کد مطلب: ۶۰۴۷
تعداد بازدید: ۲۸۴
تاریخ انتشار : ۰۵ دی ۱۴۰۱ - ۱۹:۰۹
قصه‌ها و نکته‌ها پیرامون امامت | ۷۹
چندی نگذشت، ديدم دوازده نفر از محضر امام بيرون آمدند با چهره‌ها و لباس‌های مخصوصی‌ كه برای من نامأنوس بود؛ سلام كردند و عبور كردند.

ملاقات طایفه‌ی جنّ


سعدالاسكاف گويد:

به خانه‌ی امام باقر(ع) رفتم. اذن دخول طلبيدم. خادم گفت: اندكی‌ تأمّل كن، جمعی‌ از برادران شما شرفياب حضور امام هستند، آنها بروند و بعد شما داخل شويد. چندی نگذشت، ديدم دوازده نفر از محضر امام بيرون آمدند با چهره‌ها و لباس‌های مخصوصی‌ كه برای من نامأنوس بود؛ سلام كردند و عبور كردند. من داخل شدم و به امام عرض كردم: اين افراد ناشناس بودند؛ فرمود: اينان گروهی‌ از برادران جنّ شما بودند. عرض كردم: آقا، مگر آنها بر شما ظاهر می‌شوند؟ فرمود: آری، آنها هم مثل شما برای فهميدن حلال و حرامشان نزد ما می‌آيند.[۱]

 

پی نوشت


[۱]. کشف‌الغمّه، ج 2، ص 138.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله سید محمد ضیاءآبادی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: