فصل چهارم: راستی، بارزترین نشانه شخصیّت |۲
شخص دروغگو تصور میکند اگر وظایف مختلف خود را انجام ندهد میتواند با اعذار دروغی، تخلف خود را توجیه نماید، برای چنین کسی پایبند نبودن به عهد و پیمان، عدم رعایت وقت، عدم انجام تکالیف محول شده و امثال اینها آسان است، زیرا با یک سلسله عذرهای ساختگی موضوع را به اصطلاح ماستمالی کرده و خود را از زیر بار مؤاخذه رها میسازد.
ولی بعکس کسی که مقید به رعایت اصل «صدق و راستی» باشد ناگزیر است که تمام این امور را رعایت نماید و لذا نمیتواند لاابالی باشد.
افرادی که دروغ میگویند نه تنها به دیگران اطمینان ندارند چون آنها را هم مثل خودشان فرض میکنند؛ بلکه به خودشان هم اطمینان ندارند، چون به واقعیت همه چیز، حتی به میزان توانایی قدرت خویش در برابر مشکلات و حوادث مختلف زندگی، به عزم و ارادهی خود در مورد انجام کارها، ظنین هستند.
در کلمات قصار امیر مؤمنان علی(ع) میخوانیم:
اِیّاکَ وَمُصادَقَةَ الْکَذّابِ فَاِنَّهُ کَالسَّرابِ! یُقَرِّبُ عَلَیْکَ الْبَعِیدَ وَیُبَعِّدُ عَلَیْکَ الْقَرِیبَ.[1]
از دوستی با دروغگو برحذر باش چرا که او مثل سراب است، دور را در نظر تو نزدیک، و نزدیک را دور میسازد.
گرچه این موضوع یعنی دگرگون ساختن چهرهی واقعیتها، نسبت به معاشرین دروغگو گفته شده ولی این حالت بر اثر عادت به دروغ، در خود شخص دروغگو نیز پیدا میشود و نسبت به واقعیتها و حقایق مربوط به خود و دیگران متزلزل و ظنین میگردد و این یکی از دردناکترین حالاتی است که برای انسان در زندگی پیدا میشود.
همانطور که در سابق هم اشاره شد دروغ معمولاً از یکی از نقاط ضعف روحی سرچشمه میگیرد:
گاهی انسان بخاطر ترس از فقر، پراکنده شدن مردم از دور او و از دست دادن موقعیت و مقام، دروغ میگوید.
زمانی بخاطر علاقهی شدید به مال و جاه و مقام و شهوات دیگری زبان به دروغ میگشاید و از این وسیلهی نامشروع برای تأمین مقصود خود کمک میگیرد.
گاهی تعصبهای شدید وحب و بغضهای افراطی سبب میشود که انسان به نفع کسی که مورد علاقهی اوست یا به زیان کسی که مورد نفرت و کینهی او میباشد بر خلاف واقع سخن بگوید.
زمانی برای آنکه خود را بیش از آنچه هست بنمایاند و اظهار علم و اطلاع کند در مسائل مختلف علمی و تاریخی و امثال آن دروغ میگوید.
ولی در حقیقت تمام این صفات رذیله که ریشهی صفت دروغ را تشکیل میدهند از کمبود شخصیت و ناتوانی روح و ضعف ایمان ناشی میگردد.
کسانی که به شخصیت خود مؤمن نیستند و دارای روحی ناتوان و زبون میباشند برای نیل به مقاصد خود و فرار از ضررها به دروغ و تزویر و تقلب و خیانت متوسل میگردند، بعکس افراد توانا و با شخصیت تکیه بر شخصیت و توانایی خویش میکنند و پیروزی خود را در آنها میجویند.
همچنین کسانی که ایمان کامل به قدرت لایزال الهی دارند و سرچشمهی تمام برکات و پیروزیها و موفقیتها را در گرو ارادهی نافذ او میدانند، قدرت او را مافوق همهی قدرتها و حمایت او را بالاترین حمایتها شناختهاند، دلیلی ندارد که برای نیل به منفعت یا دفع ضرری متوسل به خلاف واقع گردند و دروغپردازی کنند.
و گاهی نیز بخاطر عدم توجه به مضارّ دروغ و اهمیت راستگویی، یا آلودگی محیط خانوادگی، یا محیط اجتماع و معاشرین، این رذیلهی خطرناک در انسان ریشه میدواند.
یکی دیگر از عوامل مهم دروغگویی احساس کمبود شخصیت و عقدهی حقارت است. کسانی که گرفتار چنین عقدهای هستند سعی میکنند با انواع دروغها و لاف و گزافها حقارتی که در خود احساس مینمایند جبران کنند.
با توجه به عواملی که در ایجاد این صفت و ریشهدار ساختن آن مؤثر است راه درمان آن نسبتاً روشن خواهد بود و بطور کلی برای درمان این انحراف اخلاقی باید از طرق زیر اقدام نمود:
1ـ قبل از هر چیز باید مبتلایان را به عواقب دردناک و آثار سوء معنوی و مادی، فردی و اجتماعی این رذیلهی زشت متوجه ساخت و با تدبیر و تفکر در آیات قرآن مجید و سخنان پیشوایان بزرگ دین و تجزیه و تحلیلهایی که قبلاً بیان شد و گفتار بزرگان، درست سنجید که منافع فرضی دروغ هرگز نمیتواند با آن همه مفاسد برابری نماید.
همچنین باید مبتلایان را متوجه ساخت که اگر دروغ در پارهای از موارد نفع شخصی هم داشته باشد نفعش آنی و بسیار زودگذر است، زیرا هیچ سرمایهای برای یک انسان در اجتماع ـ در هر شرایط و هر مقامی باشد ـ بالاتر از سرمایهی اعتماد و اطمینان مردم نسبت به وی نیست که بزرگترین دشمن آن همین دروغ است.
نکتهی قابل توجه اینکه بعضی تصور میکنند ممکن است انسان دروغهایی بگوید بدون اینکه هرگز فاش گردد و موجب سلب اطمینان شود.
ولی این موضوع اشتباه بزرگی است زیرا تجربه نشان داده که در غالب موارد خلافگویی شخص فاش میگردد و نکتهی آن این است که هر حادثهای در خارج رخ میدهد پیوندهای گوناگونی با زمان و مکان و اشخاص و حوادث دیگر دارد شخصی که میخواهد حادثهای را ـ که وجود خارجی ندارد ـ با گفتار خود خلق کند، تنها یک حادثهی مجرد از تمام پیوندها میآفریند و اگر خیلی زیرک و باهوش باشد ممکن است چند دروغ دیگر هم قبلاً در اطراف آن فکر کند و پیوند حادثهی دروغی اصلی را با این حوادث برقرار سازد.
ولی او هرگز نمیتواند همهی پیوندهای ممکن را با تمام حوادث دیگر پیشبینی کند و رابطهی آنها را در نظر بگیرد و لذا غالباً پس از چند سؤال مختلف از توجیه گفتهها عاجز میماند.
بعنوان مثال به قضاوت جالب امیر مؤمنان علی(ع) در مورد جوانی که پدرش با اموال فراوان همراه عدهای به سفر رفته بود و هنگام بازگشت، همراهان او مدعی فوت او بودند. توجه کنید: متهمین که در حقیقت قاتلان پدر آن جوان بودند در برابر سؤالهای متعددی که حضرت دربارهی جزئیات بیماری و فوت و کفن و دفن آن مرد فرمود، خیلی زود رسوا شدند زیرا آنها فقط با هم تبانی کرده بودند که متفقاً بگویند او بیمار شده و مرده است، اما در کجا و کدام ساعت روز و چه کسی او را غسل داده و کفن کرده و نماز بر او خوانده و دهها مانند آن، تبانی نکرده بودند و در حقیقت در همهی اینها نمیتوانستند تبانی کنند.
به همین دلیل زیرکترین فرد دروغگو در برابر یک بازرسی ساده ممکن است دروغش فاش گردد.
بخصوص اینکه پیوندهای قلابی و ساختگی که انسان برای دروغهای خود میسازد ـ چون واقعیت ندارند ـ درست بخاطر او نمیمانند و لذا اگر در فواصل مختلفی از شخصی دروغگو سؤال شود گرفتار تناقض و پریشانگویی خواهد شد و این تناقضگویی یکی دیگر از عوامل فاش شدن دروغ آنهاست و اینکه میگویند: «دروغگو حافظه ندارد» یک نکتهاش همین است یعنی در واقع هر قدر هم حافظهی قوی داشته باشد موضوع، موضوعی نیست که بتوان آن را به حافظه سپرد!
2ـ ایجاد شخصیت: یکی دیگر از مؤثرترین طرق درمان دروغ، پرورش شخصیت در افراد است زیرا همانطور که دانستیم یکی از عوامل مهم روانی دروغ، احساس حقارت و کمبود شخصیت است، و در حقیقت دروغ گفتن یک نوع عکسالعمل برای جبران این موضوع است.
اگر مبتلایان به دروغ احساس کنند صاحب نیروها و استعدادهایی در درون خود هستند که با پرورش آنها میتوانند ارزش و شخصیت خود را بالا ببرند، نیازی به توسل جستن به دروغ برای ایجاد شخصیت قلابی در خود نمیبینند.
بعلاوه باید به اینگونه افراد فهماند که ارزش اجتماعی یک انسان راستگو که با این فضیلت اخلاقی توانسته است جلب «اطمینان عمومی» را بکند مافوق تمام ارزشهاست و سرمایهی معنوی بزرگی از «وجاهت اجتماعی» که آنها در اختیار دارند بالاترین سرمایهها میباشد که هیچ سرمایهی مادی نمیتواند با آن برابری کند، و با این سرمایه میتوانند همهگونه امکانات مادی نیز برای خود فراهم سازند.
چنین کسی نه تنها در نظر مردم شخصیت دارد بلکه در پیشگاه خداوند مقامی در ردیف شهدا و پیامبران دارد، زیرا در قرآن مجید مقام راستگویان در ردیف مقام پیمبران و شهدای راه حق ذکر شده آنجا که میفرماید:
وَمَنْ یُطِعِ اللهَ وَالرَّسُولَ فَاُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ انْعَمَ اللهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَداءِ وَالصّالِحِینَ وَحَسُنَ اُولئِکَ رَفِیقاً؛[2]
و کسی که خدا و پیامبر را اطاعت کند، (در روز رستاخیز) همنشین کسانی خواهد بود که خدا نعمت خود را بر آنان تمام کرده، از پیامبران و صدّیقان و شهدا و صالحان و آنها رفیقهای خوبی هستند.
دانشمند معروف «راغب» در کتاب «مفردات» خود چند معنی برای «صدّیق» نقل کرده است که همه گواه این حقیقت است:
الف ـ کسی که زیاد راست میگوید.
ب ـ کسی که هرگز دروغ نمیگوید.
ج ـ کسی که در سخن و عقیده راستگوست و عملش گواه صدق اوست.
3ـ کوشش برای تقویت پایههای ایمان به خدا در دل مبتلایان و توجه دادن آنها به این حقیقت که قدرت خدا مافوق تمام قدرتهاست و قادر بر حل تمام مشکلاتی است که افراد ضعیفالایمان بخاطر آن به دروغ پناه میبرند.
«راستگویان» تکیهگاهشان در برابر حوادث گوناگون، خداست؛ و افراد دروغگو در این موارد تنها هستند.
4ـ باید انگیزههای دروغ و ریشههای این انحراف اخلاقی از قبیل طمع، ترس، خودخواهی، حب و بغضهای افراطی و امثال آن را در افراد خشکانید تا این رذیلهی خطرناک زمینهی مساعد برای نشو و نمای خود در وجود انسان پیدا نکند.
5ـ باید محیطهای تربیتی و معاشرتی مبتلایان را از وجود افراد دروغگو پاک کرد تا تدریجاً طبق اصل «محاکات» و تأثیرپذیری، محیط وجود آنها از این رذیله پاک گردد.
این موضوع بقدری مهم است که در دستورهای تربیتی اسلام از علی(ع) نقل شده که فرمود:
لا یَصْلُحُ الْکَذِبُ جِدٌّ وَلا هَزْلٌ وَلا اَنْ یَعِدَ اَحَدُکُمْ صَبِیَّهُ ثُمَّ لا یَفِی لَهُ.[3]
شایسته نیست دروغ گفتن ـ خواه شوخی یا جدّی ـ و نیز شایسته نیست یکی از شما به فرزندش وعدهای بدهد سپس وفا نکند.
بدیهی است اگر پدر و مادر عادت به راستگویی (حتی در وعدههای کوچکی که به فرزند خود میدهند) داشته باشند هرگز فرزند آنها دروغگو نخواهد شد.
1- چرا دروغگو لاابالی میشود؟
2- سرچشمههای دروغ را ذکر کنید.
3- مختصراً راههای درمان دروغ را بیان کنید.
[1]. نهجالبلاغه، کلمات قصار، شمارهی 38.
[2]. سورهی نساء(۴) آیهی ۶۹.
[3]. حرّ عاملی، وسائلالشیعه 8/577.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت