متأسّفانه بعضی افراد ناپخته و خام، در عین ادّعای اسلام انقلابی، به احکام عبادی دین اعتنای چندانی ندارند و برای مسائل اجتماعی و سياسی و اقتصادی اهمّیّت بیشتری قائل میشوند. گويی، اينها خبر ندارند كه اين مسلک یک مسلک دينی نيست. در دين اصالت از آنِ عبادت است و اگر مسائل ديگر مقدّمهی عبادت شد، جزو دين است؛ وگرنه خارج از دين است و جنبهی دنیوی محض دارد و هر مسلمان آگاهی میداند كه دنيا در منطق دين، جنبهی تطفّلی* و تبعی دارد و صرفاً برای رفع نیاز ضروری مورد توجّه قرار میگيرد و نه بيشتر كه لطمه به حیات ابدی در عالم آخرت بزند.
مثلاً ما در منازل خود در کنار اتاقهای مجلّل خود مستراح میسازيم و قسمتی از عمر ما در مستراح صرف میشود؛ امّا آيا در مستراح نشستن در زندگی ما هدف است؟ يعنی ما خانه میسازيم برای اين كه در مستراح بنشينيم؟ البتّه كه خير. آنچه در زندگی هدف است و اصالت دارد، ساختن اتاقهای مجلّل و زيبا و سپس گستردن سفرههای رنگين و خوردن غذاهای لذیذ و آرميدن در بسترهای نرم و گردش كردن در باغها و بوستانها و نشستن در مجالس دوستان و ... است. آری، اين امور در زندگی دنيوی اصالت دارد؛ ولی با اين همه، اگر مستراح در گوشهی منزل نباشد، تمام اين كارها لنگ است و به هيچ كدام از اينها با آسودگی خاطر نخواهيم رسيد؛ و لذا ناچاريم با كمال نفرتی كه از بو و منظر آن داريم، آن را در داخل منزل خود و در كنار همان اتاقهای زيبا بسازيم و هر چند ساعت یک بار هم برويم و آنجا بنشينيم تا بتوانيم كنار سفرهی رنگين بنشينيم و در بستر نرم بخوابيم و در باغ و بوستان گردش كنيم و با دوستان انس بگيريم.
حال، رجال الهی و مردان خدا با دنيا همانگونه معامله میكنند كه ما با مستراح میکنیم. يعنی آنها خوردن و خوابيدن و نوشيدن و پوشيدن را هدف نمیدانند، بلكه هدف اصلی آنها در زندگی عبادت و بندگی خدا و تحصيل موجبات سعادت ابدی در آخرت است و به همين جهت، توجّه به شؤون دنیوی از جمله خوردن و خوابيدن و نوشيدن و پوشيدن برای آنها همان مستراح رفتن ماهاست كه در عين اين كه از آن نفرت داريم، چارهای جز داشتن آن نداريم. آن كسی كه میگويد تمام اين دنيا برای من از آب بينی بز پستتر است، در اين گفتار اغراق و مبالغهای ندارد و ـ العياذبالله ـ تظاهر به زهد هم نمیكند، بلكه واقعاً دنیا برایش رنجآور و نفرتانگيز است؛ ولی از روی ضرورت، تا زنده است بايد چند لقمه نان جوينی بخورد تا اين بدن بماند و او به كارش برسد و برای همين، شب كه سر به سجده میگذارد، با اشک و آه و ناله و افغان استغفار میكند و میگويد: خدايا، من معصيت كردم، مرا بیامرز. آری، معصیت او همین توجّه به ضروريات زندگی است؛ يعنی همين كه برای خوردن چند لقمه نان مینشيند و چند لحظه میخوابد، شب برای استغفار از آن ناله سر میدهد و اشک میريزد؛ همانگونه كه ما نشستن در مستراح را تضييع وقت میدانیم و آن را سبب كمبهرگی از زندگی میشماريم و آرزو میکنیم ای كاش نبود و به جای آن بر سر سفرهی غذا مینشستيم و از آن بهره میبرديم، آنها نيز خوابيدن و خوردن و پوشيدن و نوشيدن را تضييع وقت خود میدانند و سبب كمبهرگی از سفرهی بندگی و عبادت میشمارند؛ و لذا به مقدار ضرورت از دنيا میگيرند و در مورد زايد بر آن میگويند:
...ألا حُرٌّ یَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَة لِأهْلِهَا...؛[1]
«آیا آزاد مردی نیست که این تهماندهی غذا در لای دندان را به اهلش واگذارد»؟
این ندا از امام سیّدالشّهدا(ع) يا پدر بزرگوارش، امام اميرالمؤمنين(ع) است که از دنیا تعبير به لُماظه كردهاند. لماظه يعنی باقیماندهی غذا که لای دندان میماند و میگندد و انسان رغبت نمیكند آن را با انگشت بيرون بياورد، بلكه با چوب خلال آن را بيرون میآورد و دور میافكند. او از اين دنيای به اين زيبايی تعبير به لماظه میكند. همچنين حضرت علی(ع) میفرماید:
لِألْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ أزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَة عَنْزٍ؛[2]
«این دنیای شما در نزد من از آب بينی بز پستتر است».
حاصل آنكه، احكام و قوانين دين مقدّس اسلام در خصوص مسائل اقتصادی و سیاسی و ... جنبهی تطفّل نسبت به امور عبادی دارد و نه اصالت به آنگونه كه برای تأمین و تقويت آنها امور عبادی سبک شمرده شود و احياناً تضعيف يا تعطيل گردد كه در آن صورت، در عین ادّعای اسلام انقلابی، همدوش با کفّار بل اضلّ از آنها خواهیم بود و معالاسف شنيده میشود كه افرادی جاهل و مغرور با نظر تحقير مینگرند به كسانی كه پايبند به خواندن زيارت عاشورا و دعای ندبه و زيارت جامعه هستند و با لحنی تمسخرآميز میگويند: دنبال كارهای اصيل در دين برويد و سياست و اقتصاد دين را زنده كنيد.
اينان نمیدانند كه دعا و زيارت و تضرّع به درگاه خدا و توسّل به اولیای خدا به منزلهی روح و جان در پيكر احكام و قوانين دينی ماست؛ وگرنه آن قوانين و احكام، فرضاً در حدّ اعلا نيز اجرا شود، اگر خالی از دعا و توسّل باشد، تازه هم رديف با كفّار خواهيم بود و محكوم به عذاب ابدی خواهيم شد. البتّه، كسی نگفته است كه تمام همّتان مصروف دعا و زيارت شود و عاطل از سياست و اقتصاد باشيد؛ بلكه میگوییم: اصالت در دين از آنِ عبادت است و دعا و زيارت و ساير مطالب مقدّمهی آن است؛ آنگاه امور عبادی نیز در دین اصالت ندارد، بلکه آن امور نیز مقدّمهی آن است؛ آنگاه امور عبادی نيز در دين اصالت ندارد، بلكه آن امور نیز مقدّمهای برای معرفت و شناخت مقام ولايت و امامت و تقرّب به آن مقام و حركت روحی به سوی امام(ع) است.
تمام احكام و قوانين دنيوی دین باید مقدّمهای برای تسهيل امر عبادت باشد و امر عبادت، اعمّ از نماز و روزه و حجّ و ... نیز مقدّمهای برای تقرّب و ارتباط با امام(ع). دین از نظر ما وقتی صحيح و كامل است كه تمام احكام و شرايعش در مسير ولايت و امامت علی و آل علی(ع) به مرحلهی اجرا در آيد؛ وگرنه باطل است و خالی از اثر. فرق اساسی شيعه با سنّی همین است. سنّیان تمام احکام و شرایع اسلام اعمّ از احکام دنیوی و عبادی را دارند (البتّه، اختلاف در بعضی اجزا و شرايط و موانع در امور عبادی نيز هست) و ظاهراً بهتر از ما هم دارند؛ نماز جماعتشان باشكوهتر از نماز جماعت ماست، حجّ و سعی و طوافشان چشمگيرتر از حجّ و سعی و طواف ماست، تلاوت قرآنشان خوشلحنتر و پر سر و صداتر از تلاوت قرآن ماست. آنچه ندارند روح و جان دين است كه ولای علی و آل علی(ع) است. آنها از مسير خارجند و بيراهه میروند. آدمی كه با بدن سالم سوار بر مركب رهوار میرود امّا از مسير خارج است و بيراهه میرود، طبيعی است كه به هدف نمیرسد و به جای كعبه سر از تركستان در میآورد.
ما افتخارمان همين است كه با تعقّل و تحقيق، نه با تعبّد و تقليد، راه به سوی خدا را يافتهايم و به راه افتادهايم و با اطمينان خاطر و آسودگی دل حركت میکنیم. ما علی و آل علی(ع) را صراط مستقيم میدانیم و در سايهی ولايت آنها پيش میرويم، حال، اگر از نظر مقهور شهوات واقع شدن، آلوده شديم و به زمين خورديم، مفتخريم كه در زير سايهی علی(ع) و در آستان علی(ع) به زمين خوردهايم، زيرا مطمئنّیم که با یک اشارهی او برمیخيزيم؛ خودش فرموده است:
یَا أیُّهَا النَّاسُ دِینَکُمْ دِینَکُمْ فَإنَّ السَّیِّئَة فِیهِ خَیْرٌ مِنَ الَحَسَنَة فِی غَیْرِهِ وَ السَّیِّئَة فِیهِ تُفْغَرُ وَ الْحَسَنَة فِی غَیْرِهِ لا تُقْبَلُ؛[3]
«مردم، ملازم دينتان باشيد و آن را محكم نگه داريد و از دست ندهيد. گناه در دين شما بهتر از حسنه در غير آن است؛ زيرا گناه در دين شما مغفور است و حسنه در غير آن مقبول نيست».
يعنی معصيت كسی كه در مسير دين حقّ پيش میرود صد شرف دارد بر عبادت آن كسی كه از مسير حقّ منحرف گشته است و بيراهه میرود؛ چون معصيت او مغفور است و عبادت اين مقبول نيست.
حبّ امام اميرالمؤمنين(ع) حسنهای است كه نور آن، ظلمت جملهی سیّئات را از بین میبرد و در محشر در ميان محبّان علی مجرمی ديده نمیشود. در حقيقت، مجرم واقعی كسی است كه حبّ علی(ع) را در دل ندارد و از سيما شناخته میشود؛ چنان كه قرآن میفرماید:
یُعْرَفُ الْمُجْرِمُونَ بِسِیماهُمْ فَیُؤْخَذُ بِالنَّواصِیِ وَ الْاَقْدامِ؛[4]
«مجرمان با قيافههايشان شناخته میشوند، آنگاه آنها را با موهای جلو سر و پاهايشان میگیرند [و به جهنّم میافکنند]».
ما خدای خود را بسيار شاكريم كه ما را در مسير حبّ و ولای علی(ع) قرار داده است. حال، اگر خود را آلوده و مقهور شهوات نفس خود میبینیم و زمين خوردهی نفس امّارهایم، از اين جهت خوشحاليم كه در راهی كه به سوی علی(ع) میرود زمين خوردهايم و اميدواريم که از برکات حبّ او برخیزیم و مجدّداً به راه بيفتيم.
به يكی از بزرگان اهل معرفت گفتند: فلان مريد شما، كه خيلی مورد لطف و عنايت شماست، در گذرگاهی كه رو به خانهی شماست مست شراب افتاده است. گفت: خدا را شكر كه اگر افتاده است، توی راه افتاده و در غير راه نيفتاده است.
ما هم خدا را شاكريم كه اگر آلوده گشته و افتادهايم، در راه علی افتادهايم و در بيراهه نيفتادهايم. ما از عمق جان و صميم قلب معتقديم كه آدم مست شراب افتاده در آستان علی(ع) نزد خدا محبوبتر است از آدم نمازگزار سر به سجده نهاده در آستان عمر.
از امام باقر(ع) منقول است:
قَالَ اللهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی لِاُعَذِّبَنَّ کُلَّ رَعِیَّة فِی الْإسْلامِ دَانَتْ بِوَلایَة کُلِّ إمَامٍ جَائِرٍ لَیْسَ مِنَ اللهِ وَ إنْ کَانَتِ الرَّعِیَّة فِی أعْمَالِهَا بَرَّة تَقِیَّة وَ لِأعْفُوَنَّ عَنْ کُلِّ رَعِیَّة فِی الْإسْلامِ دَانَتْ بِوَلایَة کُلِّ إمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللهِ وَ إنْ کَانَتِ الرَّعِیَّة فِی أنْفُسِهَا ظَالِمَة مُسِیئَة؛[5]
«خدا فرموده است: من عذاب میکنم هر گروهی را در اسلام كه معتقد به ولايت پيشوايی باشند كه او بدون اين كه از جانب خدا منصوب به امامت باشد خود را امام مردم معرّفی كرده باشد [و مردم نيز او را پذیرفته و دنبالش رفته باشند؛ آن مردم را من عذاب میکنم] اگر چه آنها در اعمالشان نيكوكار و پرهيزكار باشند [ولی چون تبعيّت از امام جائر كردهاند، محكوم به عذابند] و [از اين سو] من مورد عفو و رحمت خود قرار میدهم مردمی را كه معتقد به ولايت امامی باشند كه از جانب من منصوب به امامت شده است؛ اگر چه آن مردم در اعمالشان تبهكار و گنهكار باشند [امّا چون در مسير ولايت امام بر حقّند، مشمول عفو و رحمت حضرت حقّ قرار میگيرند]».
چون سگی افتادهايم اندر نمكزار علی
خوش مقامی هر كه خواهد گو بيايد جا كند
سگ نجسالعين است؛ امّا وقتی در نمكزار افتاد و استحاله گرديد و تبديل به نمک شد، پاک میشود. باز بايد اينجا اظهار تأسّف کرد دربارهی افرادی ظاهربین و ناآگاه از حقیقت دين كه ابوبكر و عمر، آن مدّعيان كاذب در امر خلافت پيامبراكرم(ص) را میستايند؛ از آن نظر كه در زمان حكومت آنها اسلام پيش رفته و كشورهايی از قبيل شام و ايران و روم و يمن زير پرچم اسلام آمدهاند و ...
1- دنيا در منطق دين چگونه است؟
2- دین از نظر ما چه زمانی صحيح و كامل است؟
3- مجرم واقعی كیست؟
[1]ـ نهجالبلاغهی فیض، حکمت 448.
[2]ـ همان، خطبهی 3، قسمت 6.
[3]ـ اصول کافی، جلد 2، صفحهی 464.
[4]ـ سورهی الرّحمن، آیهی 41.
[5]ـ اصول کافی، جلد 1، صفحهی 376.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی