کد مطلب: ۶۲۲۵
تعداد بازدید: ۳۷۸
تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱۴۰۱ - ۱۹:۲۹
شرح زیارت جامعه کبیره | ۳۴
مسأله‌ی خلافت پيامبراكرم(ص) مسأله‌ی انتصابی است و بايد شخص خليفه را خدا معیّن و منصوب بفرمايد، حتّی خود پيامبر(ص) هم مجاز به تعيين نيست، بلكه او شخص منصوب از جانب خدا را معرّفی می‌كند؛ و لذا او معرّفی كرده و گفته است خليفه‌ی پس از من شخص علیّ‌بن ‌ابی‌طالب(ع) و پس از او يازده فرزندش يكی پس از ديگری متصدّی منصب خلافت خواهند بود.

جانشين پيامبر اكرم(ص) انتخابی است يا انتصابی؟


وَ اَوْصِیآءِ نَبِیِّ اللهِ
به چه كسی وصیّ گفته می‌شود؟
کلمه‌ی اوصياء جمع وَصِیّ است و وصیّ به كسی گفته می‌شود كه موصِی* كارهايی را كه در زمان حيات خودش متصّدی بود، پس از وفاتش به آن كس سفارش كند.


امامان دوازده‌گانه، اوصيای رسول اكرم(ص)


ما شيعه‌ی امامیّه معتقديم كه امامان دوازده‌گانه، يعنی اميرالمؤمنين علی(ع) و یازده فرزند معصومش(ع) يكی پس از ديگری وصیّ پيامبر خدا(ص) هستند؛ يعنی، تمام كارهايی را كه پيامبر اكرم(ص) از آن جهت كه نبیّ و رسول بود، انجام می‌داده است، امامان(ع) پس از وفات آن‌حضرت، با توصيه‌ی خود آن جناب به عهده گرفته‌اند؛ كارهايی از قبيل تبيين حقايق وحی آسمانی قرآن، تعليم و تشريح جزئیّات احكام، ارشاد و هدايت جامعه‌ی بشر به سوی خدا از طريق گفتار و عمل و...


تكرار موضوع توصيه و وصیّت در قرآن كريم


ما در قرآن كريم می‌بینیم كه خداوند به انبياء(ع) وصیّت‌هایی می‌كند. انبياء هم به اوصيايشان وصیّت‌هایی كرده‌اند. خداوند در اين آيه خطاب به رسول اكرم(ص) می‌فرماید:
شَرَعَ لَكُمْ مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ وَ ما وَصَّيْنا بِهِ إِبْراهِيمَ وَمُوسى وَعِيسى...؛[1]
«ما، هم به تو هم به پيامبران بزرگی كه قبل از تو بودند، مثل نوح، ابراهيم، موسی و عيسی(ع) [كه انبيای اولوالعزمند و صاحبان شريعت و كتابند،] وصیّت کرده‌ایم...».


توصيه‌ی خدا به پيامبر(ص) و ساير انبياء(ع)


حال، وصیّت من كه خدا هستم به تو و ساير انبياء چه بوده است؟
...أنْ أقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ...؛
«...تنها وصيّت من به شما اين است كه دين را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد...».
توصيه به دو امر بسيار مهمّ از نظر خدا: اوّل برپاداشتن دين (نه تنها عمل به آن، بلكه اقامه و زنده نگه داشتن آن از هر طريق ممكن) دوّم پرهيز از فتنه و بلای بزرگ؛ يعنی، ايجاد تفرقه و اختلاف در دين كه مع‌الاَسَف می‌بینیم امروز اين بلا چگونه دامنگير امّت اسلامی شده است.


بی‌توجّهی به فریضه‌ی اقامه‌ی تعالیم دین


مطلب اوّل، كه شناختن عظمت و اهمّيّت دين و سپس اقامه‌ی آن در ميان مسلمانان است، امروز سخت مورد بی‌توجّهی قرار گرفته و درباره‌ی مسائل مربوط به حلال و حرام خدا سهل‌انگاری می‌شود. یک سلسله كارها را با سليقه‌ی خود جزو دين حساب می‌كنند و با اهتمام تمام انجام می‌دهند و به آنچه از وظايف حتمی انسان مسلمان است بی‌اعتنايی می‌كنند؛ در حالی كه خداوند حكيم با قاطعيّت تمام خطاب به پيامبران بزرگش فرموده است:
شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ...؛
پايه گذار دين من هستم و تنها خواسته‌ی من از شما اين است كه:
أقِیمُوا الدِّینَ؛
«دين را برپا نگه داريد [و نگذاريد از پا بيفتد]».
ديگر این‌که:
لا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ؛
«کاری نكنيد كه تفرقه و اختلاف در آن ايجاد شود».
بعد می‌فرماید:
...کَبُرَ عَلَی الْمَشْرِکینَ...؛
...[تحمّل] اين مطلب بر مشركين سنگين است [كه دين را آن چنان كه من خواسته و تشريع كرده‌ام بپذيريد]... پناه بر خدا می‌بريم كه تحمّل آن برای ما هم سنگين باشد.


بزرگی گناه ربا و سهل‌انگاری ما


در مجلسی صحبت از ربا بود. اين بنده خيلی تأكيد می‌كردم كه چرا بايد در بازار مسلمين اين مسأله‌ی به اين سنگينی اين چنين سبک شده باشد؟ تنها گناهی است كه خدا به مرتكب آن گناه اعلان جنگ كرده است كه:
...فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللهِ وَرَسُولِهِ...؛[2]
«آگاه باشيد ای رباخواران، كه خدا و رسولش اعلان جنگ با شما كرده‌اند».
در روايات ما هم كه آمده است:
گناه یک درهم ربا سنگين‌تر از گناه هفتاد زنا با محارم، آن هم در خانه‌ی کعبه است (نستجیر بالله). يكی از آقايان گفت: پذيرش اين مطلب برای من سنگين است. از طرز صحبتش فهميدم كه آن بيچاره خودش مبتلا به اين گناه است و وقتی اين حرف‌ها را می‌شنود، وحشت می‌كند و جز انكار مطلب برای تسكين آلام قلبی‌اش راهی نمی‌يابد؛ و لذا می‌گفت: من فكر نمی‌کنم در اسلام اين قدر ربا را بزرگ كرده باشند كه شما بزرگش می‌كنيد و می‌گوييد: یک درهم ربا بدتر از هفتاد زنا با محارم در خانه‌ی كعبه است. گفتم: مگر ما نبايد دينمان را از صاحب شريعت بگيريم؟ مگر نبايد احكام خدا را از قرآن و روايات به دست آوريم؟ آيا روايتی كه همه‌ی فقها در كتاب‌هايشان نقل می‌كنند و در آن خداوند آدم رباخوار را جنگنده با خود معرّفی كرده است برای اثبات بزرگی اين گناه بس نيست؟ و حال آن‌كه درباره‌ی هيچ گناهی اين‌گونه تعبير تندی نكرده و مثلاً نفرموده است شرابخوار يا زناكار طرف جنگ با خدا هستند.


تحمّل سخن حقّ بر هر كسی آسان نيست


آری، پذيرش اين مطلب برای شيفتگان پول بسيار سنگين است. خود قرآن هم می‌گويد:
کَبُرَ عَلَی الْمُشرِکِینَ ما تَدْعُوهُمْ إلَیْهِ؛
«[تحمّل] اين سخن بر كسانی كه نمی‌خواهند موحّد باشند سنگين می‌آيد».
تنها مطيع فرمان خدا بودن بر آن‌ها دشوار است، می‌خواهند فرمان هوای نفس را هم دخالت دهند، پول را كه محبوبشان است از خود جدا نكنند.
...اللهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشاءُ...؛[3]
موضوع اجتباء* و گزينش امام اختصاص به خدا دارد؛ اوست كه هر كس را بخواهد برمی‌گزيند و وصیّ خود قرار می‌دهد. حاصل آن كه، در اين آيه خدا درباره‌ی دين به انبياء سفارش می‌كند و می‌گويد: من دين را تشريع كردم و از شما می‌خواهم آن را برپا نگه داريد:
أقِیموُا الدِّینَ؛
دين را برپا كنيد. انبياء(ع) هم به يكديگر وصيّت می‌كنند. قرآن مجيد می‌فرماید:
وَ وَصَّى بِها إِبْراهِيمُ بَنِيهِ وَيَعْقُوبُ...؛[4]
«ابراهیم(ع) به فرزندانش وصیّت کرد و یعقوب [نیز به فرزندانش] وصیّت کرد [و گفت]...».
...يَا بَنِيَّ إِنَّ اللهَ اصْطَفَى لَكُمُ الدِّينَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلاّ وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ؛[5]
«...ای فرزندان من، خداوند شما را برگزيده كه دين را اقامه كنيد. طوری زندگی کنید که مسلمان بميريد [و بی‌دين از دنيا نرويد]».


رسالت همه‌ی انبياء(ع) ابلاغ ولايت و امامت علی(ع)


تمام انبياء(ع) همّشان نگهداری دين و ابلاغ آن به ديگران است تا می‌رسيم به حضرت خاتم الانبياء(ص) آنجا هم می‌بینیم خداوند مسأله‌ی ولايت و امامت را با تأكيد تمام به رسول مكرّمش(ص) توصيه كرده و آن‌حضرت را مأمور به ابلاغ آن به عموم امّت می‌فرماید و گوشزد می‌كند كه رسالت تو و رسالت تمام انبياء وقتی به نتيجه می‌رسد كه ولايت و امامت علی(ع) استقرار يابد و ابلاغ به امّت گردد؛ وگرنه كاری انجام نگرفته و رسالتی از تو و ديگر انبياء به نتيجه نرسيده است:
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا اُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ...؛[6]
«ای رسول، آنچه را از خدايت بر تو نازل شده [دستور ابلاغ ولايت علی(ع) را] ابلاغ كن و اگر نكنی، ابلاغ رسالت هم نكرده‌ای».
يعنی، رسالت خالی از ولايت در حكم بدنی بی روح است كه با گذشت زمانی اندک متعفّن بعد متلاشی می‌گردد. دينی كه در اختيار امويان و عبّاسيان و اشباه آن دنياطلبان ظلّام جبّار قرار گيرد، پيداست كه چه مصائبی برای مردم به بار خواهد آورد.


جانشين پيامبر اكرم(ص) انتخابی است يا انتصابی؟


دوراهی شيعه و سنّی از همين نقطه آغاز شده كه آيا مسأله‌ی خلافت رسول انتصابی است يا انتخابی؟ آيا مردم بايد شخص خليفه را انتخاب كنند يا خدا بايد او را نصب كند؟ آن‌ها می‌گويند مردم بايد انتخاب كنند، در صورتی كه به همين گفته‌ی خود نيز عمل نكردند و دچار تناقض شدند. زيرا اگر واقعاً موضوع خلافت انتخابی است و بايد مردم جمع شوند و مثلاً ابوبكر را انتخاب كنند، می‌پرسيم: اين اجتماع مردمی كی و كجا بوده است؟ آن‌ها كه در ثقيفه‌ی بنی‌ساعده جمع شدند و ابوبكر را انتخاب كردند، چند نفری بيش نبودند؛ از بزرگان اصحاب مانند سلمان، ابوذر، مقداد، عمّار و در رأسشان اميرالمؤمنين علی(ع) آنجا نبودند.
حالا فرضاً ما پذيرفتيم كه خليفه بايد با انتخاب مردم معيّن شود، پس چرا عمر را ابوبكر انتخاب كرد، نه مردم؟ اگر پيامبر نبايد انتخاب كند، ابوبكر هم نبايد انتخاب كند، بلكه بايد اين امر را به مردم واگذار كند. همان‌طور كه به گفته‌ی شما مردم جمع شدند و ابوبكر را انتخاب كردند، باز هم بايد مردم جمع می‌شدند و خليفه‌ی بعدی را انتخاب می‌كردند، نه شخص ابوبكر. آنگاه عمر چرا شقّ ثالثی پيش گرفت كه برخلاف هر دو روش پيشين شد؛ يعنی، نه انتخاب جمعی شد نه انتخاب فردی؛ نه تعيين خليفه را به مردم واگذار كرد نه خودش تعيين كرد، بلكه به شوری واگذار كرد؛ شش نفر را مشخّص كرد و گفت: اين‌ها بعد از من بنشينند و يكی را انتخاب كنند و نقشه‌ی تشكيل شوری را به گونه‌ای طرح كرد كه عثمان‌بن‌ عفّان از آن بيرون بيايد.
ما می‌گوییم: اگر واقعاً تعيين خليفه حقّ مردم است، پس چرا ابوبكر اين حقّ را زير پا نهاده و بی اعتنا به مردم، خودش عمر را به عنوان خليفه‌ی خود معیّن کرده و اگر حقّ حاکم قبلی است، پس چرا به زعم شما پيامبر(ص) به این حقّ عمل نكرده و آن را به مردم واگذار كرده و چرا عمر اين هر دو حقّ را زير پا نهاده و تعيين خليفه را به شورای شش نفره واگذار كرده است؟ آيا اين كارها جز خودكامگی و به بازی گرفتن سرنوشت حياتی مردم توجيه ديگری دارد؟ به هر حال، ما شيعه‌ی امامیّه معتقدیم که:
مسأله‌ی خلافت پيامبراكرم(ص) مسأله‌ی انتصابی است و بايد شخص خليفه را خدا معیّن و منصوب بفرمايد، حتّی خود پيامبر(ص) هم مجاز به تعيين نيست، بلكه او شخص منصوب از جانب خدا را معرّفی می‌كند؛ و لذا او معرّفی كرده و گفته است خليفه‌ی پس از من شخص علیّ‌بن ‌ابی‌طالب(ع) و پس از او يازده فرزندش يكی پس از ديگری متصدّی منصب خلافت خواهند بود.
ما معتقديم كه خليفه‌ی پيامبر(ص) كه ما از او تعبير به امام می‌کنیم، بايد همان نيروی معنوی را كه پيامبر دارا بوده است دارا باشد؛ يعنی، ارتباط غيبی با عالم ربوبی داشته باشد حقايق مربوط به وحی را از آن عالم بگيرد؛ با اين تفاوت كه وحی پيامبر وحی تشريعی است؛ يعنی احكام شريعت را از آن طريق می‌گيرد و به مردم ابلاغ می‌كند، ولی وحی امام وحی تبيينی است كه از آن طريق، از تفاصيل و جزئيّات احكام شريعت آگاه می‌شود و آن‌ها را برای مردم بيان می‌كند و به مرحله‌ی اجرا می‌گذارد؛ و لذا همان طور كه انتخاب نبیّ از عهده‌ی مردم خارج است و بايد خدا او را برگزيند، انتخاب وصیّ نبیّ هم از عهده‌ی مردم خارج است و بايد خدا او را برگزيند.


خودآزمایی


1- وصیّ یعنی چه و چه کسانی وصی پيامبر خدا(ص) هستند؟
2- خداوند به انبياء(ع) چه وصیّت‌هایی می‌كند؟
3- نظر اهل تسنن درباره مسأله‌ی خلافت رسول الله(ص) را بیان کنید. آیا آن‌ها به گفته خود عمل کرده‌اند؟ کاملاً توضیح دهید.

 

پی نوشت ها


[1]ـ سوره‌ی شوری، آیه‌ی 13.
[2]ـ سوره‌ی ‌بقره، آیه‌ی 279.
[3]ـ سوره‌ی شوری، آیه‌ی 13.
* اجتباء: انتخاب کردن، برگزیدن.
[4]ـ سوره‌ی بقره، آیه‌ی 132.
[5]ـ همان.
[6]ـ سوره‌ی مائده، آیه‌ی 67.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: