اصل مطلب مورد بحث اين بود كه ايمان كامل آن است كه انسان علاوه بر اظهار زبانی و باور قلبی، در مقام عمل نيز مطيع محض باشد و تسليم امر خدا و اوليای خدا، چنانكه میفرماید:
فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّى يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَيُسَلِّمُوا تَسْلِيماً؛[1]
به پروردگارت سوگند، آنها مؤمن نخواهند بود، مگر اینکه تو را در اختلافات خود به داوری بپذيرند و سپس در دل خود از داوری تو احساس ناراحتی نكنند و كاملاً تسليم باشند و همچنين میفرماید:
وَ ما كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى اللهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ...؛[2]
«هيچ مرد و زن باايمانی حقّ ندارند وقتی خدا و رسولش امری را لازم بدانند اختياری از خود داشته باشند و بر وفق خواستهی خویش عمل كنند؛ بلكه بايد تسليم اوامر خدا و رسول باشند، اگر چه بر خلاف ميلشان باشد».
النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ...؛[3]
«رسول خدا اولی به تصرّف دربارهی اهل ايمان از خودشان است».
وقتی از جانب خدا به رسول اكرم(ص) دستور داده شد كه زينب (دختر عمّهی خودش) را برای زیدبنحارثه تزویج کند، زیدبنحارثه بردهی آزاد شدهای بود و در نزد قوم عرب، بردههای آزاد شده افراد بیشخصیّت بودند و ارزش اجتماعی نداشتند؛ امّا زینب یک زن متشخّص از طایفهی بنیهاشم و دخترعمّهی پیغمبر اکرم(ص) بود و از نظر شؤون اجتماعی با هم متناسب نبودند. ولی رسول اكرم(ص) به امر خدا از زينب برای زید خواستگاری كرد. زينب از اين پيشنهاد تعجّب كرد و گفت: يا رسولالله، به من مهلت بدهيد تا دربارهی اين مطلب بينديشم، بعد خبر میدهم. در اين موقع آيه نازل شد كه:
وَ ما كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَة إِذا قَضَى اللهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبِيناً؛[4]
«هيچ زن و مرد با ايمانی حقّ ندارند در مقابل امر خدا و رسولش اظهار نظری كنند و از ميل و خواستهی خود تبعیّت كنند كه در اين صورت، گناه كرده و به گمراهی روشنی افتادهاند».
وقتی زينب از نزول آيه با خبر شد، گفت: بسيار خوب؛
اَمْرِی بِیَدِکَ یا رَسولَالله؛
اختيار من دست شماست؛ هر طوری كه بفرماييد تابعم. رسول خدا(ص) هم او را برای زیدبن حارثه تزويج كرد و بعداً ماجرايی پيش آمد كه او از زيد طلاق گرفت و رسول خدا(ص) به امر خدا با او ازدواج كرد و در واقع، اين پاداشی بود كه خداوند در مقابل خضوعی كه زينب از خود نشان داد و راضی شد طبق امر خدا با زيد ازدواج كند به آن زن باايمان داد و افتخار همسری رسول اکرم(ص) نصيبش شد.
حال، ما در اين زيارت، اهل بيت نبوّت(ع) را به عنوان "ابواب الايمان" میستاييم و آنها را درهای ورود به خانهی ايمان میشناسيم و بديهی است كه انسان اوّل بايد به عظمت و شرافت و جلالت خانهای پی ببرد و آنگاه دنبال در ورودی آن خانه بگردد. در آن صورت است كه عظمت و شرافت آن در را هم میشناسد و با اشتياق تمام به سوی او میرود. اينجا هم اوّل بايد ارزش ايمان را بشناسيم و سپس به ارزش ابوابالايمان پی ببريم و به سوی آنها بشتابيم تا به وسيلهی آنها به حيات ابدی كه محصول ايمان است نايل بشويم و ياللاسف كه ما آن چنان كه بايد به ارزش ايمان پی نبردهايم و طبعاً ابوابالايمان را نيز آن چنان كه بايد نمیشناسيم و در زيارتشان اكتفا به یک سلسله الفاظ و اعمال بیروح میکنیم و با كمال تأسّف بايد گفت، دين و ايمان از متن زندگی ما خارج شده و در حاشيه قرار گرفته است؛ يعنی زندگی ما حقّاً تحت سيطرهی دين نيست و دين حاكم بر زندگی ما نيست. گويی، اين حقيقت از ذهن ما بيرون رفته و جدّاً فراموشمان شده كه ما برای اين به دنيا آمدهايم كه احكام خدا و دستورهای آسمانی دين را در شؤون زندگی خويش به جريان بيندازيم، نه برای این که خانههای عالی بسازيم و سفرههای رنگين بگسترانيم و لباسهای فاخر بپوشيم و بر مركبهای رهوار سوار بشويم و ابداً به ياد خدا و آخرت نباشيم. بنابراين، ما چگونه میتوانيم از روی صدق و صفا دنبال ابوابالايمان و درهای احكام دين خدا بگرديم و بگوييم:
اَلسَّلامُ عَلَیْکُم یا اَبوابَ الْایمان؛
شما كه ايمان را از متن زندگی خود بيرون كردهايد، حالا دنبال درهايش میگرديد و اَلسَّلامُ عَلَیْکُم یا اَبوابَ الْایمان میگوييد؟ آيا اين كار عقلانی است؟
از امام اميرالمؤمنين(ع) منقول است:
وَ نَاظِرُ قَلْبِ اللَّبِیبِ بِهِ یُبْصِرُ أمَدَهُ؛
«انسان خردمند چشمی در دل دارد كه پايان كار را میبيند».
وَ یَعْرِفُ غَوْرَهُ وَ نَجْدَهُ؛
«نشيب و فراز زندگی را تشخيص میدهد».
دَاعٍ دَعَا وَ رَاعٍ رَعَی؛
«دعوت کنندهای [پیامبر] دعوت کرده و نگهبانی [امام] حفظ [اساس و شریعت] کردهاست».
فَاسْتَجِیبُوا لِلدَّاعِی وَ اتَّبِعُوا الرَّاعِیَ؛
«پس دعوت دعوتكننده را بپذيريد و از نگهبان تبعیّت کنید».
قَدْ خَاضُوا بِحَارَ الْفِتَنِ وَ أخَذُوا بِالْبِدَعِ دُونَ السُّنَنِ؛
«مردم از حقّ دور شده و در دریاهای فتنهها فرو رفتهاند؛ از سنّتها چشم پوشیده و بدعتها را گرفتهاند».
وَ أرَزَ الْمُؤْمِنُونَ وَ نَطَقَ الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ؛
«مومنان صالح زبان در كام كشيده و [در انزوا خزيدهاند] و گمراهان دروغگو به سخن درآمدهاند [و خود را پيشوای مردم معرّفی کردهاند]».
نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الْأصْحَابُ؛
«ما هستيم پيراهن چسبيده بر تن پيغمبر [كه از همه كس به او نزدیکتريم]».
وَ الْخَزَنَة وَ الْأبْوابُ؛
«ما هستيم خزانهداران و درهای ورود [به علوم و معارف او]».
وَ لا تُؤْتَی الْبُیُوتُ إِلَّا مِنْ أبْوَابِهَا؛
«به هر خانهای از در آن باید وارد شد».
فَمَنْ أتَاهَا مِنْ غَیْرِ أبْوابِهَا سُمِّیَ سَارِقاً؛[5]
«پس كسی كه از غير در وارد خانهای شود، دزد ناميده میشود».
ما وقتی ارزش ايمان را شناختيم و دانستيم كه ايمان آب حيات ابدی است و پی برديم كه اهل بيت نبوّت(ع) يگانه در برای ورود به فضايی هستند كه آب حيات ايمان آنجاست، طبيعی است كه شتابان رو به آن بزرگواران، كه متصدّيان آب حيات جاودانند، میرويم و با شور و اشتياق تمام میگوییم:
اَلسَّلامُ عَلَیْکُم یا اَبوابَ الْایمان؛
امّا نه به گونهای كه تنها پشت در بايستيم و سلام كنيم و در و ديوار را ببوسيم و برگرديم و اصلاً نفهميم داخل آن خانه و آن فضا چه متاعی هست و از آن چگونه بايد بهره گرفت. ما سالهاست كه مكرّراً بار سفر بسته و رو به حرم امام ابوالحسنالرّضا و امام سیّدالشّهدا و دیگر امامان(ع) رفتهايم و میرويم؛ امّا در خود بنگريم و ببينيم از آب حيات ايمان، كه در اختيار آن ابوابالايمان است، چقدر بهره برده و سوغاتی آوردهايم. متأسّفانه میبینیم كه ما همچنان پشت در ماندهايم و وارد حرم نشدهايم، آن ابوابالايمان هر چه فرياد میزنند: ای بندگان خدا، ما در هستيم، از ما عبور كنيد و وارد خانه بشويد و صاحبخانه را ببينيد و از او بهره بگيريد، اصلاً گويی ما كَر هستيم و صدای آنها را نمیشنويم، از پيش خود چيزهايی میگوییم و كارهايی میکنیم و همچنان تشنهكام و بیبهرهای از آب حيات ايمان برمیگرديم و میگوییم:
اَلسَّلامُ عَلَیْکُم یا اَبوابَ الْایمان
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
1- ايمان كامل چگونه است؟
2- چگونه انسان عظمت و شرافت ابواب ایمان را هم میشناسد؟
3- در چه صورت شتابان رو به اهل بيت نبوّت(ع)، میرويم؟
[1]ـ سورهی نساء، آیهی 65.
[2]ـ سورهی احزاب، آیهی36.
[3]ـ همان، آیهی 6.
[4]ـ سورهی احزاب، آیهی 36.
[5]ـ نهجالبلاغهی فیض، خطبهی 153.
* سخیّ: بخشنده، با سخاوت.
* جواد: بخشنده، صاحب جود و کَرَم.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی