بخش اوّل: فرضیه عوامل اقتصادی | ۹
آیا وجود تقیّه در تعلیمات مذهبی، دلیل دیگری بر تأثیر عوامل استعمار اقتصادی، در گرایش به مذاهب نیست؟
کسانی که به همهی پدیدههای اجتماعی از دریچهی اقتصاد مینگرند و گردانندهی تمام چرخهای اجتماعی را عوامل اقتصادی میدانند، ممکن است در پاسخ این سؤال بگویند: آری، زیرا تقیّه به انسان میگوید هر جا خطری احساس کرد، ایمان و اعتقاد خود را مکتوم دارد، و خویش را از میدان مبارزه کنار کشیده میدان را برای دیگران رها سازد، و این آخرین آرزوی هر گونه تلاش استعماری است.
«تقیّه» افراد را «ترسو» و «محافظه کار» بار میآورد و روح «شهامت»، «فداکاری» و «ایستادگی در برابر عقیده» را در آنها میکُشد و به افراد دستور میدهد که برای حفظ خویشتن، اصول مکتب خویش را به دست فراموشی بسپارند؛ اثر تخدیری چنین طرز تفکّری بر کسی پوشیده نیست.
تحقیق و بررسی:
دوباره ناچاریم گفتهی سابق خود را تکرار کنیم که این گونه داوریهای نادرست و حساب نشده، سرچشمهای جز محدودیّت مطالعات و عدم بررسی منابع اصیل مذهبی و گرفتن این مفاهیم از زبان برخی عوام ندارد؛ و از آن جا که این بحث از جهات فراوانی قابل ملاحظه میباشد و اثر عمیقی در مطالعات مذهبی و اجتماعی دارد، باید به طور مشروح ـ اگر چه با سبک بحثهای فشردهی ما نیست ـ پیرامون آن سخن بگوییم و روی هم رفته برای روشن شدن جوانب این بحث باید چند موضوع، بررسی شود:
تقیّه در منابع مذهبی (قرآن و سنّت).
فلسفهی تقیّه.
تقیّه در مکتبهای مختلف اجتماعی و سیاسی.
اقسام و اشکال تقیّه.
احکام تقیّه (تقیّه واجب و حرام و ...).
اکنون به بررسی هر یک از موضوعات فوق میپردازیم:
1ـ تقیّه چیست؟
تقیّه در اصل از مادهی «اِتْقاء» و «تقوا» به معنای خویشتنداری، پرهیز کردن و بر حذر بودن است و در اصطلاح مذهبی چنین تفسیر شده:
«التقیة ستر الاعتقاد و مکاتمة المخالفین؛ تقیّه پوشاندن عقیده و کتمان در برابر مخالفان است».[1]
و گاهی گفتهاند:
«المراد من التقیة التحفّظ عن ضرر الغیر بموافقته فی قول او فعل مخالف للحق؛ تقیّه جلوگیری از ضرر دیگری بر اوست، از طریق موافقت در گفتار، و رفتاری بر خلاف واقع با او».[2]
عنصر اصلی تقیّه را دو چیز تشکیل میدهد یکی مسألهی «اخفای عقیده» و تظاهر هر عملی بر ضد آن، و دیگری هدف «تحفّظ از ضرر و زیان»؛ ولی مهم این است که بدانیم تقیّه به این معنا نه در همه جا واجب است و نه در همه جا جایز، بلکه در پارهای از موارد حرام و در پارهای دیگر واجب و یا مباح است و به اصطلاح فقهی «محکوم به» احکام پنجگانه میباشد و تا موارد «وجوب»، «جواز» و «حرمت» آن به طور دقیق از هم تفکیک نشود، هر گونه قضاوت در این زمینه حساب شده نیست.
از آن جا که هدف نهایی این بحث، فهم تعلیمات اسلامی در زمینهی این مسأله است، لازم است قبل از طرح بحثهای اجتماعی و بررسی فلسفهی این حکم، قسمتی از متون مذهبی و تعلیمات اسلامی، در این زمینه عیناً مورد بررسی قرار گیرد.
در قرآن مجید در چند مورد به مسألهی تقیّه، با همین لفظ یا با تعبیرهای معادل آن اشاره شده است. در سرگذشت حضرت ابراهیم(ع) چنین میخوانیم:
هنگامی که بت پرستان بابل برای برگزاری «جشن بت» به بیرون شهر میرفتند و از ابراهیم نیز دعوت کردند او اظهار کسالت کرد:
«فَقَالَ إِنّیِ سَقِیمٌ؛ و گفت: من بیمارم».[3]
در حالی که بیماری جسمی نداشت بلکه توریه کرد و منظورش ناراحتی روحی از گمراهی مردم بود، ولی مردم چیز دیگری از گفتهی او فهمیدند، امّا با این کار به هدف خود یعنی نابود کردن بتها رسید، چنان که قرآن در آیات بعد به آن اشاره میکند.
او با این تاکتیک هدف اصلی خود را که در هم کوبیدن بتها و فراهم ساختن مقدّمات آزادی مردم بابل بود، پیاده کرد، در حالی که اگر هدف خود را از ماندن در شهر با صراحت گفته بود هیچگاه این هدف تحقّق نمییافت.
در کتاب کافی از امام صادق(ع) حدیثی نقل شده که گفتار ابراهیم در این مورد از مصادیق تقیّه معرّفی گردیده است.[4]
دربارهی مؤمن آل فرعون چنین میخوانیم:
«وَ قَالَ رَجُلٌ مُّؤْمِنٌ مِّنْ ءَالِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمَانَهُ أَتَقْتُلُونَ رَجُلاً أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللهُ وَ قَدْ جَآءَکُمْ بِالْبَیِّنَتِ مِنْ رِبِّکُمْ وَ إِنْ یَکُ کَذِباً فَعَلَیْهِ کَذِبُهُ وَ إِنْ یَکُ صَادِقاً یُصِبْکُم بَعْضَ الَّذِی یَعِدُکُمْ إِنَّ اللهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ کَذَّابٌ؛
و مرد مؤمنی از آل فرعون که ایمان خود را پنهان میداشت گفت: آیا میخواهید مردی را بکشید به خاطر این که میگوید: پروردگار من الله است در حالی که دلایل روشنی از سوی پروردگارتان برای شما آورده است؟! اگر دروغگو باشد دروغش دامن خودش را خواهد گرفت و اگرراستگو باشد بعضی از عذابهایی را که وعده میدهد به شما خواهد رسید. خداوند کسی را که اسرافکار و بسیار دروغگوست هدایت نمیکند».[5]
در این جا سخن از فرد مؤمن، فداکار و وفاداری است که در دستگاه فرعون بوده و عقیده و ایمان خود را کتمان میکرده تا در لحظهی حسّاسی که تشکیل جلسه برای تصمیم بر قتل موسی گرفته میشود، بتواند نقش خود را در حمایت از مردی که برای حمایت از ستمدیدگان و مبارزهی با فرعون به پا خاسته، ایفا کند، که منطق محکم و حق جویانهی او در آیهی فوق و چند آیهی بعد از آن، به خوبی به چشم میخورد.
بدیهی است اگر او در ابراز عقیده بیپروا بود، هیچ گاه توانایی بر دفاع از مبارزهی موسی در چنان لحظهی حسّاسی نمییافت.
در مورد پارهای از یاران پیامبر(ص) که به هنگام عدم گسترش اسلام و محدودیّتهای شدید ناشی از حملات همه جانبهی دشمن، در فشار شدیدی قرار داشتند، قرآن چنین میفرماید:
«لاَّ یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکفِرِینَ أَوْلِیَآءَ مِن دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَن یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللهِ فِی شَیْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُواْ مِنْهُمْ تُقَاةً؛
افراد با ایمان نباید به جای مؤمنان، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند؛ و هر کس چنین کند هیچ رابطهای با خدا ندارد مگر این که از آنها بپرهیزد».[6]
با توجّه به این که «تقاة» با «تقیّه» از نظر ریشه و همچنین مفهوم، معادل هستند، روشن میشود که در این آیه به مؤمنان اجازه داده شده که به هنگام تقیّه حق دارند به دوستی و ولایت غیر مسلمانان تظاهر کنند.
همان طور که مفسّران در ذیل این آیه گفتهاند، گاهی در آغاز اسلام دشمنان اسلام بعضی از مسلمانان را که تنها مییافتند، در فشار قرار میدادند که اظهار بیزاری از پیامبر(ص) و اظهار دوستی نسبت به آنها کنند، از آن جا که مقاومت در برابر اینگونه پیشنهادها سرانجامش نابودی نفرات مسلمانان و تحلیل رفتن تدریجی نیروها و به هدر رفتن بیدلیل قدرت مسلمین بود، دستور یافتند که مقاومت به خرج نداده و نیروهای خود را بیهوده، هدر ندهند و این یک تاکتیک عمومی در تمام مبارزاتی است که طرفداران حق و عدالت در برابر باطل و نیروهای ستمگر داشتهاند.
و نیز در سورهی «یس» آیهی 14 سخن از رسولان مسیح(ع) به میان آمده و به طوری که در شأن نزول آن میخوانیم، هنگامی که دو نفر فرستادهی مسیح به زندان حاکم انطاکیه افتادند، نفر سوّم مأموریّت نجات آنها و دعوت مردم انطاکیه را به عهده گرفت و با استفاده از روش تقیّه توانست در دستگاه حکومت آن چنان نفوذ کند که مشاور زمامدار انطاکیه شود، سپس با تدبیر خاصّی که شرح آن در روایات اسلامی آمده است، دوستان خود را نجات داد و بذر توحید را در آن سرزمین افشاند.
و نیز در مورد پارهای از یاران پیامبر(ص) که تحت فشار شدید دشمنان قرار گرفته بودند، چنین میخوانیم:
«مَنْ کَفَرَ بِاللهِ مِن بَعْدِ إِیمانه إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ؛
کسانی که بعد از ایمان کافر شوند به جز آنها که تحت فشار واقع شدهاند در حالی که قلبشان آرام و با ایمان است».[7]
گرچه در شأن نزول آیه نام افراد مختلفی از جمله «عمّار یاسر» و پدرش «یاسر» و مادرش «سمیّه» و «صهیب» و «بلال» ذکر شده است، ولی همه از یک موضوع حکایت میکند که بعضی از مسلمانان برای حفظ جان خود و به هدر ندادن نیروهای انسانی از روی تقیّه اظهار موافقت با مذهب مشرکان کردند و قرآن روش آنها را تأیید نمود.
اینها نمونههایی از موارد تقیّه در امم پیشین و یا امّت اسلامی است و چهرهی اصلی و مفهوم واقعی تقیّه، اگر چه از لابهلای آنها آشکار است ولی شرح آن را به بعد موکول میکنیم.
علاوه بر آیات در روایات اسلامی هم تأکیدات فراوانی در مورد تقیّه (در شرایط خاص خود) وجود دارد، که در بدو نظر ممکن است برای بعضی تعجّبآور باشد به عنوان مثال:
1- در بسیاری از روایات، تقیّه به عنوان «سپر» و نیروی محافظ معرّفی شده است.
در حدیثی از امام صادق(ع) میخوانیم:
التَقِیَّةُ تَرْسُ المُؤمِنِ و التَقِیَّةُ حِرْزُ المُؤمِنِ؛[8]
و در روایت دیگری از امام باقر(ع) میخوانیم:
«إنَّ التَّقِیَّةَ جُنَّةُ المُؤمِنِ؛ تقیّه سپر مؤمن و وسیله نگهداری اوست».[9]
2ـ در روایاتی تصریح شده که تقیّه همانند «صبر» به منزلهی «سر» برای تن است؛ چنان که در حدیثی از امام حسن عسکری(ع) میخوانیم:
مَثَلُ مُؤْمِنٍ لَاتَقِیَّةَ لَهُ کَمَثَلِ جَسَدٍ لَا رَأْسَ لَهُ؛[10]
3ـ در بعضی از روایات در ردیف ادای حقوق برادران دینی به عنوان دو فریضه از بزرگترین فرایض ذکر شده است؛ چنانکه در تفسیر امام حسن عسکری(ع) در ذیل آیهی:
وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ؛
میخوانیم:
وَ أعْظَمُهَا فَرْضَانِ: قَضَاءُ حُقُوقِ الإخْوَانِ فِی اللهِ وَ اسْتِعْمَالُ التَقِیَّةِ مِنْ أعْدَاءِ اللهِ؛[11]
و نیز از امیر مؤمنان علی(ع) نقل شده:
«التَّقِیَّةُ مِنْ أفْضَلِ أعْمَالِ المُؤْمِنِ یَصُونُ بِهَا نَفْسَهُ وَ إخْوانِهُ عن الفَاجِرِینَ؛ تقیّه از برترین اعمال افراد با ایمان است که خود و برادران خود را از فاجران حفظ میکند».[12]
4ـ در بسیاری از روایات تقیّه به عنوان یکی از سنن پیامبران مبارز و مجاهد پیشین ذکر شده است. امام صادق(ع) میفرماید:
«عَلَیْکَ بِالتَّقِیَّةِ فَاِنَّهَا سُنَّةُ إبْراهِیمُ الخَلِیلِ(ع)... وَ قَالَ رَسُولُ اللهِ(ص): اَمَرَنی رَبِّی بِمُدَارَاةِ النَّاسِ کَمَا أَمَرَنِی بِإقَامَةِ الفَرَائِضِ وَ لَقَدْ أَدَّبهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ بِالتَّقِیَّةِ فَقَالَ: إدْفَعْ بِاللَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإذَا الَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدَاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ... مَنْ اسْتَعْمَلَ التَّقِیَّةَ فِی دِینِ اللهِ فَقَدْ تَسْنَمُ الذَّرْوَةَ العُلْیَا مِنَ الْقُرْآنِ».[13]
بر تو لازم است تقیّه کنی که سنّت ابراهیم خلیل (قهرمان بتشکن) است ... و پیامبر اسلام(ص) فرمود: پروردگارم مرا به مدارا کردن با مردم دستور داده همانگونه که به انجام فرائض دستور داده است و فرموده دشمنان را با نیکی دوست خود کن... هر کس تقیّه را در آیین خدا رعایت کند به قلّهی بلند قرآن رسیده است».
از این حدیث استفاده میشود که تقیّه مفهوم وسیعی دارد که حتّی مدارا کردن در برابر خشونتهای مردم به خاطر پیشبرد هدف را شامل میشود.
1- تقیّه چیست؟ پاسخ خود را شرح دهید.
2- عناصر اصلی تقیّه را بیان کنید.
3- در آیهی 28 سوره آل عمران به مؤمنان کدام اجازه داده شده است؟
[1]. تصحیح الاعتقاد شیخ مفید، ص 66.
[2]. رسالهی شیخ انصاری دربارهی تقیّه از ملحقات مکاسب.
[3]. سورهی صافات، آیهی 89.
[4]. وسائل الشیعه، ابواب امر به معروف، باب 25، ح 4.
[5]. سورهی غافر، آیهی 28.
[6]. سورهی آل عمران، آیهی 28.
[7]. سورهی نحل، آیهی 106.
[8]. وسائل الشیعه، ج 11، باب 24، ح 6.
[9]. وسائل الشیعه، ج 11، باب 28، از ابواب امر به معروف، ح 4.
[10]. همان، ح 2.
[11]. همان، ح 1.
[12]. همان، ح 3.
[13]. وسائل الشیعه، ج 11، باب 24، از ابواب امر به معروف، ح 16.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت