بخش اوّل: فرضیه عوامل اقتصادی| ۳
در منابع اسلامی به خصوص قرآن، دلایل زیادی وجود دارد که انسان را در برابر اعمال خود مسئول میشناسد و مسألهی آزادی اراده و استفاده از تلاش و کوشش و سعی و جهاد را اساس موفّقیّت انسان در پیشبرد هدفها معرّفی نموده است، آیهی:
کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ؛ (آری) هر کس در گرو اعمال خویش است.[1]
و نیز:
وَ کُلُّ اَمْرِیٍ بِمَا کَسَبَ رَهیِنٌ؛ هر کس در گرو اعمال خویش است.[2]
و نیز:
وَ أَنْ لَیْسَ لِلإنْسانِ إلَّا مَا سَعَی؛ و این که برای انسان بهرهای جز سعی و کوشش او نیست.[3]
این آیات انسان غیر فعّال را، یک نوع برده و گروگان آزاد نشده معرّفی میکند که شرط آزادی او تلاش و فعّالیّت است، زیرا با صراحت میگوید: «هر انسانی در گرو کار و کوشش خویش است».
آیات مختلف جهاد و اهمّیّتی که این دستور در میان دستورهای اسلامی دارد و آیهی:
إنَّ اللهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُواْ مَا بِأنْفُسِهِمْ؛
خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمیدهد مگر آن که آنان آن چه در خودشان است تغییر دهند.[4]
و نیز:
ذلِکَ بِأنَّ اللهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِّعْمَةً أنْعَمَهَا عَلَی قَومٍ حَتَّی یُغَیِّروُاْ مَا بِأنفُسِهِمْ؛
این به خاطر آن است که خداوند هیچ نعمتی را که به گروهی داده تغییر نمیدهد جز آن که آنها خودشان را تغییر دهند.[5]
گواه روشنی بر این هستند که سرنوشت ملّتها و پیروزی و شکست آنها معلول قضا و قدر جبری نیست، بلکه معلول مجاهدتها و یا سستی و تنبلی، خود آنهاست؛ منتها همیشه از یک سو افراد تنبل و بیکاره، برای سرپوش گذاشتن روی شکستهای خود و رهایی یافتن از مسئولیّتها و عواقب سوء اعمال خویش، با تحریف مفهوم اصلی قضا و قدر و تفسیر آن به یک معنای جبری، این چنین وانمود میکنند که عامل نیرومندی، فوق ارادهی آنها، بیاختیار آنها را به این صحنهها کشانیده، و از سوی دیگر جمعی از گناهکاران آلوده نیز برای تبرئهی خود در برابر مردم و یا در برابر وجدان خود، از این تفسیرهای غلط مدد میگیرند.
در احادیث اسلامی اینگونه افراد محکوم شده و براین گونه طرز فکرها، خطّ بطلان کشیده شده است. در حدیث معروفی میخوانیم:
«إنّ أمِیرَ الْمُؤمِنِینَ عَدَلَ مِنْ عِنْدِ حَائِطٍ مَائِلٍ إلَی حَائِطٍ آخَرَ فَقِیلَ لَهُ یَا أمِیرَالْمُؤمِنِینَ تَفِرُّ مِنْ قَضَاءِ اللهِ؟ قَالَ اَفِرُّ مِنْ قَضَاءِ اللهِ إلَی قَدَرِ اللهِ عَزِّوَجَلَّ؛
علی(ع) از کنار دیوار شکسته و کجی برخاست، پرسیدند از قضای الهی فرار میکنی؟ فرمود: از قضای الهی به «قدر» او پناه میبرم».[6]
این حدیث اشاره به همان حقیقت است که در بالا گفتیم یعنی درست است که تا قانون علیّت که منتهی به فرمان خداست، نباشد دیوار شکسته، سقوط نخواهد کرد؛ امّا همان خداوند به من عقلی داده که آن خود یک حلقه از سلسلهی قانون علیّت است و یک عامل بازدارنده در برابر اینگونه حوادث؛ منتها دیوار، عقل و شعور ندارد و بدون اعلام قبلی سقوط میکند، امّا من میتوانم به قدر الهی پناه ببرم یعنی با عقل خود محلّ نشستن خویش را چنان اندازهگیری کنم که اگر دیوار سقوط کند روی من نیفتد، پناه بردن از قضا به قدر چیزی جز این نیست.
در حدیث دیگری از علی(ع) میخوانیم کسی از آن حضرت دربارهی قدر سؤال کرد، امام فرمود:
«سِرُّ اللهِ فَلَا تَفْتَشُوهُ؛ از اسرار الهی است در آن جستجو نکنید!».
دوباره پرسیدند، فرمود: «بَحْرٌ عَمِیقٌ فَلَا تَلْجُوهُ» نفر سوّم همان سؤال را تکرار کرد، امام جواب سربسته به او فرمود؛ امّا سؤالکننده سؤال خویش را تعقیب کرد و گفت: منظورم اراده، توانایی و قدرتی است که ما با آن قیام و قعود میکنیم، سرانجام امام فرمود: آیا توانایی تو همراه توانایی خداست یا بدون آن؟ سؤال کنندگان ساکت شدند و جوابی ندادند، فرمود: اگر بگویید: با خدا، مسلمان نخواهید بود و اگر بگویید: بدون خدا، باز هم مسلمان نخواهید بود.
عرض کردند: چه بگوییم ای امیر مؤمنان؟! فرمود: شما به ارادهی خداوند مالک قدرت هستید، اگر به شما قدرت دهد از عطا و بخشش اوست، و اگر از شما بگیرد بلا و امتحان اوست، او مالک اصلی قدرتی است که به شما داده، آیا نمیشنوید که بندگان میگویند: «لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إلّا بالله»! بعضی از حاضران تفسیر این جمله را سؤال کردند، فرمود: مفهوم آن این است که جز با عصمت الهی نمیتوان ترک معصیت کرد و جز با کمک او نمیتوان اطاعت نمود».[7]
این حدیث با دقّت و ظرافت خاصّی، مکتب «امر بینالامرین» را بیان کرده و نخست میگوید: اگر خود را در اراده و توانایی شریک خدا بدانید از آیین حق دور خواهید بود، زیرا که مشرکید و اگر خود را در برابر او قادر و توانا بدانید آن هم یک نوع شرک (بلکه شدیدتر از اوّل) خواهد بود، امّا اگر معتقد باشید با قدرتی کارهای خود را انجام میدهید که لحظه به لحظه از طرف او به شما میرسد و هر زمان بخواهد از شما میگیرد، بر آیین حق خواهید بود.
و سپس جملهی «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إلَّا بِاللهِ» را به طرز جالبی به همین معنا تفسیر میکند که: «بدون نگهداری و مدد او نمیتوانم از گناه خودداری کنم و بدون یاریش قادر به اطاعت فرمانش نیستم».
مادّیین و ماتریالیستهای جدید غالباً جبری هستند، به خصوص آنهایی که اقتصاد را سرچشمهی اصلی همهی مسائل اجتماعی میدانند، روی جبر تکیه کرده و آن را به سراسر تاریخ بشر میکشانند، افراد را تحت تأثیر جبریِ ساختمانِ ابزار تولید میدانند و جامعهها را تحت حکومت جبر تاریخ.
«دکتر آرانی» در جزوهی «جبر و اختیار» پس از آن که میگوید:
«در طبیعت هیچ امری بدون علّت و دلیل واقع نمیشود و عموم حوادث مبتنی بر قوانین معیّن و نظام مسلّمی است، در صورتی که قبول کردیم هر امری را علّتی و هر علّتی را معلولی است، یعنی همواره متعاقب هر موقعیّت و علل معیّنی نتایج معیّنی میآید، نمیتوانیم تصوّر کنیم که دنیا، ممکن باشد» (بلکه همه چیز جنبهی جبری دارد).
سپس در مورد اعمال انسان میگوید: علّت پیدایش این عقیده (اختیار و آزادی اراده) از این جاست که اغلب اوقات «تصوّر استقلال اراده» را با خود «استقلال و اختیار» اشتباه میکنند؛ مثلاً فرض کنیم ناطقی در موقع نطق، لیوان آبی را در برابر دارد و پس از آن که مدّتی صحبت کرد جرعهای از آب لیوان مینوشد؛ کسی او را مجبور به نوشیدن آب نکرده و او به اختیار خود لیوان را برداشته و نوشیده است. به یقین این اختیار را نیز احساس مینماید ولی آیا اطمینان او بر اختیار خویش، دلیل بر این است که او واقعاً با اختیار آب را نوشیده؟ نه، زیرا هر شخص دقیقی میفهمد که اگر ناطق، لیوان آب را با این حرارت سر کشیده، علّت این است که گلویش، خشک شده و این خشکی گلو در اثر حرف زدن اوست که منتج به حدوث تغییراتی در گلوی او شده که بالاخره منجر به آشامیدن گردیده، پس علّت این کار تغییر فیزیولوژی (جسمانی و آلی) بوده که در ناطق ما پیدا شده و او را مجبور به نوشیدن آب کرده است.
علّت این که آنها پیرو مکتب جبر هستند، این است که آنها روح را نیز مادّی میدانند و از آثار «فیزیکو شیمیایی» سلّولهای مغزی، و بنابراین ارادهای که از چنین روحی سرچشمه میگیرد، نمیتواند از علل مادّی جدا باشد. از سوی دیگر آنها تاریخ بشر را مساوی با تاریخ اقتصاد بشر و یا به طور دقیقتر، مساوی با تاریخ دستگاههای تولیدی میدانند و قبول آزادی اراده برای بشر، با این اصل که آنها سخت بدان پایبندند، سازگار نخواهد بود، زیرا در صورت قبول اصل اختیار، گردانندهی چرخهای تاریخ بشر ارادهی اوست، نه دستگاههای اقتصادی و تولیدی.
بنابراین پایهی فلسفه و مکتب آنها که مادّیگری است و پایهی مکتب اجتماعی آنها، که همه چیز اثر اجتنابناپذیرِ دستگاههای اقتصادی است، هرگز بدون قبول اصل جبر، محکم نخواهد شد، و به این دو دلیل آنها ناگزیرند که جبری باشند.
در این جا چند نکته قابل توجّه است:
1ـ اگر قضا و قدر را به معنای غلط جبری تفسیر کنیم باز از تفسیر این مکتب، بهتر به نظر میرسد، زیرا سرچشمهی جبرِ الهی، علّت و معلول را به خداوند بازمیگرداند که یک مبدأ علم و قدرت بیانتهاست ولی سرچشمهی جبر مادّی به طبیعت برمیگردد که فاقد هر دو است و به طور قطع، حکومتِ عواملِ فاقد شعور طبیعی و بدنبال آن، تسلّط دستگاههای تولیدی بر پهنهی تاریخ بشر، بسیار از آن وحشتناکتر خواهد بود.
2ـ اگر عقیده به قضا و قدر را یک عامل تخدیر بدانیم، به یقین اثر تخدیری عقیدهی به جبرِ علّت و معلول و حکومتِ جبری عوامل اقتصادی، از آن بیشتر خواهد بود، زیرا در این صورت هر ملّتی و هر انسانی در تاریخ مشخّص خود، باید چنان باشد که هست، و غیر آن نمیتواند باشد، و به گفته «آرانی» دنیا و حوادث دنیا جنبهی «وجوب» دارد نه «امکان» و به همین دلیل باید در برابر آن تسلیم بود. بنابراین نتیجهی عقیده به چنین جبری، تسلیم مطلق در برابر وضع موجود است.
3ـ طرفداران این عقیده گاهی این سؤال را از خود کردهاند که اگر قانون جبر بر همه چیز حکومت میکند، پس شما چه اصراری بر تبلیغ عقاید خود و ایجاد انقلابهای اجتماعی دارید؟
آنها در پاسخ گاهی میگویند: ما همانند قابلهای هستیم که به تولّد کودک در لحظهی معیّن که طبق قوانین طبیعی، بیرون آمدن او از رحم مادر تعیین شده، کمک میکنیم و گاهی میگویند این کوششهای ما نیز از اختیار ما بیرون است و معلول همان عوامل جبری است!
ولی میدانیم که هر دو جواب بیپایه است، زیرا قبول این که آنها میتوانند همچون یک قابله، به تولّد سالم نوزادهای اجتماعی و یا تسریع در تولّد آنها کمک کنند، دلیل بر این است که سهمی از آزادی اراده دارند و همه چیز مشمول قانون جبر نیست.
و امّا این که میگویند تلاشهای ما نیز از آثار همان قانون جبر است نیز سخن بیاساسی است، زیرا آنها در سخنرانیها و نوشتهها و تلاشهای خود در عمل برای افراد، مسئولیّت و تعهّد قائل میشوند، و افرادی را که وظایف خود را انجام نمیدهند، سرزنش کرده و به باد انتقاد میگیرند، و به عکس از افراد وظیفهشناس تقدیر میکنند، و تمام این واکنشها را از نظر عقلی و منطقی صحیح میدانند (نه یک واکنش جبری غیر منطقی). اینها همه نشانهی آن است که در عمل برای همه آزادی اراده قائلند. (دقت کنید)
4ـ گرچه منظور در این جا بحث دربارهی مسألهی جبر و اختیار نیست بلکه هدف اصلی، بیان تأثیر آن در سرنوشت اجتماعات از یک سو، و بطلان اتّهام جبری بودن مکتب اسلام از سوی دیگر است، ولی با این حال اشاره به گوشهای از این مسأله در این جا بیمناسبت نیست:
فلاسفهی مادّی و متافیزیک از دیرباز دربارهی این مسأله سخن گفتهاند و دامنهی آن به روانشناسی و روانکاوی و مسائل حقوقی و جامعهشناسی و اخلاقی نیز کشیده شده است، و براستی این مسأله از نظر فلسفی مسألهی پیچیدهای است، امّا یک نقطهی بسیار روشن در میان تاریکیهای این مسأله دیده میشود و آن این که هیچگاه فطرت آدمی، آزادی ارادهی او را نفی نکرده و حتّی طرفداران جبر، در مسائل زندگی، همه اصل اختیار را به رسمیّت شناختهاند.
وجود دادگاهها، زندانها، بازپرسیها، محاکمهها، ملامتها، تشویقها و توبیخها در سراسر قرون و اعصار و در تمام مناطق جهان، دلیل بر این است که اصل آزادی اراده از نظر زندگی، مورد پذیرش عموم مردم دنیا بوده و هست و جبریها تنها به هنگام بحث و در محیط دانشگاه و مباحث فلسفی، جبری بودهاند، امّا همین که قدم به متن زندگی میگذارند فوراً اختیاری میشوند.
یک فیلسوف جبری، کارمند خود را به خاطر عدم انجام وظیفه توبیخ میکند و اگر حقّ او را بِبرند و یا لطمه به او بزنند به دادگاه شکایت میکند، از مزاحمت همسایه ناراحت میشود و اعتراض میکند، از کمفروشی دکّاندار برآشفته میشود و به او ایراد میگیرد.
همهی اینها نشان میدهد که او تمام افراد را در کار خودشان آزاد حسّ میکند؛ او هرگز به این عذر قانع نخواهد شد که این تخلّفات و تجاوزها، معلول یک سلسله علل جبری، اجتماعی، تربیتی، ذاتی و ارثی این افراد است، بنابراین سزاوار نیست که آنها را سرزنش کرده و مجازات نمایند و یا به زندان بیفکنند و یا به جرم آدمکشی اعدام نمایند.
ممکن است گفته شود انجام اینگونه عکسالعملها از ناحیهی ما نیز یک نوع حرکت جبری است؛ ولی این سخن به طور کامل غیر منطقی است، زیرا مفهوم آن این است که عقل ما میگوید این عکسالعملها، دادگاهها، محاکمهها و زندانها، نسبت به افراد مجرم، ظالمانه است و بیدلیل، زیرا آنها اختیاری از خود ندارند ولی ما این ظلم را به اجبار انجام میدهیم؛ در حالی که میدانیم هیچ کس به ظالمانه بودن این عکسالعملها اعتراف نمیکند و اگر بر طبق قانونِ معقولی باشد، آنها را به طور کامل عادلانه میدانند، امّا طرفداران جبر هرگز نمیتوانند اینها را عادلانه بدانند؛ اینجاست که میگوییم همه کس حتّی جبریها در اعمال خود اختیاری هستند و اصل اختیار، موافق وجدان عمومی مردم جهان، اعمّ از دانشمندان، فلاسفه و غیر آنهاست.
1- شرط آزادی انسان چیست؟
2- سرنوشت ملّتها و پیروزی و شکست آنها معلول چیست؟
3- توضیح دهید چرا حتّی جبریها در اعمال خود اختیاری هستند؟
[1]. سورهی مدّثّر، آیهی ۳۸.
[2]. سورهی طور، آیهی ۲۱.
[3]. سورهی نجم، آیهی ۳۹.
[4]. سورهی رعد، آیهی ۱۱.
[5]. سورهی انفال، آیهی ۵۳.
[6]. توحید صدوق، ص 377.
[7]. بحارالانوار، ج 5، ص 123.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت