کد مطلب: ۶۱۷۲
تعداد بازدید: ۳۰۱
تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱۴۰۱ - ۰۷:۳۵
تولی و تبری | ۶۰
سخن در جاهلِ مقصّر است كه تكليف وى چيست؟ اگر كسى جاهل باشد و بداند كه جاهل است و از روى عمد در پى معرفت و علم نباشد و در تاريكى جهل باقى بماند، چنين فردى از نظر شرعى، عقلى و عقلايى مورد مذمّت است و معذور نخواهد بود. شاهد اين مطلب اين است كه وقتى انسان دچار كم ‏ترين سردرد مى‏ شود، براى مداواى آن اقدام مى‏ كند تا اين درد را برطرف كند.

دوری از اهل بیت، سبب خروج از دین


در درس قبل به فرازهایی از زیارت جامعه کبیره که در مورد تولی بود اشاره کردیم. در این درس فرازهایی را که اشاره به تبری دارد مورد بررسی قرار خواهیم داد.
«فَالرّاغِبُ عَنْكُمْ مارِقٌ وَ اللاّزِمُ لَكُم لاحِقٌ، وَ الْمُقَصِّرُ فى حَقِّكُمْ زاهِقٌ [1]»، روى گردانِ از [ راه و روش ] شما، از دين خارج شده است، و همراه با شما، [ به شما ] پيوسته است و مسامحه كننده در حقّ شما، نابود است.
در این فراز از زیارت جامعه، امام هادی علیه السلام نسبت و چگونگی برخورد مردم با اهل بیت علیهم السلام را بیان می کند و می فرماید: بنابراين، هر كس از شما رو بگرداند، از دين خدا بيرون شده است و هر كس با شما ملازم باشد (به دين خدا) رسيده است. هر كس در حقِّ شما كوتاهى كند، نابود است. خداوند متعال ائمّه علیهم السلام را نصب كرده كه مبيّن فرائض، اقامه کننده حدود و نشر دهنده شرايع او باشند؛ به طورى كه سنّت آن ‏ها سنّت خدا و تمام افعالشان تجلّى اراده الهى است، گفتنى است كه اين سه جمله در فراز مذكور هر كدام مركّب از يك موضوع و محمول است.


«فَالرّاغِبُ عَنْكُمْ مارِقٌ»

 

واژه «رغبت» در لغت عرب چنين وضع و استعمال شده كه اگر با حرف «في» يا «إلى» همراه شود، به معناى اقبال مى‏ باشد و اگر با حرف «عن» همراه بشود به معناى ادبار و اعراض خواهد بود[2]. اعراض کننده به کسی گفته می شود که منزلت و مقام اهل بیت علیهم السلام را می داند با این حال از آنها روی گردان است. در این قسمت از زیارت جامعه بعد از این که ثابت شد اهل بیت علیهم السلام برگزیده خدا برای خلافت هستند، اوصاف کسانی که در مقابل آنان قرار می گیرند (و با ایشان همراهی نمی کنند) را توصیف می کند پس هرکس از شما روی گرداند از دین خارج می شود.


«اللاّزِمُ لَكُم لاحِقٌ»


مقصود از ملازمت، ملازمت معنوى است؛ يعنى از نظر اعتقادى، عملى و اخلاقى متابعت داشتن و همراه ائمّه عليهم السلام بودن. بديهى است كه اين متابعت، فرع معرفت است، به همین جهت هر چه معرفت انسان به آن بزرگواران بيشتر باشد، متابعت و پيروى بيشتر خواهد بود. شاهد بر اين معنا آيه قرآن مجيد است، آن جا كه مى‏ فرمايد:

«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقينَ»؛اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد! تقواى خدا پيشه كنيد و با صادقان و راستگويان باشيد[3]. اين خطاب، تا روز قيامت به همه مؤمنان است كه با راستگويان باشند. معلوم است كه منظور، بودن جسمى نيست؛ بلكه بودن معنوى است؛ يعنى متابعت و پيروى در عقيده، فكر، رأى و عمل.
از طرفی نكته ديگرى که این آیه به آن اشاره می کند این است که ملازمت به معناى واقعى و حقيقى به مخلوط شدن مى‏ انجامد، اگر كسى با كسى ملازم بود، خود او محسوب مى ‏شود و به تعبير بعضى‏ ها يكى مى‏ شوند. از اين رو در لغت آمده است: لازمَهُ أي ‏عانقهُ و معانقه را ملازمه گفته ‏اند. در لسان العرب چنين آمده است:

وعانقه معانقة وعناقاً: التزمه فأدنى عنقه من عنقه .... وقتى دو نفر با هم با محبّت معانقه مى ‏كنند، به هم مى ‏چسبند و گويى نمى‏ خواهند از هم جدا شوند و يكى مى ‏شوند. پس التزام به معناى اعتناق آمده است. از اين رو در كعبه به سوی «ملتزم» مى ‏روند و قسمتى از كعبه را بغل مى ‏كنند و به آغوش مى‏ گيرند.
التزام به اين معنا باز محبّت مى‏ خواهد كه داعى و محرّك اصلى آن حبّ است كه به اين جا مى ‏انجامد. در واقع حبّ است كه معرفت در پى دارد، يا بگوييد: معرفت است كه حبّ در پى دارد، هنگامى كه متابعت پيدا مى ‏شود و اين متابعت به نحوى مى‏ گردد كه به التزام و آن گاه به يكى شدن مى‏ انجامد. بنابر آن چه گذشت، التزام عملى؛ يعنى اطاعت و متابعت لازم است كه هر چه بيشتر باشد براى انسان قرب بيشتر مى ‏آورد.


«وَ الْمُقَصِّرُ فى حَقِّكُمْ زاهِقٌ»


هر كس در حقِّ شما كوتاهى كند، نابود است. كلمه «قصر» زمانی که با کلمه «فی» همراه باشد به معناى «كوتاهى كردن عمدى» خواهد بود[4]. المقصّر في حقّكم، يعنى كسى كه در شناخت ائمّه عليهم السلام كوتاهى كند، که ناگزير از ملازم بودن با آنان محروم خواهد بود. پس مقصّر در حق اهل بيت عليهم السلام نمى ‏تواند به آن جا برسد كه نسبت به مقام شامخ ایشان معرفت داشته باشد، و بر همین اساس قهراً تبعيَّت، اطاعت و انقياد هم نخواهد داشت. از اين رو بين او و ائمّه فاصله زياد خواهد شد و از آن بزرگواران دور خواهد بود. توضيح مطلب اين كه انسان يا عالم است يا جاهل، و جاهل نيز يا قاصر است و يا مقصّر. كسى واقعاً قاصر است و از شناخت خداوند متعال، يا رسول خدا صلی الله علیه و آله، يا ائمّه معصومین علیهم السلام و يا هر معرفتى از معارف دينى عاجز باشد، بر حسب قواعد با چنين جاهلى جور ديگرى رفتار مى‏ شود و خدا بهتر مى‏ داند كه با او چگونه رفتار كند.
سخن در جاهلِ مقصّر است كه تكليف وى چيست؟ اگر كسى جاهل باشد و بداند كه جاهل است و از روى عمد در پى معرفت و علم نباشد و در تاريكى جهل باقى بماند، چنين فردى از نظر شرعى، عقلى و عقلايى مورد مذمّت است و معذور نخواهد بود. شاهد اين مطلب اين است كه وقتى انسان دچار كم ‏ترين سردرد مى‏ شود، براى مداواى آن اقدام مى‏ كند تا اين درد را برطرف كند. اگر در آبادى محل زندگى طبيبى يا داروخانه ‏اى نباشد مى ‏پرسد و به نزديك‏ ترين آبادى كه در آن جا طبيب يا دارو وجود دارد به هر وسيله ‏اى خود را مى‏ رساند. بديهى است كه اگر انسانِ جاهل براى به دست آوردن معرفت- با فرض تمكّن- حركت نكند و ادّعاى عجز نمايد، از او قبول نمى‏ كنند و ملامتش مى ‏نمايند.
مردم در خصوص اهل بيت عليهم السلام چند گروه هستند:
1. كسانى كه ملازم آن بزرگواران هستند كه ما از آن ‏ها به شيعيان تعبير مى ‏كنيم؛ همان كسانى كه به اهل بيت عليهم السلام معرفت دارند و حق آن‏ ها را شناختند و در پى اين معرفت، از آن بزرگواران تبعيّت و اطاعت كردند و در اين تبعيّت و اطاعت و انقياد باقى ماندند كه حقیقت معناى تشيّع نيز همين است.
2. كسانى كه از آنان رو برگرداندند و جدا شدند.
3. غلات: اين‏ ها كسانى هستند كه محبتشان- به زعم خودشان- نسبت به اهل بيت عليهم السلام آن‏ ها را به غلوّ وادار كرده است كه به الوهيت رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله قائل شده‏ اند و یا برای برخى از ائمّه قائل به نبوّت هستند و برخى ديگر از ایشان، معتقد به الوهيت برخی از ائمه علیهم السلام شده ‏اند.
4. كسانى كه رسماً با اهل بيت عليهم السلام دشمنى مى ‏كنند، كه از آن‏ ها به «نواصب» تعبير مى ‏شود.
5. كسانى كه مقام اهل بيت عليهم السلام را كم تر از آن چه كه هستند، قائلند و ائمّه علیهم السلام را با كسانى كه به امامت آن‏ ها معتقد هستند، مساوى مى ‏دانند.
كلمه «زهق» يعنى هلاکت و تلف شدن. سرّ مطلب در اصل وجوب نصب امام است. چنان چه در درس های قبل به طور مفصل توضیح دادیم که نصب امام  بر عهده خداوند متعال است و معرفت امام از نظر عقلى و نقلى واجب است، و از طرفی در حديثی از رسول خدا صلى اللَّه عليه وآله آمده است: «من مات ولم يعرف إمام زمانه مات ميتةً جاهليةً»؛ كسى كه بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهليّت مرده است؛ طبيعى است اگر كسى در تحصیل معرفت و تبعيّت حاصل از معرفت كوتاهى كند، مرگ او، مرگ جاهلى خواهد بود و آن مساوى با زهوق و تلف شدن است. پس وقتى حكمت نصب امام در امّت معلوم شد و فايده معرفت امام را دانستيم، خواهيم فهميد كه عدم معرفت چه نتيجه ‏اى در پى دارد. به عبارت ديگر، وقتى راه نجات و فلاح و صلاح به راه اهل بيت منحصر شد، پس هر راه ديگرى جز راه آن بزرگواران باطل است[5].
با توجه به آنچه بیان شد میزان، اهل بیت علیهم السلام هستند و هر کسی از این میزان جدا شود گمراه خواهد شد و مسیری جز نابودی نخواهد داشت. چنان چه امير المؤمنین عليه السلام می فرماید:

«مَعَنا رَايَةُ الحَقِّ، مَن تَبِعَها لَحِقَ، و مَن تَأَخَّرَ عَنها غَرِقَ[6]»، پرچم حق، با ماست. هر كس در پىِ آن بيايد، در مى يابد و آن كه درنگ ورزد، غرق خواهد شد. در روایتی دیگر امام سجّاد عليه السلام، اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله را به كشتى نجات بخشى كه در گرداب هاى بى پايان در امان است، تشبيه فرموده است و سپس، وضعيت دسته هاى گوناگون را چنين توصيف مى فرمايد:

«المُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ، وَ المُتَأخِّرُ عَنهُم زَاهِقٌ، وَ اللّازِمُ لَهُم لاحِقٌ[7]»، پيشى گيرندگان بر آنان، از دين بيرون رفته اند و باز ماندگان از آنان، نابود شده اند و هم گامان با آنان، به مقصود رسيده اند.


خودآزمایی


1- عبارت «الرّاغِبُ عَنْكُمْ مارِقٌ » را توضیح دهید.
2- مردم در رابطه با اهل بیت علیهم السلام چند دسته هستند؟ توضیح دهید.

پی نوشت ها

 

[1] بحار الانوار ج99ص150
[2] مفردات راغب ص198
[3] سوره توبه آیه 119/ترجمه مکارم
[4] ر.ک: المفردات فی غریب القرآن ص405
[5] ر.ک: پیشوایان هدایتگر ج2 ص295 الی 314
[6] بحار الانوار ج29 ص636
[7] بحار الانوار ج84 ص67

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

مجید رضایی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: