟!
و اگر چنانچه واقعاً شرک است، پس چرا بین زنده و مرده و حاضر و غائب، فرق میگذارید و تنها استغاثهی به میّت و غائب را عملی مشرکانه میخوانید؟! فما لکم ایّها القوم لا تکادوم تفقهون حدیثاً؟؟!!
حال، آیا به ما، حق میدهید که بگوئیم: شما، تنها درد بیدرمانتان، کینه و بغض و عداوتی است که نسبت به خاندان پیامبر اکرم و اهل بیت رسول مکرّم صلّی الله علیه و آله وسلّم، دارید؟
آری، آری، شما از یکسو، میبینید، آن بزرگواران بر حسب اقتضاء طبع بشری، مردهاند و یکیشان نیز به اعتقاد پیروانشان به ارادهی خدا، زنده و غائب است؛ و از این رو، طبیعتاً باید از دلها، فراموش شده باشند و تعالیمشان، متروک گشته باشد.
ولی از دیگر سو، مشاهده میکنید که خیر، دوستانشان، دست از دامنشان بر نمیدارند، و بلکه علیالدّوام، با شور و محبّتی عجیب، بسوی مزارشان میشتابند؛ و نسبت به امام غائبشان در هر کجا که هستند، عرض احترام و ادب مینمایند؛ و با تشکیل مجالس ذکرشان، در اِحیاء تعالیمشان میکوشند.
و از این راه، اسلام و قرآن، مکتب انسانساز ضدّ شیطان را، زنده نگه میدارند؛ و نتیجتاً سدّی عظیم بر سر راه استعمارگران جبّار و مزدوران کثیفشان، به وجود میآورند که جدّاً نقشههای خائنانهی آنها را؛ نقش بر آب میسازند.
و بالاخره میبینید، دستگاههای استعماری و قدرتهای شیطانی که ولّی نعمت شما هستند، آنچنان ضربهی کارگر و سیلی سخت از دست آن امامهای (بقول شما) مرده و این امام غائب، میخورند که از دست هیچ انسان زنده و هیچ زورمند حاضری نمیخورند!!
و لذا، با پی بردن به این واقعیّت خطیر، از شدّت خشم و غضب، بخود میپیچد و برای دفاع از حریم مطامع ابلیس مآبانهی اربابانتان، بپا خاسته و زیر ماسک قلاّبی دین، به بهانهی طرفداری از «توحید راستین»! سخن از شرک و کفر و بدعت و امثال این مطالب، به میان میآورید.
آنگاه، عجیب اینکه از یکسو، مطلق رو به غیر خدا آوردن و تعظیم غیر خدا کردن و از غیر خدا کمک خواستن را عملی مشرکانه و ضدّ اسلام معرّفی میکنید؛ و از دیگر سو، از میان تمام «غیر خدا»ها، به سراغ «میّت» و «غائب» میروید و با شدّت و حدّتی غریب، به ترکتازی در امر استغاثهی به میّت و غائب میپردازید؛ تا آنجا که کیفر آنرا قتل و غارت و اسارت اهل و عیال میدانید؛ امّا راجع به استغاثهی از «زنده» و «حاضر»، سخن نمیگوئید!!
آیا این کار، از نظر هوشمندان با فراست، توجیهی جز این دارد که شما، همّتی جز بستنِ در خانهی اهل بیت عصمت علیهم السّلام به روی بشر، ندارید و میخواهید، دست امّت اسلامی را از دامن امامان و پیشوایان راستین اسلام که یکیشان «غائب» و بقیّه هم (به زعم شما) «مرده»اند، کوتاه سازید.
و با جدا کردن امّت از امام بحقّ، مردم را از حقائق تحرّک آفرین و شهیدپرور اسلام، بیخبر گردانیده و سرانجام، راه را برای هجوم استعمارگران جنایتکار، آماده و هموار سازید؛ و منابع زرخیز کشورهای اسلامی را به تصرّف دزدان و غارتگران بینالمللی درآورده و خود نیز از پس ماندهی آن پلیدان، به شهوات پست و منفور حیوانیتان، نائل گردید؟؟!! تَبّاً لکم ایّتها الجماعة السَّفَلَة.
وگرنه، خودتان هم میدانید که تقاضای کمک از مردگان، با اعتقاد به حیات برزخی آنان به براهین عقلیّه و نقلیّه، و اعتقاد به اینکه خداوند توانا، به آنان، نیروی شنیدن سخن داده و همچنین، توانائی حلّ مشکلات و قضاء حاجات از طریق دعا و شفاعت در پیشگاه خدا، به آنها عطا فرموده است، نه عملی مشرکانه است و نه کاری لغو.
نمونهای از مخاطبات شیعه در حرم رسول خدا(ص) و امامان(ع):
این، ما طائفهی شیعه و اینهم برنامهی کار و اعتقاد ما؛ که در اذن دخول به حرم رسول اکرم صلّی الله علیه و آله وسلّم و امامان علیهم السّلام، میگوئیم:
... اَللّهُمَّ اِنّی اَعْتَقِدُ حُرْمَةَ صاحِبِ هذَا الْمَشْهَدِ الشَّریفِ فی غَیْبَتِهِ کَما اَعْتَقِدُها فی حَضْرَتِهِ. وَاَعْلَمُ اَنَّ رَسُولَکَ وَخُلَفائَکَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ اَحْیاءٌ عِنْدَکَ یُرْزَقُونَ؛ یَرَوْنَ مَقامی وَیَسْمَعُونَ کَلامی وَیَرُدُّونَ سَلامی...؛[4]
«بار خدایا، من به حرکت و احترام صاحب این مشهد شریف، پس از وفات و در حال غیابش، همانند زمان حیات و حال حضورش، معتقدم. و میدانم که رسول تو و جانشینان برگزیدهات در پیشگاه تو، زنده و مرزوقند. مرا در جائی که استادهام میبینند و سخنم را میشنوند و به سلامم پاسخ میدهند».
و همچنین در ذیل زیارت رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم، میگوئیم:
اَللّهُمَّ اِنَّکَ قُلْتَ: وَلَوْ اَنَّهُمْ اِذْ ظَلَمُوا اَنْفُسَهُمْ جَاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوّاباً رَحيمًا؛
«خداوندا تو (در کلام مجیدت به پیامبر اکرمت) گفتهای: اگر آنان (گنهکاران امّت) وقتی به خود، ستم میکنند (مرتکب گناهی میشوند) نزد تو بیایند و از خدا طلب آمرزش نمایند و رسول هم برای آنها طلب آمرزش کند، هر آینه، خدا را توبه پذیری مهربان، خواهند یافت».[5]
آنگاه، خطاب به پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم، میگوئیم:
وَ اِنّی اَتَیْتُکَ مُسْتَغْفِراً تائِباً مِنَ ذُنُوبی وَ اِنّی اَتَوَجَّهُ بِكَ اِلَى اللهِ رَبّی وَ رَبِّکَ لِيَغْفِرَ لي ذُنُوبي؛[6]
«و اینک من (ای رسول بزرگوار خدا) آمدهام بسوی تو، در حالیکه نسبت به گناهانم مُستَغفِر، و از گذشتهام پشیمانم. من بوسیلهی تو (که رسول خدا و عبد مقرّب در نزد خدا هستی) رو به خدا که پروردگار من و پروردگار تو است میآورم؛ تا (بر اثر استغفار من و استغفار تو) گناهانم را بیامرزد».
حال، آیا انصافاً اینگونه، توسّل جستن به بندگان مقرّب خدا و رو آوردن به آنها، عین توحید و رو به خدا آوردن و خدا را پرستیدن، نیست؟!
و آیا انسان زندهای را که به حیات برزخی (که کاملتر از حیات دنیوی است) زنده است و از جانب خدا، همهگونه «رزق» از علم و آگاهی و قدرت و نفوذ مشیّت و دیگر کمالات مناسب با حیات آنجهانیش به وی اعطا میشود، خواندن و از وی تقاضای دعا و شفاعت و انواع کمک کاریهای در حدّ قدرتش داشتن، آیا این کار، از نظر هر آدم منصفی، یک کار صد در صد طبیعی و برخاستهی از درایت و عقل و حکمت انسان، نیست؟
آری، بطور مسلّم، مطلب همین است. مگر اینکه شما حیات برزخی را منکر بشوید و انسانِ از دنیا رفته را، «مردهی» به معنای نابود شده و هیچ و پوچ گشته، بدانید!
امّا باید توجّه داشته باشید که این انکار، چنانکه در گذشته، ثابت کردیم، در واقع، انکار نصوص قرآن و روایات قطعیّه و مخالف با براهین عقلیّه است.
1- آیا استغاثهی به مخلوق مرده و یا غائب در کاری که از توانائی غیر خدا خارج است، شرک است؟ توضیح دهید.
2- زمانی که وهابیان در تنگنای پاسخگویی قرار میگیرند، چه چیزی را بهانه میکنند؟
3- تقاضای کمک از مردگان، با کدام دلایل و منطق، عملی مشرکانه و کاری لغو نیست؟
[1]ـ کشف الارتیاب، ص ۲۷۰، نقل از رسالهی «کشف الشبهّات» ابن عبدالوهّاب.
[2]ـ کشف الارتیاب، ص ۲۳۹، نقل از کشف الشبهّات.
[3]ـ کشف الارتیاب، ص ۲۶۷.
[4]ـ مفاتیح الجنان، ص ۳۱۱.
[5]ـ سورهی نساء، آیهی ۶۴.
[6]ـ مفاتیح الجنان، ص ۳۱۶.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت