شرح بزرگترین خطبه نهج البلاغه در نکوهش متکبّران و فخرفروشان | ۲۷
فَالْأحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ وَالْأیْدِی مُخْتَلِفَةٌ وَالْكَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ فِی بَلاَءِ أَزْلٍ[1] وَأَطْبَاقِ جَهْلٍ مِنْ بَنَاتٍ مَوْءُودَةٍ[2] وَأَصْنَامٍ مَعْبُودَةٍ وَأَرْحَامٍ مَقْطُوعَةٍ وَغَارَاتٍ مَشْنُونَةٍ؛[3]
حالاتشان آشفته، و دستها ناهماهنگ (و بدور از همكارى) و جمعیت زیادشان پراكنده (بود، و) در رنج و دشوارى سخت و لایههاى ضخیم نادانى مانند زنده به گور كردن دختران، پرستش بتها و قطع رحم و دورى نمودن از خویشاوندان و غارتگرى از هر سو، بسر مىبردند.
آنان به جاى اینكه براى مقابله با گردنكشان همصدا شوند؛ آشفتگى و از همگسیختگى اجتماع خود را سبب شدند و سایهی سنگین نادانى بر سر آنها سایه افكند. و این بسیار مایهی تأسف است كه فرزندان حضرت اسماعیل ـ على نبینا و آله و علیه السلام ـ بنیانگذار خانهی خدا، صد و هشتاد درجه از آن مسیر نورانى منحرف شده و به ارتكاب چنین امور شنیعى بپردازند؛ مثلاً زنده به گور كردن دختران از بنىاسرائیل نقل نشده و به همان ساكنان حجاز و فرزندان این پیامبر بزرگ خدا مربوط مىگردد.
ممكن است انگیزههاى متعددى علت این جنایت هولناك شده باشد؛ ولى ظاهراً دو عامل، اهمیت بیشترى دارد:
1. گرسنگى و تهیدستى: قرآن كریم در این زمینه فرموده است:
وَلا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْیَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِیّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبِیراً.[4]
«اولاد» شامل پسران هم مىشود؛ ولى امید به بازدهى اقتصادى آنان سبب مىشد كه كمتر از دختران طعمهی این عملكرد شیطانى گردند. خداوند این عمل زشت را به شدت نكوهش كرده و به آنان یادآور مىشود كه نهتنها فرزندانتان بلكه، خود شما را هم خداوند روزىرسان است؛ یعنى خالق بصیرى كه شما را آفریده و روزىتان را به عهده گرفته، همو آفریننده فرزندان شماست و روزى آنها هم با اوست؛
2. تعصّبهاى بیجا. از آنجا كه نزاع و خونریزى عادت دیرینهی آنان بوده است و طبعاً به كشته شدن مردها مىانجامید، زنان و دختران سرنوشتى جز اسارت نداشتند. این نابخردان به جاى از بین بردن زمینهی درگیرى و پدید نیامدن چنین وضعیت خفّتبارى، دختران را از ابتدا از بین مىبردند تا اگر در جنگى شكست خوردند دشمن بر ناموسشان مسلّط نشود!
شاید علت ناخوشایندى تولد دختر نزد آنان كه قرآن كریم به آن اشاره فرموده نیز، همین باشد:
وَإِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِیمٌ[5] * یَتَوارى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَیُمْسِكُهُ عَلى هُونٍ أَمْ یَدُسُّهُ فِی التُّرابِ أَلا ساءَ ما یَحْكُمُونَ؛[6]
و هنگامى كه به یكى از آنان مژدهی دختردار شدن داده مىشد، در حالى كه به شدت خشمناك و غمگین مىگشت، چهرهاش (از ناراحتى و غم) سیاه گشته و به خاطر دریافت این خبر ناگوار از میان جمعیت مىگریخت (و این سؤال جدّى برایش مطرح بود كه) آیا با خوارى و خفّت او را نگه دارد و یا در دل خاك پنهانش نماید. هان! چه بد حكم مىنمودند (چراكه با این شدت از دختر داشتن بیزار بودند و براى خدا دخترانى تصور مىنمودند. نستجیر بالله تعالى).
انس و محبت بین اعضاى خانواده، یك فامیل و سپس خویشاوندان نزدیك و دور، امرى فطرى است. انسان به طور طبیعى كه خود موهبتى است الاهى، به بستگان و خویشان خود احساس محبّت و صفا مىكند و به اظهار و ابراز آن مىپردازد؛ ولى متأسفانه كار اینان به جایى رسید كه به این كشش فطرى پشت كرده و با قطع رحم، سزاوار لعن قرآن كریم گشتند:
فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأْرْضِ وَتُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ * أُولئِكَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمى أَبْصارَهُمْ؛[7] پس آیا غیر این از شما انتظار مىرود كه اگر به حكومت رسیدید (یا بنا بر قول دیگر، سر از جنگ برتافتید)، به فساد و تباهى در زمین بپردازید و قطع رحم نمایید. چنین كسان را خداوند لعنت نموده پس (گوش) آنها را كر، و چشمشان را كور نموده است.
امام سجاد(ع) در حدیثى،[8] مخاطب را از همنشینى با فردى كه پیوند خویشاوندى را گسسته باشد برحذر داشته و استدلال به ملعون بودن وى در سه جاى قرآن نمودهاند: یكى آیه فوق؛ مورد دوم، رعد (13)، 25 و مورد سوم، بقره (2)، 27.
در تاریخ از كسانى یاد شده كه براى حفظ قدرت و سلطنت به فرزند، برادر و خواهر خود خیانت كردهاند. بعضى از آنها چشم پسر خود را از ترس اینكه رقیب سلطنتش شود، نابینا كردهاند. همچنین جنگ امین و مأمون[9] و شكنجههاى نادر به فرزند خود، معروف است.
زیر پا نهادن موازین اخلاقى و بىتوجهى به نداى فطرت خدادادى، ریشه در خودپسندى دارد؛. یعنى انسان حاضر است در این جهت، پدر و مادر و فرزندان و بستگان خود را بیازارد!
1- انگیزههای مهم زنده به گور كردن دختران را نام ببرید.
2- علت ناخوشایندى تولد دختر كه قرآن كریم به آن اشاره شده است را بیان کنید.
3- امام سجاد(ع) با توجه به کدام آیات کلام الله مجید، استدلال به ملعون بودن فردى كه پیوند خویشاوندى را گسسته میکند؟
[1]. اَزْل، به معناى شدت و تنگى است. در مجمع البحرین است: «فی الدعاء: «اللّهمَّ اصْرِفْ عَنِّی الْأزل» هو بالسكون: الشدة والضیق». ج 5، ص 305.
[2]. دختر زنده به گور شده (تكویر: 8)، «وَإِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ».
[3]. غارتگرىهایى كه از هر سو روى دهد. در العین آمده است: «الإشْنانُ فی الْغارَةِ، یُقالُ: أشِنُوا الْخَیْلَ أیْ بَثُّوها»، ج 6، ص 220.
[4]. اسراء (17)، 31؛ نظیر: انعام (6)، 151.
[5]. مرحوم طبرسى در اولین معنایى كه براى كظیم ذكر فرمودهاند، آن را برگرفته از «كِظامة» به معناى «چیزى كه دهانه مَشك را با آن محكم مىكنند»، دانسته و افزودهاند: غم و اندوه هم دهان چنین پدرى را آنچنان بسته بود كه قادر به سخن گفتن نبود. مجمع البیان، ج 5 و 6، ص 565.
[6]. نحل (16)، 58 و 59؛ نظیر: زخرف (43)، 17.
[7]. محمّد(ص) (47)، 22 و 23.
[8]. اصول كافى، ج 2، ص 279، حدیث 7 و تفسیر برهان، ج 7، ص 217، حدیث 2.
[9]. مرحوم حاج شیخ عباس قمى در تتمة المنتهى، به صورت مشروح سرگذشت این دو برادر را نقل كردهاند. خلاصه آن، چنین است: هارونالرشید، در زمان حیات خود براى پسرش امین بیعت گرفت، و پسر دیگرش مأمون را كه شش ماه از وى بزرگتر بود، ولیعهد او قرار داد. پس از مرگ وى در سال 193، امین به تخت نشست و پس از هجده روز، درصدد خلع برادرش مأمون از ولایتعهدى و جایگزین كردن پسر خود موسى برآمد؛ از این رو على بن عیسى بن ماهان را براى دفع مأمون با لشكرى عظیم به خراسان فرستاد. طاهر بن حسین در رى با او درگیر شده و او را كشت و جریان را به مأمون گزارش داد. مأمون نیز ضمن اظهار خرسندى، طاهر و هرثمه را براى از بین بردن امین به بغداد فرستاد. درگیرى دو لشكر، و غارتگرى در بغداد و به كارگیرى منجنیق و سوخته شدن خانههاى فراوان، حاصل چهارده ماه محاصره بغداد بود. سرانجام مردم به ستوه آمدند و طاهر نامهاى به بزرگان شهر نوشته و براى كشتن امین وعده سیم و زر داد. امین نیز به ناچار از هرثمه تقاضاى امان كرده و براى گفتوگو نزد وى رفت؛ ولى جماعتى از سوى طاهر مأمور دستگیرى او شدند و سرانجام وى را به قتل رساندند.
هنگامى كه سر امین را نزد مأمون آوردند، آن را در صحن خانه نصب كرده و لشكریان خود را پس از لعنت بر سر، جایزه مىداد. امین هنگام قتل، سى و سه ساله بود و حكومتِ (حدوداً) پنج ساله خود را سراسر به لهو و لعب و خوشگذرانى سپرى كرد، و همین امر سبب زوال ملك وى شد. تتمة المنتهى، ص 319 ـ 324.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت