تذکّری راجع به استثنای محارم
میدانیم که در شرع مقدّس عدّهای از مردان نزدیک سببی و نسبی به عنوان محارم زن معرّفی شدهاند و زن موظّف به تستّر از آنها نیست. یعنی واجب نیست که خود را از آنها بپوشاند. اصناف محارم عبارتند از: شوهر، پدر، پدرشوهر، پسر، پسر شوهر، برادر، برادر زاده، خواهرزاده، عمو، دایی، داماد (شوهر دختر).
البتّه اینها شرعاً نسبت به زن محرمند. امّا توجّه به این نکته هم بسیار لازم است که مسئلهی استثنای محارم در باب حجاب زن طوری نیست که موجب فتح باب برای بیپروایی و بیبندوباری گشته و مردمی آن را بهانهی آزادی در اختلاط مرد و زن قرار داده و تشکیل محافلی به عنوان محفل فامیلی بدهند و مردان و زنان جوان به این عنوان که به هم محرمند، آن مادرزن است و این هم داماد، آن عروس است و این هم پدر شوهر، آن پسر شوهر است و این هم زن پدر، تحت این عناوین بهانهای به دست آورده و خود را آزاد در جلوهگری و نظربازی بدانند و بیپروا و آرایش کرده با هم بنشینند و برخیزند، بگویند و بخندند و به کلّی موضوع جذبهی حادّ و آتشین غریزهی جنسی را نادیده بگیرند و چنین پندارند که با یک جملهی صیغهی عقد که جاری شد و در نتیجه یکی داماد شد و دیگری مادرزن، به کلّی آن غریزهی سرکش جنسی هم خاموش شد و از بین رفت و دیگر هیچگونه خلط و آمیزش میان آن مرد جوان که داماد است با این زن جوان که مادر زن است یا میان آن پسر جوان که پسر شوهر است با این زن جوان که زن پدر است، تولید جذب و انجذاب نخواهد کرد و خطری به وجود نخواهد آورد.
به همین جهت و بر اساس همین اشتباه یا بهانهجویی است که شنیده میشود بعضی از خانوادهها که از یک طرف مسلمانند و میخواهند مرز دینشان به ظاهر محفوظ باشد و از طرف دیگر هم تابع جریان روزند و میخواهند همرنگ جماعت گردند و مجمع فامیلی تشکیل داده و مرد و زن با هم مخلوط گشته و از قید و بند حجاب دست و پاگیر رها شوند، فوراً به سراغ قانون محرمیّت در اسلام میروند و دختر بچّهی آن زن را برای این مرد جوان عقد موقّت کرده و بعد بذل مدّت میکنند و در نتیجه با هم داماد و مادرزن میشوند و همچنین دوّمی و سوّمی و چهارمی همه با هم محرم میشوند و بعد پرده و حجاب را کنار گذاشته و با کمال اطمینان خاطر و آزادی مطلق مرد و زن در میان هم میلولند و بسیار هم دلخوشند که هم مرز دینی خود را حفظ کردهاند و در مجمع خود نامحرمی را راه ندادهاند و هم از قافلهی روشنفکران عقب نماندهاند و مرد و زن با هم مختلط گشته و از قید و بند حجاب رَستهاند.
این معنای سوء استفاده از قانون است و با خود دین، مرز دین را شکستن و به بیپروایی و بیتقوایی، رنگ دین و دینداری زدن و احکام خدا را ملعبهی دست خود ساختن! در صورتی که هر کس به آیات و روایات مربوط به حجاب زن مراجعه نماید و دقّتهای عجیب شرع مقدّس را در جدا ساختن مرد و زن از هم در نظر بگیرد، به یقین میداند که هرگز شارع حکیم، رضا به این بازیگریها نمیدهد و این بازیگران را در ردیف مستهزیین به احکام خدا میشمارد. قانون حکیمانهی محرمیّت در اسلام کجا و این مسخرگیها کجا؟ «قانون محرمیّت در اسلام برای رفع حَرَج است نه برای رفع حُجْب و حیاء و فتح باب برای اختلاط مرد و زن».
البتّه بعد از اینکه پیوند متین ازدواج بر اساس ناموس طبیعی و اجتماعی محقّق شد، قهراً اختلاط و ارتباط افراد در فامیل با هم بیشتر و نزدیکتر میشود و در این صورت اگر زن موظّف به پوشش کامل از مردان نزدیک فامیل مانند پدرشوهر و پسر شوهر و شوهر دخترش باشد و آنها نیز مکلّف به چشمپوشی و ترک نگاه به آن زن باشند، مسلّم به مشقّت و دشواری فراوان خواهند افتاد و زندگی بر هر دو دسته حَرَجی خواهد شد. اینجاست که شرع مقدّس در وظیفهی پوشش زن تخفیفی داده و میفرماید در صورت ایمن بودن از نگاههای شهوتآلود همان مردان نزدیک فامیل که به عنوان محارم در دین معرّفی شدهاند، میتواند خود را از آنها نپوشاند و آنها نیز به شرط عدم ریبه و تلذّذ، نگاه کردنشان به آن زن جایز است.[1]
حالا این قانون مبتنی بر اساس حکمت رفع حرج که جنبهی استثنایی دارد، کی و چگونه ممکن است تجویز کند که به منظور تسهیل اختلاط غیر ضروری مرد و زن، صورت عقدی به وجود آوریم و داماد و مادرزن مصلحتی بسازیم و نتیجهی بیقیدی و بیپروایی بگیریم و غالباً در این موارد چون قصد ازدواج واقعی در کار نیست، تمشّی قصد انشاء زوجیّت که شرط صحّت عقد است خالی از اشکال نیست (البتّه موارد ضروری برای تخلّص از ابتلاء به حرام که آقایان فقها تجویز میکنند خارج از بحث است).
به هر حال این مسئله، مورد اتفاق آقایان فقهای عظام است که زن در صورتی که نسبت به محارمش ایمن از نظر ریبه و نگاه شهوتآلود آنان نباشد واجب است خود را از آنها نیز بپوشاند و بر فرض ایمن بودن از ریبه و تلذّذ نیز احتیاط آن است که از ناف تا زانو، خود را از محارمش (غیر شوهر) بپوشاند.[2]
در محیطی که زنان، جز تبرّج و خودآرایی همّی ندارند و مردان از نظربازی و چشمچرانی سیر نمیشوند و از طرفی هم از راههای گوناگون دامن به آتش شهوت جنسی مرد و زن زده میشود و روابط را نزدیکتر و خطرناکتر میسازد به طوری که گویی میدان زندگی، میدان تلذّذ است و کامجویی، در چنین محیط و با این شرایط، به طور قطع، رعایت جانب احتیاط در امر حجاب زن، روش مرضیّ خدا و پسندیدهی عقل است و کمترین اهمال و تسامح، مستتبع خطراتی عظیم و مفاسدی ناگوار خواهد بود.
به همین جهت حضرات آقایان فقهای معاصر متّفقاً در مسئلهی وجه و کفّین زن (صورت و دستها) نیز طریق احتیاط را که طریق سلامت و نجات است پیمودهاند. هم در مسئلهی نظر (نگاه مرد به چهره و دستهای زن) و هم در مسئلهی سَتر (پوشاندن زن صورت و دستهای خود را از مرد) مطلقاً دستور احتیاط لازم دادهاند (علاوه بر آنکه در صورت ریبه و تلذّذ، فتوای قطعی به حرمت نظر و وجوب سَتر دارند).[3]
شاید بعضی تصوّر کنند که علّت بیپروایی و افراط در بیبندوباری زنان امروز، سختگیریهای در امر حجاب است که اگر مثلاً پوشاندن صورت و دستها بر زن واجب نباشد تا این درجهی از بیشرمی و گستاخی پیش نمیآید. ولی به نظر میرسد این تصوّر، اشتباه است زیرا به طور مسلّم آنچه موجب عصیان و بیتقوایی است، نبود ایمان یا لااقل ضعف ایمان اکثر مردم به مبدأ و معاد است.
آری، از یک طرف ایمان محکم به عواقب شوم و دهشتناک گناه و نافرمانی خدا ندارند و از طرف دیگر مقهور شهوات و هوسهای بیقید و بند نفسانی خود میباشند. البتّه اینچنین مردم بیایمان اسیر دام هوس، تسلیم هیچ قانون ضدّ هوس نخواهند شد و از پیشتازی در مسیر بیبندوباری عقبنشینی نخواهند کرد. حالا چه سختگیری در امر حجاب بشود یا سهلانگاری.
امّا زنان مسلمانی که تربیت واقعی دینی دارند و مؤمن به خدا و روز حساب میباشند و ترس از کیفرهای دردناک روز قیامت در جانشان نشسته است؛ هرگز مقهور هوس نمیشوند و با زیر پا نهادن فرمان خدا خود را مستحقّ عذاب الیم آخرت نمیسازند؛ هر چند در راه دینداری و پیروی از رسول خدا(ص) در بسیاری از خواستههای دلشان عملی نشود و بهرههای فراوان دنیایی از دستشان برود. بنابراین، استثناء وجه و کفّین از حکم وجوب تستّر در مرحلهی عمل آن هم در محیط کنونی نه دستهی اوّل را به حجاب میآورد و نه دستهی دوّم را بیحجاب میسازد. بلکه تنها اثرش این میشود که بسیاری از باحجابهای متوسط را به اهمال و تسامح راغب کرده و تدریجاً به آزادی مطلق سوقشان میدهد و گناه را در نظرشان به صورت مباح در میآورد. یعنی الان گناه میکنند، امّا خود را گنهکار شرمسار میدانند ولی در آن موقع هم گناه میکنند و هم خود را مجاز از طرف دین دانسته و زشتکاری و تبرّج را به حساب خدا میگذارند. آنچنان که قرآن میفرماید:
وَ إذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آبَاءَنا وَاللهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إنَّ اللهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللهِ ما لا تَعْلَمُونَ؛[4]
وقتی مرتکب گناه و زشتکاری میشوند [آن را به حساب خدا و دین میگذارند] میگویند پدران و گذشتگان خود را مرتکب این کار دیدهایم و خدا به ما چنین دستوری داده است! بگو خدا هرگز امر به زشتکاری نمیکند. چرا چیزی را که نمیدانید به خدا نسبت میدهید؟
همچنان که از قیافهی بحث پیداست، غرض، بحث فقهی و استنباط حکم مسئله نیست زیرا همانگونه که قبلاً هم گفته شد، این کار برای خود اهلی دارد و بحمدالله حکم هم از طریق استنباط اهلش معلوم است و در گذشته بیان شد؛ بلکه غرض، بحث در کیفیت عمل به حکم مسئله در محیط کنونی و احراز شرایط و تشخیص مصداق است که باید در نظر بگیریم ما، در چه محیطی هستیم و مرد و زن در چه شرایطی به سر میبرند. آنگاه تصدیق خواهیم کرد در محیط سراسر ریبه و تلذّذی که ما داریم، اصلاً زمینهای برای پیاده کردن حکم جواز نظر و عدم وجوب ستر (بر فرض ثبوت فتوایی در محلّ خود) نمیماند! چون بدیهی است زمینهی بحث و سخن، همین اجتماع موجود است که میبینیم و میشناسیم؛ نه یک اجتماع طیّب و طاهر بیغلّ و غشّ و عاری از ریبه و تلذّذِ ساختهی در عالم خیال که پروردههایش همه مریم و یوسف باشند!
بله! حقیقت این است که اگر بخواهیم زندگی آلوده به هوس اقتباس شده و تقلیدی از اروپاییان را اصل بدانیم، ناچار باید از حجم قوانین دینی بتراشیم تا با قالب زندگی روز منطبق درآید، ولی اگر دین و قوانین الهی را اصل بدانیم، در این صورت موظّفیم از حجم سنّتهای هوسآلود زندگی تقلیدی بتراشیم تا مطابق با قالب دین گردد؛ اگر چه با ملامتها و سرزنشهای تودهی غربزدهی نادان مواجه گردیم. چرا که ملازم حقّ بودن نیازمند به جهاد است و یکی از اوصاف مجاهدین به بیان قرآن همین است که:
...لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ...؛[5]
... از ملامتِ ملامتکنندهای نمیترسند...
حال، در خود بیندیشیم که طرفدار کدام اصلیم و موظّف به کدام وظیفهایم؟!
۱- قانون محرمیّت در اسلام برای چیست؟
۲- کدام عوامل موجب عصیان و بیتقوایی میشود؟
[1]ـ نگاه ریبهدار، نگاهی است که عادتاً خطرانگیز باشد و ترس آن برود که منجر به وقوع گناه گردد. امّا نگاه با تلذّذ، نگاهی است که صرفاً برای لذّت بردن توأم با شهوت باشد هر چند خوف لغزش و وقوع گناه در کار نباشد.
[2]ـ العروةالوثقی، چاپ آخوندی، صفحهی ۱۸۴، با حواشی مراجع وقت، فصل ستر و ساتر، فصل ۸ از فصول کتاب الصلوة، اوائل فصل.
[3]ـ همان، کتاب النکاح، صفحهی ۶۲۶، مسئلهی ۳۱، با حواشی مراجع وقت، چاپ آخوندی.
[4]ـ سورهی اعراف، آیهی ۲۸.
[5]ـ سورهی مائده، آیهی ۵۴.
دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت