فصل چهارم: داستانهای آموزنده در محور عفت و حجاب | ۱
در اینجا از چند داستان حقیقی، پیرامون عفّت و حجاب، بهره میگیریم:
روزی زن جوانی در فصل تابستان و هوای گرم در مدینه عبور میکرد، مردی از مسلمین چشمش به آن زن افتاد، غرق تماشای او شد و به دنبال او حركت كرد، آن زن وارد كوچهای شد، آن مرد كه فكرش تنها در مورد آن زن مشغول بود، پیشانیش به استخوانی كه در دیوار بیرون آمده بود خورد و صورتش مجروح گردید، وقتی به خود آمد، فهمید كه سخت به او آسیب رسیده و از صورتش خون جاری است، با همین حال به حضور رسول اكرم(ص) آمد و جریان را به عرض رساند، این آیهی مباركه (29سورهی نور) نازل گردید: قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ بِما یَصْنَعُونَ: «به مردان با ایمان بگو دیدگان خود را فرو خوابانند و دامنهای خود را حفظ كنند، این دستور برای شما پاكیزهتر است خدا به آنچه میكنید آگاه میباشد».[1]
آیهی بعد (30سوره نور) در همین هنگام دنبال آیهی فوق نازل شده كه:
قُلْ لِلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلاّ ما ظَهَرَ مِنْها وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُیُوبِهِنَّ...؛
«به زنان با ایمان بگو دیدگان خود را فرو خوابانند، و دامنهای خود را حفظ كنند و زینت خود را آشكار نكنند مگر آنچه قهراً پیداست و بوسیلهی روسری (علاوه بر پوشش سر) سینه و گردن خود را بپوشانند».
به این ترتیب نزول این آیات برای آن است كه هم زن، عفّت خود را حفظ كند و هم مرد، و اگر چشم و دامن خود را حفظ نكنند، در پرتگاه فساد و انحراف قرار خواهند گرفت، چنانكه آن جوان در پرتگاه فساد و انحراف قرار گرفت، كه اگر اصابت پیشانی با استخوان نبود معلوم نبود كارش به كجا بكشد.
انوشیروان که او را عادل خوانند ولی به عکس در لابلای تاریخ مطالبی دیده میشود که سلب عدالت از او میکند، روزی بالای قصر خود به زن زیبا و خوشاندامی مینگریست، فریفتهی او شد، توسّط یکی از سرسپردگان خواست از حال آن زن آگاه شود، او پس از تحقیق گزارش داد که آن زن همسر یکی از کارمندان دربار سلطنتی است.
انوشیروان توطئهچینی کرد که شوهر آن زن را به سفر مأموریت بفرستد و در غیاب او با همسرش تماس بگیرد، همین کار را کرد، پس از آنکه شوهر آن زن به مأموریت رفت، انوشیروان خود را به خانهی او رساند، وقتی زن او شاه را شناخت به خاک افتاد و در برابر او زمین ادب بوسید، سلطان پس از احوال پرسی کوتاه، دلباختگی خود را اظهار کرد.
زن که عفیف بود و هرگز حاضر نبود دامن خود را در غیاب شوهرش آلوده سازد، در حالی که شرم و حیا او را گرفته بود و از طرفی نمیتوانست به شاه تندی کند گفت:
شاها اگر این کار را برای خود بپسندم برای تو نخواهم پسندید، چه آنکه این عمل زشت با مقام سطلنت تناسب ندارد.
شاعر گوید:
اِذا وَقَعَ الذُّبابُ عَلى طَعامٍ / رَفَعْتُ یَدَیَّ وَ نَفْسٌ تَشْتَهِیهِ
وَ تَجْتَنِبُ الْأُسُودُ وُرُودَ ماءٍ / اِذا كانَ الْكِلابُ وَ لَغْنَ فِیهِ
«هرگاه مگس بر طعامی نشست، دست از طعام میکشم با اینکه میل به آن دارم، شیران در آبی که سگها به آن آب دهان انداختهاند، وارد نمیشوند».
انوشیروان شهوتپرست از این گفتار، قانع نشد و بار دیگر خواستهی نامشروعش را تکرار کرد، زن بار دیگر این شعر را خواند:
تَاللهِ ما قالَ قائلٌ اَبَداً / قَدْ یَأْکُلُ اللَّیْثُ فَضْلَةَ الذِّئْبِ
«به خدا سوگند هرگز کسی نگفته و باور نکند که شیری پس ماندهی گرگ را میخورد».
انوشیروان از شنیدن این شعر تکان خورد و از خانهی آن زن بیرون آمد.
شوهر آن زن پس از مراجعت از سفر، از آمدن انوشیروان به خانهاش مطلع شد، ناراحت شده و زن خود را به خانه پدر فرستاد.
پدرزن پس از اظهار ناراحتی، با دامادش بنا گذاشتند که برای حل این اختلاف نزد انوشیروان بروند، آنها خود را به انوشیروان رساندند.
پدر گفت: شاها این مرد از من بوستانی خریده، پس از تصرّف و استفاده از میوه و گل و بوی آن، بیجهت آنرا برگردانیده است.
داماد گفت: علت این است که من در این بوستان پای شیر دیدم لذا او را به صاحبش برگرداندم از ترس اینکه شیر مرا هلاک نکند.
انوشیروان از ماجرا مطّلع شد و گفت: «بلی شیر داخل بوستان تو شد، ولی از آن استفاده نکرد، و با کمال ناامیدی برگشت».
شوهر آن زن با شنیدن این سخن، خوشحال شد، زن را به منزل خود برد و با محبت بیشتری زندگی خود را از سر گرفتند.[2]
در قسمتی از مقالهی «لندن کانون فساد جنسی» در مجلهی زن روز[3] از زبان بانوی پرستار آمده:
شش ماه قبل در بیمارستان مرد بیمار ۲۷ ساله خوش سیما و تحصیل کرده و مجردی داشتیم که با پای خودش آمده بود تا برای همیشه عقیم شود، شاید باور نکنید که این جوان عاقل و خوش هیکل و خوشرو آمده بود تا از «مردانگی» استعفا دهد وقتی روانشناس با او مصاحبه کرد تا علت روحی این تصمیم را درک کند، معلوم شد که جوان از صحّت کامل عقل برخوردار است ولی دیگر از سکس و کامجوئی لذت نمیبرد، در گزارش پزشکی، جوان میگفت:
وقتی با دخترها هستم دیگر احساس لذّت نمیکنم، فقط برای وقتگذرانی با زنان معاشرت میکنم، عشقبازی برای من دیگر عادی و پیش پا افتاده است، تجربیات سکسی خود را از ۵/۱۱ سالگی شروع کردم و حالا در حدود ۲۷ سالگی دیگر هیچ هیجانی از این بابت در خود حس نمیکنم، هرچه در مدرسه، و از فیلمها و و از کتابها و داستانها آموختیم با دختران همسایه یا دختران همکلاسیام آزادانه تجربه و تمرین کردم و اکنون دیگر هیچ عمل جنسی تجربه نکردهای باقی ندارم و چون میترسم که این بار به سوی همجنس بازی (لواط) کشانده شوم و این وسوسه در من برانگیخته شود، با پای خود به بیمارستان آمدهام تا عقیم شوم و از شر سکس به کلی خلاص گردم.
این نمونهای اسفانگیز از ثمره آزادی و بیبند و باری جنسی در میان جوانان اروپائی است که جوانان ما باید آنها را بدانند و از این راه خطرناک نروند و سنتهای خوب خودشان را نگهدارند.
از این رهگذر نیز به آثار شوم عدم پوشش زن و چشمچرانی، پی میبریم.
از نتائج تأسّفآور شکستن حصار عفاف و خروج از مرز پوشش اسلامی این است که دختران و زنان به تقلید از غرب و غربیان، نه تنها گویا از طرف غرب مأمور انحطاط اخلاق جوانان و رکود فعالیتهای ثمربخش هستند بلکه یگانه مصرف کننده و مصرف ساز کالاهای غرب میباشند، اینجا است که درک میکنیم چرا استعمار غرب مُجدّانه برای بیرون آوردن زنان از حریم پوشش، تلاش میکنند برای آنکه از این رهگذر به فلسفه پوشش، و نتائج غلط دوری از پوشش پی ببریم به دو آمار ذیل مربوط به قبل از انقلاب اسلامی که داستان غرب زدگان را مجسم میکند توجه کنید:
۱ـ او میگوید: در سویس به اتفاق چند دوست ایرانی و فرنگی برای استقبال از چند بانوی ایرانی به فرودگاه رفتیم وقتی خانمها با آن صورتهای نقاشی شدهی مو، ابرو، مژه، لب مصنوعی و ناخنهای پلنگآسا و لباسهای آخرین مد که از هواپیما پیاده میشدند روبرو شدیم، بعضی از دوستان سویسی از من پرسیدند: این خانمها آرتیست هستند گفتم نه، پرسیدند مدیست هستند گفتم خیر، پرسیدند مانکن هستند، گفتم خیر، پرسیدند پس چرا خودشان را به این ریخت درآوردهاند، ما خاموش ماندیم زیرا ما پاسخی نداشتیم.[4]
۲ـ استاد شهید، علاّمهی مطهّری در کتاب مسأله حجاب مینوسید:
روزنامهی اطلاعات در گزارشی در مورد لوازم آرایش چنین نوشته است:
«تنها در یک سال ۲۱۰ هزار کیلو مواد و لوازم آرایش از قبیل ماتیک، سرخاب، پودر، سایهی چشم برای مصرف خانمها وارد شده است، از این مقدار ۱۸۱ هزار کیلوگرم آن انواع کرم بوده است، در این مدت به ۱۶۵۰ قوطی و ۲۵۰۰ دوجین پودر صورت و ۴۶۰۴ عدد رژ لب، ۲۲۸۰ عدد صابون لاغری، ۲۲۸۰ آمپول آرایشی اجازه ورود داده است، البته باید ۳۱۰۰ عدد سایهی چشم و ۲۴۴۰ خط چشم را نیز به آن اضافه کرد».
در جامعهای که مذهب حکومت کند و پوشش اسلامی باشد، زن به این صورت که در بالا خواندید در نخواهد آمد، تا مصرف کنندهی لایق کالاهای پوچ غرب گردد یا آنچنان خود باخته مد و شیوههای توخالی عروسکی شود.[5]
1- شأن نزول آیه 29 سوره نور را بیان کنید.
2- از نتائج تأسّفآور شکستن حصار عفاف و خروج از مرز پوشش اسلامی چیست؟
[1]ـ وسائلالشیعه، ج ۱۴، ص ۱۳۸.
[2]ـ اقتباس از کیفر کردار، ج۲، ص ۲۳۸.
[3]ـ شماره ۴۰۵، دی ماه ۱۳۵۱.
[4]ـ روزنامهی اطلاعات، شماره ۹۹۳۳.
[5]ـ مسأله حجاب، ص ۹۲ (این آمار، مربوط به قبل از انقلاب اسلامی ایران است).
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت