قبل از ورود به بحثهاى تربيتى لازم است مسئلهی وراثت و نقش آن در تنظيم و پرورش شخصيت افراد بررسى شود منتها قبل از آن چند سؤال مطرح مىشود:
1. آيا كودك چيزى از خصوصيات شخصى و صفات خود را از والدين يا اجداد به ارث مىبرد، يا همهی آنها اكتسابىاند؟
2. در صورت مثبت بودن، چه صفاتى ارثى است و چه صفاتى اكتسابى؟
3. آيا صفات ارثى قابل پيشگيرىاند يا نه؟
4. آيا با ساير عوامل تربيتى مىتوان اثر وراثت را خنثى كرد و يا تغيير داد؟
5. آيا قانون وراثت به طور مستقل كار مىكند يا در تأثيرات خود نياز به ساير عوامل دارد؟
منظور ما از وراثت اين است كه قبلاً زمينهی بعضى از صفات، خصوصيات و تفاوتهاى فردى ـ که در انسانها مشاهده مىشود ـ در سلولهاى نطفهی والدين فراهم بوده و از اين طريق به فرزندانشان انتقال مىيابد. همين ويژگىهاى موجود در نطفه است كه مسير رشد و نمو و تشكيل شخصيت آيندهی كودك را ـ در داخل رحم مادر و خارج ـ تعيين مىكند.
انسانها از زمانهاى بسيار قديم به موضوع وراثت پى برده بودند و توجه داشتند كه فرزندان در شكل و قيافه و رنگ و برخى از صفات وخصوصيات جسمانى و نفسانى، به والدين و اجداد و ساير افراد فاميل خود شباهت دارند. فرد را از قيافه تشخيص مىدادند كه از چه طائفهاى است، لذا علم قيافهشناسى اهميت خاصى داشت. در ازدواجها نيز خصوصيات جسمانى و اخلاقى طوايف را منظور مىداشتند.
اصل وراثت به طور اجمال قابل انكار نيست، زيرا افراد از همان آغاز ولادت، داراى خصوصيات و امتيازهايى هستند كه آنها را از ساير حيوانات ممتاز مىسازد. يعنى امتيازهاى نوعى، مانند: استعداد براى تعقل و تفكر، استعداد براى تكلم، استعداد ايستاده راه رفتن و ساير خصوصيات ديگر. بدون شك اين خصوصيتها را از پدر و مادر و اجداد انسانى خود ارث مىبرند؛ يعنى سلولهاى نطفهی پدر و مادر كه منشأ تكوين انسان است داراى ويژگىهاى خاصى است كه او را در مسير انسانيت، رشد و پرورش مىدهد و در مواقع مناسب استعدادهاى نهفتهی او را به فعليت تبديل مىسازد تا اين كه انسان كامل شود. ساير انواع حيوانات نيز همين خاصيت را دارند، به همين جهت انواع، محفوظ مىمانند.
همچنين اثبات وراثت در ويژگى صنفى انسانها نيز تا حدى معلوم است. نژاد سياه، رنگ پوست و ديگر امتيازهاىِ نژادى خود را از والدين و اجداد خود به ارث مىبرد. نژاد زرد، سرخ و سفيد نيز اين چنين هستند. در اين مورد نيز بايد گفت: در نطفهی پدر و مادر ويژگىهايى هست كه خصوصيات نژادى او را محفوظ مىدارد.
البته بحث ما تنها در مورد تفاوتها و خصوصيات فردى انسانهاست. در بين افراد انسان از همان آغاز ولادت تفاوتهايى وجود دارد كه هر چه بزرگتر مىشوند تفاوتها و امتيازها نيز زيادتر و آشكارتر مىگردند بحث در اين است كه آيا منشأ اين تفاوتها نيز وراثت است يا عوامل ديگر؟
تفاوتهاى فردى را به چند دسته مىتوان تقسيم كرد: تفاوتهاى ظاهرى، تفاوت در هوش و حافظه و تفاوتهاى اخلاقى كه در اين جا هر يك از آنها را شرح مىدهيم:
تفاوتهاى ظاهرى، جسمانى؛ مانند: رنگ مو، رنگ چشم، قيافه و شكل، اشكال مختلف چشم، ابرو، دهان، بينى، گوش، شكل انگشتها و ناخنهاى دست و پا، خطوط ويژهی كف دست؛ بالاخص انگشتان، گروه خون، مقدار طول قامت و ديگر تفاوتهاى جسمانىاى كه در افراد انسان ديده مىشود. بحث در مورد اين است كه آيا منشأ اين ويژگىها وراثت است يا عوامل ديگر؟ آيا خصوصيات فردى، در نطفهی والدين پايهگذارى مىشود، يا نطفهها يكسانند و در اثر عوامل ديگر تفاوتها به وجود مىآيند؟
در اين جهت ترديد نيست كه بچهها به پدر و مادر و بستگان خود شبيهترند تا به افراد خانوادههاى ديگر، گرچه در يك محيط و تحت شرايط يكسان پرورش يابند. اين موضوع را همه مىدانند و پدران و مادران نيز منتظرند تا فرزندانى شبيه به خود داشته باشند.
يكى از دانشمندان مىنويسد:
عموماً اشخاص به والدين خود شبيهترند تا به افراد غير منسوب. اين شباهت بيشتر ناشى از وراثت مشترك آنهاست. 50% ژنهاى هر كودك با پدرش مشترك است و 50% درصد با مادرش. بنابراين، انتظار مىرود كه بين اولاد و والدين از نظر بعضى صفات، ارتباط آشكار وجود داشته باشد؛ مثلاً من، بينى برجسته، چشمان آبى و موهاى خرمايى دارم، والدينم نيز داراى چنين صفاتى بودهاند.[1]
همين دانشمند مىنويسد:
هر فرد آدمى (به استثناى دوقولوها) طبيعتى دارد كه با طبيعت ديگران متفاوت است. يك فرد آدمى بىشك به صورت لوح سفيد، زاده نمىشود.[2]
نيز مىنويسد:
صفاتى چون: خصوصيت چهره، چشم، رنگ و شكل مو و ديگر صفات خارجى كه ما به وسيلهی آنها اشخاص را مىشناسيم و از هم تشخيص مىدهيم قوياً تحت تأثير ژنوتيپ قرار دارند.[3]
فرزندان غالباً به پدر و مادر خود شباهت دارند. در بعضى خصوصيات شبيه پدرند و در بعضى ديگر شبيه مادر، و از هر دو ارث مىبرند. ليكن چنان نيست كه هميشه و در همهی صفات فقط از والدين ارث ببرند، بلكه گاهى صفاتى پيدا مىكنند كه در هيچيك از والدين ديده نمىشود. در اين موارد است كه گفته مىشود: از اجداد پدرى و مادرى خود ارث بردهاند.
يكى از دانشمندان مىنويسد:
افراد بشر با وجود تفاوتهاى فردى كه دارند داراى يك عده خصوصيتهاى مشتركند كه به وسيلهی يك خط يا رشتهی خانوادگى و فاميلى از نسلى به نسل ديگر منتقل مىشوند. خصوصيات بيولوژيك ويژهی يك موجود زندهی تازه ـ چنان كه گفتيم ـ نتيجهی تركيب ژنهايى هستند كه در سلولهاى نطفهی والدين وجود دارند و اين كه كدام يك از اين ويژگىها در فرزند ظاهر خواهد شد به تصادف بستگى دارد، يعنى هنوز انسان نمىتواند آن را پيشبينى كند. فرزند، تمام خصوصيات موروثى خود را مستقيماً از والدينش نمىگيرد، بلكه ۲/۱ آنها را از والدين و ۴/۱ از پدر بزرگ و ۸/۱ از اجداد دستهی دوم و به همين نسبت از اجداد دورش به او مىرسند. اين اصل يا قانون طبيعى به ما نشان مىدهد كه چرا يك بچه با والدين و برادران و خواهران تفاوتهاى ارثى دارد.[4]
به هر حال، دانشمندان زيستشناس و متخصصان علم ژنتيك پس از سالها تحقيق و آزمايش، موضوع وراثت را به عنوان يك امر مسلم و غير قابل انكار پذيرفتهاند و اظهار مىدارند كه نباتات، حيوانات و انسانها، ويژگىهاى نوعى و صنفى و برخى از خصوصيات فردى خود را از طريق توارث از نسل سابق مىگيرند.
آنان در توجيه سخن خود چنين مىگويند:
منظور از توارث يا وراثت، انتقال طبيعى بعضى از صفات و خصوصيات بيولوژيك بدنى و ذهنى يا عقلى از والدين و اجداد به فرزندان است و اين انتقال به وسيلهی سلولهاى نطفهی والدين انجام مىگيرد. در هستهی هر يك از اين سلولها رشتههايى، زوج زوج به نام «كروموزوم» وجود دارد كه اساس توارث به آنها مربوط است.
به عقيدهی زيستشناسان اين كروموزومها خود حاوى دانههاى بسيار ريز ميكروسكپى هستند كه «ژن» ناميده مىشوند. ژنها تعيين كنندهی ويژگىهاى بدنى و عقلى يا ذهنى شخص مىباشند. كروموزومها در درون هستهی مركزى سلولهاىِ نطفهاى وجود دارند و جفت جفت بوده و اين جفتها عيناً شبيه همديگرند.
تعداد كروموزومها در حيوانات گوناگون مختلف است و در موجودات زندهی همانند، تعداد آنها مساوى است؛ مثلاً در هر سلول موش صحرايى 36، در گاو 38، در اسب 60 و در هر سلول انسان 46 كروموزوم وجود دارد كه به صورت 23 جفت قرار گرفتهاند. ژنهاى هر كروموزوم به صورت دو رشتهی موازى پهلوى يكديگر و به شكل دانههاى تسبيح، زوج زوج مقابل همديگر قرار دارند. از 23 جفت كروموزوم در هر كدام از مرد و زن يك جفت كروموزوم جنسى است كه تعيين كنندهی جنس مىباشد. اين يك جفت يا دو كروموزوم در مرد به دو شكل متفاوتند كه يكى را كروموزوم x و ديگرى را y مىنامند، ولى در زن هر دو به يك شكل هستند و كروموزومx خوانده مىشوند. حال در عمل لقاح و انعقاد نطفه اگر كروموزوم مردy باشد، جنين پسر خواهد شد. و اگر كروموزوم مرد x باشد، جنس جنين دختر خواهد شد.
سابقاً تصور مىشد كه خود كروموزومها ويژگىهاى ارثى را از والدين به فرزندان انتقال مىدهند، ولى مطالعات و تحقيقات بعدى دانشمندان ثابت كرد كه ژنها اين وظيفه را به عهده دارند و ژنها هستند كه اعمال رشد و نمو بدن را چه پيش از تولد و چه بعد از آن كنترل مىكنند. تعداد ژنهاى موجود در كروموزومهاى آدمى را متجاوز از پانزده هزار تا تخمين مىزنند و توزيع آنها در سلولها يك امر تصادفى است.
چنان كه ديديم براى پيدايى يك صفت ارثى در فرزند، دو ژن از والدين به فرزند مىرسند كه اگر هر دو از لحاظ صفت مذكور همانند بوده و در نتيجه آن صفت ظاهر شود، مىگوييم: هر دو ژن ظاهر و بارز هستند.
ولى گاهى ممكن است آن دو ژن داراى خصوصيات ناهمانند باشند؛ مثلاً در ژنهاى رنگ چشم امكان دارد رنگ چشم پدر سياه و رنگ چشم مادر آبى باشد (دو ژن متفاوت)، در اين صورت يكى از آن دو ژن قوى بوده، صفت خاص خود را ظاهر مىسازد كه آن را ژن بارز يا غالب گويند و ژنى كه ضعيف بوده و نتوانسته است صفت خاص خود را ظاهر سازد، ژن مستور يا مغلوب ناميده مىشود و اين ژن مستور هرگز از بين نمىرود، بلكه از نسلى به نسل بعد منتقل مىشود و احتمال دارد كه در نسلهاى دور به صورت ژن بارز در آمده و ظاهر شود كه علم هنوز علت اين امر را كشف نكرده است.[5]
ديگرى مىنويسد:
عمل ژنها در سيتوپلاسم، شكل و خصوصيات ديگر سلولها را تغيير مىدهد. ژنها همراه با شرايط محيطى (داخلى) باعث تغيير سلولها از شكل اصلى خود، به اشكال بسيار متنوع (عضله، استخوان، عصب، و غيره) مىشوند، به اين طريق مثلاً مكانيزمهاى پاسخ دهنده را ايجاد مىكنند. هر ژن با ژنهاى ديگر تركيب مىشود و خصوصيات مختلف را به وجود مىآورد.[6]
ديگرى مىنويسد:
عوامل وراثتىاى كه از يك نسل به نسل ديگر انتقال مىيابند، ژن مىنامند. ژنها عوامل اصلى بروز صفات و اختصاصات موجودات زنده هستند. اين عوامل در سرتاسر ملكولهاى عظيمى به نام دزكسى ريبونوكلئيك اسيد (D.N.A) مستقر شده، حامل اطلاعاتى هستند كه به كمك آنها پروتئينها و آنزيمها ساخته مىشوند.[7]
اسلام نيز موضوع وراثت را به طور اجمال پذيرفته است. قرآن تصريح مىكند كه انسان از نطفهاى مركب و مخلوط آفريده شده است:
هَلْ أَتى عَلَى الإِنْسانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُنْ شَيْئاً مَذكُوراً * إِنّا خَلَقْنا الإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْناهُ سَمِيعاً بَصِيراً؛[8]
بر انسان زمانى گذشته كه چيز مذكورى نبود. [چيزى بود كه نام خاصى نداشت] ما انسان را از نطفهاى مخلوط و مركب آفريديم تا او را امتحان كنيم، پس او را شنوا و بينا قرار داديم.
از آيهی مذكور استفاده مىشود كه انسان از نطفهاى مركب آفريده شده است. مفسران در توجيه تركيب، دو احتمال دادهاند:
احتمال اول اين كه مقصود، تركيب نطفهی جنين از نطفهی پدر و مادر باشد.
احتمال دوم اين كه منظور، تركيب از اجزاى مختلف باشد كه آثار گوناگون دارند.
به هر حال ظاهر آيه اطلاق دارد و هر گونه تركيبى را شامل مىشود.
در جاى ديگر مىفرمايد:
الَّذِى أَحْسَنَ كُلَّ شَىءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الإِنْسانِ مِنْ طِينٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ ماءٍ مَهِينٍ * ثُمَّ سَوّاهُ وَنَفَخَ فِيهِ مِنْ رُوحِهِ وَجَعَلَ لَكُم السَّمْعَ وَالأَبْصارَ وَالأَفْئِدَةَ قَلِيلاً ما تَشْكُرُونَ؛[9]
خدايى كه هر چيز را كه آفريد، نيكو آفريد. آفرينش انسان را از گِل شروع كرد، بعد از آن نسل او را از چكيده و خلاصهاى از آب بىارزش قرار داد. سپس آن را تسويه كرد و از روح [منسوب به] خودش در آن دميد و براى شما گوش و قلب قرار داد، ولى كمتر شكر او را به جاى مىآوريد.
بعيد نيست كه مقصود از «سلالة» نطفهاى باشد مركب كه چكيدهاى از نطفهی والدين است.
روايت شده كه موضوع اختلاف و تفاوتهاى مردم در خدمت اميرالمؤمنين(ع) مطرح شد، آن حضرت فرمود:
آنچه ميان مردم تفاوت به وجود آورده، آغاز سرشت و طبيعت آنهاست، زيرا آنها از زمين شور و شيرين و سخت و سست تركيب يافتهاند و بر حسب نزديك بودن خاكشان با هم نزديكاند و به مقدار اختلاف طبيعتشان با يكديگر تفاوت دارند. بعضى افراد زيبايند، ولى كم عقل، بعضى بلند قدند ولى كوتاه همت، دستهاى خوشرفتارند، ولى بدمنظر. گروهى كوتاه قد هستند، ولى خوش فكر، بعضى طبيعت و سرشتشان معروف است، ولى اخلاق ظاهرى و تصنعى آنها منكر است، قلبى پريشان و افكارى پراكنده دارند و برخى خوش سخن و تيزهوشند.[10]
در حديثى ديگر چنين آمده:
از پيغمبر اكرم(ص) سؤال شد: آيا آدم از همهی خاكها آفريده شد يا از يك خاك؟ فرمود: از انواع خاكها آفريده شد و اگر از يك خاك آفريده شده بود، مردم يكديگر را نمىشناختند و همهی آنها بر يك صورت بودند. راوى گفت: آيا اين موضوع در دنيا نظير دارد؟ فرمود: آرى، در خاك، رنگ سفيد، سبز، سرخ كم رنگ (نارنجى) و تيره رنگ، سرخ و ازرق (زاغ) وجود دارد. هم چنين در خاك، شيرين، شور، خشن، نرم و سفيد (يا زمين صاف) وجود دارد و از همين جهت در مردم نرمى و خشونت، سفيدى و زردى، قرمزى و سرخ و سفيدى و بىمو ديده مىشود، بر طبق رنگهاى گوناگون خاك.[11]
حضرت صادق(ع) فرمود:
هنگامى كه خداى متعال اراده كند فردى را بيافريند همهی صورتهاى بين او و حضرت آدم را جمع مىكند و او را بر صورت يكى از آنها به وجود مىآورد. پس كسى [در بارهی فرزند خودش] نگويد: اين فرزند به من و پدرانم شباهت ندارد.[12]
عبدالله بن سنان مىگويد:
به امام صادق(ع) عرض كردم: گاهى فرزند به پدر و عمويش شباهت دارد؟ فرمود: هنگامى كه نطفهی مرد بر نطفهی زن پيشى بگيرد [غلبه كند] فرزند به پدر و عمويش شبيه مىشود و گاهى كه نطفهی زن بر نطفهی مرد پيش بگيرد [غلبه كند] فرزند به مادر و دايى خود شبيه مىشود.[13]
از اين قبيل آيات و احاديث استفاده مىشود كه اسلام نيز به طور اجمال قانون وراثت را پذيرفته است، گرچه در كيفيت و حدود آن بحثى ندارد، چون در آن زمانها اين گونه بحثها رايج نبوده است و اصولاً بحث در بارهی علوم طبيعى از حدود وظايف و اهداف پيامبران خارج است.
1- منظور از وراثت را مختصراً بیان کنید.
2- چرا اصل وراثت قابل انكار نيست؟
3- مفسران در تفسیر آیات 1 و 2 سوره انسان، برای توجيه «تركيب» چه احتمالهایی دادهاند؟ توضیح دهید.
[1]. وراثت و طبيعت آدمى، ص 13.
[2]. همان، ص 68.
[3]. همان، ص 84.
[4]. روانشناسى رشد، ص 61.
[5]. همان، ص 60 ـ 61.
[6]. اصول روانشناسى، ص 180.
[7]. مشاورهی ژنتيك، ص 33.
[8]. انسان (76) آيات 1 ـ 2.
[9]. سجده (32) آيات 7 ـ 9.
[10]. نهج البلاغه، خطبه 234: «مالك بن دحية قال: كنّا عند أميرالمؤمنين(ع) و قد ذُكِرَ عنده اختلافُ الناس فقال: «إنّما فَرَّق بينهم مبادئُ طينهِم و ذلك أنّهم كانوا فلقةً من سبخ أرض و عذبها، و حَزنِ تربةٍ و سَهلِها، فهم على حسب قُربِ أرضهم يتقاربون، و على قَدرِ اختلافِها يَتفاوتون، فتامّ الرواء ناقصٌ العقل، و مادّالقامة قصيرُ الهمِّة، و زاكي العمل قبيحُ المنظر، و قريب القَعر بعيد السَبر، و معروف الضريبة مُنكَرُ الجليبةِ، و تائِهُ القلب متفرّق اللبّ، و طليقُ اللسان حديد الجنان».
[11]. بحارالأنوار، ج 62، ص 60: في خبر يزيد بن سلام أنّه سأل النبى: إنّ آدم خُلِق من الطين كّلِه أو من طين واحد؟ قال«بل من الطين كلِّه، و لو خُلِق من طين واحد لما عَرَف الناس بعضَهم بعضاً، و كانوا على صورةٍ واحدة». قال: فلهم في الدنيا مثل؟ قال: «التراب، فيه أبيض و فيه أخضر، و فيه أشقر، و فيه أغبر، و فيه أحمر، و فيه أزرق، و فيه عذب، و فيه ملح، و فيه خشن، و فيه لين، و فيه أصهب. فلذلك صار الناس فيهم ليّن، و فيهم خَشِنٌ، و فيهم أبيض، و فيهم أصفرء و أحمرء و أصهبء و أسود، على ألوان التراب».
[12]. همان، ج 60، ص 340: «إنّ الله تبارك و تعالى إذا ارأد أن يَخلقَ خلقاً جَمَع كلّ صورةٍ بينه و بين أبيه إلى آدم، ثم خَلَقه على صورة أحدهم، فلا يقولنّ أحد: هذا لا يَشبهني، ولايَشبهً شيئاً من آبائي».
[13]. همان، ص 339: المولودُ يَشبه أباه و عمّه؟ قال: «إذا سبق ماءُ الرجل ماءَ المرأةِ فالولد يَشبهُ أباه و عمَّه، و إذا سَبقَ ماءُ المرأةِ ماءَ الرجل يَشبهُ الولدُ أمَّه و خاله».
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت