ایراد ديگرى كه شده است اين است كه در دعاى ندبه مىگويد:
وَأَوْدَعْتَهُ عِلْمَ ما كَانَ وَمَا يَكُونُ إِلَى انْقِضآءِ خَلْقِكَ؛
«علم آنچه بوده و خواهد بود را تا انقراض عالم به او سپردى».
درحالى كه چند جاى قرآن ضد اين جمله است؛ در يك جا قرآن فرموده است:
يَسْئَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسیها قُلْ إِنَّما عِلْمُهَا عِنْدَ رَبِّي؛[1]
«من که پیغمبرم، علمی به وقت قیامت ندارم».
و در آخر سوره لقمان مىفرمايد:
إِنَّ اللهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ يُنَزِّلُ الْغَيْثَ وَ يَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحامِ وَ مَا تَدْرِي نَفْسٌ ماذا تَكْسِبُ غَداً وَ مَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوتُ؛
«همانا علم به ساعت (قيامت) نزد خدا است، و او باران را فرو بارد و او آنچه در رحمهاى آبستن (نر و ماده و زشت و زيبا) است مىداند و هيچ كس نمىداند كه فردا چه خواهد کرد و هيچ كس نمىداند كه در كدام سرزمين مرگش فرا مىرسد پس خدا به همه چيز خلايق عالم و آگاه است».
كه علم اين پنج چيز را خدا منحصر به خود قرار داده و حضرت امير(ع) نهج البلاغه، خطبهی ۱۲۸ فرموده: اين پنج چيز را نه پيغمبر مىداند، و نه وصى او و در سوره توبه فرموده:
وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ؛[2]
«بعضی از مردم مدینه ثابت بر نفاقند تو نمیدانی، ما که خدایم میدانیم».
و در سوره مطففين فرموده:
وَمَا أَدْرَیكَ مَا سِجِّينٌ * وَمَا أَدْرَيكَ مَا عِلِّيُّونَ؛[3]
«تو نمیدانی سجين چيست».
و در سوره احقاف آیه ۹ فرموده:
وَمَا أَدْرِي مَا يُفْعَلُ بِي وَلا بِكُمْ إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا ما يُوحَى؛
«بگو نمىدانم با من و شما چه خواهد شد، من پيروى نمىكنم مگر آنچه به من وحى شود».
و در سوره اسری فرموده:
وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلاً؛[4]
«عطا نشد به شما مگر كمى از علم».
و در سوره كهف آیه ۲۴ وارد شده كه از رسول خدا سؤالى كردند و گفت: جواب مىدهم، ولى ان شاء الله نگفت، پس تا چهل روز وحى نيامد، و رسول خدا ندانست جواب گويد.
پس اگر علم «ما كان و ما يكون» داشت، جواب مىداد، پس اين جمله ضدّ قرآن است.
اين جمله، در روايات بسيار، به همين لفظ يا مانند آن وارد شده و مىتوان نسبت به صدور آن دعواى تواتر اجمالى نمود، پس صدور اين متن و دلالت آن بر اينكه پيغمبر و ائمه(ع) داراى علم «ما كان و ما يكون» مىباشند، قابل انكار نمىباشد و وجود آن در دعاى ندبه، سبب ضعف آن نمىگردد.
در كتاب كافى و وافى بابى است به اين عنوان:
باب أَنّ الأئمّة(ع) يعلمون علم ما كان و ما يكون، و أنّه لا يخفى عليهم الشيء صلوات الله علیهم؛
«باب اينكه امامان(ع) مىدانند علم آنچه بوده و آنچه خواهد بود و اينكه پنهان نمىگردد از ايشان چيزى، درود خدا بر ايشان».
علاوه بر ابواب ديگر و روايات زياد، ساير كتب حديث نيز همه عنوان اين باب را تأييد مىكنند.
و اگرچه مسألهی علم پيغمبر و امام، از مباحث مهم و پيچيده است، ولى اهل فن و كسانى كه آشنا به علوم اهل بيت، و حديث شناس مىباشند، اطراف و جوانب آن را روشن ساخته و در كتب حديث و همچنين كتابهايى كه بالخصوص در علم امام و حدود آن تأليف شده[5] توهم تنافى بين روايات و ظواهر بعضى از آيات قرآن رفع شده است، و چگونه مىشود كه اين روايات كه به صدورشان يقين داريم، اگر مخالف با قرآن باشند، از امام(ع) كه اعلم مردم به علوم و مقاصد قرآن است صادر شده باشد.
مضافاً بر اينكه در همين پنج موردى كه شما گمان كردهايد آيه دلالت بر عدم تعلق علم امام به آن دارد، به طور مسلّم در موارد بسيار، پيغمبر و ائمه ـ صلوات الله علیهم ـ خبر دادهاند، و بلكه برحسب قرآن، از اين موارد ملائكه و انبيا خبر داده و انبياى گذشته از انبياى آينده خبر دادهاند و همچنين علم آجال خلق در نزد ملك الموت است.
لذا بايد گفت حتى آيه: إِنَّ اللهَ عِندَهُ عِلْمُ السّاعَةِ؛ با وجود اين قرائن معلوم، اينگونه ظهورى را كه شما گمان مىكنيد ندارد.
پس در طرح پرسش در اين موضوع بايد سؤال از مفاد و تفسير اين آيات كرد به اين بيان:
با اينكه به طور قطع و يقين، و برحسب تواريخ مسلّم و احاديث معتبر بين اهل اسلام و آيات قرآن مجيد، پيغمبران و ملائكه و ائمه(ع) از موارد مذكور در همين آيه مانند:
مَا فِي الْأَرْحامِ؛
«آنچه كه در رَحِمها است».
آجال و آيندهی اشخاص خبر دادهاند، پس مراد از اين آيه و ساير آياتى كه ظاهر آن، نفى علم غيب از غير خدا و اختصاص آن به خداوند متعال است، چيست؟ و معنی اختصاص علم اين امور به خدا ـ با اينكه به قول ابن ابى الحديد معتزلى در شرح نهج البلاغه، ج ۲، ص ۳۶۲ ـ در شرح خطبهی 126 كه ايرادكننده به آن استشهاد كرده، خدا پيغمبرش را از حوادث آينده خبر داد، مانند اينكه فرمود:
سَتَفْتَحُ مَكَّةَ؛
«به زودى مكّه را فتح خواهى كرد».
یا پيغمبر، وصى خود را از آينده و فردايش خبر داد مانند:
سَتُقَاتِلُ النَّاكِثِينَ؛
«به زودى با پيمانشكنان جنگ خواهى كرد».
جواب مىدهيم: اين آيات بر دو دسته هستند: یک دسته آياتى هستند كه ظاهر آن به طور اجمال، اختصاص علم غيب به خدا است كه اطلاق يا عمومشان، مخصص و مقيد شده است به آيه: إِنَّ اللهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ؛ و پس از اين تخصيص كه به حكم «القرآن يخصّص بعضه بعضاً كما يفسّر بعضه بعضاً» مسلّم و معتبر است، مىگوييم:
تفسير آيه به نحوى صحيح است كه با آن علم ضرورى بديهى و اخبار پنجگانه به موجب تاريخ و حوادث و وقايع كثير ثابت و محرز است و قابل انكار نيست و كتاب و سنّت هم آن را تأييد مىكند.
پس در تفسير اين آيات اگر نگوييم از آيات متشابه است، تفسير صحيح اين است كه با آنچه خارجاً وقوع يافته موافق باشد و از ظاهر لفظ و كلام نيز عرفاً خارج نباشد.
و اين به يكى از چند وجه ممكن است:[6]
مراد از علم غيب مختص به ذات الوهيت، علم غيب ذاتى است كه عين ذات او و قديم است و به افاضه و اعطاى كسى نيست و در عرض آن علمى و عالمى فرض نمىشود و مراد از علم پيغمبر و امام (چه علم حضورى و چه علم حصولى اشائى باشد) آن علمى است كه به طريق الهام يا وسايل ديگر، از جانب خدا به آنها اعطا شده است كه فرق حقيقى بين علم معصوم، و هركسى كه به غيبى اطّلاع دارد ـ حتى خود ما هم كه به بسيارى از غيبها به وسيلهی قرآن و اخبار پيغمبر و امام آگاهيم ـ با علم خدا همين است كه علم ما ذاتى نيست و عين ذات نيست و حادث است و قديم نيست، امّا علم خدا ذاتى و عين ذات و قديم است و به عبارت دیگر علم پيغمبر و امام، آخرين درجهی علم ممكن است و علم خدا علم واجب الوجود است و اين وجه به طور كلى نسبت به تمام آيات ـ بدون آنكه نيازى باشد به تقييد اطلاق آنها به موارد پنجگانه ـ جارى است و مؤيد اين است آيه شريفه:
عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَداً * إِلَّا مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَداً؛[7]
«خدا عالم غيب است و احدى را بر غيب خود مطّلع ننمايد مگر رسول مرتضى و برگزيده را كه از پيش رو و از پشت سر او نگهبان قرار داده است».
و همچنين آيه:
وَمَا كَانَ اللهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَى الْغَيْبِ وَلكِنَّ اللهَ يَجْتَبِي مِنْ رُسُلِهِ مَنْ يَشآءُ؛[8]
«خدا شما را بر غيب مطّلع نمىگرداند وليكن از پيغمبرانش هركسى را كه بخواهد براى اطّلاع بر آن برمىگزيند».
كه پس از تقييد اطلاقات به اين موارد پنجگانه گفته مىشود، اين است كه علم خدا حضورى ذاتى و عين ذات، و علم پيغمبر و امام نسبت به غير موارد پنجگانه حضورى غيرذاتى و نسبت به موارد پنجگانه حصولى و اشائى است.
اينكه مراد از اين آيه اين باشد كه علم اين موارد پنجگانه به طور عموم به نحوى كه شامل تمام افراد و انواع و مجردات و ماديّات باشد، اختصاص به خدا دارد، امّا براى ولىّ و امام تا حدودى كه بر ما مشخص نيست نيز اين علوم حاصل مىشود و به عبارت ديگر به طور نامحدود اين علوم مختص به خدا است و براى پيغمبر و امام به طور محدود حاصل مىشود و ممكن است مؤيد اين وجه باشد، اين آيه شريفه:
اَللهُ يَعْلَمُ مَا تَحْمِلُ كُلُّ أُنْثَى وَ مَا تَغِيضُ الْأَرْحَامُ وَمَا تَزْدَادُ وَكُلُّ شَيْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ؛[9]
«خدا آنچه را كه هر (جنس) مادهاى برمىدارد و آنچه را رحمها مىكاهد و آنچه را زياد مىسازد مىداند و همه چيز نزد او به اندازه است».
1- آیا عبارت «وَأَوْدَعْتَهُ عِلْمَ ما كَانَ وَمَا يَكُونُ إِلَى انْقِضآءِ خَلْقِكَ» خلاف آیات قرآن است؟ پاسخ خود را توضیح دهید.
2- مراد از آياتى كه ظاهر آن، نفى علم غيب از غير خدا و اختصاص آن به خداوند متعال است، چيست؟
[1]. سوره اعراف، آیه 187. و اين معنايى كه از آيه شده معناى مفهومى است، نه منطوقى و اعتبار معناى مفهومى مورد اختلاف است.
[2]. سوره توبه، آیه ۱۰۱.
[3]. سوره مطفّفین، آیه ۸ و۱۹.
[4]. سوره اسراء، آیه ۸۵.
[5]. مانند كتاب «معارف السلمانى بمراتب الخلفاء الرحمانى» كه نسخهی چاپى آن در كتابخانه جامع مرحوم آيت الله العظمى آقاى بروجردى(قدس سره) در قم موجود است، و كتاب «علم الامام» كه ترجمهی آن نيز با مقدمه ارزندهاى از علاّمه قاضى طباطبایى طبع شده است.
[6]. بعضى از وجوهى كه ذكر مىشود، با بعضى ديگر متّحد است ولى ازنظر واضح شدن مطلب با عبارات و بيان ديگر نيز جداگانه و على حده نوشته شده، چنان كه اگر كسى در اين وجوه دقت كند، براى او جواب اشكالاتى كه در هر دو دسته از آيات تصور شده، واضح مىشود.
[7]. سوره جن، آیه ۲۶ و ۲۷.
[8]. سوره آل عمران، آیه 179؛ محتمل است غيبى كه در اين آيه مذكور است، همان غيب مختصّ به ذات خدا باشد كه جز انبيا و ائمّه، كسى بدون واسطه استعداد تعلّم آن را از ذى علم نداشته باشد و مقصود اين است كه بدون واسطه انبياى الهى شما را به سرّ غيب آگاه نمىكند ولى از پيغمبرانش برمىگزيند هركه را بخواهد تا شما را از غيب آگاه كنند. وگرنه معلوم است كه بسيارى از مردم حتى به وسيلهی خواب و مانند آن از بعضى غيبها آگاه مىشوند و به واسطه انبيا هم بر بسيارى از غيبها اطّلاع داريم. پس اين دليل بر اين است كه علم غيب را بايد از انبيا گرفت. و ممكن است مراد اين باشد كه خدا غير از انبيا كسى را باواسطه يا بدون واسطه از علم غيبى كه مختص به ذات اوست، آگاه نمىسازد و بنابر هر دو احتمال اگر دقت شود، آيه: إِنَّ اللهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ؛ تقييد مىشود و به كلى اشكال مرتفع مىگردد.
[9]. سوره رعد، آیه ۸.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی