امام صادق(ع) به ابوحنيفه فرمود:
اَنْتَ فَقیهُ اَهْلِ الْعِراقِ؛
«تويی فقيه اهل عراق [كه برای مردم فتوا به احكام خدا میدهی]»؟
گفت: بله. امام(ع) فرمود:
فَبِمِ تُفْتِیهِم؛
«بر اساس چه فتوا میدهی»؟
گفت:
بِکِتابِ اللهِ و سُنَّة نَبِیِّهِ؛
بر اساس كتاب خدا و سنّت پيغمبرش(ص). فرمود:
یا اَبا حَنیفَة تَعْرِفُ کُتابَ اللهِ حَقَّ مَعْرِفَتِهِ وَ تَعْرِفُ النّاسِخَ وَ الْمَنْسُوخَ؛
«ای ابوحنيفه، تو كتاب خدا را آن چنان كه بايد شناخت میشناسی؟ ناسخ و منسوخ آن را میدانی»؟
باز گفت: بله. امام(ع) فرمود:
یا اَبا حَنیفَة اِدَّعَیْتَ عِلْماً؛
«ای ابوحنیفه، ادّعای علم بزرگی کردی».
وَیْلَکَ ما جَعَلَ اللهُ ذلِکَ اِلاّ عِنْدَ اَهْلِ الْکِتابِ الَّذِینَ اُنْزِلَ اِلَیْهِمْ وَیْلَکَ وَ لا هُوَ اِلاّ عِندَ الخاصِّ مِنْ ذَرِّیَّة نَبِیِّنا؛
«وای بر تو! آن كسی كه صاحب قرآن است، علم به حقايق قرآنش را پيش اهلش گذاشته و آنها جز خواصّ ذرّیّهی پيغمبر ما كسی نيستند».
وَ ما وَرَّثَکَ اللهُ مِنْ کِتابِهِ حَرْفاً؛[1]
«خداوند یک حرف از كتاب خودش را هم به تو نداده است».
البتّه، منظور اين است كه معنای حرفی از حروف قرآن را هم نمیدانی؛ وگرنه حروف قرآن را كه ما هم بلديم. ما هر روز و شب در نماز میخوانیم:
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ * إهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ * صِراطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلا الضَّالِّينَ؛
اين مقدار را كه ابوحنيفه هم بلد است. او امام فرقهی حنفیهاست كه نه تنها الفاظ قرآن بلكه مفاهيم آن را نيز میداند كه:
إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ؛
«خدايا، تنها تو را میپرستيم و تنها از تو استعانت* میجوییم».
او و ما همه میدانیم كه:
وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفِينَ * الَّذِينَ إِذَا اكْتالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ * وَ إِذَا كالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ يُخْسِرُونَ؛[2]
«وای به حال كم فروشان! آن كسانی كه وقتی میخواهند حقّ خودشان را بگيرند، به تمام و كمال میگيرند؛ امّا وقتی حقّ مردم را میخواهند بدهند، كم میدهند».
الفاظ و مفاهيم اين آيات را ابوحنيفه و ديگران هم میدانند؛ امّا آنچه او و امثال او نمیدانند، بطون و اسراری است كه ممكن نيست كسی به آنها پی ببرد، جز خاندان عصمت(ع) كه قلوبشان فرودگاه وحی و الهامات الهی است.
تفسير امام اميرالمؤمنين(ع)
از ابن عبّاس منقول است که:
من در یک شب مهتابی خدمت امام اميرالمؤمنين(ع) در خارج شهر كوفه بودم. به من فرمود: (الف) که اوّلین حرف از حروف جملههای (اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمِینَ) است، تفسیرش چیست؟ این عبّاس، که از شاگردان مبرّز* امام امیرالمؤمنين(ع) در تفسير است و جزو دانشمندان شناخته شده است، میگويد: در جواب امام(ع) سكوت كردم، چون چيزی نداشتم كه بگويم. خود امام شروع به تفسير كردند و ساعتی راجع به تفسير حرف (الف) مطالبی فرمودند و سپس به تفسير چهار حرف ديگر از كلمهی (الحمد) پرداختند و هنوز از تفسير حرف (دال) فارغ نشده بودند که (بَرِقَ عَمُودُ الصُّبْحِ) سپیدهی صبح دمید و به من فرمود:
قُمْ یا اَبا عَبّاسِ اِلَی مَنْزِلِکَ وَ تَأَهَّبْ لُفَرْضُکَ؛[3]
«ای عبّاس، برخیز و به منزلت برو و آمادهی نمازت باش».
یعنی از اوّل شب تا سحر به تفسير حروف پنجگانهی کلمهی (الحمد) پرداخته و باز به پايان نرسيده است. فرموده است:
لَوْشِئْتُ لَاَوْقَرْتُ سَبْعِینَ بَعِیراً مِنْ تَفْسیرِ فاتِحَة الْکِتابِ؛[4]
«اگر بخواهم، از تفسير سورهی فاتحةالکتاب هفتاد شتر را سنگين بار میکنم».
البتّه، عدد هفتاد اينجا از باب افادهی* تكثير است و خصوص عدد منظور نيست كه هفتاد و یک و هشتاد نمیشود. فرمودهاند:
وَ اللهِ لَقَدْ تَجَلَّی اللهُ لُخَلْقِهِ فی کَلامِهِ وَلکِنْ لا یُبْصِرون؛[5]
«به خدا قسم، خداوند در آيينهی كلامش برای خلقش تجلّی كرده است وليكن نمیبينيد».
خدا كه وجود لايتناها* است، قهراً تجلّیاش نيز لايتناها خواهد بود و جز خودش و اوليايش (در حدّ اذن) احاطه به حقايق آن نخواهند داشت؛ امّا:
حَفَظَة سِرِّاللهِ؛
«[خاندان رسول(ص)] نگهبانان راز خدا هستند».
خداوند رازها و اسراری دارد كه كسی جز رسول و اهل بيتش(ع) محرم آن رازها نيست و آنها نيز بر حسب طبع راز نگهداری، آن رازها را پيش كسی فاش نمیكنند؛ چرا كه اگر قابل فاش كردن بود، ديگر رازی نمیبود و آن بزرگواران نيز (حَفَظَة سِرِّاللهِ) و رازداران خدا نمیشدند. اين شعر از كتاب يكی از اهل معرفت نقل شده است:
غلامی با طبق میرفت خاموش / طبق را سر بپوشيده به سرپوش
يكی گفتش: چه داری بر طبق تو / مكن با من كجی بر گو به حق تو
از غلام خواست كه از محتوای طبق سرپوشيده آگاهش سازد. غلام در پاسخ اين درخواست و توقّع بيجا گفت:
ز روی عقل اگر بایستی این راز / که تو دانستهای بودی سرش باز
یعنی، برای اين سرپوش روی آن نهاده و مستورش كردهاند كه تو و امثال تو ندانند در آن چه چيزهايی هست؛ وگرنه بازش میگذاشتند. همه چيز درخور درک همه كس نيست. اين ابيات منسوب به امام سیّدالسّاجدین(ع) است:
اِنّی لاَکْتُمُ مِنْ عِلمی جَواهِرَه / کَیْ لا یَراهُ اَخُو جَهْلِ فَیَفَتُنا
وَ رُبَّ جَوْهَرِ عِلْم لَوْ اَبُوحُ بِهِ / لَقِیلَ لِی اَنتَ مِمَّنْ یَعْبُدُ الوَثَنا
وَ قَدْ تَقَدَّمَ فِی هذا اَبُوحَسَنِ / اِلَی الْحُسَیْنِ وَ وَصَّی قَبْلَهُ الْحَسَنا
«من گوهرهايی از دانستههای خودم را پنهان میدارم كه در صورت فاش شدن، سبب گمراهی آدم نادان میشود و چه بسيار از حقايق علمی نزد من هست كه اگر اظهار كنم، میگويند تو از گروه بت پرستانی و پيش از من، اين پوشيده نگه داشتن بسياری از حقايق علمی را اميرالمؤمنين علی(ع) به فرزندانش، حسن و حسين(ع) سفارش كرده است».
به ما هم گفتهاند، دربارهی بعضی مطالب كه جنبهی سرّی دارد كنجكاوی نكنيد كه به جايی نمیرسيد و احياناً ممكن است دچار وسوسههای شيطانی بشويد؛ مثلاً راجع به مسألهی قضا و قدر خيلی كاوش نكنيد. اين كه شيطان برای چه خلق شده و چرا راه وسوسهی آدميان به روی او باز شده و چرا وقتی به حضرت آدم گفتند از ميوهی آن درخت نخور، او خورد و گرفتاریها پيش آمد و... از اسرار خلقت است، شما كاری به اينها نداشته باشيد. به شما دستورهايی داده شده است؛ به آنها عمل كنيد. اگر پاک شديد، تدريجاً قلبتان روشن میشود و ممكن است اندكی از آن اسرار هم بر شما معلوم گردد؛ ولی تا پردههايی روی قلبها افتاده است، كسی توقّع نداشته باشد كه از آن اسرار آگاه شود.
يكی از آقايان اهل فضل از من سؤال میكرد، ما كه در اين جملهی مربوط به حضرت صدّیقهی کبری(س) میگوییم:
اَللّهُمَّ اِنّی اَسْأَلُکَ بِفاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنِیها وَ السِّرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها؛
«خدايا، از تو میخواهم به حقّ فاطمه(س) و پدر فاطمه و همسر فاطمه و فرزندان فاطمه(س) و سرّ به وديعت نهاده شده در فاطمه».
آن سرّ مستودع* در فاطمه چيست؟ گفتم: اگر چه برخی از علما توجيهاتی كردهاند، ولی بهنظر من اگر بنا بود ما بفهميم كه سرّ نبود. معلوم میشود كه یک راز پنهانی است بين خدا و زهرا(س) و خدا آن راز را به امانت در صندوق سينهی حبيبهاش قرارداده است؛ نه كسی میتواند از آن راز آگاه گردد، نه آنحضرت مُجاز به فاش كردن آن راز است. از خدا بخواهيم اندكی چشم دل ما را باز كند كه تا نمردهايم از جمال آسمانی آنها، اگر چه از پشت پرده و حجابهای فراوان هم باشد، بهرهای بگيريم تا وقتی از اين دنيا رفتيم، آنجا بتوانيم با آنها محشور بشويم.
در دعای ابوحمزه میخوانیم:
سَیِّدِی اَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیا مِنْ قَلْبِی وَ اجْمَعْ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْمُصْطَفَی وَ آلِهِ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ؛
«خدايا، اوّل اين قذارت و كثافت حبّ دنيا را از دلم بردار و سپس بين من و پيامبر و آل پيامبر(ع) رابطه برقرار فرما [وگرنه منِ آلوده و ناپاک كجا و محشور شدن با پاكان كجا]».
آدم آلوده خودش هم خجالت میكشد كه به مجلس پاكان در آيد. الآن اگر یک نفر بخواهد وارد اين مسجد بشود در حالی كه لباس و بدنش آلوده به كثافت و نجاست است، هم خودش خجالت میكشد كه وارد شود، هم ما راهش نمیدهيم. میگوییم: اينجا مسجد است و اهل مجلس همه پاكند و نمیشود مسجد را تنجيس* کرد.
بهشت دارالسّلام و جای سالمان است، نه جای آلودگان به قذارت حبّ دنیا:
سَیِّدِی اَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْیا مِنْ قَلْبِی وَ اجْمَعْ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْمُصْطَفَی وَ آلِهِ خِیَرَتِکَ مِنْ خَلْقِکَ؛
اميد است كه تا نمردهايم اين سرمايهی بزرگ حبّ علی(ع) ظلمتها و قذارتها را از صفحهی جان ما برطرف كند (ان شاء الله) چون معتقديم كه:
عادَتُهُمُ الْاِحسانُ وَ سَجِیَّتُهُمُ الْکَرَمُ؛
«عادتشان احسان و سجیّهشان کرم است».
مسلّماً كسانی كه عرض ادب به آستان اقدسشان میكنند، لطف و عنايتشان شامل حالشان میشود و موفّق به توبهی نصوح* میگردند و با روحی مطهّر وارد عالم برزخ میشوند.
پروردگارا!
به حرمت اهل بيت(ع) گناهان ما را بيامرز.
توفيق بندگی به ما عنايت فرما.
والسّلام علیکم و رحمة الله و برکاته
1- تفسیر حرف (الف) که اوّلین حرف از حروف جملههای (اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمِینَ) است، چیست؟
2- چه چیزی مانع ارتباط بين ما و پيغمبر و آل پيغمبر(ع) میباشد؟
3- سرّ مستودع فاطمه(س) یعنی چه؟
[1]ـ بحارالانوار، جلد 2، صفحهی 293، دنبالهی حدیث 13.
* استعانت: طلب یاری کردن.
[2]ـ سورهی مطفّفین، آیات 1 تا 3.
* مبرّز: فائق و برجسته.
[3]ـ بحارالانوار، جلد 9، صفحهی 104.
[4]ـ همان، صفحهی 103.
* افاده: فایده رساندن.
[5]ـ المحجّة البیضاء، جلد 2، صفحهی 247.
* لایتناه: بدون انتها، بینهایت.
* مستودع: به امانت گذاشته شده.
* تنجیس: نجس کردن، آلوده گردانیدن.
* توبهی نصوح: توبهی واقعی که دیگر به گناه باز نگردد.
* موصی: وصیّت کننده.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی