کد مطلب: ۶۱۵۲
تعداد بازدید: ۳۲۵
تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۸:۰۰
پیامبری و پیامبر اسلام | ۵
بنابراین هرچه به او وحی می‌شد می‌شنید، بدون آن که چشم و گوش را به کار گیرد، چون اگر دیدن و شنیدنش به چشم و گوش ظاهری بود هر آینه آنچه می‌شنید میان او و مردمان مشترک می‌بود، یعنی هر چه او می‌دید مردم نیز می‌دیدند، در حالی که روایات به طور قطع این مفهوم را تکذیب می‌کنند.

بخش اوّل: پیامبری (نبوت عامه) | ۵


راه‌های شناخت پیامبر


برای شناخت پیامبر راستین و تصدیق مدعایش از چند طریق می‌توان استفاده کرد:


معجزه:

 

درخواست معجزه بهترین و مطمئن‌ترین راه شناخت پیامبر است. اگر مدعی پیامبری برای اثبات مدعای خود معجزه یا معجزاتی داشت که وجود آنها با ادله قطعی مانند مشاهده یا خبر موثق و قطعی به اثبات رسید نبوت او نیز از این طریق اثبات می‌شود.


 خبر دادن پیامبران پیشین:

 

در صورتی که پیامبر سابق، که نبوتش به اثبات رسیده، از بعثت پیامبر بعد از خودش خبر دهد و خصوصیاتش را به طور کامل بیان کند، پیامبری او نیز به اثبات می‌رسد؛ چنان که در مورد پیامبر اسلام این چنین شده است. پیامبران گذشته به آمدنش بشارت دادند که بشارت‌های آنها در کتابشان به ثبت رسیده است. قرآن نیز همین مطلب را از قول حضرت عیسی(ع)نقل می‌کند:
آن زمان که عیسی پسر مریم گفت: ای فرزندان اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شمایم، تورات کنونی را تصدیق می‌کنم و بشارت می‌دهم به پیامبری که پس از من می‌آید و نامش احمد است.[1]


مطالعه متن قوانین و برنامه‌های دین پیامبر:

 

اگر دانشمند و محقق مجموعه‌ی معارف، احکام، قوانین و برنامه‌های دین را در ابعاد مختلف، از روی واقع‌نگری و بدون تعصب، بسنجد می‌تواند به مقدار ارزش و جامعیت آن دین پی ببرد. اگر دید احکام آن دین بر طبق موازین عقلی می‌باشد و قوانین آن نیازهای واقعی جامعه را تدوین نموده و از حقوق فردی و اجتماعی آحاد ملت دفاع می‌کند و عدل اجتماعی را در همه جا رعایت کرده و سعادت دنیا و آخرت انسان‌ها را تضمین می‌کند، و به رعایت اخلاق نیک و اجتناب از اخلاق رذیله توصیه می‌نماید، به حقانیت و کمال آن دین پی می‌برد و از این طریق نبوت پیامبرش را تأیید و تصدیق می‌کند.
در این جا تذکر دو نکته لازم است: اولاً: چنین بررسی دقیق و همه جانبه‌ای در صلاحت افراد محدودی می‌باشد و از عهده عموم مردم برنمی‌آید. ثانیاً: بر فرض تحقق در حد قرائن و شواهد می‌توان از آن استفاده کرد، اما به عنوان یک دلیل قطعی نمی‌توان عرضه داشت. به هر حال ما را از دلیل اعجاز بی‌نیاز نمی‌کند.


 مطالعه زندگی و اخلاق و رفتار شخص مدعی نبوت:

 

اگر مدعی نبوت فردی بود که امانت‌داری، درست‌کاری و صدق او برای همگان به اثبات رسیده و نقطه ضعفی در اخلاق داخلی و خارجی او وجود ندارد و خودش به آنچه می‌گوید عمل می‌کند، در ادعای پیامبری نیز مورد تأیید و تصدیق مردم قرار خواهد گرفت. لیکن این موضوع نیز مؤید محسوب می‌شود، نه دلیل قطعی و حجت شرعی.


وحی


وحی در لغت به معنای القای کلام به طور پنهانی و سریع به دیگری است.
در اصطلاح به معنای تکلم خدای متعال با پیامبران است. آنها مدعی بودند که با خدای متعال ارتباط خاصی دارند، و خداوند با آنان سخن می‌گوید و برای مردم پیام می‌فرستد. مدعی بودند سخنان خدا را می‌شنوند و در جهان غیب حقایقی را مشاهده می‌نمایند و از جانب خدا مأموریت دارند تا پیام‌هایش را به مردم برسانند.
علوم پیامبران از طریق وحی حاصل می‌شده و با نحوه‌ی کسب علوم ما کاملاً تفاوت دارد. ما سه نوع علم داریم: علم به محسوسات، علم به کلیات و احساسات باطنی و وجدانی. علم به محسوسات مستقیماً از طریق حواس پنج‌گانه حاصل می‌شود. در علم به کلیات نیز حواس دخالت دارند، زیرا جزئیات آنها قبلاً از طریق این حواس معلوم می‌شوند، سپس کلیات از آنها انتزاع می‌شود. نوع سوم با احساسات باطنی است مانند: احساس درد، گرسنگی، تشنگی، شادمانی و احساس اندوه. همه‌ی علوم ما از طریق حواس ظاهری یا باطنی، به طور مستقیم یا غیر مستقیم، حاصل می‌شوند. اما وحی جزء هیچ یک از اینها نیست و با اینها سنخیت ندارد.
پیامبران در جهان غیب حقایقی را مشاهده می‌کنند و سخنان خدا را می‌شنوند ولی نه با این چشم و گوش. در این مورد علوم از طرف خدای متعال با وحی بر قلب پیامبر القا می‌شود، آن‌گاه ظهور پیدا می‌کند. درست بر عکس علوم عادی که ابتدا از طریق حواس حاصل می‌شود و در نهایت در قلب و نفس ما وارد می‌گردد. قرآن نیز وحی را به همین صورت تفسیر می‌کند:
و آن چیزی است که از سوی خدا فرود آمده و روح‌الأمین به زبان عربی روشن آورده و به قلبت نازل کرده است تا از بیم‌دهندگان باشی.[2]
بگو هر کس دشمن جبرئیل است [دشمن خداست] زیرا به فرمان خدا قرآن را بر قلب تو نازل کرده است.[3]
در تفسیر روح‌البیان می‌نویسد:
هرگاه به مصطفی(ص) وحی شد ابتدا بر قلبش فرود می‌آمد، زیرا بسیار تشنه‌ی وحی بود و در آن فرو می‌رفت. آن گاه از قلبش به فهم و سمع او می‌آمد و این به معنای فرود آمدن از بلندی به پایین است و این رتبه خاصان می‌باشد.[4]
مرحوم علامه‌ی طباطبایی (قده) گفته است:
مراد از قلب، نفس آدمی است که قدرت ادراک دارد، شاید علت تعبیر قرآن که فرموده «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ * عَلى‏ قَلْبِكَ» و نفرموده «عليك» اشاره به چگونگی فراگیری قرآن از سوی پیامبر باشد، و نیز آنچه از روح می‌گرفت نفسِ شریفش بوده باشد بدون آن که حواس ظاهر در آن دخیل باشند.
بنابراین هرچه به او وحی می‌شد می‌شنید، بدون آن که چشم و گوش را به کار گیرد، چون اگر دیدن و شنیدنش به چشم و گوش ظاهری بود هر آینه آنچه می‌شنید میان او و مردمان مشترک می‌بود، یعنی هر چه او می‌دید مردم نیز می‌دیدند، در حالی که روایات به طور قطع این مفهوم را تکذیب می‌کنند.[5]
بنابراین، علوم انبیا، که از طریق وحی حاصل می‌شود، از سنخ علوم حصولی احساسی و فکری بشر نیست، بلکه نوعی برتر و عالی‌تر است که ماهیت آن برای ما روشن نیست. یک نوع شعور مرموز باطنی است که خطا و اشتباه در آن راه ندارد.
از بعضی آیات استفاده می‌شود که وحی به یکی از این سه طریق انجام می‌گیرد:
طریق اول:

خدای متعال مطالب را به طور مستقیم بر قلب پیامبر القا می‌کند.
طریق دوم:

مطالب را در جای دیگری القا می‌کند و پیامبر از آن‌جا دریافت می‌نماید؛ مانند تکلیم حضرت موسی در طور به وسیله درخت. قرآن می‌گوید: «چون به نزدش رسيد از جانب راست وادى و در مكان مبارك، از درخت ندا آمد».[6]
طریق سوم:

مطالب را به وسیله‌ی فرشته‌ی وحی (جبرئیل) بر قلب پیامبر القا می‌کند.
در قرآن به این سه طریق اشاره شده است، آن جا که می‌فرماید:
و هیچ بشری را نرسد که خدا با او سخن گوید جز [از راه] وحی یا از فراسوی حجابی یا فرستاده‌ای بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحی نماید. آری اوست بلندمرتبه‌ی سنجیده‌کار.[7]
ولی باید دانست که گفت‌وگو از هر راهی به وسیله خدای متعال انجام می‌گیرد، به همین جهت در اکثر آیات، وحی به خدای متعال نسبت داده شده است ولی با واسطه و از طریق علل و اسباب؛ از جمله جبرئیل.
بنابراین سه نوع شدن وحی را باید در اثر احوال نفسانی پیامبر و جذبه‌های گوناگون الهی تفسیر کرد. بدین صورت که گاهی روح ملکوتی پیامبر تا مقام جبرئیل صعود می‌کند و وحی را از او می‌شنود، ولی خودش را نمی‌بیند و زمانی حتی خود جبرئیل را هم مشاهده می‌نماید و گاهی ترقی روحی او در حدی است که کلام الهی را در مکان مخصوصی مثل درخت استماع می‌کند. موقعی هم آن قدر صعود می‌نماید که واسطه را نمی‌بیند و کلام را مستقیماً از خدای متعال می‌شنود.
علامه طباطبایی قدس سره به همین معنا اشاره کرده و می‌نویسد:
ثبوت پرده (حجاب) یا پیام آور در وقت سخن گفتن با سخن‌آوری با واسطه‌ی وحی منافات ندارد، زیرا وحی مانند دیگر کردارش بدون واسطه نیست، تنها مدار، توجه مخاطبی است که سخن را می‌گیرد. پس اگر پیامبر به واسطه‌ای بنگرد که حامل سخن (خدا) است و بدین واسطه از خدا به سخن و رسالتی بر او آمده احتجاب کند؛ مانند وساطت فرشته، که در این صورت وحی از آنِ فرشته است. پس هرگاه پیامبر به خدا بنگرد، وحی از جانب خدا خواهد بود. گرچه واسطه‌ای هم باشد. اما پیامبر بدان توجه ندارد.[8]
بنابراین وحی یک نوع ادراک و شعور باطنی و پنهانی است که حواس ظاهری و باطنی و مقدمات عقلی در حصول آن دخالت ندارند، بلکه مستقیماً بر روح ملکوتی پیامبر القا می‌شود. از آن جا که نفس پیامبر در عالی‌ترین مقام انسانیت قرار گرفته، استعداد دریافت این علوم را دارد. وحی علم عادی نیست بلکه امری خارق‌العاده می‌باشد. لذا مردم از پیامبران معجزه می‌خواستند. آنان نیز برای اثبات مدعای خود در موارد لازم معجزه می‌آوردند.


خودآزمایی


1- راه‌های شناخت پیامبر را ذکر کنید.
2- وحی به چند طریق انجام می‌شود؟ شرح دهید.

 

پی نوشت ها


[1]. صف (61) آیه‌ی 6: «وَ إِذ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِى إِسْرائِيلَ إِنِّى رَسُولُ اللهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَىَّ مِنَ التَّوْراةِ وَمُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِى مِنْ بَعْدِى اسْمُهُ أَحْمَدُ».
[2]. شعرا (26) آيه‌ی 192: «وَ إِنَّهُ لَتَنْزِيلُ رَبِّ العالَمِينَ * نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ * عَلى‏ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ المُنْذِرِينَ * بِلِسانٍ عَرَبِىٍّ مُبِينٍ».
[3]. بقره (2) آيه‌ی 97: «قُلْ مَنْ كانَ عَدُوّاً لِجِبْرِيلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى‏ قَلْبِكَ».
[4]. در تفسير روح‏البيان، ج 6، ص 306 مى‏نويسد: الوحي إذا نزل بالمصطفى نزّل بقلبه أولاً؛ لشدة تعطّشه إلى الوحي؛ ولاستغراقه به، ثمّ انصرف من قلبه إلى فهمه و سمعه، و هذا تنزّل من العلو إلى أسفل و هو رتبة الخواصّ.
[5]. الميزان، ج 15، ص 345.
[6]. قصص (28) آيه‌ی 30: «فَلَمّا أَتاها نُودِىَ مِنْ شاطِى‏ءِ الوادِ الأَيْمَنِ فِى‏البُقْعَةِ المُبارَكَةِ مِنَ الشَّجَرَةِ».
[7]. شورى (42) آيه‌ی 51: «وَما كانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللهُ إِلّا وَحْياً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِىَ بِإِذنِهِ ما يَشاءُ إِنَّهُ عَلِىٌّ حَكِيمٌ».
[8]. الميزان، ج 14، ص 150.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله ابراهیم امینی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: