اين هم درس ديگری است برای ما كه مراقب باشيد در برنامههای دينی كه انجام میدهيد، از خودتان تصرّفی نكنيد و اضافه و كم نكنيد؛ مثلاً نگوييد: فلان جمله از نظر من خوب است كه در فلان دعا اضافه شود، يا در دعای كميل به جای سه بار ياربّ، ده بار گفته شود و در زیارت عاشورا به جای:
انَّ هذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنو اُمَیّه؛
بگوييم:
اِنَّ یَوْمَ قَتْلِ الْحُسین یَوْمٌ...؛
یا در آخر فلان دعا عبارت "بِرَحْمَتِکَ یااَرْحَمَ الرّاحِمینَ" را اضافه کنیم یا برای صلوات گرفتن از مردم، پس از دعا بگوييم: به حقِّ محمّدٍ و آلهالاطهار، با آنكه در خود دعا نيامده است. اين كارها را نكنيد و بدانيد كه آثار خاصّ اعمال عبادی در «طبق دستور انجام دادن» است.
با اين كه حضرت ابراهيم(ع) خود پيامبر و بانی كعبه است، نمیگويد: حالا كه من كعبه را ساختهام، خودم مناسک آن را تنظيم میکنم كه اين طور طواف كنيد و آنطور سعی كنيد و ... بلكه میگويد: خدايا، تو مناسک ما را نشانمان بده تا بدانيم چگونه بايد عمل كنيم و از خود تصرّفی نكنيم؛ نه از خود چيزی به نام دستور دينی بسازيم نه به دستوری كه دادهاند از خود چيزی اضافه و كم بكنيم. دايهی مهربانتر از مادر نباشيم.
وقتی در مجلسی آقای محترمی دعای كميل میخواند؛ در جملهی: (مَنْ کادَنی فَکِدْهُ)؛ يعنی، [خدايا] كسی كه دربارهی من كيد میكند [و برای من نقشه میکشد] تو دربارهی او كيد کن. آن آقای محترم میگفت: (مَنْ کادَ الْاِسلامَ فَکِدْهُ)؛ يعنی، [خدایا] کسی که دربارهی اسلام كيد میكند و برای اسلام نقشه میكشد، تو دربارهی او كيد كن. گويا او برای اسلام از اميرالمؤمنين(ع) دلسوخته تر بوده و معتقد است كه بهتر اين بود كه اميرالمؤمنين(ع) جای خودش اسلام را میگفت. قرآن میفرماید:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللهَ...؛[1]
«ای مؤمنان، از خدا ورسولش جلو نيفتيد؛ تقوا را رعايت كنيد...».
حضرت ابراهيم(ع) در ادامهی دعای خود میفرماید:
رَبَّنا وَابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولاً مِنْهُمْ...؛[2]
«پروردگارا، از میان ذرّیّهی من رسولی برانگیز که تلاوت و تعلیم کتاب و حکمت کند و انسانها را تزکیه کند».
اين دعای حضرت ابراهيم(ع) نيز مستجاب گشت و از ميان ذرّیّهاش حضرت خاتمالانبیاء(ص) مبعوث به رسالت شد و به تعليم و تزكيهی آدميان پرداخت و اهل بيتش(ع) نيز جانشينش گرديدند و از اين جهت، اهل بيت نبوّت(ع) مصداق اعلای دعوت حسنای ابراهیم(ع) شدند. اين جمله از تفسير "مَنهَجُالصّادقین" ذيل همين آيات از رسول خدا(ص) نقل شده كه فرموده است:
اَنا دَعْوَة اَبِی اِبراهیم؛
«من دعای پدرم ابراهيم هستم».
يعنی، با بعثت من دعای پدرم ابراهيم(ع) مستجاب شده است. دعای ديگری نيز از ابراهيم(ع) در قرآن نقل شده است.
...وَاجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرينَ؛[3]
«[خدايا] برای من در ميان امّتهای آينده، لسان صدق و ذكر خير قرار بده».
يعنی،آن چنان كن كه ياد من در خاطرهها بماند و برنامهی الهی من در ميان آيندگان ادامه يابد و مكتب توحيد، كه من به توفيق تو پايهگذار آن بودهام، هميشه باقی باشد. اين دعا هم مستجاب شده كه قرآن میفرماید:
...وَجَعَلْنَا لَهُمْ لِسَانَ صِدْقٍ عَلِيًّا؛[4]
...ما برای ایشان [ابراهیم و ذرّیّهاش] لسان صدق والایی قرار دادیم و اینک میبینیم که اهل بیت نبوّت(ع) عالیترین ذکر خیر و لسان صدق ابراهیم(ع) هستند و به دعوت حسنای او تحقّق بخشیدهاند. دعای دیگری نیز از جانب ابراهیم(ع) دربارهی ذرّیّهاش در قرآن آمده است.
رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِيُقِيمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَة مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَراتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ؛[5]
«پروردگارا، من بعضی از فرزندانم را در سرزمينی كه فاقد هرگونه زراعت و آب و گياه است، نزد خانهای كه حرم توست، اسكان دادم؛ پروردگارا، تا نماز را به پا دارند، پس دلهای گروهی از مردم را به آنها متوجّه ساز [و مهر آنها را در دلهای مردم بيفكن] و آنان را از محصولات [مورد نيازشان] روزی ده، باشد كه سپاسگزاری کنند».
میبینیم كه اين دعای زيبای ابراهيم(ع) هم مستجاب شده و خداوند مهر و محبّت ذرّیّهی آنحضرت را، كه بارزترين مصاديق آن وجود مبارک حضرت خاتمالانبياء(ص) و اهل بيت اطهار(ع) هستند، در قلوب جمعیّتهای عظيم بشری افكنده است كه عاشقانه رو به سوی آنها میروند و سيل عواطف و احساسات خود را بیصبرانه به سوی آنها سرازير میسازند و هم اكنون حرمهای مطهّرشان موج میزند از جمعیّتهای دلباخته كه پروانهوار گرد شمع قبور مقدّسشان بال و پر میزنند و عرض مودّت میكنند و به دعوت حسنای جناب ابراهیم(ع) لبّیک اجابت میگویند که:
...فَاجْعَلْ أفْئِدَة مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إلَیْهِمْ...؛
پس اين هم یک معنای بسيار روشن برای جملهی نورانی «الدَّعْوَةالْحُسْنَی» که اهل بیت نبوّت(ع) با محبوبیّتشان در قلوب مردم، تحقّق بخش دعای بسيار زيبای حضرت ابراهيم(ع) هستند.
امّا جملهی دیگر زیارت (جامعه)؛ وَرَثَة الْانبیاء؛ یعنی، اهل نبوّت(ع) وارث تمام پیامبران خدا هستند. از جهت فضايل و كمالات معنوی، كه انبياء(ع) آنها را به طور پراكنده داشتهاند، اهل بيت(ع) تمام آن فضايل را يكجا دارند و مصداق آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری هستند. البتّه، میدانیم كه ميراث انبياء(ع) پول و مال و منال و ديگر شؤون دنیوی نيست. دنياداران كه همّشان جمعآوری مال است، طبيعی است كه ميراثشان نيز جز مال دنيا چيزی نیست؛ امّا پيامبران خدا(ع) كه تمام همّشان سير در مدارج معرفة الله و ارتقاء در مراتب توحيد و سپس هدايت ابنای بشر و حركت دادن آنها در مسير خداشناسی و يكتاپرستی بوده است، بديهی است كه ميراثی برای بندگان خدا پس از خود جز همان معارف و كمالات معنوی نخواهند گذاشت.
ما در زيارت وارث خطاب به امام سیّدالشّهد(ع) میگوییم:
اَاسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ آدَمَ صَفْوَة اللهِ...یا وارِثَ نوحٍ نَبِیِّ اللهِ... یا وارِثَ اِبْراهیمَ خَلیلِ اللهِ... یا...؛
«سلام بر تو ای وارث جناب آدم، برگزيدهی خدا،... ای وارث جناب نوح، نبیّ خدا،... ای وارث حضرت ابراهيم، خليل خدا،...».
يعنی، ما امام حسين(ع) را وارث و واجد تمام كمالات همهی انبياء(ع) میدانیم. آنچه اينجا شايان توجّه است اين است كه انبياء(ع) هر چه از كمالات عالی دارند، پرتوی از مقام نورانیّت اهل بیت نبوّت ختمیّه(ع) است. بنابراين، وراثت اهلبيت از انبياء(ع) از قبيل وراثت فرزندان از پدران، كه ميان افراد عادی جريان دارد، نيست؛ زيرا در دنيا فرزند از پدر بهره میبرد، نه پدر از فرزند و حال آنكه در مورد وراثت اهل بيت ـ سلام الله عليهم اجمعين ـ و انبياء(ع) مطلب كاملاً به عكس است؛ يعنی، آنچه همهی انبیاء(ع) دارند، رَشحهای* از رَشَحات ولايت مطلقهی اهل بيت(ع) است و در عين حال میگوییم: اهل بيت وارث انبياء هستند. اين مانند وارث بودن خداست نسبت به زمين و آسمان كه در قرآن كريم آمده است:
...وَلِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ...؛[6]
...ميراث آسمانها و زمين از آنِ خداست... يعنی چه؟ آيا آسمان و زمين از خود متاعی دارد كه وقتی مرد، ارثش به خدا برسد؟ يا خير؛ آنچه در آسمان و زمين هست، از آن خداست؟
وَ للهِ ما فِي السَّماواتِ وَما فِي الْأَرْضِ...؛[7]
«...هر آنچه در آسمانها و زمين است از آن خداست...».
پس معنای آيه اين است كه هر چه در آسمان و زمين هست، من دادهام. همهی آسمانيان و زمينيان میميرند و باز هر چه هست، به من برمیگردد.
...إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ؛[8]
«...ما از آن خداييم و به سوی او بازمیگرديم...».
اهل بيت(ع) نيز وارث انبياء بودنشان اين گونه است؛ آنچه انبياء(ع) داشتهاند، از مقام و لايت مطلقهی اهل بيت(ع) به آنها عنايت شده است؛ چنانكه فرمودهاند: سند نبوّت هيچ پيامبری امضا نشد، مگر با اذعان به ولايت اميرالمؤمنين و فرزندان معصومش(ع) و بلكه بر اساس معرفت صدّیقهی کبری(س).
وَ هِیَ الصِّدیِّقَة الْکُبْرَی وَ عَلَی مَعْرِفَتِها دارَتِ الْقُروُنُ الْاُولَی؛[9]
هويّت آسمانی انبيای پيشين بر محور شناخت و اذعان به فضيلت زهرا(س) مستقرّ گشته است. بنابراين، صاحب اصلی تمام فضايل و كمالات آسمانی انبياء(ع) اهل بيت نبوّت ختمیّه(ع) هستند كه از آنها نشأت گرفته است و به آنها باز میگردد، آنگونه كه تمام حقايق هستی از خدا نشأت گرفته است و به خدا باز میگردد:
وَلِلَّهِ مِيراثُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ؛
إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ؛
این هم اجمالی از معنای عبارت (وَرَثَة الْانبیاء). امّا آن حديثی كه ابوبكربن ابیقحافه جعل كرد و بر اساس آن فدک را از صدّیقهی کبری(س) گرفت، آن حديث، ابتدايی دارد صحيح و دنبالهای دارد دروغ. آنچه صحيح است ضمن حديثی از رسول خدا(ص) نقل شده كه:
اِنَّ الْاَنْبِیاءَ لَمْ یُوَرِّثوا دیناراً و لا دِرْهَماً وَلکِنْ وَرَّثوُا الْعِلْمَ فَمَنْ اَخَذَ مِنْهُ اَخَذَ بِحَظٍّ وافِرٍ؛[10]
«پيامبران از خود درهم و ديناری به ميراث نگذاشتهاند، بلكه ميراث پيامبران علم است؛ هر كس از علم آنها سهم بيشتری بگيرد،حظّ و نصيب وافری برده است».
اين بسيار روشن است كه روايت اخير ناظر به ميراث معنوی پیامبران(ع) است و هیچ گونه ارتباطی با مسألهی ارث اموال آنها ندارد. منظور اين است كه پيامبران(ع) در رديف دنياداران نيستند كه وقتی مردند، اموال فراوان از خود باقی بگذارند؛ آنها مردان خدا هستند و همّی جز ارشاد و هدايت بندگان خدا به سوی خدا ندارند و قهراً آثاری هم كه از آنها در عالم میماند، همان معارف و تعليمات آسمانی آنها خواهد بود و اين چه ربطی دارد به اين كه اگر یک خانهی مسكونی و یک قطعه گليم و چند عدد كاسه و كوزه داشته باشند، آن هم ما ترک* آنها حساب نشود و به عنوان ارث به اولادشان منتقل نگردد؛ و لذا پيداست كه جملهی: «ما تَرَکْناهُ صَدَقَة» كه ابوبكر اضافه كرده و به رسول اكرم(ص) نسبت داده كه آنحضرت فرموده است: هر چه از من باقیمانده صدقه [و جزو بيتالمال] است [و به فرزندم منتقل نمیشود]، دروغی واضح و افترايی آشكار است و صريحاً مخالف حكم ارث قرآن است و هدف او و همفكرانش از جعل اين دروغ، مصادرهی اموال حضرت صدّیقه(س) و غصب فدک بوده تا اميرالمؤمنين(ع) از مال دنيا چيزی نداشته باشد كه مردم دورش را بگيرند و قيام به استنقاذ* حقّش کند؛ چون فدک قریهای آباد و حاصلخيز بود و رسول خدا(ص) آن را به عنوان نِحْلَه* و بخشش به صدّیقهی کبری(س) داده بود و چنانكه میدانیم خاندان رسول از آنچه داشتند خودشان به جز اندكی بهره نمیبردند و هر چه بود به فقرا و مستمندان میدادند. خانهی خودشان همان خانهی گلی بود و فرششان حصير و لباسشان جُبّه يا چادر وصلهدار بود؛ ولی غاصبان حكومت نگران آن بودند كه اگر فدک دست علی(ع) باشد، ممكن است مردم دورش را بگيرند و مزاحم دستگاه حكومت بشوند؛ چرا كه:
اَلنّاسُ عَبیدُ الدُّنیا؛
«مردم بردگان دنيايند».
بنابراين، به هر نحوی بايد از دست علی(ع) گرفته میشد و برای اینکه به اين كار ظالمانهی خود صورت شرعی داده باشند، جعل حديث كردند و گفتند: رسول خدا فرموده است آنچه از پيامبران بماند، صدقه و جزو بيتالمال است و اختيار آن با ولیّ امر مسلمين است. با اين دسيسهی شيطانی فدک را تصرّف کردند.
1- آثار خاصّ اعمال عبادی چه زمانی حاصل میشود؟
2- یک معنای بسيار روشن برای جملهی نورانی «الدَّعْوَةالْحُسْنَی» را بیان کنید.
3- جملهی زیارت (جامعه)؛ وَرَثَة الْانبیاء؛ «یعنی، اهل نبوّت(ع) وارث تمام پیامبران خدا هستند» یعنی چه؟ توضیح دهید.
[1]ـ سورهی حجرات، آیهی 1.
[2]ـ سورهی بقره، آیهی ۱۲۹.
[3]ـ سورهی شعراء، آیهی 84.
[4]ـ سورهی مریم، آیهی 50.
[5]ـ سورهی ابراهیم، آیهی 37.
* رشحه: چکّه.
[6]ـ سورهی آل عمران، آیهی 180.
[7]ـ همان، آیهی 109.
[8]ـ سورهی بقره، آیهی 156.
[9]ـ بحاالانوار، جلد 43، صفحهی 105.
[10]ـ بحارالانوار، جلد 1، صفحهی 164.
* ماتَرَک: آنچه میّت پس از مرگ از خود به جا میگذارد و ترک میکند.
* استنقاذ: به دست آوردن.
* نحله: عطیّه، بخشش.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی