خاتمه | ۲
و هکذا، «تولّی»[1] و «تبرّی»[2] که دو رکن اساسی اسلام، معرّفی گردیده و مرگ و حیات اسلام، وابسته به بود و نبود آن دو اصل اصیل، ارائه شده است، ایضاً در «بُعْد سیاست» شرع و تشکیل حکومت حقّه و مبارزهی با اعداء دین، تجلّی روشنتر و کاملتری دارد تا بُعْد «حبّ» و «بغض» «قلبی» و اظهار لسانی آن، نسبت به اولیاء خدا و اعداء حقّ!!
اگرچه، تمام مراتب آن از «قلبی» و «زبانی» و «جوارحی»، بحکم «عقل» و «نقل»، لازم و واجب است؛ و هر مرتبهای از آن نیز در حدّ و سطح خود، دارای آثار عظیم وحیاتی، در هر دو جهان میباشد.
ولی بدون شکّ، سعی در تشکیل حکومت اسلامی، برای اجرای احکام خدا و قیام بر ضدّ حکومتهای طاغوتی ضدّ خدا (البته با رعایت تناسب قدرت) بدیهی است که لزوم و وجوب بیشتری دارد و آثار عظیمتر و حیاتیتری را در هر دو جهان، بوجود میآورد.
و اگر میبینیم که بما دستور دادهاند تشکیل مجالس ذکر فضائل و مصائب بدهیم و آنجا، سخن از فضائل و مصائب اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین، به میان آورده و انواع مظالم و جنایات دشمنانشان را برمَلا سازیم؛ و از این راه، آئین «توسّل» و رمز «تولّی» و «تبرّی» را در مجتمع اسلامی خویش، زنده و تازه، نگه داریم.
بطور حتم، یکی از اسرار مهمّهی این دستور حکیمانه، همین است که علیالدّوام، این دو طرز سیاست «شیطانی» و «رحمانی»، در مقابلِ هم، برای مسلمانان جهان، ترسیم و تشریح گردیده و افکار و اذهان امّت اسلام، برای همیشه، با این دو طرح متضادّ، آشنا باشند؛ تا پیوسته با مراقبت و هوشیاری کامل، طرز حکومت و سیستم سیاست زمان خود را با آن دو طرز سیاست، تطبیق نمایند و ببینند آیا سیاست جاریهی در مملکت اسلامی، از سنخ سیاست الهیّهی علی و آل علی علیهم السّلام است؟ یا از نوع سیاست شیطان صفتان از بنیامیّه و بنی عبّاس، از یزید و معاویة بن ابیسفیان و هارون و مأمون است؟!
و همینکه احساس کردند که برنامه و طرح جاری در مملکت، ضدّ برنامه و طرح آل علی(ع) است، بی هرگونه تعلّل و تأخیر، آوای لعنت و نفرات از آن نوع سیاست موجود، سر داده و یا یک قیام و نهضت تند همگانی، صحنهی توفندهی عاشورای حسینی(ع) را در عصر خود، تجدید نمایند و چندان بجوشند و بخروشند تا دستگاه حکومت جائرانه و سیاست خائنانه را در هم بریزند و از نو، زمینه را برای سیاست پاک و درخشان اهل بیت رسول علیهم السّلام، آماده سازند!!
نمونهی بسیار روشن و چشمگیر این «بُعد» از «تولّی» و «تبرّی» را، ما، در عصر خود، در «انقلاب کبیر اسلامی ایران»، مشاهده کردیم!
ملّتی که طیّ قرنهای متمادی (حدود دو هزار و پانصد سال) از دست «شاهان» ستمگر خودکامه و خودخواه، انحاء مظالم و جنایات، دیده و زیر یوغ ذلّت بار «استبداد» و «استعمار»، از تنفّس در فضای «آزاد» و «مستقلّ»، بیبهره گشته بود.
و تمام مقدّرات و سرنوشت دینی و دنیویش از درون کاخهای مملو از مظاهر شهوت و شیطنت، تعیین میشد و به دست یک مشت جانوران کثیف درندهخو و دَدْمنش، اجرا میگردید.
تا آنکه سرانجام، به روزگار سیاه پلیدترین آنان، رضاخان و محمّدرضا خان پهلوی ـ علیهما اللّعنة و العذاب ـ دست شیطان استعمار آدمخوار، از آستین آن دو مزدور پست و فرومایهی کفر و الحاد ابلیسی، با شدّت و وقاحت هرچه تمامتر، بکار افتاد؛ و نسبت بتمام شئون حیاتی امّت اسلامی این مرز و بوم، مسلّط گردید؛ دین و دنیای این ملّت مسلمان را ملعبهی دست تطاولگران بی شرم و حیا قرار داد.
از تعرّض به حریم مقدّس روحانیّت شریف، آغاز کرد و سپس هتک «حجاب» زنان مسلمان نمود و از این راه، آلودهترین روزنهی فساد و رخنهی شیطان را بروی این ملّت بینوا گشود و بدنبالش با سهولت و سرعت، به تأسیس و ترویج مراکز فحشاء پرداخت.
و نهایتاً بفکر دست اندازی به حریم احکام خدا و قوانین آسمانی اسلام افتاد؛ تا آنجا که تاریخ «هجری» مسلمانان را به تاریخ ننگین «شاهنشاهی» تغییر داد و دگرگونیها در احکام ارث و ازدواج و طلاق و ربا و دیگر مسائل دینی بوجود آورد.
و بمنظور اِرعاب و کوبیدن هر نیروی مقاومی، دست به کشتارهای وحشیانه و ایجاد شکنجهگاههای دَدْمنشانهی غیر قابل تحمّل زد؛ هر سری که میجنبید، از تن، جدا میکرد و هر صدا که برمیخاست، در گلو، خفه میساخت. از همه جا، مرگ میبارید و از همه سو، ذلّت و خواری میریخت.
آری، در یک چنین موقعیّت بسیار مخوف و شرائط فوقالعاده سهمگین و هراسانگیز بود که ناگهان نهیبی پرسطوت، در فضای مملکت پیچید و فریادی کوبنده و جنبشزا، دلها را تکان داد و «عیسی وَش»، به کالبد مردگان، روح مجدّد دمید که:
هان، ای ملّت! تا کی تحمّل ذلّت!؟ هان، ای آزادگان کشور قرآن! تا چند، تو سری خوردن از این پست فطرتان و فرومایگان!؟
هین، بجنبید و بپا خیزید؛ تکیه به نیروی لایزال خالق سبحان و دست به «سلاح» «الله اکبر» و «ایمان»، بجوشید و بخروشید و تا سر حدّ نابودی این ناپاکان، از پای ننشینید؛ «الا انّ تصرالله قریب» و «انّ کید الشّیطان کان ضعیفاً»!
این نهیب روحانی و این فریاد آسمانی که از حلقوم یک «مرد» سراسر ایمان و اخلاص و مقاومت و فقیه عالم به زمان خویش و جامع شرائط مرجعیّت، بر میخاست، آنچنان تحرّک آفرین و حرارتزا بود که جدّاً یک ملّت مشرف به مرگ در حال احتضار را، حیات مجدّد بخشید و دلهای سرد افسردهی یخ زده را، داغ و پرشور و آمادهی انفجار گردانید که یکباره، مرد و زن، پیر و جوان، عالم و عامی، از سراسر کشور جوشیدند و همه با هم، بپا خاستند و شورشی عظیم و رستاخیزی مهیب بوجود آورده و با وحدتی عجیب و انسجامی غریب، تحت زعامت و رهبری همان «مرد» بپا خاستهی دوران و «مؤمن» پرخاشگر زمان، حضرت آیتالله العظمی حاج آقا روح الله خمینی ـ ادام الله ایّام برکات وجوده الشّریف ـ آنچنان ایستادگی کردند و روز بروز بر عمق و وسعت «انقلاب» شگفت انگیز خویش افزودند.
تا آنکه در روز تاریخی ۲۲ بهمن ماه ۱۳۵۷ هجری شمسی، مُعْجِز آسا، بر دشمن خونخوار مکّار کهنهکار، یورش پر از خشم برده و با کشتن و کشته دادن بسیار، عاقبت پیروز گشته و با سربلندی تمام، به لطف خدا، بساط شاهنشاهی دو هزار و پانصد ساله را در هم پیچیده و به زباله دان تاریخ انداختن و سپس رژیم مقدّس «جمهوری اسلامی» را پایهگذاری نموده و کشور را برای اجراء احکام نورانی اسلام، آماده ساختند!! اعزّهم الله عزّا باقیاً و ثبّتهم بالقول الثّابت فی الدّارین اشدّ تثبیتاً.
حال، از لطف خدا امیدواریم، این انقلاب شکوهمند اسلامی ایران، همچنان به پیشتازی خود، در سایر بلاد و مناطق دیگر، ادامه دهد تا به انقلاب جهانی حضرت مهدی ولیّ الله اعظم ـ عجّل الله تعالی فرجه الشّریف ـ منتهی گردد. «و یرحم الله عبداً قال آمینا».
آری، این است آن «بُعْد» شاخص و بسیار برجسته از بین اَبعاد «تولّی» و «تبرّی» که ما را موظّف به «تداوم» بخشیدن آن نمودهاند!
وگرنه، بسیار روشن است که تنها لعنت کردن بر «معاویه» سیزده قرن پیش و ابراز تنفّر از «یزید» هزار سال قبل، یا فقط گریستن بر عطش کودکان امام سیّد الشّهداء ـ ارواحنا فداه ـ و آنگاه از دستور حیاتبخش «توسّل» و «تولّی» و «تبرّی»، به همین برداشت سطحی و کوتاه اکتفا نمودن و نسبت به سایر ابعاد آن، بیخبر و یا بیتفاوت ماندن، طوری نیست که بتواند طاغوتهای جبّار ظلاّم را در هر عصری از اعصار، از پای درآورده و آئین مقدّس ظالم زدای اسلام را علیرغم تمام تجهیزات و تسلیحات دنیای کفر و الحاد، تحکیم بخشد؛ و آنرا بر کرسی حاکمیّت جهانی، مستقرّ سازد!!؟
اینجا، پناه بر خدا میبرم از اینکه سخنم بوی این «توهّم» را بشامّهای برساند که ـ معاذالله ـ از آن تیپ جاهل خود باختهای باشم که به عزاداری و گریهی بر امام سیّدالشّهداء ـ ارواحنا فداه ـ (العیاذ بالله) با نظری تحقیرآمیز مینگرند! و یا لعنت بر دشمنان اهل بیت عصمت علیهم السّلام را بر اساس توجیهات باردهای، ناروا و یا غیر مجاز میشمارند! اعوذ بالله ثمّ اعوذ بالله من هذه الجهالة و الضّلالة المُخْزیة!
نه، نه، هرگز چنین کج فکری جهل آمیز را ـ بحمدالله ـ از اوّل نداشتهام و ندارم و پس از این نیز ـ ان شاءالله ـ نخواهم داشت.
و سپاسگزار خداوندم که به توفیق و لطف خفیّش، این عقیدهی صاف و پاک و لطیف، از نخست، در اعماق دلم، جا گرفته و با گوشت و خون و سراپای وجودم درآمیخته است که:
مودّت اهل بیت رسول ـ صلوات الله علیهم اجمعین ـ و بغض نسبت به دشمنانشان، مایهی حیات قلب و جوهر ایمان و سرّ اسلام است؛ عُصارهی توحید و تنها راه بسوی خدا و شرط قبولی اعمال و ارزش بخش به جمیع عبادات است. و بی آن، تمام عقائد قلبی و اعمال عبادی، همچون تودهی کاه، از درجهی اعتبار و ارزش در پیشگاه خداوندی، ساقط است.
و هکذا، گریهی بر امام سیّد الشّهداء ـ جسمی و روحی لتراب قبره الفداء ـ و عزاداری آنحضرت که معلول طبیعی آن محبّت راستین است، یکی از بزرگترین موجبات قرب بخدا و سبب آمرزش بسیاری از گناهان و وسیلهی ابقاء شور و حرارت انقلابی در دلها و تداومبخش به روحیّهی «اعتراض» و «شورش» در برابر بیدادگریها در هر عصر و زمان است!!
هر چند، همانگونه که گفتیم، «بُعْد سیاسی» اصل «توسّل» و «تولّی» و «تبرّی»، آنهم در درجهی نهائیش که مرحلهی «طاغوت زدائی» است، وقتی به تحقّق میرسد که امّت اسلام، با پذیرش برنامهها و تعالیم تحرّک آفرین ائمّهی اهل البیت علیهم السّلام که مصداق اجلای «توسّل» و «تولّی» است، به مرحلهی تشکیل «حکومت» و تحصیل کرسی «قدرت عادله»، نائل شوند و زمینه را برای اجراء احکام و فرامین خداوند متعال، آماده سازند!
و این همان است که سطح جهانی و گستردهاش با ظهور باهرالنّور امام حجّة بن الحسن ـ عجل الله تعالی فرجه الشّریف ـ (اِن شاءالله) عملی خواهد گشت. و ما، پیوسته و لایزال، انتظار آن روزگار فرخنده و سعادتبار را میبریم و علی الدّوام به پیشگاه خداوند، عرضه میداریم:
اَللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَيْكَ في دَوْلَةٍ كَريمَةٍ تُعِزُّبِهَا الْاِسْلامَ وَ اَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفاقَ وَ اَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنا فِيها مِنَ الدُّعاةِ اِلى طاعَتِكَ وَ الْقادَةِ اِلى سَبيلِكَ وَ تَرْزُقُنا بِها كَرامَةَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةِ؛[3]
و الحمدلله ربّ العالمین اوّلاً و آخراً. و صلّی الله علی نبیّنا محمّدٍ و آله الطّاهرین. والسّلام علی من اتّبع الهدی من عبادالله الصّالحین.
پایان
1- «تولّی» و «تبرّی» از بُعد سیاسی را شرح دهید.
2- دستور تشکیل مجالس فضائل و مصائب اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین به چه منظور است؟
3- مایهی حیات قلب و جوهر ایمان و سرّ اسلام چیست؟
[1]ـ «تولّی» یعنی: تن به «ولایت» اولیاء خدا «دادن و حاکمیّت آنها را در تمام ابعاد حیاتی خویش پذیرفتن و با قلب و زبان و بدن، راه مودّت و محبّت آنان را پیمودن. «تبرّی« یعنی: از دشمنان خدا، دوری جستن و از طریق قلب و زبان و بدن، به مبارزهی با آنها برخاستن.
[2]ـ همان.
[3]ـ قسمتی از دعای «افتتاح» است، مفاتیح الجنان، ص ۱۸۲.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت