کد مطلب: ۶۲۵۳
تعداد بازدید: ۱۵۳
تاریخ انتشار : ۱۵ فروردين ۱۴۰۲ - ۱۴:۴۷
شرح زیارت جامعه کبیره | ۳۵
آن‌ها خيال می‌كردند نبوّت يعنی رياست و حكومت؛ و لذا می‌گفتند: اگر حكومت است، بايد دست وليد بن مغيره يا عروة بن‌مسعود ثقفی باشد. چرا به دست محمّد، كه نه ثروتی دارد نه قدرتی، داده شود؟ اين را نمی‌توانستند بفهمند كه نبوّت یک حقيقت معنوی است. ارتباط جوهر روح با عالم ربوبی است. قلب او مهبط* وحی خداست، نه مسأله‌ی حكومت و رياست كه بگويند هر كه شد، باشد.

تذکّری به دوستان بی‌دقّت


خيلی مايه‌ی تأسّف است كه افرادی حرف‌هايی می‌زنند كه هيچ توقّع نیست این‌گونه سخنان از امثال آن‌ها شنيده شود؛ می‌گويند: ما با اهل سنّت اختلاف عميق و اساسی نداريم، مشتركات ما خيلی زيادتر از مختلفات ماست و یک اختلاف سطحی و فرعی داريم. واقعاً عجيب است. ما از اين آقايان می‌پرسيم: آيا اين مطلب، كه منابع روايی شيعه را پر كرده و اصل اصيل اعتقادی ما را تشكيل داده، كه می‌گوییم: ولايت روح ديانت است و ديانتِ عاری از ولايت در حدّ كفر و نفاق است و صاحب آن محروم از نجات اخروی است:
مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ اِمامَ ماتَ مَیْتَة جاهِلِیَّة وَ ماتَ مَیْتَة کُفْرٍ وَ نِفاقٍ؛
و حتماً شما هم معتقد به اين هستيد، یک مطلب فرعی و سطحی است و ارتباطی با اصول اعتقادی یک مسلمان ندارد و باز هم مشتركات فراوان داريم؟ با آيه‌ی تبليغ چه بكنيم؟ می‌گويد:
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ...؛[1]
«ای رسول، اگر ابلاغ ولايت نكنی، رسالتت در نظر ما كالعدم* است و در واقع، رسالت ما را انجام نداده‌ای».


نگرانی بزرگ ترويج بی‌قيدی در امر مذهب


نگرانی درد آور اين است كه نكند در ذهن جوان‌ها و نوجوان‌ها اين شبهه پيدا شود كه واقعاً ما با اهل تسنّن یک اختلاف سطحی و فرعی داريم كه به اصول دين ارتباطی ندارد. اگر به راستی معتقديم كه ولايت علی حقّ است:
عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ؛
و بنا به فرموده‌ی قرآن:
...فَماذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ...؛[2]
«...و نیست بعد از حقّ به جز گمراهی...».
پس دين و مذهب منحرف از ولايت علی باطل است و ضلال. آيا به راستی شما معتقديد كه دين حقّ دو شعبه دارد، یک شعبه‌اش علی(ع) است و شعبه‌ی ديگرش ابوبكر و عمر؟ احكام شريعت دو مرجع دارد، یک مرجعش اهل بيت پيامبر است و مرجع ديگرش ابوحنيفه و مالک و شافعی و احمدحنبل؟ آيا همه‌ی راه‌ها حقّ است و همه رو به خداست؟ وای بر حال شما اگر اين شبهه را در ذهن جوان‌ها بيفكنيد و آن ناپختگان ساده‌دل را به هلاک ابدی مبتلا سازيد.
هيچ می‌دانيد اين بچّه‌ها و نوجوان‌های ما در شرايط كنونی دينشان را از سخنان امثال شما، كه از طريق راديو و تلويزيون پخش می‌شود، می‌گيرند؟ تلويزيون كيفیّت وضو و نماز هر دو گروه شيعه و سنّی را كنار هم نشان می‌دهد كه هر دو مسلمانند و هر دو وضو می‌گيرند و هر دو نماز می‌خوانند و طوری در ذهن بچّه‌ها جا می‌افتد كه راه هر دو حقّ است و اختلافی با هم ندارند؛ بلكه گاهی كليسا و مسجد را هم كنار هم نشان می‌دهند كه مسلمانان در مسجد و مسيحيان در كليسا همه با هم رو به خدا راهی دارند و خلاصه، تدريجاً مسلک صلح کلّی و هُرهُر مذهبی* دارد ترويج می‌شود.


وظيفه و تكليف ما در اين زمان چيست؟


ما موظّف و مکلّفیم طوری عمل کنیم که جوان‌ها و بچّه‌های ما حقیقت دین را بفهمند و باورشان بشود كه دين اسلام حقيقی منحصراً درِ خانه‌ی علی و آل علی(ع) است و هر که از درِ اين خانه منحرف بشود، ضالّ و گمراه است و محروم از سعادت ابدی.
اين حقيقت را بايد در ذهن جوان‌ها و نوجوان‌ها با استحكام تمام جا بيندازيم؛ وگرنه به امانت الهی خيانت كرده‌ايم. اين امانتی است كه به دست ما سپرده شده و ما بايد آن را صحيح و سالم به نسل آينده بسپاريم و به آن‌ها بفهمانيم كه سنّی همان حرف را می‌زند كه مشركين در اوايل بعثت می‌زدند. قرآن می‌فرماید، وقتی قرآن بر رسول خدا(ص) نازل شد:
وَ قَالُوا لَوْلا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ؛[3]
آن‌ها گفتند: اگر بناست [نبوّتی باشد و پيامبری بيايد و] كتابی بر او نازل شود، مگر [آدم قحطی بود كه] حتماً بايد او [پسر عبدالله] پيامبر شود و قرآن بر او نازل شود؟ چرا به آن مرد ثروتمند طائفی (عروة بن‌مسعود ثقفی) يا به آن مرد زورمند مكّی (ولیدبن مغیره) نبوّت داده نشده و قرآن بر آن‌ها نازل نشده است؟
آن‌ها خيال می‌كردند نبوّت يعنی رياست و حكومت؛ و لذا می‌گفتند: اگر حكومت است، بايد دست وليد بن مغيره يا عروة بن‌مسعود ثقفی باشد. چرا به دست محمّد، كه نه ثروتی دارد نه قدرتی، داده شود؟ اين را نمی‌توانستند بفهمند كه نبوّت یک حقيقت معنوی است. ارتباط جوهر روح با عالم ربوبی است. قلب او مهبط* وحی خداست، نه مسأله‌ی حكومت و رياست كه بگويند هر كه شد، باشد. همين حرف را اهل تسنّن می‌زنند و می‌گويند: برای خلافت مگر آدم قحط است كه حتماً بايد پسر ابيطالب باشد كه جوانی سی‌وسه ‌ساله است و ناپختگی‌ها دارد و در ميدان‌های جنگ افراد بسياری را كشته است و مردم زير بارش نمی‌روند. امّا ابوبكر پيرمرد جا افتاده و بی‌آزار و بزرگواری است كه نه آدمی كشته نه شمشيری كشيده است، چرا او نباشد؟ اين همان حرفی است كه مشركين می‌زدند و خيال می‌كردند نبوّت يعنی رياست، يعنی حكومت و سلطنت؛ پس بايد در دست آدم پولدار و زوردار باشد. اين‌ها هم می‌گويند چرا بعد از پيامبر خلافت به دست علی باشد و به دست ديگران نباشد؟ همان‌طور كه مشركان حقيقت نبوّت را نفهميدند، اين‌ها هم حقيقت امامت را نفهميدند. نفهميدند كه امامت و خلافت رسول یک نوع ارتباط خاصّ روحی و معنوی با عالم ربوبی است كه مهبط ملائكه و فرشتگان است. همان‌طور كه قلب رسول الله(ص) مهبط جبرئيل امين است، قلب علی اميرالمؤمنين(ع) و فرزندان معصومش(ع) نيز مهبط فرشتگان الهی است؛ منتهی، او مهبط وحی تشريعی است و اين‌ها مهبط وحی تبيينی‌اند؛ يعنی، طريق بيان شريعت از جانب خدا به آن‌ها الهام می‌شود كه چگونه بايد از بطون قرآن، حقايق معارف و احكام استكشاف و برای مردم بيان شود. رسول(ص) هم آن‌ها را كنار قرآن گذاشت و فرمود: من می‌روم و عترت و اهل بيت خودم را كنار قرآن می‌گذارم تا مرجع و مستمسک امّت من در امر هدايت باشند. تا امّتم خيال نكنند كه مسأله‌ی خلافت، تنها مسأله‌ی حكومت و زعامت* اجتماعی است كه به دست هر كسی بيفتد اشكالی پيش نمی‌آيد. آری، مشركان نبوّت را نشناختند و سنّیان نيز امامت را نشناختند.


فقط خدا به اهلیّت جانشين رسول اكرم(ص) آگاه است


بنابراين، نقطه‌ی اصلی اختلاف شيعه و سنّی همين جاست كه ما می‌گوییم انتخاب خليفه و تعيين وصیّ رسول اكرم(ص) منحصراً در اختيار خداوند است و جز او كسی نمی‌داند كه چه كسی دارای اهلیّت منصب خلافت و امامت است؛ همان‌گونه كه دارا بودن اهلیّت رسالت را جز خدا كسی نمی‌داند، چنان‌كه خودش فرموده است:
...اللهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ...؛[4]
«...خدا می‌داند رسالتش را در كجا قرار دهد...».
دارابودن اهلیّت وصايت رسول را هم جز خدا كسی نمی‌داند و حتّی خود رسول نيز جز ابلاغ پيام خدا در اين مورد و معرّفی شخص منصوب از جانب خدا دخالتی ندارد؛ امّا اهل تسنّن چنان اين مطلب با آن عظمت را ساده و سطحی گرفته‌اند كه با تشكيل ثقيفه‌ی بنی‌ساعده جعل خلافت كردند و ابوبكر را جای رسول‌الله اعظم نشاندند.
اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحمّد؛
در صورتی كه قرآن می‌فرماید: حضرت موسی بن عمران(ع) که از انبیای اولوالعزم است، هفتاد نفر از قوم خودش را انتخاب كرد كه آن‌ها را همراه خود به ميقات* ببرد تا مناجات او با خدا را بشنوند. آن جمعيّت در ميان قومشان از مقدّس‌ترين و عارف‌ترين‌ها بودند كه جاهل و نادان از آب درآمدند، چنان كه می‌فرماید:
وَ اخْتارَ مُوسی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً لِمِیقاتِنا...؛[5]
موسی(ع) از میان قومش هفتاد نفر را برای میقات ما برگزید. امّا آن منتخبین آن‌چنان نفهم از آب در آمدند كه:
...فَقالُوا أَرِنَا اللهَ جَهْرَة...؛[6]
«...گفتند: خدا را بی‌پرده و آشكار به ما نشان بده تا ببينيمش...».
(... فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَة بِظُلْمِهِمْ...؛[7]
«...به كيفر اين نفهمی، صاعقه آن‌ها را فرا گرفت...».
پس وقتی منتخبين حضرت موسی(ع) مطابق با واقع درنيامدند، آيا منتخب ابوهريره‌ها و خالدبن‌وليدها و... مطابق با واقع در خواهد آمد؟ بنابراين، منطق شيعه در موضوع خلافت، منطقی عقلانی است كه می‌گويد: وصیّ نبیّ و خلیفه‌ی پیامبر همانند خود پیامبر(ص) باید منصوب از جانب خدا باشد، زيرا تنها خداست كه می‌داند چه كسی شايستگی آن را دارد كه عهده‌دار امر خلافِ نبوّت و رسالت باشد؛ چرا که:
...اللهُ أعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ...؛
«...خدا می‌داند كه رسالت خود را در كجا قرار دهد...».


حدیث مفصّل امام رضا(ع) مبنی بر اين‌كه امامت مكمّل دین است


حضرت امام ابوالحسن الرّضا(ع) ضمن حدیث مفصّلی خطاب به عبدالعزيز می‌فرماید:
یا عَبْدالْعَزیزِ جَهِلَ الْقَوْمُ وَخُدِعوُا عَنْ اَدْیانِهِمْ؛
«ای عبدالعزيز، مردم نادانند و در امر دينشان فريب خورده‌اند و به گمراهی افتاده‌اند».
اِنَّ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ یَقْبِضْ نَبِیَّهُ حَتّی اَکْمَلَ دینَهُ؛
خداوند رسول خودش را از ميان مردم نگرفت، مگر بعد از این‌که دين خود را كامل ساخت و گفت:
...أکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ...؛[8]
«... دين شما را كامل كردم ...».
وَاَمْرُ الْاِمامَة مِنْ کَمالِ الدّینِ؛
«امامت مکمّل دین است [و دین بدون امامت ناقص است]».
فَمَنْ زَعَمَ اَنَّ اللهَ لَمْ یُکْمِلْ دینَهُ فَقَدْ رَدَّ کِتابَ اللهِ؛ 
بنابراين، كسانی كه می‌پندارند خدا دين خود را كامل نكرده است، مخالفت با كتاب خدا كرده‌اند كه گفته است:
...اَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ...؛
كمال دين با امامت تحقّق می‌یابد.
وَ مَنْ رَدَّ کِتابَ اللهِ فَقَدْ کَفَرَ؛
«و كسی كه به مخالفت با كتاب خدا برخيزد، كافر شده است».
پس، كسانی كه اعتقاد به امامت ندارند و به خلافت بلافصل* اميرالمؤمنين علی(ع) معتقد نيستند، طبق گفتار امام هشتم(ع):
«به درستی كه كافرند».


خودآزمایی


1- بزرگترین نگرانی درباره امر مذهب جوانان چیست؟
2- نقطه‌ی اصلی اختلاف شيعه و سنّی کجاست؟
3- كمال دين چگونه تحقق می‌یابد؟

 

پی نوشت ها


[1]ـ سوره‌ی مائده، آیه‌ی 67.
* کالعَدَم: همانند عَدَم، وجود نداشتن.
[2]ـ سوره‌ی یونس، آیه‌ی 32.
* هُرهُر مذهبی: بی‌قید و بندی در قبال مذهب خاصّ.
[3]ـ سوره‌ی زخرف، آیه‌ی 31.
* مهبط: محلّ فرود آمدن.
* زعامت: پیشوایی و ریاست.
[4]ـ سوره‌ی انعام، آیه‌ی 124.
* میقات: جایی که برای اجتماع در آن تعیین وقت کرده باشند.
[5]ـ سوره‌ی اعراف، آیه‌ی 155.
[6]ـ سوره‌ی نساء، آیه‌ی 153.
[7]ـ همان.
[8]ـ سوره‌ی مائده، آیه‌ی 3.
* بلافصل: متّصل، بدون فاصله.

دفتر نشر فرهنگ و معارف اسلامی مسجد هدایت
آیت الله سید محمد ضیاءآبادی

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر: