در قرآن نيز سورهای به نام كهف داريم كه در آن داستان عجيب اصحاب كهف آمده:
أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنا عَجَبًا؛[1]
یک جمعیّت هفت يا هشت نفر در محيط كفر و الحاد بودند و وقتی ديدند نه میتوانند محيط را اصلاح كنند، نه میتوانند با مردم كافر ملحد زندگی كنند، ناچار تن به اعتزال و كنار رفتن از محيط دادند كه خداوند در مقام مدح آنان میفرماید:
...إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ و َزِدْنَاهُمْ هُدىً؛[2]
«آنها جوانمردان مؤمنی بودند و ما بر هدايتشان افزوديم».
إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ...؛[3]
«وقتی آن جوانان با ايمان پناهنده به غار شدند...».
وَرَبَطْنا عَلَى قُلُوبِهِمْ...؛[4]
ما دلهای آنها را محکم ساختیم... و با یکدیگر گفتند:
وَ إِذِ اعْتَزَلْتُمُوهُمْ وَما يَعْبُدُونَ إِلاَّ اللهَ فَأْوُوا إِلَى الْكَهْفِ يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقاً؛[5]
«هنگامی كه از اين مردم و معبودهای باطلشان كنارهگيری كرديد، به غار پناهنده شويد؛ در اين صورت، پروردگارتان [سايهی] رحمتش را بر شما میگستراند و راه آسايش و نجات به رويتان میگشاید».
طبيعی است كه از زندگی غرق در رفاه و تنعّم دست كشيدن و غارنشين شدن بسيار دشوار است امّا چون برای خدا و حفظ ايمان به اوست، خداوند دشواریها را تبديل به آسانی میكند و آنان را مشمول رحمت خود میگرداند.
آنها در ميان غار به خواب عميقی فرو رفتند؛ خواب سيصد و چند سالهی عجیب که قرآن میفرماید:
وَ تَحْسَبُهُمْ أَيْقَاظاً وَهُمْ رُقُودٌ...؛[6]
«[اگر به آنها نگاه میكردی] خيال میكردی بيدارند، در حالی كه خواب بودند...».
معلوم میشود كه درست مانند یک انسان بيدار چشمشان كاملاً باز بوده است. بعد، به گوشهای از عنايات خود دربارهی آنها اشاره میفرماید:
...وَ نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیَمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ...؛
و ما [برای اینکه بر اثر گذشت ساليان دراز در اين خواب طولانی اندام آنها نپوسد] آنها را به سمت راست و چپ میگردانديم و كاملاً مراقب و محافظشان بوديم. جالب اینکه سگی هم كه همراهشان بود، دستهای خود را بر آستانهی غار پهن كرده و به حالت نگهبانی خوابيده بود:
وَكَلْبُهُمْ باسِطٌ ذِراعَيْهِ بِالْوَصِيدِ...؛[7]
از اين جمله احتمالاً اين نكته را هم میتوان استفاده كرد كه آن كسانی كه بتوانند سگ هوای نفس خودشان را در مقابل عقلشان به زانو درآورند و مطیع عقلشان سازند، خدا نیزآنها را به دامن لطف خود میگیرد و در کهف عنایت خود در امان نگه میدارد. اصحاب کهف نیز چنين مردمی بودند كه جدّاً سگ هوای نفس خود را در مقابل عقلشان به زانو درآوردند و برای حفظ دين و ايمانشان دست از زندگی مرفّه برداشتند و سر به بيابان نهادند و نتيجهی آن خضوع روحی اين شد كه سگ درّنده در مقابلشان خاضع گشت و بر دهانهی غارشان دستها بر زمين پهن كرد و سر به آستانشان نهاد؛ يعنی، سگ نفسشان آستاننشين عقلشان گرديد. خدا هم متقابلاً به عهده گرفت كه:
...نُقَلِّبُهُمْ ذاتَ الْیَمِینِ وَ ذاتَ الشِّمالِ...؛
و همچنين:
...يَنْشُرْ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ رَحْمَتِهِ وَيُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرْفَقاً؛[8]
«رحمت خود را بر آنها گسترانيد و راه نجات از هلاک ابدی را به روی آنها گشود [و آن حركت ايمانی آنها را سرمشق عالميان قرار داد]».
حالا ما در اين زيارت (جامعه) اعتراف میکنیم كه اهلبيت نبوّت(ع) کهفالوری يعنی پناهگاه و مأمن برای جملهی عالمیانند. چون کلمهی «وری» در لغت به معنای مطلق خلق است، يعنی تمام مخلوقات، اعمّ از زمينی و آسمانی، بر اساس نظم الهی، در پرتو نور آل محمّد(ع) به كمالات مخصوص خود در عالم هستی نايل میشوند و در اين ميان، نوع انسان علاوه بر نياز تكوينی كه همانند ساير مخلوقات به وجود اقدس امام(ع) دارد، نياز خاصّ دیگری نيز از جهت سير و سلوک به سوی خدا به آن وجود اعظم و اقدس دارد. توضيح اين نياز آن كه، ما از مبدئی حركت كردهايم و رو به مقصدی بینهايت عظيم كه لقای خداست میرويم و در اين مسير پر خوف و خطر، شيطان، اين دشمن قسم خوردهی ما، در كمين نشسته و آمادهی اضلال و اغوای ماست، چنانکه قرآن نقل میكند كه گفته است:
...فَبِعِزَّتِكَ لَاُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ؛[9]
و همچنين:
...لَاَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِراطَكَ الْمُسْتَقِيمَ * ثُمَّ لَأتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ...؛[10]
به عزّت تو سوگند ای خدا، سر راهشان مینشينم و از چپ و راست و از پيش رو و پشت سر به آنها هجوم میبرم... و گمراهشان میسازم و خدا هم بر اساس حكمت و مصلحتی كه ما نمیدانیم، به او قدرت اين هجوم را داده است.
حالا در اين راه پر از دام و كمند شيطان، اگر خدا ما را تنها میگذاشت، خلاف حكمت بود؛ ولی دربارهی ما لطف كرده و در اين مسير پر خطر، كهفی حَصین و پناهگاهی محكم قرار داده و آن آل محمّد(ع) هستند و ما را به دامن آنها افكنده و هشدار داده كه مراقب باشيد از آنها جدا نشويد. رسول مكرّمش(ص) فرموده:
مَثَلُ اَهْلِ بَیْتِی کَمَثَلِ سَفینَة نُوحٍ مَنْ رَکِبَها نَجَی وَ مَن تَخَلَّفَ عَنْها غَرَقَ؛[11]
«مَثَل اهل بیت من مَثَل كشتی نوح است. هر كه در آن نشست، نجات میيابد و هر كه از آن كنار رفت، غرق میشود».
نه تنها امثال ما افراد عادی اگر از اين كشتی نجات دور بشويم به ضلالت میافتيم، بلكه بزرگان عالم و آنها كه در حكمت و عرفان و ديگر رشتههای علمی متخصّص و قهّآر بودهاند نيز اندكی كه خود را مستغنی* و مستقلّ انگاشتهاند، به وادیهای ضلالت و گمراهی عجیب افتادهاند و سبب گمراهی ديگران نيز شدهاند.
آری، بسیاری از بزرگان بشری، اعمّ از فیلسوفان و عارفان، نیز برای خود تخیّل استقلالی کرده و چنين پنداشتهاند كه آن نيرو و توانايی درشان پيدا شده كه بتوانند راه را به تنهايی بپيمايند و به مقصد برسند. يكی به عقل خود نازيده و ديگری به كشف و شهود خود باليده است. ابوسعيدابوالخير به شيخالرّئيس، ابوعلیسينا، میگويد: آنچه تو میدانی، من میبينم. ابوعلی میگويد: آنچه تو میبينی، من میدانم. ارسطوی حکیم ادّعا میكند كه اين اقاويل* و براهین* آدمی را به پشت بام گردون میرساند. محیالدّین ابن عربی عارف به فخراالدّین رازی مینویسد: ای رفيق شفيق، تا كی بايد گرفتار اين علوم ظاهر باشی؟ علم رسمی سر به سر قيل است و قال. به سمت علم باطن و عالم كشف و شهود بيا تا آنچه ناديدنی است آن بينی.
پای استدلاليان چوبين بُوَد
پای چوبين سخت بیتمكين بود
خلاصه، مانند آن بچّهی دو سالهای كه تازه به راه افتاده و پايی به كوچه باز میكند و پيش خود میپندارد ديگر مرد شده است و میتواند مانند پدر و پدربزرگش تنهايی به راه بيفتد و چپ و راست برود و باز به خانه برگردد؛ با اين خيال، از خانه بيرون میرود و راه را پيش میگيرد و میرود. چند قدمی كه رفت، راه خانه و كوچه را گم میكند و حيران و سرگردان گاه به چپ میرود و گاه به راست؛ در بنبستها گير میكند؛ نشانی را هم كه خوب ياد نگرفته. عاقبت، گرفتار اراذل و اوباش میشود و سر به نيست میگردد.
حالا بسیاری از بزرگان نيز به چنين گمگشتگی مبتلا شدهاند. اندكی كه قدرت فكری پيدا كرده و پای چوبين زير بغل گرفتهاند، خيال كردهاند ديگر مرد راه شدهاند و میتوانند با پای فكر خود در همه جای اين عالم سير كنند و به تمام زوايا و خفايای جهان عظيم خلقت و حتّی به سرّ مگوهای خلاّق جهان سر بزنند؛ لذا با اين خيال خام به راه افتادهاند و بدون اين كه از قیّم و سرپرست خود، يعنی امام معصوم(ع) كمک بگيرند، رفتهاند و راه را گم كرده و در بنبستها گير كردهاند و گرفتار حبائل و ريسمانهای هلاکتبار شيطان گشته و درّههای مخوف و وحشتناک حلول و اتّحاد و وحدت وجود سر بر آورده و نعرههای "سَبْحانی ما اَعْظَمَ شَأنی، لَیْسَ فی جُبَّتی اِلاّ الله" از خود سر دادهاند. آنجا كه انبياء لاالهالاالله گفتهاند، اين خود باختگان و راه گمكردگان"انّی اناالله" بر زبان راندهاند و اين خود، نشان عجز و ناتوانی انسان است كه نمیتواند به تنهايی قدم در اين وادی پر خوف و خطر بگذارد كه ندای قرآن بلند است:
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ...؛[12]
«ای باورمندان، پروا پیشه کنید و در راه به سوی خدا ابتغای* وسیله کنید [و دست به دامن حرکت کنید]».
طیّ اين مرحله بی همرهی خضر مكن
ظلمات است بترس از خطر گمراهی
خضر اين راه و تنها پناهگاه و كهفالوری وجود اقدس امام، ولیّ زمان، قیّم دوران، حضرت حجّةبن الحسن المهدی ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف ـ است و بس.
فازَ مَنْ تَمَسَّکَ بِکُم وَ آمِنَ مَنْ لَجَأَ اِلَیْکُم وَ سَلِمَ مَنْ صَدَّقَکُم و هُدی مَنِ اعْتَصَمَ بِکُمْ؛[13]
«سعادتمند شد هر كه به شما متمسّک گشت و ايمن گرديد هر كه به شما پناه آورد و سالم ماند هر كه شما را تصديق كرد و هدايت شد هر كه به ريسمان شما چنگ زد».
1- چرا اصحاب کهف تن به اعتزال و كنار رفتن از محيط دادند؟
2- چرا اهلبيت نبوّت(ع) کهفالوری هستند؟ کاملاً شرح دهید.
3- خضوع روحی اصحاب کهف چه نتیجهای به دنبال داشت؟
[1]ـ سورهی کهف، آیهی 9.
[2]ـ همان، آیهی 13.
[3]ـ همان، آیهی 10.
[4]ـ همان، آیهی 14.
[5]ـ همان، آیهی 16.
[6]ـ سورهی کهف، آیهی 18.
[7]ـ همان.
[8]ـ سورهی کهف، آیهی ۱۶.
[9]ـ سورهی ص، آیهی 82.
[10]ـ سورهی اعراف، آیات 16 و 17.
[11]ـ بحارالانوار، جلد 23، صفحهی 105، حدیث 3.
* مستغنی: بینیاز.
* اقاویل: گفتارها، سخنان.
* براهین: دلیلها، حجّتها.
[12]ـ سورهی مائده، آیهی 35.
* ابتغاء: طلب کردن، جستن.
[13]ـ زیارت جامعه.
* عِرض: آبرو.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی