کد مطلب: ۵۸۸۲
تعداد بازدید: ۹۲۳
تاریخ انتشار : ۰۲ آبان ۱۴۰۱ - ۰۹:۰۲
شرح خطبه قاصعه | ۲۹
در عبارات نورانى قبل و بعد این جمله، سخن از همدلى و یگانگى به میان آمده كه قطعاً بدون در نظر گرفتن چنین شیرازه‌اى گرانسنگ تحقق نخواهد یافت. این رهبرى الاهى است كه به لحاظ ریشه داشتن در قلوب آحاد اهل ایمان، محورى مقتدر و ارزشمند براى هم‌صدایى و همسویى دین‌باوران خواهد شد.

شرح بزرگترین خطبه نهج البلاغه در نکوهش متکبّران و فخرفروشان| ۲۹
 
نقش رهبرى الاهى


أَلاَ وَإِنَّكُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ[1] أَیْدِیَكُمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَةِ وَثَلَمْتُمْ[2] حِصْنَ اللهِ الْمَضْرُوبَ عَلَیْكُمْ بِأَحْكَامِ الْجَاهِلِیَّةِ، فَإِنَّ اللهَ سُبْحَانَهُ قَدِ امْتَنَّ[3] عَلَى جَمَاعَةِ هَذِهِ الْأُمَّةِ فِیمَا عَقَدَ بَیْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هَذِهِ الْأُلْفَةِ، الَّتِی یَنْتَقِلُونَ فِی ظِلِّهَا وَیَأْوُونَ إِلَى كَنَفِهَا بِنِعْمَةٍ لاَ یَعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ الْمَخْلُوقِینَ لَهَا قِیمَةً، لِأنَّهَا أَرْجَحُ مِنْ كُلِّ ثَمَنٍ وَأَجَلُّ مِنْ كُلِّ خَطَرٍ؛[4]

آگاه باشید شما از (تمسك به) ریسمان فرمانبردارى (امام منصوب از سوى خداى تعالى) دست شسته، و با (روى آوردن به) رسوم و آداب جاهلیت، دژ مستحكم و استوارى را كه خداوند برایتان برپا نموده بود، دچار رخنه و آسیب كردید. خداوند سبحان بر مجموعه این امت، نعمتِ «محكم نمودن پیوند صفا و صمیمیت» (و ایجاد همدلى و درك متقابل) را ارزانى داشت. پدیده‌ی گهربارى كه در سایه‌سار آن به رفت و شد پرداخته و به بال گسترده‌ی آن پناه مى‌آورند. نعمتى (پرارج) كه هیچ یك از آفریده‌هاى حق‌تعالى را توانِ سنجش قدر و قیمت آن نیست‌؛ چرا كه از هر كالاى ارزنده‌اى والاتر و از هر متاع ارزشمندى ارجمندتر است.
به پیامد اسف‌بار «تكبر و خودپسندى»، و تأثیر مخرّب و ویرانگر آن بر «الفت و صمیمیت» در اقوام مختلف اشاره شد. اكنون در پى یافتن پاسخ این پرسش هستیم كه محورى‌ترین امر براى حفظ وحدت و انسجام، كدام است؟
مقتداى تقواپیشگان(ع) در این میان بر نقش اطاعت از رهبران الاهى تأكید فرموده و علت اساسى درماندگى مردم را فاصله گرفتن از فرمان‌فرمایان معصوم دانستند‌؛ چنان‌كه در كلام خاتم پیامبران(ص) نیز، حفظ نظام اسلام بر چنین اطاعتى موكول شده است:
اسْمَعوُا وَأَطیعُوا لِمَنْ وَلاّهُ اللهُ فَاِنَّهُ نِظامُ الإسْلامِ‌؛[5]

از آن كس كه خداوند زمام امر به وى سپرده اطاعت كنید و حرف‌شنوى داشته باشید‌؛ چرا كه این (رابطه فرماندهى و فرمانبرى) شیرازه و اساس نظام است (و بدون آن همه‌ی امور از هم گسسته خواهد شد).
در اینجا نیز، حضرت امیرالمؤمنین(ع) این نفس نفیس مصطفى(ص)،[6] راه نجات را گردن نهادن به فرمان مطاعِ[7] بزرگ پیشوایان معصومى دانستند كه سخنشان سخن خداست. و به طور قطع ثمره‌ی چنین پذیرش و اطاعتى، حیات واقعى و قدم نهادن به عرصه‌ی انسانیت و آزادگى است:
یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا للهِ وَلِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما یُحْیِیكُمْ‌...‌؛[8]

اى اهل ایمان! آن‌گاه كه خدا و رسول(ص) شما را به سوى آنچه شما را زنده مى‌كند فرا مى‌خوانند، پاسخ مثبت دهید (و گوش به فرمان حیات‌بخش آنان بدهید).
بنابراین هرگونه الفت و اتحاد، باید بر چنین اساس استوارى بنا شود و در غیر این صورت، زوال‌پذیر و محكوم به شكست خواهد بود:
إِذْ تَبَرَّأَ الَّذِینَ اتُّبِعُوا مِنَ الَّذِینَ اتَّبَعُوا وَرَأَوُا الْعَذابَ وَتَقَطَّعَتْ بِهِمُ الْأْسْبابُ‌؛[9]

هنگامى كه پیروان از پیروى‌شدگان بیزارى جسته و عذاب را (بالعیان) دیدند و همه‌ی درب‌ها به روى آنها بسته شد (و كاملاً بیچاره گشتند).[10]
در عبارات نورانى قبل و بعد این جمله، سخن از همدلى و یگانگى به میان آمده كه قطعاً بدون در نظر گرفتن چنین شیرازه‌اى گرانسنگ تحقق نخواهد یافت. این رهبرى الاهى است كه به لحاظ ریشه داشتن در قلوب آحاد اهل ایمان، محورى مقتدر و ارزشمند براى هم‌صدایى و همسویى دین‌باوران خواهد شد.


نعمت امنیّت


از دست‌آوردهاى مهم الفت اجتماعى كه در پرتو پرهیز از هرگونه خودبرتربینى حاصل مى‌شود، نعمت «امنیت» است كه در این فراز از كلام امام(ع) به آن اشاره شده.
نعمت‌هاى الاهى به الطاف حق‌تعالى در ابعاد مادى ختم نمى‌شود‌؛ ما از اداى شكر این دسته از نعمت‌هاى خداوند هم بر نمى‌آییم‌؛ ولى اهمیت نعمت‌هاى فوق مادى، به مراتب افزون‌تر است و عظمت بعضى از آنها به آن پایه است كه از پیامبر مكرّم اسلام(ص) نقل شده:
نِعْمَتانِ مَكْفُورَتانِ: الاْمَنُ وَالْعافِیةُ‌؛[11]

دو نعمت مورد قدرناشناسى است: امنیت و عافیت.

متأسفانه این نعمت ـ همچون دیگر الطاف خداوند ـ براى بسیارى از ما عادى شده و به خوبى توجه به ارزش والاى آن نداریم. و خداى ناكرده اگر مختصر نقصانى در بعض آنها پدید آید، تا حدّى ارزش آن را درك خواهیم كرد.
خداى تعالى در قرآن كریم پس از صدور فرمان «تلاش در مسیر یكپارچگى و همنوایى با محوریّت حبل‌الله» دوران گذشته و خاطره‌ی بسیار تلخ دشمنى‌ها، و آن‌گاه تبدیل آن به صفا و برادرى را یادآور شده و فرموده است:
وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ[12] جَمِیعاً وَلا تَفَرَّقُوا وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللهِ عَلَیْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْواناً وَكُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْها كَذلِكَ یُبَیِّنُ اللهُ لَكُمْ آیاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ‌؛[13]

همه با هم به ریسمان الاهى چنگ بزنید و از تفرقه و جدایى بپرهیزید. و به یاد نعمتى كه خدا ارزانى‌تان فرموده باشید (و به یاد آورید) آن هنگامى كه با یكدیگر دشمنى داشتید و خداوند دل‌هاى شما را به یك سوى گرد آورد و در سایه‌ی نعمت او برادر گشتید. (همچنین شما) در لبه‌ی پرتگاه آتش (در معرض سقوط به قعر جهنم) بودید و (این) خداوند (بود كه) از آن (خطر هولناك) نجاتتان بخشید. این چنین خداوند آیات خود را (به وضوح) بیان مى‌فرماید، باشد كه شما پذیراى هدایت الاهى گردید».
در جاى دیگر ناتوانى پیشین و وحشت آنها را با آسودگى خاطر و رفاه كنونى‌شان مقایسه كرده و مى‌فرماید:
وَاذْكُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلِیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأْرْضِ تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَكُمُ[14] النّاسُ فَآواكُمْ وَأَیَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ وَرَزَقَكُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ‌؛[15]

به یاد آورید آن هنگام كه عده‌اى اندك و تحت ستم[16] در روى زمین بودید، به نحوى كه (هر لحظه) ترس آن داشتید كه مردمانِ (بى‌دین) شما را (كه چادرنشینانى خانه بدوش و بى‌پناه بودید، همچون باز شكارى كه گنجشك ناتوانى را ناگهان از زمین برمى‌دارد)، بربایند. پس خداوند پناهتان داد و به یارى خود كمكتان نمود و از (چیزهاى) پاكیزه روزى‌تان داده باشد كه شما نیز سپاسگزارى نمایید (و از این نعمت فقط در مسیر رضاى او بهره بگیرید).


هشدار


امام(ع) همدلى به دست آمده از «ایمان آحاد مردم تحت رهبرى رهبر الاهى» را به دژ مستحكمى تشبیه فرمودند كه برج و باروى آن، و كنترل تردد افراد از در قلعه، تا آن هنگام معقول به نظر مى‌رسد كه دیوارهاى آن پاى برجا باشد‌؛ ولى اگر هر قسمت از حصار اطراف قلعه دچار رخنه و آسیب شود‌؛ زیر نظر گرفتن مدخل آن سودى نخواهد داشت‌؛ چرا كه دشمن از همان نقاط ضعف بهره برده و به درون نفوذ خواهد كرد.
آه سوزان اولین مظلوم عالم همین است كه شما از فرمان حجت خدا سر بر تافته و با روى آوردن به فرهنگ و آداب و رسومِ عصرِ نابخردى و جهل، دژِ سخت بنیانِ «الفت و صمیمیت اجتماعِ» خود را كه موهبتى الاهى بوده‌؛ دچار ضعف و سستى كرده‌اید. در این شرایط نگهبانىِ دیده‌بانان و زیر نظر داشتن درهاى ورودى، همچون پوسته‌ی میوه‌اى است كه از درون تهى است و فقط ظاهرى عوام‌فریب از آن باقى مانده. دم زدنِ شما از دین، و تظاهرتان به دین‌گرایى نیز، با توجه به فقدان محور یاد شده، سخنى بى‌مغز و ادعایى بى‌محتوا خواهد بود.
این صراحت لهجه‌ی برگرفته از كلام خداى تعالى[17] در بخش‌هاى دیگرى از سخنان آن بزرگوار به چشم مى‌خورد. براى مثال هنگام رسیدن خبر ورود لشكریان «انبار» براى كمك به معاویه، سپاه خویش را به لحاظ جهاد نكردن با این دشمن خدا مخاطب قرار داده و فرمودند:
...یَا أَشْبَاهَ الرِّجَالِ وَلاَ رِجَالَ، حُلُومُ[18] الْأَطْفَالِ، وَعُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ! لَوَدِدْتُ أَنِّی لَمْ أَرَكُمْ وَلَمْ أَعْرِفْكُمْ مَعْرِفَةً وَاللهِ جَرَّتْ نَدَماً وَأَعْقَبَتْ سَدَماً![19] قَاتَلَكُمُ اللهُ لَقَدْ مَلْأتُمْ قَلْبِی قَیْحاً وَشَحَنْتُمْ صَدْرِی غَیْظاً[20]...؛[21]

اى نامردهاى مردنما، كه عقل و درك شما، همچون بچه‌ها و زنان حجله‌نشین است، اى كاش شما را نمى‌دیدم و نمى‌شناختم، به خدا سوگند! حاصل شناختن شما پشیمانى و غم و اندوه است. خدا مرگتان بدهد، دلم را چركین نموده و سینه‌ام را پر از خشم نمودید.
وَاعْلَمُوا أَنَّكُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَةِ أَعْرَاباً[22] وَبَعْدَ الْمُوَالاَةِ أَحْزَاباً مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الْإسْلاَمِ إِلاَّ بِاسْمِهِ، وَلاَ تَعْرِفُونَ مِنَ الْإیمَانِ إِلاَّ رَسْمَهُ‌؛[23]

و بدانید كه شما پس از هجرت بادیه‌نشین گشتید، و بعد از دوستى (و الفت اجتماعى) گروه گروه شدید، از ارتباط و وابستگى شما به اسلام جز نامى باقى نمانده است و از ایمان جز اثرى نمى‌شناسید، (و جز نمادى از آن برایتان باقى نمانده است).
امام(ع) روى آوردن آنها به فرهنگ جاهلیت و كناره گرفتن از «روحیه‌ی صمیمیت برگرفته از تعالیم آسمانى» را به وضعیت بادیه‌نشینانى تشبیه كرده كه پس از مدتى زندگى شهرى، دوباره به همان وضعیت اولیه باز گردند. حضرت فرمودند شما پس از پشت سر گذاشتن دوران سیاه جهالت و توحش و بهره‌ورى از نسیم حیات‌بخش معارف الاهى و تنفس در فضاى دلگشاى محبّت و انس، به سبب خودستایى در دامان تباهى‌هاى گذشته در‌غلطیدید و آن‌گاه براى حفظ منافع خود، فقط به پوسته‌اى از اسلام آویزان شدید و براى شناخت حقایق والاى دین و سیراب شدن از زلال گواراى آب حیات، كمترین تلاشى نكردید.
آرى آویختن آن روز آنان به پوسته‌ی بى‌مغز دین و سپر قرار دادن نام مقدس اسلام و تظاهر دروغین‌شان به دین‌باورى، همچنان استمرار یافت. امروز نیز، پویندگان راه آنها در تلاشند كه با پوشش مصلحتى اسلام، اهداف شیطانى خود را تعقیب كنند از آنجا كه نهج‌البلاغه همچون صاحبش همیشه زنده و فریادگر است، باید هشدار پدرانه‌ی پیشواى اهل تقوا و یقین(ع) را همچنان نصب‌العین قرار داد و با بهره‌ورى از انوار این مشكوة پر فروغ، از ظلمتكده‌ی پر‌پیچ و خم دنیا به سلامت عبور كنیم. باید با بصیرتى كه به لطف خدا از این رهگذر به دست مى‌آوریم، معیارى مطمئن براى سنجش حق از باطل برگزینیم‌؛ چرا كه بنا بر آنچه شیعه و غیر شیعه نقل كرده‌اند، وجود مبارك حضرت امیرالمؤمنین(ع) تنها میزان شناخت حق از باطل هستند.[24] اقتباس از این منبع نور، چنین نیروى ارجمندى را در پویندگان راه حضرت به ارمغان خواهد آورد.
اخیراً زمزمه‌هاى ناموزونى در مورد برداشت از احكام نورانى قرآن به گوش مى‌رسد. گاهى حكم صریح قرآن كریم درباره دو برابر بودن سهم ارث مرد نسبت به زن زیركانه زیر سؤال مى‌رود و گفته مى‌شود: «لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأْنْثَیَیْنِ»[25] كلام خدا هست‌؛ ولى در شرایط خاصى بوده و تاریخ مصرف آن پایان یافته است. و گاهى با اذعان به حقانیت آیه «وَالسّارِقُ وَالسّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُما»[26] با حربه‌ی لزوم رعایت مصلحت هر زمان، درصدد محصور كردن حكم بریدن دست دزد به دورانى خاص و سپس از بین بردن آن هستند. و همین طور دیگر احكام و معارف. گویى اینان این آیه كریمه را ندیده‌اند:
وَلا تَقُولُوا لِما تَصِفُ أَلْسِنَتُكُمُ الْكَذِبَ هذا حَلالٌ وَهذا حَرامٌ لِتَفْتَرُوا عَلَى اللهِ الْكَذِبَ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَى اللهِ الْكَذِبَ لا یُفْلِحُونَ * مَتاعٌ قَلِیلٌ وَلَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ‌؛[27]

بر اساس آنچه به دروغ به زبان‌هاى خود توصیف مى‌كنید، نگویید این حلال است و این حرام‌؛ چرا كه این دروغ بستن به خداست (و) كسانى كه به خدا دروغ ببندند، روى رستگارى را نخواهند دید (و تنها مدتى كوتاه و گذرا از) كالاى اندك (دنیا استفاده كنند‌؛ ولى) براى آنها عذابى دردناك خواهد بود.
و یا نشنیده‌اند فریاد احادیث متواترى را كه مى‌فرماید:
حَلالُ مُحمَّدٍ(ص) حَلالٌ إلى یَوْمَ القِیامَةِ وَحَرامُهُ حَرامٌ إلى یَومِ القِیامَةِ‌؛[28]

آنچه حضرت محمد(ص) حلال دانسته‌اند، تا قیامت حلال خواهد بود و حرام آن حضرت هم، تا آن روز محكوم به حرمت خواهد بود (و كسى را حق دخالت در حلال و حرام الاهى نمى‌باشد).
این امور بازى كردن با دین است، و بازى بس خطرناكى است‌؛ چرا كه موضع‌گیرى در برابر آنان كه آشكارا به ستیز با راه خدا برمى‌آیند و صریحاً دین‌ناباورى خود را ابراز مى‌دارند، روشن است‌؛ ولى كسانى كه از درون جامعه‌ی اسلامى و به نام نجات دین از واپس‌گرایى، اساس آن را مورد تهاجم قرار مى‌دهند، براى همگان قابل شناسایى نیستند و سبب گمراهى افراد زیادى خواهند شد. اگر بنا باشد معارف دین هر روز بر اساس سلیقه‌هاى مختلف دستخوش دگرگونى شود، چیزى باقى نخواهد ماند[29] و به حق باید گفت: «فَعَلَى الإسْلامِ السَّلام»‌؛[30] چرا كه اولاً محدوده‌ی دید ما، منحصر به بخش بسیار ناچیزى از جهان ماده است و گذشته از بى‌خبرى از جهان ماوراى ماده و قوانین حاكم بر آن، و چگونگى تأثیر افعال و كردار این عالم در سرنوشت جاودانى، یافته‌هاى پر هیاهوى ما از همین عالم خاكى نیز ـ على‌رغم ادعاهاى فراوان ـ در برابر آنچه خداى‌تعالى در این جهان آفریده است نزدیك صفر است‌؛ از این رو همان گونه كه نمى‌توان دست‌آوردهاى دانش امروز بشرى را با صد سال پیش مقایسه كرد، طبعاً مردمِ صد سالِ بعد نیز حاضر نیستند سطح دانش خود را با دانسته‌هاى امروز ما قیاس كنند، و همان گونه كه امروز با روشن شدن افق‌هاى تازه‌ی علمى، بطلان یا دست كم نقص بسیارى از امور قطعى آن دوران واضح شده، همین سرنوشت در انتظار ادعاهاى اندیشمندانه دانشوران این نسل نیز هست.
بنابراین، مصلحت بشر در همیشه‌ی تاریخ یك مطلب بیش نیست، و آن «ارتباط با خالق هستى از طریق بندگان برگزیده‌ی او» و كسب معارف بسیار بلندى است كه از زلال پاك و گواراى وحى سرچشمه مى‌گیرد. در این صورت، ضمن پیشگیرى از بیمارى خطرناك تكبر و خودبرتربینى، انسان با نشاط و بالندگى فوق‌العاده‌اى كه در پرتو ایمان راستین به پدید آورنده‌ی هستى دریافت كرده، در بسترى مناسب براى كسب درجات بالاتر قرار خواهد گرفت.


خودآزمایی


1- محورى‌ترین امر براى حفظ وحدت و انسجام، كدام است؟
2- در چه صورتی الفت و اتحاد، زوال‌پذیر و محكوم به شكست خواهد بود؟
3- دو نعمت که مورد قدرناشناسى است را نام ببرید.

 

پی نوشت ها

 

[1]. نَفضَ ینفُضُ، در مورد تكان دادن چیزى براى از بین بردن غبار و امثال آن به كار مى‌رود. لسان العرب، ج 14، ص 239.
البته بر هم زدن دست‌ها به این منظور، حاكى از پایان كار است و در اینجا مقصود، بیان بى‌توجهى آنان به فرمان مطاع حجت خدا(ع) و پیمان‌شكنى‌هایى است كه در خطبه شقشقیه (خطبه سوم) مشروحاً بیان شده است.
[2]. ثلمة، خلل و رخنه را گویند (مقاییس اللغه، ج 1، ص 384)، نظیر حدیث معروف: «اذا مات العالم ثُلِمَ (به صیغه مجهول) فی الاسلام ثلمة لا یسدّها شىء...». بحارالانوار، ج 2، ص 43. به نقل از محاسن برقى‌؛ نظیر بحارالانوار، ج 2، ص 17 و 44‌؛ ج 1، ص 22 و ج 82، ص 171 و 177.
[3]. مَنّ، در اصلِ لغت، احسان به فردى را گویند كه انتظار پاداش از وى نباشد: «الإحسانُ الذی تمنّ على من لا یَسْتَثِیبُهُ والمِنَّة، الاسم. والله المنّان علینا‌...». العین، ج 8، ص 374.
[4]. خَطَر: بلندى مقام و شرافت، خطِر: كسى یا چیزى كه داراى چنین مقامى باشد. همان، ص 187.
[5]. بحارالانوار، ج 23، ص 298، حدیث 43، به نقل از امالى مرحوم مفید، مجلس دوّم، حدیث دوّم، ص 14.
البته این حكم عقلى، در احادیث فراوانى مورد تأكید واقع شده است براى مثال یكى از ابوابى كه در این زمینه مى‌توان اشاره كرد، باب 17 «كتاب‌الامامة» بحارالانوار است (ج 23، ص 283 ـ 304)، كه مشتمل بر 65 حدیث از منابع متعدد مى‌باشد. توجه به حدیث مفصل و زیبایى كه از حضرت امام رضا(ع) نقل شده نیز، رهگشاست. حضرت در پاسخ این پرسش كه «چرا اطاعت اولى‌الامر واجب است»، علت‌هاى متعدد ذكر فرمودند‌؛ از آن جمله: حفظ چارچوبه‌ی دین و جلوگیرى از تعدّى و تجاوز هواپرستان، حراست از كیان مذهب و دفع بدعتِ دنیاپرستان و... .‌؛ (عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 99 ـ 121). مرحوم علامه مجلسى در ج 6، ص 58 ـ 85 تمام آن و در ج 23، ص 32 بخشى از آن را نقل فرموده است.
[6]. اشاره به آیه مباهله (آل عمران، 61): «‌...أنفُسَنا وَأَنْفُسَكُم...». است.
[7]. «وَما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاّ لِیُطاعَ بِإِذْنِ اللهِ...». نساء (4)، 64.
[8]. انفال (8)، 24.
[9]. بقره (2)، 166.
[10]. نظیر: احزاب (33)، 67 و 68‌؛ سبأ (34)، 32 و 33‌؛ اعراف (7)، 38 و 39‌؛ ابراهیم (14)، 22 و... .
[11]. بحارالانوار، ج 81، ص 170، حدیث اول، به نقل از: خصال، باب الإثنین، حدیث 5.
مرحوم مجلسى در توضیح فرموده‌اند: مكفورتان، به معناى پوشیده بودن از مردم است یا به جهت قدر نشناختن، یا شكر آن را به جاى نیاوردن به سبب غفلت از عظمت آن. البته در برخى روایات به جاى امنیت، از «فراغ» یاد شده كه ظاهراً اعم از امنیت است. ر.ك: ج 66، ص 315‌؛ ج 77، ص 77 و 170 و ج 81، ص 171.
[12]. امام محمد باقر(ع): «آلُ محمّد(ع) هُمْ حَبْلُ اللهِ الّذی أَمَرَ بالإِعْتِصامِ بِهِ فَقالَ: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً وَلا تَفَرَّقُوا‌؛ حبل الله (ریسمان الاهى)، در واقع همان خاندان حضرت محمد(ص) هستند. (خاندان پاكى) كه خداوند به تمسك و روى‌آورى به سوى ایشان امر كرده و فرموده است: همه با هم به ریسمان الاهى چنگ بزنید و دچار تشتّت و تفرقه نگردید». نور‌الثقلین، ج 1، ص 448، حدیث 304، به نقل از تفسیر عیاشى، ج 1، ص 194، حدیث 123. امام صادق(ع): «نَحنُ الحبل‌؛ مراد (خداوند) از ریسمان الاهى ما هستیم». نور‌الثقلین، ج 1، ص 441 و 448، حدیث 305، به نقل از امالى مرحوم شیخ طوسى، ص 272، مجلس 10، حدیث 510».
[13]. آل عمران (3)، 103.
[14]. تخطّف، (از ماده خطف)، به معناى «گرفتن به سرعت» است. مجمع البیان، ج 3 و 4، ص 822.
[15]. انفال (8)، 26.
[16]. مراد از استضعاف، به ضعف كشیده شدنِ افرادى به دست گردنكشان، یا ضعیف شمردن و تحقیر آنهاست. در هر صورت تحت ستم بودن، لازمه آن است.
[17]. این حقیقت در آیات فراوانى از قرآن كریم مشهود است‌؛ مثلاً در آیه تبلیغ (مائده، 67) خداوند براى تأكید در مورد رساندن پیام ولایت حضرت امیرالمؤمنین(ع) در اواخر دوران 23 ساله پیامبرى پیغمبراكرم(ص)، همه رنج و زحمت طولانى حضرت را در گرو ابلاغ این پیام دانسته و فرمود: «وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ». خاتم پیامبران(ص) به بهترین وجه انجام وظیفه مى‌كرد‌؛ ولى از باب متوجه ساختن همگان به اهمیت امر ولایت، این‌گونه با صراحت سخن به میان آمد‌؛ چنان كه چنین نكته لطیفى در مورد یكتاپرستى، در آیاتى مثل 65 زمر دیده مى‌شود «وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْكَ وَإِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِین». به موارد فراوان دیگر مى‌توان اشاره كرد‌؛ ولى از توجه به یك نكته زیبا از مقایسه این دو آیه كریمه، نباید غفلت كرد، و آن اینكه شرك، سبب نابودى اعمال گذشته است، نرساندن پیام ولایت نیز زحمات گذشته را بر باد مى‌دهد. و از آنجا كه برترین معصوم نظام خلقت(ص) هرگز چنین نخواهند كرد، براى همه امّت در یك جهت بودن توحید و ولایت امیرالمؤمنین(ع) ثابت مى‌شود.
به عبارت دیگر، سخن در «توحید» خلاصه مى‌گردد، و گردن ننهادن به ولایت و فرمانفرمایى حجت خدا، نپذیرفتن ولایت خدا و منافى با توحید است. چنان كه از مولایمان حضرت ابوالحسن الرضا(ع) در حدیث معروف و زیباى سلسلة الذهب از خداى متعال نقل شده است: «لا إلهَ إلاَّ اللهُ حِصْنی، فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی أمِنَ (مِنْ) عَذابی‌؛ كلمه توحید (لا اله الا الله) دژ و قلعه (مستحكم) من است‌؛ پس هركه در قلعه من وارد شود از عذاب من ایمن است.» آن‌گاه افزودند: «بِشُرُوطِها وَ أَنَا مِنْ شُروطِها‌؛ (منتها) با شرایط آن، و (از جمله) من از آن شرایط هستم.» یعنى ادعاى پذیرش خداى یگانه و سر باز زدن از سخن حجت او، دروغى بیش نیست‌؛ بحارالانوار، ج 49، ص 123، از امالى شیخ طوسى، ج 3، ص 7، از ثواب الاعمال، معانى الاخبار، عیون و التوحید مرحوم شیخ صدوق.
[18]. «الحِلم: العقل و التؤدة»، (مجمع البحرین، ج 6، ص 49)‌؛ «الحلم: الاناة والعقل...»،. (لسان العرب، ج 3، ص 304). بنابراین عبارت حلوم الاطفال، حاكى از همسنگى میزان عقل و آینده‌نگرى آنها با كودكان است كه درك صحیح و مقبولى از حال و آینده ندارند.
[19]. «السَّدَم بالتحریك: النَّدَمُ والحزن». لسان العرب، ج 6، ص 219.
[20]. در تفاوت غضب و غیظ گفته‌اند: غضب مقابل «رضا»ست و تصمیم بر عقوبت كسى است كه استحقاق آن را دارد‌؛ ولى غیظ، به حالت هیجان طبع گویند. فروق اللغات، ص 182، شماره 219.
[21]. نهج‌البلاغه، خطبه 27.
[22]. اعرابى، به معناى بادیه‌نشین و جمع آن «اعراب» است و اعاریب نیز، جمع اعراب‌؛ چنان كه «عرب»، جمع «عربى» است‌؛ مثل یهود و مجوس براى یهودى و مجوسى. لسان‌العرب، ج 9، ص 113.

[23]. رسم: اثر، مجمع البحرین، ج 6، ص 72.
[24]. در منابع شیعه، فراوان دیده مى‌شود‌؛ مانند حدیثى كه از پیامبر اكرم(ص) در مورد حضرت امیرالمؤمنین(ع) نقل شده: «هذا اول من آمن بی واول من صدقنی وهو الصدیق الاكبر وهو الفاروق الاكبر الذی یفرق بین الحق والباطل وهو یعسوب المؤمنین وضیاء فی ظلمة الضلال»، بحارالانوار، ج 38، ص 215، حدیث 20‌؛ همچنین ر.ك: ج 22، ص 424‌؛ ج 38، ص 127، 212، 213، 214 و 230.
براى نمونه در منابع عامه مى‌توان به برخى از 184 حدیثى كه هندى در كتاب معروف كنز العمال، ج 11، ص 598 ـ 628 با استناد به منابع متعدد، از پیامبر اكرم(ص) نقل كرده، اشاره نمود‌؛ مانند:
الف) «ستكونُ بَعدی فِتْنَةٌ فَإذا كانَ ذلِكَ فَأَلْزِمُوا عَلِىَّ ابنَ اَبی طالبٍ فَإنَّهُ الفاروقُ بَیْنَ الْحَقِّ والباطل‌؛ به زودى پس از من آشوبى به‌پا خواهد شد‌؛ پس ملازم (حضرت) على بن ابى‌طالب(ع) باشید‌؛ چرا كه او معیار تشخیص حق از باطل است». شماره 32964‌؛
ب) «یا عمّارُ اِنْ رَاَیْتَ انَّ علیاً قَدْ سَلَكَ وادیاً وَسَلَكَ النّاسُ وادیاً غَیْرَهُ فَاسْلُكْ مَعَ عَلیٍّ وَدَعِ النّاسَ إنّهُ لَنْ یَدُلُّكَ عَلى رَدى ولَنْ یُخرجُكَ مِنَ الهُدى‌؛ اى عمار! اگر دیدى على(ع) راهى را براى پیمودن انتخاب فرمود و «مردم» راه دیگرى برگزیدند، تو با على(ع) همراه باش، و مردم را رها كن (و تابع آنها مباش) چراكه او (حضرت على(ع)) هرگز تو را به امرى ناصواب و پَست رهنمون نخواهد بود و از مسیر هدایت بیرونت نخواهد برد». شماره 32972‌؛
ج) «مَنْ فارقَ علیّاً فارَقَنی ومَنْ فارَقَنی فَقَدْ فارَقَ الله‌؛ هركه از على(ع) جدا شد، در واقع از من جدا شده و هركه از من فاصله گرفت، در حقیقت از خدا فاصله گرفته است». شماره 32974.
حدیث (الف) را خوارزمى نیز در مناقب آورده است. ص 104، حدیث 108.
[25]. نساء (4)، 11 و 176.
[26]. مائده (5)، 38.
[27]. نحل (16)، 116 و 117.
[28]. بحار الانوار، ج 89، ص 148‌؛ ج 11، ص 56‌؛ ج 16، ص 354‌؛ ج 47، ص 35‌؛ ج 68، ص 326‌؛ ج 93، ص 3 و... .
[29]. از امام سجاد(ع) نقل شده است: «إنّ دینَ الله لا یُصابُ بِالْعُقولِ النّاقِصَةِ وَالْآراءِ الباطِلَةِ والمَقاییسِ الفاسِدَةِ وَلا یُصابُ إلاّ بِالتَّسلیمِ، فَمَنْ سَلَّمَ لَنا سَلِمَ وَمَنِ اهْتَدى بِنا هُدِیَ‌...‌؛ همانا دین خدا با عقل‌هاى ناقص و دیدگاه‌هاى باطل و معیارهاى سنجش محكوم به تباهى، قابل دستیابى نیست و فقط با گردن نهادن (و دورى از تكبر) قابل نیل است. پس هركه ما (خاندان وحى) را پذیرفت و تسلیم شد، به سلامت خواهد بود و هركه به وسیله ما هدایت پذیرفت (به سرمنزل مقصود) راه خواهد یافت». بحارالانوار، ج 2، ص 303، حدیث 41، از كمال‌الدین.
همچنین گفت‌وگوهاى متعددى بین ائمه(ع) و محدثان عالى‌مقام در این باب قابل توجه است. براى نمونه مى‌توان به پرسش ابان بن تغلب در مورد دیه‌ی بریدن انگشت اشاره كرد. همان، ج 104، ص 405، حدیث 5، از محاسن برقى.
[30]. مقصود این است كه در چنین حالتى، اسلامى باقى نخواهد ماند. این جمله در احادیث نیز دیده مى‌شود‌؛ مثلاً از امام حسین(ع) در مورد عدم صلاحیت یزید چنین نقل شده: «وَعَلَى الْإسلامِ السَّلامُ إذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِراعٍ مِثلِ یَزِید‌؛ اگر امت اسلام به چوپان (و مدیرى) همچون یزید گرفتار آمد، باید با اسلام وداع كرد (و به تعبیر دیگر فاتحه اسلام را باید خواند‌؛ یعنى در حقیقت اسلامى باقى نخواهد ماند). بحارالانوار، ج 44، ص 336.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله محمد تقی مصباح یزدی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: