کد مطلب: ۶۱۷۶
تعداد بازدید: ۲۲۱
تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۶:۰۹
عدالت در اسلام | ۲
عادل کسی است که به راستی و درستی به وظایف قانونی خود عمل کند و از افراط و تفریط بپرهیزد تا ضمن تمتع از حقوق حقه خود، کسی در اثر اعمال خودسرانه او از حقوق قانونی خویش محروم نشود.

فصل اوّل: بررسی واژگانی و اصطلاحی عدالت | ۲

سخنان متفکران اسلامی


در باب تبیین معنا و مبانی عدالت، سخنان زیادی گفته‌‏اند و با توجه به گستره مصادیق و انواع عدالت تبیین آن به مباحث فراوانی نیاز دارد. ولی مبنای ما روشن است و سخن ما بر اساس قرآن و عترت و در جامعه اسلامی است و بر عدالت اجتماعی یا حکومتی نظر داریم. اینک جهت تبیین بیش‏تر موضوع، برخی از سخنان عالمان اسلامی را نقل می‏کنیم:


مقصود از عدالت، همان معنای عرفی و لغوی است


دکتر ابوالقاسم گرجی می‏گوید:
دانشمندان در تعریف عدالت، تعبیرهای مختلفی به کار برده‌‏اند... به نظر این‏جانب عدالت، اصطلاح خاصی ندارد؛ نه شرعی و نه غیرشرعی. مقصود از آن در همه‏‌جا، همان معنای عرفی و لغوی است. عدالت که هم‏‌ریشه با اعتدال است، در لغت به معنای میانه‌روی، راستی و استقامت است.
چنانچه آن را به امر محسوس نسبت دهند؛ مثلاً چوب، مقصود مستقیم‌ بودن ظاهری و عدم انحراف آن است. درصورتی‏که آن را به امر معقول و معنوی نسبت دهند؛ ‏مثلاً ایمان و عقیده کسی را به عدل منسوب دارند، مقصود، راستی و استقامت معنوی است؛ یعنی به یمین و یسار ـ ‏چپ و راست ـ انحراف ندارد و چنانچه عمل کسی را عادلانه بشمارند مقصود این است که در حد اعتدال است و از افراط و تفریط به دور.
بنابراین، عدالت هم می‏تواند در مقابل فسق واقع شود و هم در مقابل ظلم و مانند آن. عدالت، همان استقامت در جاده شریعت است... عادل کسی است که به راستی و درستی به وظایف قانونی خود عمل کند و از افراط و تفریط بپرهیزد تا ضمن تمتع از حقوق حقه خود، کسی در اثر اعمال خودسرانه او از حقوق قانونی خویش محروم نشود.[1]
علامه سید محمدحسین طباطبائی نیز در چند جای المیزان در باب عدالت مطالبی ارائه فرموده است، از جمله ذیل آیه شریفه 90 سوره نحل با نقل و نقد عبارت راغب ‏اصفهانی، می‏‌فرماید:
«راغب، در مفردات می‏گوید: عدالت و معادله واژه‌‏ای است که معنای مساوات را اقتضا دارد و به اعتبار اضافه و نسبت، استعمال می‏شود و عَدل ـ به فتح عین ـ و عِدل ـ ‏به کسر عین ـ از نظر معنا به هم نزدیک‏اند چیزی که هست عَدل در جایی به کار می‏رود که با بصیرت و عقل قابل ارزیابی است مثل احکام و بر همین منوال است آیه شریفه «أَو عَدْلُ ذَلِكَ صِیَامًا».
ولی عِدل به کسر عین و عدیل در مواردی است که با چشم دیده می‏‌شود مثل چیزهایی که هنگام داد و ستد، وزن می‏شود یا شمارش می‏‌گردد یا با کیل، معامله می‏شود پس عَدل همان تقسیم و قسط‌بندی مساوی است.
عدل دوگونه است: یکی عدل مطلق که عقل اقتضای حسن آن را دارد و در هیچ عصر و زمانی نسخ نمی‏شود و به‌هیچ‌وجه، اعتداء و ظلم شمرده نمی‏‌شود مثل احسان‌کردن به هر کس که به تو احسان کرده باشد و خویشتن‏داری از آزار کسی که او تو را نیازرده است.
دیگری عدلی که عقل، عدل‌بودنش را تشخیص نداده بلکه به وسیله شرع شناخته می‏شود و ممکن است زمانی نسخ گردد مانند قصاص، ارش جنایت و دیه و اصل مال مرتد. از این‏رو، قرآن می‏‌فرماید:

«فَمَنِ اعْتَدَى عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَیْهِ»[2] و «وَجَزَاء سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِّثْلُهَا»[3] پس قرآن، همین عدالت را اعتداء و سیئه نامیده است.
و این نحو از عدالت، همان است که در آیه «إِنَّ اللهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالإِحْسَانِ» منظور است؛ چون عدل به معنای مساوات در تلافی است، اگر خیر است، خیر و اگر شر است، شر. و احسان به این معناست که خیری را با خیری بیش‏تر از آن تلافی کنی و شرّی را به شرّی کم‏تر از آن جواب گویی...».[4]
و این گفتار راغب. با تفصیلی که دارد برگشتن به یک جمله معروف است که می‏گویند: عدالت میانه‌‏روی و اجتناب از دو سوی افراط و تفریط، در هر امری است و این در حقیقت، معناکردن کلمه است به لازمه معنای اصلی، زیرا معنای اصلی عدالت، اقامه مساوات میان امور است به این‏که به هر امری آنچه سزاوارش هست بدهی تا همه امور مساوی شود و هر یک در جای واقعی خود که مستحق آن است قرار بگیرد.
بنابراین، عدل در اعتقاد این است که به آنچه حق است ایمان آورد و عدل در عمل فردی آن است که کاری کند که مایه سعادت و خوشبختی او باشد و پرهیز کند از آنچه مایه بدبختی می ‏شود به خاطر پیروی از هوای نفس و عدالت نزد مردم و بین مردم این است که هر کسی را در جای خودش که به حکم عقل و یا شرع و یا عرف، مستحق آن است قرار دهی؛ نیکوکار را به خاطر احسانش، احسان کنی و بدکار را به خاطر بدیش عقاب نمایی و حق مظلوم را از ظالم بستانی و در اجرای قانون تبعیض قائل نشوی.
از این‏جا روشن می‏‌شود که عدالت همیشه مساوی با حُسن و ملازم با آن است. چون ما برای حُسن، معنایی جز آنچه طبع بدان میل کند و به سویش جذب شود قائل نیستیم و قراردادن هر چیزی را در جایی که سزاوار آن است از این جهت که در جای خود قرار گرفته چیزی است که انسان متمایل آن است و به‌خوبی آن اعتراف دارد و اگر احیاناً مخالف آن را مرتکب شود عذرخواهی می‏کند و حتی دو نفر از افراد انسان در آن اختلاف نمی‏کنند؛ هر چند که مردم در مصداق آن با هم اختلاف دارند و خیلی هم اختلاف دارند ولیکن این اختلاف ناشی از اختلاف در روش زندگی ایشان است.
نیز این معنا روشن می‏شود که راغب در کلام خود اعتداء و سیّئه را عدالت خوانده و این خالی از مسامحه نیست، زیرا اعتداء و سیئه‌‏ای که کیفر اعتداء و سیئه دیگری است، برای آن دیگری اعتداء و سیئه است، اما نسبت به کسی که این‏طور کیفرش می‏دهد پیمودن راه وسط و میانه‌‏روی و از خصلت‏های پسندیده است؛ چون او با این کار خود میان خوب و بد فرق گذاشته و هر یک را در جای خود قرار داده است. پس نسبت به او تجاوز و بدی نیست».[5]
علامه طباطبائی به تناسب آیات، به تقسیم‏هایی از عدالت نیز اشاره دارد:
«...پس عدالت هر چند به دو بخش تقسیم می‏شود؛ یکی عدالت انسان درباره خودش و دیگری عدالتش نسبت به غیرخود که می‏شود عدالت فردی و عدالت اجتماعی و نیز هر چند لفظ عدالت، مطلق است و شامل هر دو قسم می‏شود، لکن ظاهر سیاق آیه این است که مراد از عدالت، عدالت اجتماعی است و آن عبارت از این است که با هر یک از افراد جامعه طوری رفتار شود که مستحق آن است و در جایگاهی قرار گیرد که سزاوار آن است و این خصلتی اجتماعی است که فردْ فردِ مکلفین مأمور به انجام‌دادن آنند. به این معنا که خدای سبحان دستور می‏دهد هر یک از افراد اجتماع، عادلانه رفتار کند و لازمه‌‏اش این است که امر الهی به مجموع نیز متوجه باشد پس هم تک تک افراد مأمورند به اقامه عدل و همه جامعه موظف به عدالت است که حکومت وظیفه اجرای آن را بر عهده دارد، زیرا متولی و مدبر و زمامدار جامعه است».[6]


نکته‌‏ای در سخن علامه


علامه طباطبائی در توضیح معنای عدالت به نکته‌‏ای اشاره داشتند که از برخی روایات نیز قابل استفاده و استنباط است؛ نوشته‌‏اند: «و من هنا یظهر أن العدل یساوق الحسن و یلازمه...».[7]
از این‏جا روشن می‏شود که عدالت همواره مساوی و ملازم با حُسن است، زیرا منظور از حُسن معنایی است که خودبه‌خود طبع ما به آن مایل است و به سویش جذب می‏‌گردد و قراردادن هر چیزی را در جای مناسبش امری است که انسان به آن تمایل و به‌خوبی آن اعتراف دارد و اگر احیاناً مخالف آن را مرتکب شود عذرخواهی می‏کند.
مثلاً حضرت علی(ع) می‏فرماید: «العدل فوز و کرامة»؛[8] عدل کامیابی و کرامت است.
همه مردم «کرامت» و نقطه مقابل آن، «تحقیر» را به‌خوبی درک می‏کنند و در برابر آن، عکس‌العمل متناسب بروز می‏دهند. در مثال ساده‌ای مثل مشتریان نانوایی سنگکی دست‌پخت که اگر نانوا در پهن‌کردن خمیر دقت کند و حرارت تنظیم باشد، نان مرغوب، وگرنه بخشی از نان خمیر و قسمت دیگرش سوخته و نامرغوب از تنور خارج می‏شود. نانوا دوگونه می‏تواند رفتار کند: الف) عادلانه و طبق نوبت. ب) رفتار تبعیض‏آمیز که نان‏های مرغوب را به نزدیکان و دوستانش دهد و غیرمرغوب را به سایرین. در این فرض، هر کس که این صحنه را ببیند، تشخیص می‏دهد عدالت نیست و مهم‏تر آن کسی که گیرنده نان غیرمرغوب است احساس ذلّت و حقارت می‏کند، درحالی‏که اگر عادلانه توزیع می‏شد، احساس کرامت می‏کرد.
امام علی(ع) می‏فرماید:

«العدل مألوف و الهوی عسوف»؛[9] عدالت مورد الفت و مطبوع انسان است و هوای نفس، منحرف و کژ است.
هم‏چنین برخی روایاتی که به مصادیق‏ عدل اشاره دارد، نشان می‏دهد که طبع بشر معنای عدل را در می‏یابد و مؤید سخن علامه طباطبائی می‏باشد.
حضرت علی(ع) فرمودند:

«لا عدل أفضل من رد المظالم»؛[10] هیچ عدالتی برتر از رد حق و حقوق و حل گرفتاری‏های حق‏الناس نیست یا می‏فرماید: «أحسن العدل نصرة المظلوم»؛[11] نیکوترین عدل، یاری مظلوم است.
تأکید ما در این کتاب، بر عدالت اجتماعی است و شیوه ما پیروی از قرآن و عترت است به این لحاظ، جا دارد معنای «عدالت» در فرهنگ نصوص دینی بررسی شود.


خودآزمایی


1- تفاوت عَدل ـ به فتح عین ـ و عِدل ـ ‏به کسر عین ـ از نظر معنا را بیان کنید.
2- عدل در اعتقاد چگونه است؟ شرح دهید.

 

پی‌نوشت‌ها

 

[1]. صادق لاریجانی (به اهتمام)، آموزگار جدید، ص517 ـ 535، مقاله ابوالقاسم گرجی «عدالت، با اشاره‌ای کوتاه به برخی تقسیمات آن».
[2]. بقره، آیه ۱۹۴.
[3]. شوری، آیه40.
[4]. مفردات راغب، ماده «عدل».
[5]. طباطبائی، المیزان، ج14، ص330 ـ 332، ذیل آیه 90 سوره نحل و سید محمدباقر موسوی، ترجمه المیزان، ج12، ص477 ـ 479.
[6]. همان.
[7]. طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج12، ص331. ذیل آیه 90 سوره نحل.
[8]. آمدی، غررالحکم، ج1، ص20.
[9]. محمدی‏ ری‏شهری، میزان‏الحکمه، واژه «عدل»، ح11962.
[10]. میرزاحسین نوری، مستدرک‏الوسائل، ج12، ص106، ح13644.
[11]. خوانساری، شرح غررالحکم، ح2977.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت

آیت الله ابراهیم امینی
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: