اَلسَّلامُ عَلی اَئِمَّةِ الْهُدی
وَکَهْفِ الْوَری وَ الْمَثَلِ الْاَعْلی،
هر چیزی نشانهای از خداست
مَثَل يعنی نمونه، نشانه، نمايانگر و روشن كننده. همهی موجودات در حدّ خودشان برای خدا مَثَل هستند؛ زيرا هر موجودی، حدّاقلّ با هستی خودش، نشاندهندهی هستی خالق خويش است و میگويد: چون خالق من هست، من هستم.
و فی کَلِّ شَیْءٍ لَهُ آیَة؛
در هر چيزی نشانه و آيت و علامتی از خدا هست و با همان مقدار از كمال كه دارد، نشان دهندهی كمال خالق است. عالِم با علم خودش مَثَل برای علم خداست. قادر با قدرت خودش مَثَل برای قدرت خداست. سخیّ و جواد با جود و سخای خودش مَثَل برای جود خداست. هر موجودی، هر صفت كمالی كه دارد، با همان صفت كمالش، در حدّ خودش آيينهای است که نمايانگر صفات خدا و مَثَل برای خداست؛ منتهی، هر چه آن موجود كاملتر باشد، مَثَل بودنش برای خدا عالیتر خواهد بود تا برسيم به سلسلهی انبیاء و پیامبران خدا(ع) که در مَثَل بودن كاملتر هستند و آنها نيز در ميانشان تفاضل هست؛ يعنی بعضی از بعضی ديگر برترند، چنان كه خدا فرموده:
تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ...؛[1]
«برخی پيغمبران را بر بعضی ديگر برتری دادیم...».
و سرانجام، میرسيم به چهارده معصوم از اهل بيت نبوّت ختمیّه(ع) كه آنها ديگر مَثَل اعلای خدا هستند و از آنها بالاتر نمونه و مظهر و نشان دهندهای برای صفات كمال خدا نيست؛ يعنی در عالم امكان، آن موجودی كه بتواند خدا را از جهت وجودش و صفات كمالش در حدّ تمام كمال امكانی نشان بدهد، تنها اهل بيت رسالت(ع) است و بس. در يكی از اذن دخولها* که برای زيارتشان میخوانیم ـ و در گذشته نيز اشاره شد ـ اين جمله آمده است:
اَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذِی مَنَّ عَلَیْنا بِحُکّامٍ یَقومُونَ مَقامَهُ لَوْ کانَ حاضِراً فِی الْمَکان...؛
«خدا را شاكريم كه بر ما منّت گذاشته و حاكمان و فرمانروايانی را مطاع ما قرار داده كه اگر بنا بود خودش در مكان حضور پيدا كند، آنها را قائم مقام خود در آن مكان قرار میداد...».
آنها مانند آيينهی مستقيم هستند كه خورشيد جمال حقّ ابتدا در وجود آنها اشراق نموده، سپس از طريق آنها در وجود ساير موجودات انعكاس پيدا میكند؛ چنانكه ابتدا نور خورشيد بر صفحهی آيينه میتابد و آنگاه پرتويی از نور آيينه بر سينهی ديوار مقابل آن میافتد.
عكس معشوق ازل بر دلم از يار افتاد / نور خورشيد ز آيينه به ديوار افتاد
پس، تمام موجودات عالم امكان، اعمّ از انبياء و ديگران (البتّه، با حفظ تفاوت مراتب و تفاضلشان) مَثَلهای خدا هستند و اهل بيت نبوّت ختمیّه(ع) مَثَل اعلا و مَثَل بلاواسطهی خدا هستند و به عبارتی، اهل بيت(ع) مَثَل برای خدایند و دیگران مَثَل برای آن بزرگواران. وَ اللهُ یَعْلَمُ الصَّوابَ.
کَهْف به معنای غار است و وَرَی به معنای مخلوقات. غار يعنی پناهگاه. در دامنهی كوهها شكافهايی پيدا میشود كه برای كسانی كه در بيابانها گير میكنند مأمن، يعنی محلّ امن و امان و مصونيّت، است و همچنين برای كسانی كه در زمانهای گذشته اهل رياضت بودند و از اجتماع كنارهگيری میكردند و میخواستند تهذيب نفس كنند و خودشان را از آلودگیها دور نگه دارند، محلّ مناسبی بوده است. در تاريخ زندگی حضرت رسول اكرم(ص) میخوانیم كه آنحضرت قسمتی از عمر شريفشان را در غار حرا در جبلالنّور گذراندند؛ چون اجتماع آن روز عربستان اجتماع فاسدی بود و مردم آن فاقد فرهنگ و دور از آداب انسانی و واجد انواع رذايل و خبائث بودند و لذا رسول اكرم(ص) در بيشتر اوقات از اجتماع منحطّ و فاسد آن روز كنارهگيری میكردند و در جبلالنّور، كه كوهی در خارج مكّه بود و با شهر فاصله داشت، در ميان غاری، كه در دامن آن كوه بود و غار حرا ناميده میشد، تنها به سر میبردند و ماهها آنجا میماندند و همانجا هم مبعوث به نبوّت شدند؛ یعنی، اوّلین بارقهی وحی در همان غار بر قلب مقدّسشان تابید و جبرئیل، آن امين وحی خدا، نازل شد و آيات اوّل سورهی علق را در روز بيست و هفتم ماه رجب بر ايشان خواند. البتّه، غارنشينی، يعنی ترک خانه و زندگی كردن و گوشهنشستن، رهبانیّت* و از اجتماع كنار رفتن، چه در غار چه در خانقاه و حتّی در مسجد، به عنوان یک دستور دينی در شرع مقدّس ما تجويز نشده است؛ بلكه بايد در ميان مردم بود و با عمل به دستورهای متين آسمانی قرآن در تهذيب نفس خود كوشيد و به ارشاد و هدايت مردم پرداخت و در حدّ توان برای رفع نيازهای مادّی و معنوی خویش و دیگران متحمّل سختیها و دشواریها گرديد كه يكی از راههای تكامل انسان در مسير عبودیّت و بندگی همين است. مگرائمّهی دین(ع) اين چنين نبودند؟ مگر وقتی امام اميرالمؤمنين(ع) را از مسند خلافت كه حقّ مسلّم او بود كنار زدند، در گوشهی خانه يا مسجد نشست و از جامعهی مسلمانان دوری جست و آنها را به حال خودشان رها كرد؟ خير، در ميان مردم بود و از طرق گوناگون به داد مردم میرسيد؛ در حالی كه از دست همان مردم خون دلها میخورد، چنانكه فرموده است:
فَصَیَّرَهَا فِی حَوْزَة خَشْنَاءَ یَغْلُظُ کَلْمُهَا وَ یَخْشُنُ مَسُّهَا؛[2]
«[پس از ابوبكر] دچار آدمی تند و خشن گشتم [منظور امام، عمر، پسر خطّاب، است] که سخنش دل آزار بود و ديدارش رنج آور و خشونت بار».
فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًی وَ فِی الْحَلْقِ شَجًی...؛[3]
«صبر كردم مانند در حالی كه خاری در چشم و استخوانی در گلو بود...».
مگر حضرت صدّیقهی کبری(س) نفرمود:
صُبَّتْ عَلَیَّ مصائِبُ لَو اَنَّها صُبَّتْ عَلَی الاَیّامِ صِرْنَ لَیالِیاً؛
آن قدر مصيبتها بر سر من ريخته شد كه اگر بر روز روشن ريخته میشد، تبديل به شب تار میگرديد (آن هم در ظرف هفتاد و پنج يا نود و پنج روز) و در عين اين مصائب سنگين، نه تنها به كهف و غار پناهنده نمیشدند، بلكه خودشان كهفی و مأمن و پناهگاهی بودند برای مردم و از جهات گوناگون مايهی دلگرمی و راه نجات آنان از هلاكتها بودند.
اينجا به اين حديث توجّه فرماييد:
إنَّ لِلّهِ تَعَالَی ذِکْرُهُ عِبَاداً مَیَامِینَ مَیَاسِیرَ؛
«خدا بندگانی دارد كه منبع ميمنت و بركتند».
یَعِیشُونَ وَ یَعِیشُ النَّاسُ فِی أکْنَافِهِمْ؛
«خودشان زندگی میكنند و مردم هم در كَنَف حمايت آنها زندگی میكنند».
اينها افرادی هستند كه وجودشان مايهی بركت و ميمنت است و مردم از بركات وجودشان پيوسته برخوردارند و به حوائج مادّی و معنویشان نایل میگردند.
وَ هُمْ فِی عِبَادِهِ بِمَنْزِلَة الْقَطْرِ؛
اينها در ميان بندگان خدا مثل باران رحمتند كه با ريزش خود زمينهای خشک را زنده میكند و شاداب و با طراوت میسازد و آنها را به ميوه و محصول و ثمر میرساند.
بندگانی كه كانون زشتی هستند
از آن طرف نيز:
وَ للهِ عَزَّ وَ جَلَّ عِبَادٌ مَلاعِینُ مَنَاکِیرُ لا یَعِیشُونَ وَ لا یَعِیشُ النَّاسُ فِی أکْنَافِهِمْ وَ هُمْ فِی عِبَادِهِ بِمَنْزِلَة الْجَرَادِ لا یَقَعُونَ عَلَی شَیْءٍ إلّا أتَوْا عَلَیْهِ؛[4]
«و خدا را بندگانی است كه از رحمت او دورند و كانون منكرات و زشتیها هستند؛ نه خود زندگی آرامی دارند، نه ديگران در كنار آنها به زندگی میرسند. آنان مَثَل ملخهايی هستند كه وقتی به زراعتی میرسند آن را میخشكانند».
امام اميرالمؤمنين(ع) ضمن كلامی فرمودهاند:
شِیعَتُنَا الْمُتَبَاذِلُونَ فِی وَلایَتِنَا الْمَتَحَابُّونَ فِی مَوَدَّتِنَا الْمُتَزَاوِرُونَ فِی إحْیَاءِ أمْرِنَا؛[5]
«شيعيان ما كسانی هستند كه در جوّ ولايت ما با يكديگر دست بذل و جود و بخشش دارند و در مسير مودّت ما به هم محبّت میورزند و برای زنده نگه داشتن مكتب ما با هم در ارتباطند [و به ديدار يكديگر میروند، تشكيل مجالس داده از ما سخن میگويند و تعليمات ما را متذكّر میشوند و به ديگران ابلاغ میكنند]».
آری، اينان غارنشين و كنارهگير از مردم نيستند؛ در عين زندگی در متن اجتماع و تحمّل رنج از برخورد با دشمن، به ترويج و تبليغ مكتب حقّ خود میپردازند و در واقع كهف و مأمنی برای حقيقتطلبان هستند. البتّه، گاهی شرايط اجتماعی طوری میشود كه افرادی از حقّ جويان حقيقتطلب ناچار میشوند تا مدّت نامعلومی از اجتماع فاسد و مفسد كنارهگيری كنند و احياناً به غارهای دور افتاده پناهنده شوند، چون نمیتوانند در آن اجتماع اثر اصلاحی داشته باشند و احياناً ممكن است خود نيز از آن متأثّر گردند یا مورد تعرّض دشمن قرار گیرند، در حالی که موظّف به حفظ جان خود هستند. و لذا قرآن نشان میدهد كه انبياء(ع) در شرایط خاصّی از جانب خدا مأمور به انزوا و كنار رفتن از اجتماع میشدند، چنانكه حضرت ابراهيم خليل(ع) به قوم خود گفت:
وَ أَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ...؛[6]
«من از شما و از بتهای شما كنارهگيری میکنم...».
حالا مدّت اعتزال آنحضرت روشن نيست كه چه مقدار بوده و پس از آمادگی شرايط برای دعوت به توحيد و مبارزه با شرک، پس از چه مدّتی به ميان قوم برگشته است؛ و اكنون هم وجود اقدس ولیّ زمان، حضرت امام حجّةبنالحسن المهدی ـ عَجَّلَ اللهُ تَعالی فَرَجَهُ الشَّریفَ ـ درحال اعتزال است؛ يعنی شرايط فعلی دنيا طوری نيست كه آن حضرت بتوانند در ميان مردم ظاهر شوند و قيام به اصلاح عالم كنند؛ زيرا نه تنها پيش نخواهند برد، بلكه جان شريفشان نيز به خطر خواهد افتاد؛ همانگونه كه يازده امام پيشين(ع) ميان مردم آمدند و كشته شدند و چون دوازدهمين امام(ع) آخرین حجّت معصومند و بقیّةالله و تنها ذخيرهی خدا هستند، بايد زنده بمانند و اگر درميان مردم ظاهر شوند، كشته میشوند و لذا هم بايد زنده و هم غايب باشند. چون اگر او در عالم نباشد، مجرای رحمت حقّ و واسطهی فيض بين خدا و خلق منقطع میگردد و عالم پا برجا و استوار نمیماند (البتّه، اين یک حقيقت مسلّم ثابت شده از طريق برهان و عرفان و قرآن است كه بحث تفصيلی آن نياز به مجال ديگری دارد و شايد در آينده، انشاءالله، به تناسب جملات بعدی پیش آید).
اجمالاً وجود مبارک امام(ع) مجرای فیض حضرت حقّ است، کهف حصین* عالمیان است و بايد روی زمين با همين بدن عنصری زنده بماند و برای مصونیّت از خطر، از ديدگان عامّهی بشر غايب باشد تا شرايط لازم تحقّق يابد و آنگاه به امر خدا ظاهر شود و قيام به اصلاح عالم کند. عَجَّلَ اللهُ تَعالی فَرَجَهُ الشَّریف وَ سَهَّلَ مَخْرَجَه.
1- چرا همهی موجودات در حدّ خودشان برای خدا مَثَل هستند؟
2- معنا و مفهوم کَهفالوَرَی را شرح دهید.
3- يكی از راههای تكامل انسان در مسير عبودیّت و بندگی را بیان کنید.
[1]ـ سورهی بقره، آیهی 253.
* اذن دخول: ذکری كه هنگام ورود به مدفن شريف هر یک از معصومين(ع) خوانده و برای ورود کسب اجازه میشود.
* رهبانیّت: ریاضت غیرشرعی.
[2]ـ نهجالبلاغهی فیض، خطبهی 3.
[3]ـ همان، خطبهی 12.
[4]ـ اصول کافی، جلد 8، صفحهی 247.
[5]ـ اصول کافی، جلد 2، صفحهی 237.
[6]ـ سورهی مریم، آیهی 48.
* کهف حصین: پناهگاه محکم.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی