در جنگ خندق که مدینه در محاصره قرار داشت، هر کس به اندازهی توان خود از جنگ پشتیبانی میکرد، حضرت زهرا(س) نیز نان میپخت و بخشی از نیازمندیهای مجاهدان سنگرنشین را تأمین میفرمود.
در یکی از روزها که برای فرزندان خویش نان تازه آماده کرده بود، نتوانست بدون پدر از آن استفاده نماید، به خط مقدّم جبهه، نزد پدر رفت و فرمود:
قالت فاطِمَة(س): قُرْصَاً خَبَزْتُهُ وَ لَمْ تُطِبْ نَفْسی، حَتّی أَتَیْتُکَ بِهذِهِ الْکِسْرَةِ.
قرص نانی که میبینید برای غذای فرزندانم آماده کردم، اما دلم آرام نگرفت ناچار آن را «در خط مقدم جبهه» خدمت شما آوردم.
پیامبر(ص) فرمود: «این اولین غذایی است که پس از سه روز، پدرت بر دهان میگذارد.»[۱]
حضرت زهرا(س) از نظر ارزشی، فلسفهی جهاد را بگونهی شایستهای معرفی میفرماید و خود در پشت جبهه با پختن نان و کمک رساندن به پدر و همسر، در عمل نیز به جهاد میاندیشید که نسبت به ارزش جهاد در راه خدا فرمود:
قالت: اِمامَتَنا اَمصاناً لِلْفُرقَةِ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلاِسْلام.
امامت و رهبری ما عترت پیامبر(ص) عامل ایمنی و نجات از تفرقه و جدایی است، و جهاد در راه خدا مایهی عزت و جاودانگی اسلام است.[۲]
مردی نابینا پس از اجازه گرفتن، وارد منزل امام علی(ع) شد.
پیامبر(ص) مشاهده فرمود که حضرت زهرا(س) برخاست، فرمود: دخترم! این مرد نابیناست. پاسخ داد:
قالت فاطمة(س): اِنْ لَمْ یَکُنْ یَرانی فَاِنّی أَرآهُ وَ هُوَ یَشُمُّ الرَّیحَ.
پدر، اگر او مرا نمیبیند، من او را مینگرم! اگر چه او نمیبیند اما بوی زن را استشمام میکند!
رسول خدا پس از شنیدن سخنان دخترش فرمود: «شهادت میدهم که تو پارهی تن من هستی.»[۳]
رسول گرامی اسلام، درب خانه فاطمه(س) را کوبید و فرمود: «اَلسَّلامُ عَلَیْکُمْ أ أَدْخُلُ؟»
پاسخ شنید:
قالت: عَلَیْکَ السَّلامُ یا رَسُولَ اللهِ أُدْخُلْ یا رَسُولَ اللهِ.
سلام بر تو ای فرستادهی خدا، داخل شوید ای رسول خدا.
پیامبر(ص) فرمود: «أَدْخُلُ وَ مَنْ مَعِی؟؛ آیا داخل شوم با کسی که همراه من است؟»
فاطمه(س) فرمود:
یا رَسُولَ اللهِ لَیْسَ عَلَیَّ قِناعٌ.
اگر نامحرمی با شماست، وارد نشوید که چادر بر سر ندارم.
کمی بعد، چادر به سر کرد و فرمود: «داخل شوید.»
رسول خدا دوباره سلام کرد و فرمود: «با کسی که همراه من است؟»
پاسخ داد:
عَلَیْکَ السَّلامُ یا رَسُولَ اللهِ أُدْخُلْ وَ مَنْ مَعَکَ.
سلام بر تو ای فرستادهی خدا، داخل شوید با کسی که همراه شماست.[۴]
اسماء بنت عُمَیس، نقل میکند:
روزهای آخر زندگانی حضرت(س) با او بودم، روزی مرا به یاد کیفیت حمل جنازه توسط مردم انداخت، و ابراز نگرانی فرمود: که چرا جنازهی زن را روی تختهی میگذارند و بالای دست مردان حمل میکنند؟!
قالت: اِنّی قَدِ اسْتَقْبَحْتُ ما یُصْنَعُ بِالنِّساءِ، اَنَّهُ یُطْرَحُ عَلی الامَرأَةِ الثَّوْبُ فًّیَصِفُها لِمَنْ رَأی، فَلا تَحْمِلینی عَلی سَریرٍ ظاهِرٍ، أُسْتُرینی سَتَرَکِ اللهُ مِنَ النّارِ.
حضرت زهرا(س) فرمود: من بسیار زشت میدانم که (جنازهی) زنان را پس از مرگ بر روی تابوت سر باز گذاشته و بر روی آن پارچهای افکنند، که حجم بدن را برای بینندگان نمایش میدهد. مرا بر روی تابوت آنچنانی نگذار و بدن مرا بپوشان که خدا تو را از آتش جهنم باز دارد.[۵]
اسماء بنت عمیس میگوید: وقتی نگرانی حضرت زهرا(س) را دیدم که به امام علی(ع) فرمود:
اُوصیکَ یَابْنَ عَمٍّ اَنْ تَتَّخِذَلی نَعْشاً فَقَدْ رَأَیْتُ الْمَلائِکَةَ صَوَّرُوا صُورَتَهُ.
وصیت میکنم به شما ای پسر عمو! که برای من تابوتی درست کنید، همانگونه که ملائکه شکل آن را به من نشان دادهاند.
خدمت آن حضرت توضیح دادم: «در سرزمین حبشه، تابوتی برای حمل جنازه درست میکنند که بدن میّت را میپوشاند و سپس به وسیله چوبهای تر و شاخههای نازك درخت، شکل و قیافهی آن را ترسیم کردم.»
حضرت زهرا(س) خوشحال شده فرمود:
اِصْنَعی لی مِثْلاهُ أُسْتُرِینی سَتَرَکِ اللهُ مِنَ النّارِ.
برای من تابوتی مثل آن درست کن و مرا با آن بپوشان، خدا تو را از آتش دوزخ حفظ نماید.[۶]
[۱]. بحارالانوار، ج 20، ص 245 حدیث 10 و احقاقالحق، ج 10، ص 285.
[۲]. مدارک و اسناد آن با حدیث 57 مشترک است، مراجعه کنید.
[۳]. مناقب، ص 380، حدیث 428 و بحارالانوار، ج 43، ص 91 و ج 101، ص 38.
[۴]. مستدرکالوسائل، ج 14، ص 282 و بحارالانوار، ج 2، ص 379 و ج 43، ص 62، باب 3.
[۵]. کشفالغمه، ج 2، ص 67 و ذخائرالعقبی، ص 53.
[۶]. کشفالغمه، ج 2، ص 67 و ذخائرالعقبی، ص 53.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد دشتی