شعرهای فاطمه(س)
حضرت زهرا(س) در لحظههای آغازین زندگی، لب به ستایش شوهر نمونهاش گشود و به شناساندن آن بزرگمرد پرداخت و فرمود:
أَضْحَی الْفِخارُ لَنا وَ عِزٌّ شامِخٌ / وَلَقَدْ سَمَوْنا فی بَنی عَدْنانِ
نِلْتَ الْعُلا وَ عَلَوْتَ فی کُلِّ الْوَری / وَ تَقاصَرَتْ عَنْ مَجْدِکَ الثَّقْلانِ
أعْنی عَلِیاً خَیرَ مَنْ وَ طَأَ الثَّری / ذَالْمَجْدِ وَ الإِفْضالِ وَ الإِحْسانِ
فَلَهُ الْمَکَارِمْ وَ الْمَعالی وَ الْحِبا / ماناحَتِ الْأَطْیارُ فی الْأَغْصانِ
افتخار و عزت والا، از آن ما شد و ما در میان فرزندان «عدنان» سربلند شدیم.
تو به بزرگی و برتری رسیدی و از همهی آفریدهها والاتر شدی و جن و انس از عظمت تو عقب ماندند.
منظورم «علی» است، بهترین کسی که گام بر خاك نهاده است، بزرگوار و دارای احسان و نیکی.
والاییهای اخلاقی و بزرگیها از آن اوست، تا آنگاه که مرغان بر شاخهها به ترنّم مشغولند.
حضرت زهرا(س) آنگاه که کودکان خود را به بازی میگرفت، و به تربیت روحی و پرورش جسمی عزیزان خود میپرداخت، در قالب زیبای اشعار ادیبانه میفرمود:
أَشْبِهْ أَباکَ یا حَسَنُ / وَ اخْلَعْ عَنِ الْحَقِّ الرَّسَنَ
وَ اعْبُدْ إِلهَاً ذا مِنَنِ / وَ لا تُوالِ ذَا الإِحَنِ
حسن جان! مانند پدرت علی(ع) باش و ریسمان را از گردن حق بردار. خدای احسانکننده را پرستش کن و با افراد دشمن و کینهتوز دوستی مکن.
و آنگاه که امام حسین(ع) را بر روی دست نوازش میکرد، میفرمود:
أَنْتَ شَبیهٌ بِأَبی / لَسْتَ شَبیهاً بِعَلیّ
حسین جان تو به پدرم رسول الله(ص) شباهت داری و به پدرت علی(ع) شبیه نیستی.
امام علی(ع) سخنان فاطمه(س) را میشنید و لبخند میزد.[۱]
الف ـ سخاوت و ایثارگری
ب ـ خبر از شهادت حسین(ع)
روزی گرسنهای درب منزل امام علی(ع) را کوبید و تقاضای کمک کرد. امام علی(ع) در قالب شعری زیبا، نیازمندی آن گرسنهی بینوا را به حضرت زهرا(س) بازگو فرمود و تذکر داد، اگر امکان دارد، کمک مناسبی شود، حضرت زهرا(س) با شعر، چنین پاسخ داد:
اَمرُکَ سَمعٌ یَابْنَ عَمُّ وَ طاعَةٌ / مابی مِنْ لُومٍ وَ لا ضاعَةٍ
اُطْعِمُهُ وَ لا اُبالی السّاعَةَ / أَرْجُو اِذا اَشبَعْتُ مِنْ مَجاعَةٍ[۲]
فرمان تو را ای پسر عمو بیدرنگ اطاعت خواهم کرد، از طرف من تو را این پیشنهاد نه سرزنش و نه ملامتی خواهد بود.
هماکنون این گرسنه را طعام میدهم و به یاد آینده خویش نخواهم افتاد و آرزو دارم با شکم گرسنه در راه خدا ایثار کنم.
پس از آنکه امام بار دیگر تأکید در اطعام گرسنه فرمود، پاسخ داد:
فَسَوْفَ أُعْطِیهِ وَ لَا أُبالِی / وَ أُوثِرُ اللهَ عَلَى عِیالِی
أَمْسَوْا جِیاعاً وَ هُمْ أَشْبَالِی / أَصْغَرُهُمْ یقْتَلُ فِی الْقِتالِ
بِكَرْبَلا یقْتَلُ بِاغْتِیالٍ / لِقاتِلِیهِ الْوَیلُ مَعَ وَ بالٍ
یهْوی بِهِ النّارُ إِلَى سَفالٍ / كُبُولُهُ زَادَتْ عَلَى الْأَكْبالِ
به زودی به این گرسنه طعام خواهم بخشید و از گرسنگی خودم باکی ندارم. برای خدا او را بر فرزندان (گرسنهام) مقدم میدارم.
فرزندانم دیشب را گرسنه به روز آوردند، فرزندانی که کوچکترین آنان «حسین» در میدان جنگ کشته خواهد شد.
در کربلا فرزندم را با حیله و تزویر شهید میکنند وای بر قاتلان او که عذاب دردناك و پستی و خواری بر آنان باد.
آنها که با این جنایت به درجات پست آتش جهنم راه مییابند، هر لحظه بر سقوط و خواری آنها افزوده میشود.
امام در برابر ایثارگری حضرت زهرا(س) او را ستود و تشکر کرد، پاسخ شنید:
لَمْ یبْقَ مِمَّا كانَ غَیرُ صاعٍ / قَدْ دَبِرَتْ كَفِّی مَعَ الذِّراعِ
شِبْلایَ وَ اللهِ هُما جِیاعٌ / یا رَبِّ لا تَتْرُكْهُما ضِیاعُ
أَبُوهُما لِلْخَیرِ ذُو اصْطِناعِ / عَبْلُ الذِّراعَینِ طَویلُ الْبَاعِ
وَ ما عَلَى رَأْسِی مِنْ قِناعٍ / إِلاّ عَبَا نَسَجْتُها بِصاعٍ
از آنچه در خانه ذخیره کرده بودم، جز به مقدار یک پیمانه باقی نمانده است. در حالی که دست من «با آرد کردن گندم و گرداندن آسیاب دستی» مجروح گردیده است.
به خدا سوگند، فرزندانم هم اکنون گرسنهاند. خدایا! آنها را به حال خود وانگذار، که از دست بروند.
پدرشان علی(ع) در سخاوت و خوبیها بینظیر است، و آن چه دارد و به دست میآورد با دستان بخشندهاش به دیگران میبخشد.
همهی غذای موجود خانه را در حالی به گرسنه میدهم که مقنعه و چادر مناسبی بر سر ندارم مگر عبای (چادر کهنهای) که خودم بافتهام و (از فراوانی وصله،) اکنون در حال از بین رفتن است.[۳]
آنگاه که به یاد پرواز ملکوتی خویش افتاد، خطاب به علی(ع) فرمود:
اِبْكِنِی إِنْ بَكَیتَ یا خَیرَ هَادٍ / وَ اسْبِلِ الدَّمْعَ فَهُوَ یوْمُ الْفِراقِ
یا قَرینَ الْبَتُولِ أُوصِیکَ بِالنَّسْلِ / فَقَدْ أَصْبَحا حَلِیفَا اشْتِیاقٍ
اِبْكِنِی وَ ابْكِی لِلْیتامَى وَ لا تَنْسَی / قَتیلَ الْعِدابِطَفِّ الْعِراقِ
فَارَقُوا فَأَصْبَحُوا یتَامى حَیارَى / اَحْلَفُوا اللهَ فَهُوَ یوْمُ الْفِرَاقِ[۴]
ای همسر وفادارم، اگر خواستی گریه کنی بر من گریه کن، ای بهترین راهنما و اشکها را سرازیر کن که امروز روز جدایی است.
ای همدم بتول! وصیت میکنم تو را به فرزندانم، که همدم شوق و محبت شدهاند.
بر من و یتیمان (من) گریه کن فراموش نکن کشتهی دشمنیها را در سرزمین عراق. در حالی که به خدا سوگند میخورند آن روز، روز جدایی است.
آن جاماندگان در حالی صبح میکنند که یتیمان سرگردان (آن بیابانند)،[۵] خدای را بر میگزینند. آن روز، روز فراق و جدایی است.
پس از دفن جنازهی پاك پیامبر(ص)، حضرت زهرا(س) جهان را پس از غروب آفتاب نبوت اینگونه معرفی میفرماید:
اِغْبَرَّ آفاقُ السَّماءِ وَ کُوِّرَتْ / شَمْسُ النَّهارِ وَ أَظْلَمَ الْعَصْرانِ
وَ الْأَرْضُ مِنْ بَعْدِ النَّبِیِّ کَئیِبَةٌ / أَسَفاً عَلَیْهِ کَثَیِرَةُ الرَّجْفانِ
فَلْیَبْکِهِ شَرْقُ الْبِلادِ وَ غَرْبُها / وَلْیَبْکِهِ مُضَرٌ وَ کُلُّ یَمانِ
وَلْیَبْکِهِ الطُّوْرُ الْمُعَظَّمُ جَوُّهُ / وَالْبَیْتُ ذُوالأَسْتارِ وَ الْأَرْکانِ
یا خاتَمَ الرُّسُلِ الْمُبارَکَ ضُوْؤُهُ / وَالْبَیْتُ ذُوالأَسْتارِ وَ الْأَرْکانِ
یا خاتَمَ الرُّسُلِ الْمُبارِکَ ضُوْؤُهُ / صَلّی عَلَیْکَ مُنَزِّلُ الْقُرآنِ
افقهای آسمانها غبارآلود شد و خورشید گرفت و صبح و عصر ما هر دو تاریک گشت.
و زمین پس از رحلت پیامبر(ص) اسفناك و اندوهناك او است و سخت بر خود میلرزد.
در غم رحلت پیامبر اسلام باید شرق و غرب عالم بگریند و قبیلهی مضر و یَمان سزاوار است، که اشک ریزد.
و سزاوار است که آسمان کوه عظیم طور و خانه خدا که دارای پردهی کعبه و رکنها است، (بر رسول خدا) بگریند.
ای خاتم پیامبران! که روشنایی تو مبارك است! درود خدای فرستندهی قرآن بر تو باد![۶]
قالت:
قَدْ كانَ بَعدکَ أنْباءٌ وَهَنْبَثَةٌ / لَوْ كُنْتَ شَاهِدَها لَمْ یَکْبُرِ اَلْخُطَبُ
إِنَّا فَقدْ ناکَ فَقْدَ الأرْضِ وَابِلها / واخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدْهُمْ فَقَدْ نَكَبُوا
وَ کُلُّ أَهْلٍ لَهُ قُرْبی وَ مَنْزِلَةٌ / عِنْدَ الْإلهِ عَلَی الأَدْنینَ مُقْتَرِبٌ
أَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوی صُدُورِهِمْ / لَمّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ التُرَبُ
تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ واستُخِفَّ بِنا / لَمّا فُقِدْتَ وَکشلُّ الأَرْضِ مُغْتَصَبٌ
وَكُنْتَ بَدراً وَنُوراً یستَضَاءُ بِهِ / عَلَیکَ تَنْزِلُ مِنْ ذِی العِزَّةِ الْكُتُبُ
وَ کانَ جَبرْیلُ بِالآیاتِ یُؤنِسُنا / فَقَدْ فُقِدْتَ فَکُلُّ الْخَیْرِ مُحْتَجَبُ
فَلَیْتَ قَبْلَکَ کانَ الْمَوْتُ صادَفَنا لَمّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ الْحُجُبُ
إنّا رُزِئْنا بِما لَمْ یُرْزَ ذُو شَجَنٍ / مِنَ الْبَرِیَّةِ لا عُجْمٌ وَ لا عَرَبٌ
سَیعْلَمُ المُتَولِّی ظُلْمَ حامَّتِنَا / یوْمَ القیامَةِ أَنَّى سَوْفَ ینْقَلِبُ
فَسَوْفَ نَبْكِیکَ مَا عِشْنا وَ مَا بَقِیتْ / مِنَّا الْعُیونُ بِتِهْمالٍ لَها سَكَبٌ
وَ قَدْ زُرِئْنا بِه مَحْضاً خَلیفَتُهُ / صافی الضَّرائِبِ و الأَعْراقِ وَ النَّسَبُ
فَأَنْتَ خَیْرُ عِبادِ اللهِ کُلِّهِمْ / وَ أَصْدَقُ النّاسِ حینَ الصِّدْقِ وَ الْکَذِبُ
وَ کانَ جِبْریلُ رُوحُ الْقُدْسِ زائِرَنا / فَغابَ عَنّا فَکُلُّ الْخَیْرِ مُحْتَجَبٌ
ضاقَتْ عَلَیَّ بِلادٌ بَعْدَ ما رَحُبَتْ / وَ سیمَ سِبْطاکَ خَسْفاً فیهِ لی نَصَبٌ
بعد از تو خبرها و مسائل مختلف و بلاهای در هم پیچیدهای پیش آمد که اگر تو میبودی آن چنان بزرگ جلوه نمیکرد.
ما تو را از دست دادیم، مانند سرزمینی که از باران محروم شود، و قوم تو مختل ماند بیا ببین آنها را که (چگونه) از راه منحرف شدند.
هر خاندانی که برای او نزد خدا قرب و منزلتی بود، نزد بیگانگان هم محترم بود (غیر از ما که حرمت ما را در هم شکستند).
مردانی چند از امت تو همین که رفتی و پرده خاك میان ما و تو فاصله انداخت اسرار سینهها را آشکار کردند.
همین که تو رفتی، مردانی دیگر به ما رو ترش کردند و ما را کوچک شمردند و زمینهای ما غصب شد.
پدر! تو ماه شب چهارده ما و چراغ روشن زندگانی (ما) بودی و از جانب پروردگار بر تو فرامینی نازل میشد.
جبرئیل با آیات قرآنی، مونس ما بود، ولی وقتی تو رفتی، همهی خیرها پوشیده گردید.
ای کاش که پیش از تو مرده بودیم. آنگاه که از میان ما رفتی و خاك ترا در زیر خود پنهان کرد (و پرده و حجابها بین ما فاصله انداخت).
به راستی ما بلادیدگان به مصیبتی گرفتار شدیم که هیچ بلا دیدهای نه در عجم و نه در عرب آن چنان مبتلا نگشته است.
آن کس که به ستم کردن بر قبیله ما دست زده باشد روز قیامت خواهد دانست که به کجا خواهد رفت!
تا زندهایم و چشم داریم، بر تو اشک میریزیم و مثل ابر بهار بر تو میگرییم.
ما به رفتن کسی مصیبت زدهایم که خلقت او بیآلایش، اخلاق او بیغل و غش، ریشهی تبار او، والا و نسب او سرآمد انساب است.
پس تو (ای پدر) بهترین همهی بندگان و در هنگام سخن گفتن راستگوترین مردم بودی.
جبرئیل امین، تا زنده بودی زیارت ما را ترك نمیکرد و چون رفتی سایه از ما برگرفت و هر خیری از ما رو پوشانده است.
بعد از تو دنیا بر من تنگ شد، پس از آن که گشاده بود و به دو نوهات ستمی روا داشته شد که برای من درد و رنج فراوان دارد.[۷]
قالت:
ماذَا عَلَى مَنْ شَمَّ تُرْبَةَ أَحْمَدَ / أَنْ لا یَشُمَّ مَدَى الزَّمانِ غَوالِیا
صُبَّتْ عَلَیَّ مَصائِبُ لَوْ أَنَّها / صُبَّتْ عَلَـى الْأَیَّامِ صِـرْنَ لَیالِیا
نَفسِی عَلَى زَفَرَاتِها مَحبُوسَةٌ / یا لَیْتَها خَرَجَتْ مَعَ الزَّفَرَاتِ
لا خَیْرَ بَعْدَکَ فِی الحَیاةِ وَ إِنَّما / أَبْكِی مَخافَةَ أَنْ تَطُولَ حَیاتی
اِذا اشْتَدَّ شَوْقی زُرْتُ قَبْرَکَ باکِیاً / أَنُوحُ وَ أَشْکُو لا أَراکَ مُجاوبی
فَیا صَاحِبَ الصَّحْراءِ عَلَّمْتَنِی البُکاءَ / وَ ذِکْرُکَ أَنسانی جَمیعَ الْمَصائِبِ
فَاِنْ کُنْتَ عَنّی فِی التُرابِ مُغَیّباً / فَما کُنْتَ عَنْ قَلْبِ الْحَزینِ بِغائِبِ[۸]
آن که بوی خوش تربت (خاک قبر) پیامبر(ص) را بوییده است، چه میشود، اگر در زمان طولانی بوی خوش دیگری نبوید.
باران غم و اندوهی بر جانم ریخته که اگر بر روزهای روشن میریخت، آن روزها مانند (شب تیره و تار) میگردید.
به جانم ریخته چندان غم و درد مصیبتها / که گر بر روزها ریزند، گردد تیره چون شبها
(پدر جان!) جانم با آن همه انده و غصه در سینهام حبس شده است، ای کاش با همان اندوهها از بدنم خارج میشد.
(پدر جان!) بعد از تو هیچ خیر و نیکی در زندگی نیست، گریه میکنم از بیم آن که مبادا بعد از تو زیاد زنده بمانم.
هر وقت اشتیاقم به دیدار تو زیاد میشود گریان کنار قبر تو میآیم، ناله و زاری میکنم و شکوه مینمایم، ولی جواب مرا نمیدهی.
ای کسی که در دامن خاک آرمیدهای! گریه را تو به من آموختی و یاد تو همه مصائب را از یاد من میبرد.
گر چه در دل خاک از من پنهان شدهای، ولی از قلب پر اندوه (من) پنهان نیستی.[۹]
فاطمه(س) در سوگ آفتاب مینالد و غربت اسلام را نیز با تلخی نظارهگر است، و خطاب به پدر میفرماید:
قالت:
قَلَّ صَبرِی وَ بَانَ عَنِّی عَزَائی / بَعْدَ فَقْدِی لِخاتَمِ الأَنبِیاءِ
عَینُ یا عَینُ اُسْكُبِی الدَّمْعَ سَحّاً / وَیکِ لا تَنْجَلِی بِفَیضِ الدِّماءِ
یا رَسُولَ اللهِ یا خِیرَةَ اللهِ / وَ كَهْفَ الأَیتَامِ وَالضُّعَفاءِ
قَدْ بَکَتْکَ الْجِبالُ وَ الْوَحْشُ جَمْعاً / وَ الطَّیْرُ وَ الْأَرْضُ بَعْدُ بُکْىِ السَّماءِ
وَ بَکاکَ الْحَجُونُ وَ الرُّکْنُ وَ / الْمَشْعَرُ یَا سَیِّدِی مَعَ الْبَطْحاءِ
وَ بَکاکَ الْمِحْرابُ وَ الدَّرْسُ لِلْقُرْ / ءاَنِ فِی الصُّبْحِ مُعْلِناً وَ الْمَساءِ
وَ بَکاکَ الْإِسْلامُ إِذْ صَارَ فِی / النَّاسِ غَرِیباً مِنْ سائِرِ الْغُرَباءِ
لَوْ تَرَى الْمِنْبَرَ الَّذِی کُنْتَ تَعْلُوهُ / عَلاهُ الظَّلامُ بَعْدَ الضِّیآءِ
یَا إِلَهِی عَجِّلْ وَفاتِی سَرِیعاً / لَقَدْ تَنَغَّصَتِ الْحَیاةُ یا مَوْلائِی
صبر و تحمل من کوتاه و عزا و مصیبت من آشکار است، چون خاتم پیامبران را از دست دادهام.
دیده! ای اشک ببار، وای بر تو اگر سیل اشک را جاری نسازی!
ای رسول خدا! ای برگزیدهی حضرت حق! ای پناه یتیمان و مستضعفان!
کوهها و حیوانات و پرندگان بر تو میگریند. زمین هم پس از گریهی آسمان گریست.
آقای من! شهر مکه و رکن و مشعر و سرزمین بطحاء اشکها میبارند.
آسمان و محراب و محل درس قرآن به هنگام صبح و (شام) از فراق تو گریه دارند.
و اسلامی که در میان امت تو غریب و تنها مانده است، بر تو میگرید.
(پدر جان) اگر منبر(ت) را بنگری، خواهی دید که پس از نور و روشنایی، ظلمت و تاریکی بر آن بالا میرود.
خدایا! مرگ مرا زود مقرر فرما. زیرا زندگی دنیا بر من تیره و تاریک شده است.[۱۰]
اِذا ماتَ یَوْماً مَیِّتٌ قَلَّ ذِکْرُهُ / وَ ذِکْرُ أَبی مُذْماتَ وَ اللهِ أَزْیَدُ
تَاَمَّلج اِذا الْاحْزان فِیکَ تَکاثَرَتْ / أعاشَ رَسُولُ اللهِ اَمْ ضَمَّهُ الْقَبْرُ؟
هر کس که بمیرد یادش کم میگردد، به جز پدرم رسول الله که هر روز یاد او فزونی میگیرد.
بیندیش، هنگامی که غم و اندوه در جانت فراوان میگردد آیا رسول خدا زنده است یا خاك قبر، او را از یادها برده است.[۱۱]
قُلْ لِلْمُغَیبِ تَحْتَ أَطْباقِ الثَّرَى / إِنْ كُنْتَ تَسجمَعُ صَرخَتی وَ نِدائِیا
صُبَّتْ عَلَیَّ مَصائِبٌ لَوْ أنَّها / صُبَّتْ عَلَى الأیامِ صِرْنَ لَیالِیاً
قَدْ كُنْتُ ذاتَ حِمىً بظلٍّ محمّدٍ / لا اَخْشَی مِنْ ضَیمٍ وَ كانَ جَمالیا
فَالْیوْمَ أَخْشَعُ لِلذَّلِیلِ وأَتَّقی / ضَیمی وَأَدْفَعُ ظالِمی بِرِدائیا
فَاذا بَكَتْ قُمْرِیةٌ فی لَیجلِها / شَجْناً عَلى غُصْنٍ بَكَیتُ صَباحِیا
فَلاَجْعَلَنَّ الْحُزْنَ بَعْدَکَ مُؤنِسی / وَلأجْعَلَنَّ الدَّمْعَ فیکَ وِشاحِیا
ماذا عَلى مَنْ شَمَّ تُرْبَةَ أحْمَدَ / اَنْ لا یشُمَّ مَدَى الزَّمانِ غَوالِیا
بگو به آن که در زیر طبقات زمین پنهان است، آیا صدای ناله و فریاد مرا میشنوی.
مصیبتهایی بر من باریدن گرفته که اگر بر روزها میبارید، (روزها) شب میشد.
من در سایهی محمد در حمایت و حفاظت بسر میبردم و از هیچ دشمنی و کینهای نمیترسیدم و او جمال (و جلوهی) من بود.
امروز در برابر فرومایگان خاضعم و باك دارم به من تعدی شود که ظالم را با چادرم دفع میکنم.
اگر قمری، شب هنگام بر شاخهای بگرید، من صبحگاهان میگریم.
بعد از تو حزن و اندوه را مونس خود خواهم ساخت و اشک را اسلحه خود قرار خواهم داد.
چه باکی است بر کسی که خاك قبر احمد را بوییده در تمام زندگی هیچ عطری را نبوید.[۱۲]
فِرَاقُکَ أَعْظَمُ الْأَشْیاءِ عِنْدِی / وَ فَقْدُکَ فَاطِمٌ أَدْهَى النُّكُولِ
سَأَبْكِی حَسْرَةً وَ أَنُوحُ شَجْواً / عَلَى خُلٍّ مَضَى أَسْنا سَبِیلی
أَلا یا عَینُ جُودِی وَ أَسْعِدِینی / فَحُزْنِی دَائِمٌ أَبْكِی خَلِیلِی
جداییات پیش من سنگینترین چیزهاست و از دست دادنت، سنگینترین بند است.
از روی حسرت و اندوه، گریه و نوحه خواهم کرد، بر آن محبوبی که رفت و راهم را روشن ساخت.
الاّ! ای دیده! یاریم کن (تا بگریم،) چرا که اندوهم پیوسته است و بر دوستم میگریم.[۱۳]
پس از دفن پیامبر گرامی اسلام(ص)، یگانه دخت رسول خدا(ص) در کنار قبر پدر از اندوه جانکاه، پایدار سخن گفت و فرمود:
أَمْسی بِخَدّی لِلدُّمُوعِ رُسُومٌ / أَسْفا عَلَیْکَ وَ فی الْفُؤادِ کُلُومٌ
وَ الصَّبْرُ یَحْسَنُ فِی الْمَواطِنِ کُلِّها / اِلاّ عَلَیْکَ فَاءِنَّهُ مَعْدُومٌ
لا عَتْبَ فِی حُزْنی عَلَیْکَ لَوْ أَنَّهُ / کانَ البُکاءُ لِمُقْلَتی یَدُومُ
در اندوه سوگ تو، به خاطر اشک فراوان بر چهرهام نشانه و بر قلبم جراحت است. ای وای از مرگ تو!
شکیبایی در هر جا شایسته است، مگر بر تو که صبری نیست.
بر اندوه من در سوگ تو ملامتی نیست، اگر گریه بر مردمک چشمم تداوم مییافت.[۱۴]
ورقۀ بن عبدالله ازدی از حضرت فضه نقل میکند که فاطمهی زهرا(س) روزی بر سر قبر پدر اندوهگین نشست، و اینگونه نوحه سر داد:
اِنَّ حُزْنی عَلَیْکَ حُزْنٌ جَدیدٌ / وَ فَؤادی وَ اللهِ صَبٌّ عَتیدٌ
کُلَّ یَوْمٍ یَزیدُ فیهِ شُجُونی / وَ اکْتِئابی عَلَیْکَ لَیْسَ یَبیدُ
جَلَّ خَطْبی فَبانَ عَنِّی عَزائی / فَبُکائی فِی کُلِّ وَقْتٍ جَدیدٌ
اِنَّ قَلْباً عَلَیْکَ یَألَفُ صَبْراً / اَوْ عَزاءَ فاءِنَّهُ لَجَلیدٌ
اندوه من (پیوسته) بر تو تازه است، و قلب من به خدا سوگند عاشقی سرسخت است.
هر روز حزن و اندوه من (بر پدرم) تازه میشود و نیاز من برای تو هرگز از بین نمیرود.
فاجعهی از دست دادنت بسی بزرگ است و سوگواریام آشکار گشته (و تسلی و بردباری از من دور شده) پس گریهام هر دم تازه است.
دلی که در عزا و مصیبت تو صبور باشد، یا تسلیت پذیرد، همانا بسیار شکیبا و پر طاقت است.[۱۵]
[۱]. مناقب ابن شهر آشوب، ج 3، ص 389 و مسند احمد، ج 6، ص 283.
[۲]. مدارک اشعار 103 تا 105 مشترک است.
[۳]. کتاب امالی، ص 213، حدیث 11 و کتاب عوالم، ج 11، ص 588 و بحارالانوار، ج 35، ص 238 الی 240.
[۴]. ورقه بن عبدالله الازدی عن فضه امه فاطمه(س).
[۵]. بحارالانوار، ج 43، ص 174 و 178.
[۶]. سیرهی نبوی، ج 3، ص 364 و کتاب عوالم، ج 11، ص 455.
[۷]. الحقاقالحق، ج 10، ص 433 و بحارالانوار، ج 43، ص 196 و الغدیر، ج 7، ص 192 و 79.
[۸]. اخرج حافظ ابن عساکر من طریق طاهر بن یحیی الحسینی عن ابیه عن جده عن جعفر بن محمدالصادق(ع) عن علی(ع) قال...
[۹]. مناقب ابن شهر آشوب، ج 1، ص 242 و اعلام النساء، ج 1، ص 1205.
[۱۰]. احقاقالحق، ج 19، ص 160 و کتاب عوالم، ج 11، ص 487.
[۱۱]. ریاحینالشریعه، ج 1، ص 247 و بحارالانوار، ج 36، ص 353، باب 41.
[۱۲]. کتاب عوالم، ج 11، ص 454 و مناقب، ج 1، ص 242.
[۱۳]. عوالم، ج 1، ص 491.
[۱۴]. کتاب عوالم، ج 11، ص 597 و احقاقالحق، ج 10، ص 483.
[۱۵]. بحارالانوار، ج 43، ص 176 و کوکبالدری جزء اول، ص 240.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
محمد دشتی