حجّاج بن يوسف ثقفی، كه آدمی رذل و پليد و سفّاک و استاندار بنیمروان بود، در آدمكشی و جنايت معروف است. او یک بار حرف خوب و منصفانهای زده است. وقتی به چهار نفر از علمای معروف زمان خود (حسن بصری و عمروبن عبيد و عامرشعبی و واصل بن عطاء) جداگانه نامه نوشت و از آنها خواست كه راجع به مسألهی قضا و قدر بهترين سخنی كه شنيدهاند برای او بنویسند. البتّه، میدانیم که مسألهی قضا و قدر و جبر و تفويض از مسائل بسيار پيچيده و حيرتانگيز در ميان دانشمندان دينی است. حالا اين مرد به علمای معروف زمان خودش نوشت: دربارهی اين مسأله آنچه از بزرگان دين شنيدهايد برای من بنويسيد. آن عالمان اگر چه به ائمّهی اطهار(ع) خوشبين نبودند، در مقابل عظمت علمیشان خاضع بودند و میفهميدند كه فقط آنها میفهمند. حسن بصری در جواب حجّاج نوشت: بهترین کلامی که در این مسأله به ما رسیده است کلام علیّ بن ابیطالب(ع) است که در این باره فرموده است:
لَوْ کانَ الزُّورُ فِی الْاَصْلِ مَحْتوماً لَکانَ الْمُزَوَّرُ فی الْقِصاصِ مَظْلُوماً؛
«اگر ارتکاب گناه از جانب خدا مقدّر حتمی باشد، پس قصاص آدمکش ظلم روشنی خواهد بود که خدا [معاذالله] او را مجبور به قتل کرده و آنگاه او را محکوم به قصاص کرده است».
واصل بن عطا نيز نوشت: بهترين كلامی كه در اين مورد به ما رسيده است، كلام علیّبن ابیطالب(ع) است كه فرموده است:
اَیَدُلُّکَ عَلَی الطَّریقِ ثُمَّ یَاْخُذُ عَلَیْکَ الْمَضیق؛
«آیا باورت میشود که خداوند عليم و عادل تو را به تنگنای معصيت بيفكند و آنگاه عقابت کند که چرا به این تنگنا آمدهای»؟
عامر شعبی هم نوشت: بهترين كلامی كه در اين باب به ما رسيده است، كلام علیّبن ابیطالب(ع) است كه فرموده است:
کُلُّ مَا اسْتَغْفَرْتَ اللهَ مِنْهُ فَهُوَ مِنْکَ وَ کُلُّ ما حَمِدْتَ اللهَ عَلَیْهِ فَهُوَ مِنْهُ؛
«هر کاری که از [ارتکاب] آن [پشیمان میشوی و] از خدا آمرزش میطلبی، معلوم است که خودت را فاعل آن میدانی [و استغفار میکنی] و هر کاری که برای [موفّقیّت به انجام] آن خدا را حمد میکنی، معلوم میشود که آن را از خدا میدانی».
توفیق عبادت و انجام دادن حسنات از خداست، ولی انحراف از طريق حقّ و ارتکاب سیّئات از سوء اختيار توست. وقتی اين چهار نوشته از آن چهار عالم به حجّاج رسيد، به عمق و وسعت آن جملات نورانی نگاه كرد و گفت: اين جوابها را از چشمهی صاف علم گرفتهاند. دشمن نيز اقرار كرد كه علی(ع) چشمهی صاف علم است. آری:
مَعادِنِ حِکْمَة اللهِ؛
از ابوحمزهی ثمالی نقل شده است: من در مدينه در مسجد رسولخدا(ص) نشسته بودم. مردی رسید و سلام كرد و گفت: تو كه هستی ای بندهی خدا؟ گفتم: مردی از اهل كوفهام. چه حاجتی داری؟ تو ابوجعفر محمّد بن علیّ الباقر را میشناسی؟ گفتم: بله. چه کاری با ایشان داری؟ گفت: چهل مسأله آماده كردهام تا از او بپرسم. اگر جوابش حقّ بود، بپذيرم و اگر باطل بود، رها كنم. گفتم: آيا تو حقّ و باطل را از هم تشخيص میدهی؟ گفت: بله. گفتم: كسی كه خود مشخِّص بین حقّ و باطل است، به دیگری چه نیازی دارد که از او سؤال كند؟ گفت: شما عراقیها خيلی كمطاقت و پرحرفيد، تو چه كار داری؛ ابوجعفر كجاست؟ مرا به او راهنمايی كن. در همين حال، حضرت امام باقر(ع) با جمعی از اصحاب وارد مسجد شدند و در جانبی از مسجد نشستند. گفتم: آقا، ايشان هستند. آن شخص هم برخاست و رفت و در محضر آنحضرت نشست. من نيز جلوتر رفتم و جايی كه میتوانستم سخنان را بشنوم نشستم. جمعی كه در حضور بودند، پس از سؤال و جوابها رفتند و مجلس خلوت شد. امام رو به آن تازه وارد كرد و فرمود: تو كه هستی؟ گفت: من قتادهی بصری هستم. فرمود: آن فقيه و عالم معروف بصره تو هستی؟ گفت: مردم چنين میگويند. فرمود: به من خبر رسيده كه تو قرآن تفسير میكنی. گفت: بله آقا، چنين است. امام قسمتی از صفات اهل بیت(ع) را، که مفسّران حقيقی قرآن كريمند، بيان فرمود. قتاده پس از سكوتی طولانی به سخن آمد و گفت: آقا، من فقها و عالمان بسيار ديدهام. محضر بزرگی مانند ابن عبّاس را درک کردهام، ولی هيچ جا اضطرابی كه امروز در محضر شما در خود میبينم نديدهام. گويی امروز خودم را باختهام؛ مطالبی كه میخواستم بگويم يادم رفت. امام فرمود:
اَتَدْری اَیْنَ اَنْتَ؛
«آيا هيچ میدانی در كجا نشستهای»؟
در گذشته مکرّر گفته شده که گاهی ائمّه(ع) خودشان را به صفات کمال معرّفی میكنند به اين منظور كه به مردم اعلام كنند: آب حيات شما در نزد ماست. تشنهها به سوی ما بيايند و آب حيات خود را از ما بگيرند تا گمراه نشوند؛ وگرنه، موضوع تزكيهی نفس و خودستايی در كار نيست. باری، امام(ع) فرمودند: میدانی در كجا نشستهای و ادامه دادند:
فِی بُیُوتٍ أذِنَ اللهُ أنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُهُ...؛[1]
«در مقابل آن خانههايی نشستهای كه خدا خواسته است آن خانهها رفعت داشته باشند».
قتاده گفت:
صَدَقْتَ وَ اللهِ جَعَلَنِی اللهُ فِداکَ وَ اللهِ ما هِیَ بُیُوتُ حِجارَة وَ لا طِین؛
«بله، به خدا قسم مولای من، راست گفتی، قربانت شوم، شما خانههايی هستيد كه مصالحش از سنگ و گل نيست».
آنگاه امام فرمود: من یک آيه از تو میپرسم، ببينم از اين آيه چه میفهمی كه برای مردم بگويی؟ در سورهی سباء میفرماید:
وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَ الْقُرَی الَّتِی بارَکْنا فِیها قُرَیً ظاهِرَة وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أیَّاماً آمِنِینَ؛[2]
«ما میان مردم و آن قریههای مبارک، قریههای ظاهری قرار دادهایم. با کمال امنیّت در این قریهها شب و روز سیر کنید».
اين آيه نشان میدهد كه آبادیهایی هست و بین آنها آبادیهای دیگری هست که مردم میتوانند با امنیّت در آن آبادیها سیر کنند و هیچ خطری نبینند. آیا آن قریهها و آبادیهایی که خدا امنیّت داده تا مردم با کمال امنیّت در آن سیر کنند و هیچ خطر و خوفی هم نداشته باشند کجاست؟ قتاده فکر کرد و گفت: مکّه است. فرمود: آیا مردم در راه مکّه هیچ خوف و خطری نداشتهاند؟ دزدها حجّاج را غارت نكردهاند؟ آدمها نكشتهاند؟ آيا در خود مکّه كشتار واقع نشده است؟ گفت: چرا، فراوان بوده است. امام فرمود: پس چطور آيهی شریفه اعلام امنیّت داده که شب و روز در آن قریهها با کمال امنیّت سیر کنید و از هیچ خطری نگران نباشيد، در حالی كه اهل مكّه در امان نيستند؟ دزدان و راهزنان و آدمكُشان در مکّه فراوان بودهاند و لشكرها كشيدهاند، خونها ريخته شده است. قتاده متحیّر ماند و جوابی نداد. قرآن فرموده است:
...فَسْئَلُوا أهْلَ الذِّکْرِ إنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ؛[3]
«... پس، از آگاهان سؤال كنيد اگر نمیدانيد».
آگاهان از حقايق آسمانی قرآن تنها اهل بيت نبوّت(ع) هستند. قرآن ذکر و آنها اهلالذّكر هستند.
إنَّهُ لَقُرْآنٌ کَرِیمٌ * فِی کِتابٍ مَکْنُونٍ * لا یَمَسُّهُ إلاَّ الْمُطَهَّرُونَ؛[4]
«قرآن کتاب مکنون* است و جز مطهّرشدگان به آیهی تطهیر شایستگی تماسّ با آن را ندارند».
و لذا حضرت باقرالعلوم(ع) فرمود: مراد از قرای مبارک و قرای ظاهر آن نیست که تو فهمیدهای؛ بلکه مراد از قرای مبارک ما خاندان رسول(ص) هستیم که هرگز سهو و خطا به بیان ما در مورد احكام خدا راه نمیيابد و قرای ظاهر نیز فقهای شیعهی ما هستند که احکام را از جانب ما نقل میكنند و مردم میتوانند با كمال امنيّت در مسير ما حركت كنند و احكام الهی را بدون هيچگونه اشتباه از بيت ما بگيرند.[5]
و السّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
1- از نظر عامر شعبی، بهترین کلامی که در مسأله قضا و قدر رسیده است را بیان کنید.
2- چرا گاهی ائمّه(ع) خودشان را به صفات کمال معرّفی میكنند؟
3- مراد از قرای مبارک و قرای ظاهر چیست؟
[1]ـ سورهی نور، آیهی 36.
[2]ـ سورهی سبأ، آیهی 18.
[3]ـ سورهی نحل، آیهی 43.
[4]ـ سورهی واقعه، آیات 77 تا 79.
* مکنون: پنهان داشته شده.
[5]ـ بحارالانوار، جلد 49، صفحهی 349، حدیث 2 و صفحهی 357، حدیث 11؛ تفسیر نورالثّقلین، جلد 4، صفحهی 330، حدیث 49.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی