اگر خداوند متعال عنایتی که به حضرات ائمه علیهمالسلام داشت به ما نیز عطا میفرمود از مقام عصمت بهرهمند میشدیم پس چرا به ما عنایت نفرمود؟ آیا عصمت جبری محذوری ندارد؟
اصلاً اجزاء و اعضاء یک پدیده یک انسان یک حیوان یک مورچه یک دستگاه یک عالم پهناور آفرینش حق ندارند این سؤال را از خالق و آفریننده و سازنده خود بنمایند. سازنده یک کارخانه که میخواهد کارخانه بسازد برای هر نقطه و گوشهای از آن جزء مناسب آن را میسازد.
این عالم با این همه میلیاردها میلیارد اجزای کوچک و بزرگ که ساخته میشود یک جزئش مثلاً فلان کهکشان یک جزئش فلان منظومه یک جزئش این زمین یک جزء زمین این کوه و آن کوه و آن دره و اقیانوس و درخت و معدن و انسان و حیوان و اتمها و ... است و انسان با میلیونها و میلیونها اجزای کوچک و بزرگ سر و گوش و چشم و دست و پا و غیره.
کمال آفرینش این عالم به این است که این اجزاء و اعضا، هر کدام باشند و در جای خود، اگر بنا باشد همه یک چیز باشند انسان همهاش دست باشد یا حیوانات همه انسان باشند یا گیاهان و نباتات همه گل یا همه گلها لادن باشند خلقت ناقص و ناتمام میشود و یک کارخانه اگر همهاش فلان جزء باشد کارخانه به وجود نمیآید. اگر حیوانات کوچک و بزرگ همه بگویند چرا من آن هستم و یا انسان نیستم و انسان بگوید چرا فرشته نیستم؟
جواب این است همه را فرشته آفریدن یا همه را مرد یا زن یا انسان یا همه را در یک درجه از استعداد جسمی و عقلی آفریدن یا همه انواع طیور را نوع واحد آفریدن معنایش انسان نیافریدن و اسب و گاو و گوسفند نیافریدن و خلاصه عالم را به این نظم نیافریدن است و بعبارت دیگر همه را فرشته آفریدن یا جماد را نبات آفریدن یا ماه را آفتاب آفریدن یا همه را محمد و علی و فاطمه علیهمالسلام آفریدن دیگران نیافریدن و ماه نیافریدن و عالم نیافریدن است شما را فرشته آفریدن شما را نیافریدن است و همه را در یک شکل و صورت و استعداد آفریدن همه را نیافریدن است نظام عالم به اینکه هر چیزی خودش باشد و همه این اصناف مخلوقات با این نظام باشند بر قرار است.
خواننده عزیز در اینجا آن قدر اسرار در ذهن موج میزند که قلم و بیان از تقریر آن ناتوان است.
من گنگ خواب دیده و عالم تمام من عاجزم زگفتن و خلق از شنیدنش
بنابراین عالم موجود و انسان با این تشکیلات و این سازمانی که دارد این عالم است عالم ملائکه نیست و عالم معصومین نیست. این عالم به همین کیفیت و نظامی که دارد عالم دنیا است عالم تکلیف است عالم اختیار است کاملترین نظامات در آن برقرار است. باید هم معصوم و هم انسانها و افراد آنچنانی که مورد عنایت و اصطفاء وتایید هستند باشند و در عین حال مکلف و مختار و صاحب میلها و غرائز طبیعی باشند و هم دیگران باشند. آنها هم چنان نیست که از عنایات خدا محروم باشند که آنها محکوم به گناه و معصیت باشند بلکه آنها نیز میتوانند از گناه خود را کنترل کرده و مسلط بر نفس خود باشند.
در هیچ مرحلهای جبر در کار نیست نه معصوم مجبور به اطاعت و عبادت است و نه دیگران مجبور به گناه. اختیار برای همه هست هر چند زمینه اختیار خیر باشد و در بعض موارد و نسبت به اشخاص بلکه شخص واحد به حسب احوال و مقامات فراهمتر باشد. مثلاً در روز عاشورا برای حر چنانکه زمینه اختیار شرّ و ادامه همکاری با شمر و عمر سعد فراهم بود زمینه اختیار خیر و انتخاب سعادت شهادت فراهم نبود. کسیکه در چنان ورطهای مخیر بین مرگ و حیات میشود خود را ناچار باختیار حیات میبیند اما این حالت او را مسلوب الاختیار نمینماید لذا توانست باختیار جانب خیر و سعادت و شهادت را اختیار کند و در لشگر عمر سعد آن کسانی که مثل حرّ، بزرگی گناه مقابله با امام و ولی الله را میدانستند، مجبور بر ادامه همکاری با ابن زیاد نبودند و به اختیار دنیا را بر آخرت و شقاوت را بر سعادت برگزیدند.
حاصل این است که شرایط هر طور باشد مساعد یا مخالف موجب سلب اختیار نمیشود:
*إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا[1]*
و:
*فَمَن شَاءَ فَلْیُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْیَکْفُرْ[2]*.
[1] سورهانسان، آیه
[2] سوره کهف، آیه
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت