شرح بزرگترین خطبه نهج البلاغه در نکوهش متکبّران و فخرفروشان | ۲۶
فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ[1] إِسْمَاعِیلَ وَبَنِی إِسْحَاقَ وَبَنِی إِسْرَائِیلَ(ع). فَمَا أَشَدَّ اعْتِدَالَ[2] الْأَحْوَالِ، وَأَقْرَبَ اشْتِبَاهَ الْأَمْثَالِ. تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ فِی حَالِ تَشَتُّتِهِمْ وَتَفَرُّقِهِمْ، لَیَالِیَ[3] كَانَتِ الْأَكَاسِرَةُ وَالْقَیَاصِرَةُ أَرْبَاباً لَهُمْ یَحْتَازُونَهُمْ[4] عَنْ رِیفِ[5] الاْفَاقِ وَبَحْرِ الْعِرَاقِ وَخُضْرَةِ الدُّنْیَا إِلَى مَنَابِتِ الشِّیحِ[6] وَمَهَافِی[7] الرِّیحِ وَنَكَدِ[8] الْمَعَاشِ، فَتَرَكُوهُمْ عَالَةً[9] مَسَاكِینَ إِخْوَانَ دَبَرٍ[10] وَوَبَرٍ[11] أَذَلَّ الْأُمَمِ دَاراً وَأَجْدَبَهُمْ[12] قَرَاراً، لاَ یَأْوُونَ إِلَى جَنَاحِ دَعْوَةٍ یَعْتَصِمُونَ بِهَا وَلاَ إِلَى ظِلِّ أُلْفَةٍ یَعْتَمِدُونَ عَلَى عِزِّهَ؛
از حالات زندگى فرزندان اسماعیل و اسحاق و یعقوب ـ على نبینا و آله و علیهم السلام ـ[13] پند بگیرید.[14] چه تناسب و شباهتى بین اینان (و سایر اقوام) دیده مىشود. وضعیت آنها را در حال پراكندگى و جدایى از یكدیگر (و دورى از اتحاد و یگانگى) به دقت بنگرید. آن هنگام كه پادشاهان ایران و روم بر آنان حكومت مىكردند. آنها را از سرزمینهاى حاصلخیز و پرنعمت، و كنارههاى دجله و فرات و نقاط سرسبز و خرّم به زمینهاى كمگیاه و بىآب و علف و محل وزش بادها، با وضعیت بسیار بد اقتصادى تبعید نمودند، و آنان را در حال فقر و تنگدستى همنشین شتران رها كردند. خانههایشان پستترین خانههاى مردمان، و محل زندگىشان خشكترین مناطق بود. نه بر بال (رحمتِ) دعوت (حقّى) كه به آن تمسك جویند پناه آوردند، و نه در سایهسار الفت و محبتى كه در پناه آن شوكت و عزّت یابند (روى آوردند).
مقتداى تقواپیشگان(ع) به یكسان بودن سرنوشت ملتها اشاره فرمودند و از باب اینكه شما هم ممكن است به همان سرنوشت دچار شوید، سرگذشت اقوام پیشین را بیان كردند؛ چرا كه با توجه به تشابه امتها مىتوان نقاط قوت و ضعف گذشتگان را مورد توجه قرار داد و عملكرد خود را بر آن اساس نظم بخشید.
در احادیث دیگر نیز بر این نكته تأكید شده تا بدانجا كه بر اساس برخى از آنها دقیقاً تمام آنچه در آن امتها رخ داده، در امّت اسلام رخ خواهد داد:
عَن النبیّ(ص): لَتَأْخُذُنَّ كَما أَخَذَتِ الْأُمَمُ مِنْ قَبْلِكُم ذِراعاً[15] بِذِراع وَشِبْراً[16] بِشِبْرٍ وباعاً[17] بِباعٍ، حَتّى لَوْ أنَّ أحَداً مِنْ اُولئكَ دَخَلَ جُحْرَ[18] ضَبٍّ[19] لَدَخَلْتُمُوهُ...؛[20]
از پیامبر اكرم(ص) نقل شده است: شما دقیقاً همان (روشِ) امتهاى گذشته را به همان اندازه و وجب به وجب (در پیش) خواهید گرفت؛ حتى اگر یكى از آنان در سوراخ سوسمارى وارد شده بود، شما نیز وارد خواهید شد.
همان گونه كه گفتیم با توجه به تشابه امتها، امام(ع) با ذكر نقاط ضعف آنان براى پندآموزى، به تأمّل بر پیامدهاى آن و پرهیز از آن عوامل راهنمایى فرمودند. روزگار سیاهى را یادآور شدند كه آنان به سبب تفرقه و تشتّت به آن دچار بودند و این در حالى بود كه پیش از آن، وحدت و صمیمیتْ عامل پیشرفت و تعالى آنها بود؛ ولى آنگاه كه در اثر تكبر و خودبرتربینى، روح صفا و صمیمیت از میان آنها رخت بربست، پراكندگى و اختلافشان باعث پیدایش زمینهی سلطهی ستمگران ایران و روم بر آنها شد[21] و به دست آنان از سرزمینهاى خرّم و پرحاصلى كه ساكن بودند، به مناطقى بىارزش رانده شدند. آنان پس از برخوردارى از نعمتهاى متنوع خداى تعالى، به تنگناهاى جانكاه اقتصادى مبتلا شدند و هیچ گونه دعوتى نمىیافتند تا به آن پناهنده شده و از آن وضعیت نجات یابند.
طبعاً پرهیز از چنین سرنوشت شومى، با دورى كردن از تفرقه به دست مىآید و براى جلوگیرى از اختلاف، باید از تكبر فاصله گرفت.
1- چرا امام(ع) سرگذشت اقوام پیشین را بیان كردند؟
2- کدام عوامل زمینهی سلطهی ایران و روم را بر قوم بنی اسرائیل فراهم کرد؟
3- براى جلوگیرى از اختلاف، چه باید کرد؟
[1]. وَلَد، هم به مذكر اطلاق مىشود هم مؤنث، هم مفرد، و هم تثنیه و جمع، مصباح المنیر، ص 671.
[2]. یکسانی.
[3]. امام(ع)، به سبب سیاهى روزگارشان، آن دوران را به جاى ایام، لیالى یاد فرمودند.
[4]. راندن و دور كردن. لسان العرب، ج 5، ص 339.
[5]. ریف، سرزمین حاصلخیز و پرمحصول را گویند و جمع آن، اریاف است. همان، ج 9، ص 128.
[6]. گیاهى معروف.
[7]. جمع مَهفى: محل وزش باد در صحرا. لسان العرب، ج 15، ص 362.
[8]. شومى و پستى. همان، ج 3، ص 427.
[9]. العیلة: الفقر... . مجمع البیان، ج 5 و 6، ص 32. مجمع البحرین «عالة» را مرادف «عیلة» دانسته است. (ج 5، ص 432) ولى در اینجا به معناى «فقرا» است.
[10]. زخم پشت شتر. منهاج البراعه، ج 11، ص 390.
[11]. كرك شتر، همچون پشم گوسفند. همان (در هر دو مورد، مراد همراهى با این حیوانات است).
[12]. جَدْب به معناى نیامدن باران و خشكى زمین است. تاج العروس، ج 1، ص 177 و العین، ج 6، ص 87.
[13]. حضرت اسماعیل و حضرت اسحاق، فرزندان حضرت ابراهیم ـ على نبینا و آله و علیهم السلام ـ هستند و حضرت یعقوب، فرزند حضرت اسحاق ـ على نبینا و آله و علیهما السلام ـ است و اسرائیل لقب ایشان است؛ از این رو بنىاسرائیل، بنىاسحاق هم هستند. ممكن است مقصود حضرت از بنىاسحاق، فرزندان دیگر اولاد آن بزرگوار، غیر از بنىاسرائیل باشد.
[14]. ابن ابىالحدید در توضیح این جملات گفته: ممكن است اشكال شود كه از میان سه دستهاى كه امام(ع) اشاره فرمودند، در مورد رانده شدن بنىاسحاق و بنىاسرائیل به نقاط سوزان و خشك، به وسیله پادشاهان ایران و روم چیزى نقل نشده است، و فقط ممكن است یهود اطراف مدینه مطرح باشند؛ ولى اولاً تعداد آنها اندك است و ثانیاً آنان قلعهنشین و داراى ساختمانهاى مرتفع بودند، نه شتربان و چادرنشین (إخْوانَ دَبَرٍ ووَبَرٍ).
آنگاه براى رفع این اشكال، ضمیر تَشَتُّتِهِمْ وَتَفَرُّجِهِمْ را به خصوص بنىاسرائیل برگردانده و گفته است: امام(ع) در جمله قبل، از سه دسته نام بردند؛ ولى منظور، عبرت گرفتن از مجموع آنهاست كه بعضى چیرهدست و ظالم و بعضى زیردست و مظلوم بودند. ستمدیدگان، بنىاسماعیل بودند و ستمگران، بنىاسحاق و بنىاسرائیل؛ چرا كه نَسَب پادشاهان ایران به بنىاسحاق مىرسید. رومیان نیز از نسل عیص بن اسحاق هستند. (ج 13، ص 172، خطبه 238).
مرحوم میرزا حبیب الله خویى پس از نقل كلام بالا، آن را تكلّف و خلاف ظاهر سخن امام(ع) مىدانند؛ زیرا ظاهر عبارت نهجالبلاغه تسلط پادشاهان ایران و روم بر همه آنهاست، نه خصوص بنىاسماعیل. در منابع تاریخى هم در مورد تسلط این پادشاهان بر عرب، یهود و این سه قوم، مطالب فراوانى نقل شده است.
در مورد استبعاد وى از جهت قلعهنشینى یهود اطراف مدینه و عدم تطبیق عبارت (إخْوانَ دَبَرٍ وَوَبَرٍ) بر آنها، باید گفت: هدف امام(ع) هشدار دربارهی «منجر شدن اختلاف به ذلت» در هر موردى است كه چنین اتفاقى بیفتد و اقوام مذكور نیز، به عنوان مثال ذكر شدهاند. روشن است كه ذلت بنىاسرائیل به دلیل شدت اختلافاتشان، بیش از بنىاسماعیل بوده است؛ از این رو عبارت شامل همه آنها هست.
اینكه وى دلیلى در مورد تبعید بنىاسرائیل به دست آن پادشاهان پیدا نكرده است، باید گفت: اولاً هیچگاه «نیافتن» دلیل بر «نبودن» نیست؛ ثانیاً با توجه به روحیه تبهكارانه پادشاهان ایران و روم، كاملاً طبیعى است كه مردمِ كشورهاى مورد تاخت و تاز آنها و از جمله این سه قوم به اطراف پراكنده و آواره شده باشند، گرچه او به اطلاعاتى در این زمینه دست نیافته باشد. و ثالثاً نكته مهم این است كه نفس كلام معصوم(ع) دلیل وقوع این آوارگى در هر سه قوم است، هرچند به گمان این شارح نهجالبلاغه چنین امرى در بنىاسرائیل، اندك و در مورد بنىاسماعیل بیشتر باشد. (منهاج البراعه، ج 11، ص 392 ـ 396).
[15]. از آرنج تا سر انگشتان دست را ذراع گویند.
[16]. وجَب.
[17]. «باع» (از ماده ب و ع) به مقدارى گفته مىشود كه انسان دو دستش را باز كند. (العین، ج 2، ص 264). در مورد سه تعبیر بالا، فقط تعبیر میانى در مكالمات فارسى رایج است: «وجب به وجب». همچنین از تعبیر «مو به مو» هم مىتوان بهره جست.
[18]. سوراخ حفر شده حیوانات بر روى زمین.
[19]. سوسمار.
[20]. بحارالانوار، ج 28، ص 8، باب افتراق الامة بعد النبی(ص). در پاورقى همان صفحه به منابع غیر شیعه ذیل اشاره شده است: صحیح بخارى، باب 50 از كتابالانبیاء؛ باب 14 از كتاب الاعتصام؛ صحیح مسلم، حدیث 6؛ كتاب العلم سنن ابن ماجه؛ باب 17 از كتاب الفتن؛ مسند امام احمد بن حنبل، ج 2، ص 325، 327، 336، 367، 450، 511 و 527 و ج 3، ص 84، 89 و 94.
[21]. به گفته عهد عتیق پس از رحلت حضرت سلیمان ـ على نبینا و آله و علیه السلام ـ ده سبط از اسباط دوازدهگانه بنىاسرائیل از فرمانِ فرزند حضرت «رحُبعام» سر باز زدند و حكومت مستقلى به رهبرى «یرُبعام بن ناباط» تشكیل دادند. دو سبط «یهودا» و «بنیامین» در سرزمینى به نام «یهودا» كه شامل شهر اورشلیم (قدس) مىشد، مستقر شدند. تجزیه سرزمین بنىاسرائیل به دو كشور «یهودا» به فرمانروایى «رحبعام» در جنوب، و «اسرائیل» به زعامت «یرُبعام» در شمال، و همچنین ترویج گناه و فساد به دست پادشاهان، زمینه ضعف و تیرهبختى آنان را فراهم آورد.
در سال 587 پیش از میلاد، پادشاه بابِل به نام بُخْتُنَصَّرْ (در اصل نِبوكَة نَصَّر بوده و در منابع اسلامى بُخْتُنَصَّرْ گفته شده و در منابع دست دوم به اشتباه بختالنصر مىنویسند) به اورشلیم حمله كرد و عدهاى از بنىاسرائیل را به اسارت گرفت. همین امر پراكندگى آنان را در خاورمیانه و دیگر سرزمینها در پى داشت. سرانجام با فتح بابِل به دست «كورش» بنیانگذار هخامنشیان، یهود آزاد شده و اجازه بازگشت به سرزمین خود را یافتند. كورش با اعلامیه آزادى یهود در سال 538 پیش از میلاد، محبوبیت فراوانى در میان آنان كسب كرد.
پس از حدود شش قرن، یعنى در سال 70 میلادى «تیتوس» شاهزاده رومى، «اورشلیم» را ویران و عدهاى را كشت. دیوار غربى شهر كه هنوز باقى است، به مناسبت سوگوارى یهود نزد آن، «دیوار ندبه» نامیده شده و مسلمانان آن را «حائط البُراق» مىخوانند. از آن پس آنان در كشورهاى مجاور اروپا و افریقاى شمالى پراكنده شدند. این وضعیت به عبرى «گالوت» به معناى جَلاى وطن خوانده مىشود (و مراد از رأس الجالوت هم در منابع ما، رئیسِ گالوت است). همچنین مناطق پراكندگى آنها به یونانى «دیاسپورا» (یعنى پراكندگى) گفته مىشود.
با گذشت زمان، عدهاى از آنان «مدینه منوره» را كه یثرب نامیده مىشد، به عنوان محل سكونت برگزیدند. و بر اساس منابع اسلامى انگیزهی ایشان انتظار مقدم رسول اكرم(ص) و بعثت آن بزرگوار بوده است. پیامبر عظیمالشأنى كه طبق آیه 146 سورهی مباركهی بقره، كاملاً مورد شناسایى اهل كتاب بودهاند: «الَّذِینَ آتَیْناهُمُ الْكِتابَ یَعْرِفُونَهُ كَما یَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ وَإِنَّ فَرِیقاً مِنْهُمْ لَیَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ».
چند سال پس از رحلت رسول مكرّم اسلام(ص) مسلمانها «قدس» را با مذاكره از مسیحیان تحویل گرفتند و به نوشته طبرى (در حوادث قرن پانزده هجرى)، متعهد شدند هیچ گاه اجازه سكونت به یهود ندهند. (تلخیص از كتاب آشنایى با ادیان بزرگ، ص 89 ـ 92).
مرحوم طبرسى پس از تفسیر آیات 4 ـ 6 سوره اسراء به بیان داستان بنىاسرائیل و ارتكاب دو مرتبه فسادى كه در این آیات به آن اشاره شده است، پرداخته و اقوال متعددى در این زمینه نقل فرمودهاند. مجمعالبیان، ج 5 و 6، ص 616 ـ 617.
مرحوم علامه طباطبایى نیز در حاشیه تفسیر آیات 83 ـ 98 سوره كهف در مورد انطباق «ذِى القَرْنَین» بر «كورش» و ارتباط آن با داستان بنىاسرائیل تحقیق زیبایى ارائه فرمودهاند. المیزان، ج 13، ص 381 ـ 395.
همچنین مرحوم میرزا حبیبالله خویى در شرح و توضیح زیباى خود بر این خطبه، در مورد داستان مذكور ضمن نقل حدیثى از كمالالدین مرحوم صدوق (ص 224، حدیث 20) نكاتى را افاده فرمودهاند (منهاج البراعه، ج 11، ص 402 ـ 407) البته مرحوم صدوق (متوفاى 381) در ص 393 ـ 406 همان كتاب احادیثى در مورد ذىالقرنین نقل كردهاند.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت