بخش اوّل: جهان بینیِ الهی و مادی؛ آثار و نتایج |۵
تا آن جا که تاریخ نشان میدهد و در حفاریها و تحقیقات باستانشناسی به دست آمده است انسانهای گذشته و حتی انسانهای قبل از تاریخ نیز با ذاتی برتر (به نام خدا یا هر نام دیگر) آشنا بوده و در برابر او کرنش و عبادت میکردهاند و برای رضای او مراسمی را انجام میدادهاند.
اکنون این سؤال پیش میآید که بشر در آغاز چگونه متوجه خدا شد؟ چه انگیزهای او را به فکر خداپرستی انداخت؟ چه عاملی او را رهنمون شد که برای جهان آفریدگاری جستجو کند؟ منشأ و ریشهی این اندیشه چیست؟ اصولاً چه عاملی باعث شد که انسان به فکر خدا و خداپرستی بیفتد و در این باره بیندیشد؟
با کمی دقت پاسخ این سؤال را میتوان پیدا کرد: در انسان غریزهای به نام غریزهی «علتجويى» وجود دارد، بشر از نخستین روزگار، «عليت» را میشناخته و برای هر پدیده و هر موجود نیازمندی، علتی جستوجو میکرده است، اگر گرسنه میشد دنبال غذا میرفت، زیرا غذا خوردن را علت و عامل رفع گرسنگی میدانست. اگر تشنه میشد برای رفع عطش به سراغ آب میرفت، چون آب را علت رفع تشنگی میدانست. اگر صدایی را از پشت دیوار میشنید یقین داشت که صدا علتی دارد و در صدد یافتن علتش بر میآمد. اگر بیمار میشد بیماری خویش را نتیجهی علت و عاملی میدانست و به فکر علاج میافتاد. برای رفع سرما به حرارت پناه میبرد. چون حرارت را علت برطرف شدن سرما میدانست.
علتجویی و کنجکاوی در نهاد هر انسانی نهفته است. هر انسانی همواره در تلاش است که از علل پدیدهها آگاه گردد، لذا در مورد هر پدیدهای «چرا و به چه علتى» را مطرح میکند. وی همواره میکوشد تا برای حس کنجکاو و علتجوی خود، پاسخ درست و قانع کنندهای به دست آورد.
انسان ذاتاً «علتجو» است و این غریزه را نمیتواند از دست بدهد و فراموش کند. همهی انسانها ـ از جمله انسانهای نخستین ـ از این غریزهی طبیعی برخوردار بودهاند. انسان در این جهان میزیسته و با حوادث و رویدادهای شگفتآور آن روبهرو بوده است، توالی منظم شب و روز، تابستان و زمستان، حرکت منظم ماه و خورشید و ستارگان، عجایب و شگفتیهای حیوانات و گیاهان، کوههای مرتفع و دریاهای وسیع و آبهای جاری... این همه را به چشم میدیده و به اندیشه و تفکر میافتاده که «علت» این جهان چیست و پدید آورندهی آن کیست؟ ناچار این جهانِ منظم علتی دارد و آفریدگار دانا و توانایی آن را آفریده است و اداره میکند.
به این ترتیب، انسانهای نخستین هم با خدا آشنا شدند و به وجود او اعتراف نمودند و در برابر قدرت و عظمتش خاضع شدند. و در یک کلام، خداجویی در فطرت انسان نهاده شده است.
گرچه گروهی به اشتباه افتادند و به پرستش معبودهای دروغین مشغول گشتند و به تدریج بتپرستی و خورشیدپرستی و ماهپرستی و آتشپرستی و ستارهپرستی ... نیز در بین مردم پیدا شد.
ولی پیدایش معبودهای دروغین نیز خود شاهدی است بر این که انسان به واسطهی غریزهی علتجویی خویش توجه داشته که برای ادارهی این جهان علتی لازم است، ولی در برخی موارد اشتباه کرده مصادیق دروغین را به عنوان علت و آفریدگار حقیقی پنداشته و به پرستش آنها اشتغال ورزیده است.
کوتاه سخن این که: انسان به وسیلهی غریزهی «علتجويى» که در نهادش نهفته است برای مجموع موجودات و پدیدههای جهان، علتی جستوجو میکرده و به این ترتیب با خدای جهان آفرین که «علت حقيقى» موجودات نیازمند و پدیدههای جهان است آشنا گشته و به وجودش پی برده و به پرستش او برخاسته است.
قرآن نیز خداجویی را امری فطری میداند و میگوید:
اگر از آنان بپرسی که آسمانها و زمین را چه کسی آفریده پاسخ میدهند خدای عزیز و دانا.[1]
و میفرماید:
و اگر از آنان سؤال کنی که چه کسی آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را مسخر کرده؟ میگویند: خدا، پس چرا دروغ میبندند؟[2]
باز میفرماید:
و اگر از آنان سؤال کنی چه کسی از آسمان باران نازل میکند و زمین را به وسیله آن زنده میکند؟ میگویند: خدا. به آنان بگو: سپاس مال خدا است ولی اکثر آنان خوب نمیاندیشند.[3]
۱- بشر در آغاز چگونه متوجه خدا شد؟
۲- پیدایش معبودهای دروغین شاهدی بر کدام موضوع است؟
۳- قرآن خداجویی را چگونه امری میداند؟
[1]. زخرف (43) آيهی 9: «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرْضَ لَيَقُولُنَّ خَلَقَهُنَّ العَزِيزُ العَلِيمُ».
[2]. عنكبوت (29) آيهی 61: «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّماواتِ وَالأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالقَمَرَ لَيَقُولُنَّ اللهُ فَأَنّى يُؤْفَكُونَ».
[3]. همان، آيهی 63: «وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ نَزَّلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الأَرْضَ مِنْ بَعْدِ مَوْتِها لَيَقُولُنَّ اللهُ قُلِ الحَمِدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْقِلُونَ».
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله ابراهیم امینی